پژوهش کنونی با هدف تعیین اثربخشی آموزش کارکردهای عصبی- شناختی بر گرایش به تفکر انتقادی دانش آموزان دوره اول متوسطه شهر تبریز انجام گرفت. روش پژوهش کنونی از نوع «شبه آزمایشی» با طرح پیش آزمون و پس آزمون با گروه کنترل بود. جامعه آماری تحقیق را تمام دانش آموزان پسر دوره اول متوسطه شهر تبریز در سال تحصیلی 96-1395 تشکیل می دادند. روش نمونه گیری به صورت خوشه ای چندمرحله ای بود که ابتدا از بین مدرسه های متوسطه دوره اول پسرانه، ۱۰ مدرسه و سپس از بین ۱۰ مدرسه، دو مدرسه با گروه آزمایش از یک مدرسه (30 نفر) و گروه گواه (30 نفر) هم از مدرسه دیگری (برای جلوگیری از انتشار عمل آزمایشی به آزمودنی های گروه گواه) انتخاب شدند. به دانش آموزان گروه آزمایش، کارکردهای عصبی- شناختی در زمینه برنامه ریزی در 20 جلسه، انعطاف پذیری شناختی در 10 جلسه و تقویت حافظه کاری در 11 جلسه آموزش داده شد. برای جمع آوری داده ها از «پرسش نامه گرایش به تفکر انتقادی ریکتس» استفاده شد. داده ها با استفاده از آزمون آماری کوواریانس مورد تجزیه وتحلیل قرار گرفتند. یافته ها نشان دادند که اثربخشی آموزش کارکردهای اجرایی عصبی- شناختی در تقویت گرایش به تفکر انتقادی با میزان اثر 0.369 مثبت تأیید شد و در ضمن در ارتباط با اثربخشی کارکردهای اجرایی عصبی- شناختی بر مؤلفه های گرایش به تفکر انتقادی، مؤلفه های خلاقیت و تعهد با تأثیر مثبت گزارش شده است. این در حالی است که در مورد مؤلفه «بالندگی» تفاوت خاصی بین گروه آزمایش و کنترل مشاهده نشده است.