پژوهش های دانشگاهی اخیر درباره عرفان در تقارنی ایدئولوژیک بین دو مکتبِ تفسیریِ عرفان پایه ریزی شده اند: جاودان گرایی (ذات گرایی یا بی زمینه مندی)، ضدجاودان گرایی (ساخت گرایی، التفات گرایی، زمینه مندی). نگرش نخست، به کلیت تجربه عرفانی می پردازد؛ درحالی که عرفان در نگرش دوم، همانند دیگر تجربه های انسانی کاملاً مشروط تلقی می شود. من با تبیین معنای «عرفان» آغاز می کنم. سپس به تعریف و تصویر دو مکتب جاودان گرایی و ضدجاودان گرایی توسط استدلال های شاگردان برجسته آن می پردازم. نکته اینکه دو مکتب تفسیری، مغالطه فصل امر یا مغالطه جایگزین های منحصربه فردرا مرتکب می شوند؛ ازاین رو نمی توانند از مدعای خود عبور کنند؛ بنابراین در میان بحث، راهِ حل سومی را برای حلّ معارضات این دو مکتب و تکیه بر ویژگی ها و نکات مثبت آنان مطرح می کنم و به برخی مشکلات و معضلات تفسیرهای شاگردان و طرفداران این دو مکتب میپردازم.