سابقه نوشتن درباره هنر در مغربزمین به روزگار یونان و روم باستان میرسد؛ اما نوشتن تاریخ هنر در دوره رنسانس و در سده شانزدهم با کتاب جورجو وازاری آغاز شد. در این تحقیق، مقدماتی که موجب پیدایی تاریخ هنر در غرب شد، پی گرفته و نخستین تلاشها برای تاریخنویسی هنر دنبال شده است. از پرسشهای موردِنظر تحقیق آن است که نخستین تاریخنامه های هنر در ایرانزمین و مغربزمین از چه زمانی آغاز شده و بر چه محوری سامان یافتهاند. بررسیهای این تحقیق بنیادی، که به روش تاریخی انجام شده است، نشاندهنده آن است که نخستین تاریخ هنر در مغربزمین بر محور هنرمندان سامان یافته و تا سده ها الگوی تاریخنویسی هنر بوده است. تأمل در اینکه با محورگرفتن هنرمند در تاریخنویسی هنر چه چیزهایی از تاریخ هنر برجستهتر میشود و چه چیزهایی مغفول میماند، اندیشمندان را به پیشنهاد محورهایی دیگر برای تاریخ هنر کشید؛ ازجمله اندیشه تاریخ هنر بدون نام کسان. ازسویدیگر، در ایران نیز نوعی از نوشته که میشود آن را بهتسامح تاریخ هنر خواند، در سده دهم هجری، مقارن با سده شانزدهم میلادی، پیدا شد. تاریخ هنر در ایران در قالب رساله های آداب و تذکره ها و دیباچه های مرقعات خط و نقاشی بود. بسیاری از این نوشته ها نیز بر محور نام کسان، بهویژه هنرمندان، سامان یافت. تاروپود تاریخ هنر در این رساله ها شبکهای است حاصل از محور طولی سلسله استادان و شاگردان و محور عرضی طبقات شاگردان که با داوری نقد هنر، ذکر آداب هنرورزی و توجهی اندک به سیاق اجتماعی و هنری، همراه است. هرچند میان نخستین تاریخنامه های هنر در مغربزمین و ایرانزمین شباهتهایی دیده میشود و مهمترینشان سامانیافتن آنها بر محور هنرمندان است؛ این نوشته ها تفاوتهای فاحشی باهم دارند که از نگاه آنها به جهان و انسان و هنر و گذشته و حال برمیآید.