برجسته ترین ویژگی حکومت صفویان، تاسیس هویت ملی مستقل، یکپارچه و فراگیر است. در این دوره پاسداری از امر سنت در عین توجه به نمودها و نمادهای نوپدید، گفتمان سیاسی چیره را تحت تاثیر قرار داده و منظومه نشانگان و سامانه مفصل بندی آن را صورتبندی نموده است. گفتمان سیاسی صفوی، آمیزه ای از ایستارهای گوناگون ایرانیان را عرضه نموده است. در چنین فراگردی، شاه، نشانه کانونی این سامانه معنایی است. این مقاله می کوشد نقش و جایگاه مفهوم شاه را در چارچوب گفتمان سیاسی عصر صفوی تحلیل نماید. متن پیش رو، با به پرسش گرفتن معنا، مقام و صلاحیت های مفهوم شاه در هنگامه صفویه، در پی آزمون این فرضیه است که «گفتمان سیاسی دوران صفوی از کناکنش پنج مولفه و منبع، تصوف، تشیع، ایرانی بودن (ملیت ایرانی و سنت ایرانشهری)، سنت خلافت (سلطنت) اسلامی و مدرنیسم و تمدن غربی سامان یافته و نقش ها و کارویژه های پادشاه نیز از رهگذر برخورد این مفاهیم، قابل فهم می باشد». مرجعیت شاه و کارآمدی موازین پادشاهی هنگامی به اوج می رسد که این مفاهیم، خصلت هم ساز می یابند.