نقد و نظریه ادبی
نقد و نظریه ادبی سال 8 پاییز و زمستان 1402 شماره 2 (پیاپی 16) (مقاله علمی وزارت علوم)
مقالات
حوزه های تخصصی:
فلسفه وجودی هایدگر ازجمله نظریات هستی شناسانه در تبیین «وجود» و جهان هستی است که تأثیرات دامنه دار در حوزه های مختلف در قرن بیستم و قرن اخیر داشته است. در فلسفه هایدگر مفهوم کلیدی«وجود»، درک خویشتن وجودی در معنای «مکان وجودی» است. هایدگر معتقد است که برای درک وجود باید از «خود» شروع کرد. یعنی این انسان است که باید در ابتدا و راجع به وجود خود بیندیشد. به عبارتی اولین مکانی که انسان در برخورد با تفکر وجودی هایدگر مواجه است، خود یا خویشتن است. درحقیقت مکان وجودی جایی است که موجودات به عرصه بودن و هستی وارد می شوند. می توان نقش تعاملی موجودات در سیر داستان سیمرغ عطار، با هستی، در ساحت مکان را به صورت ویژه ، با توجه به مؤلفه های قرب و بعد موجودات به وجود، موطن، موجودیت راه و تجمع و همدلی در شکل پذیری هستی بهتر موردبررسی قرار داد. اگر ما هریک از پرنده های داستان را «دازاین» (هستنده و زیستنده) تلقی کنیم، هر موجود، مکان هستی است و به اندازه هر موجود، جهانی متولد می شود. در داستان سیمرغ عطار هریک از مرغان گرفتار تجارب مکانی غیرواقعی می شوند و مکانی را که در آن به سر می برند، خاطره انگیز می دانند و با دیگر مرغان رهسپار نمی شوند. در این میان فقط سی مرغ به موطن اصلی خود یعنی هستی، موجودیت یا مکان حقیقی خود باز می گردند.
مقایسه گفتمان ارسطو، افلاطون و سقراط در اقبالنامه بر اساس رویکرد تحلیل انتقادی گفتمان فرکلاف(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
یکی از نکات برجسته در آثار نظامی آن است که شخصیت های هر منظومه براساس ویژگی های فردی خاص خود سخن می گویند؛ به گونه ای که می توان از شیوه سخن گفتن آنها به ابعاد شخصیتشان پی برد. این مقاله اقبالنامه را از این منظر تحلیل کرده است. زمانی که اسکندر از سه حکیم خود ارسطو، افلاطون و سقراط درخواست تنظیم خردنامه می کند، هریک متناسب با موقعیت و جایگاه و ویژگی فردی خود خردنامه ای برای پادشاه ترتیب می دهند. در این پژوهش کوشش شده است تفاوت های گفتمان این سه حکیم براساس مدل سه بعدی فرکلاف تحلیل شود. نظریه فرکلاف در سه سطح توصیف، تفسیر و تبیین بررسی می شود. سطح توصیف تحلیل یک متن در قالب لغات، نحو، نظام آوایی یا سطوح بالاتر از یک جمله است. در سطح تفسیر محتویات متن براساس ذهنیت مفسر یا دانش زمینه ای ارزیابی می شود و به دو بافت بینامتنیت و موقعیت تقسیم می شود. تبیین گفتمان را به عنوان یک فرایند اجتماعی بررسی می کند. یافته های پژوهش حاکی از آن است که منطق گفت وگو و تنظیم خردنامه افلاطون با ظرافت و براساس ارزیابی جایگاه و موقعیت پایین خود نسبت به پادشاه تنظیم شده است. درحالی که گفتمان ارسطو و سپس سقراط در سطح تحکم و فرمان دادن است. شیوه سخن گفتن ارسطو به گونه ای است که خود را هم پایه پادشاه می بیند و سقراط نیز مقام و جایگاه خود را در مواردی فراتر از پادشاه می شمارد؛ به گونه ای که از دستور دادن به پادشاه و یا استفاده از الفاظ تحقیرکننده ابایی ندارد.
زنانگی عرفان درنگی بر کشف الاسرار روزبهان بقلی شیرازی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
جهت گیری تاریخ تفکر در چیدمانی تقابلی مرد را با خیر، عقل، قانون، نظم و دین؛ و زن را به مثابه «دیگری» و امر مطرود با شر، نفس، قانون گریزی، عصیان و عرفان هم ردیف کرده است. پژوهش حاضر باتوجه به ویژگی های و کارکرد مشترک عرفان و امر زنانه، در تمرد از نظم دیکته شده، داشتن منطق خطی و گفتمان تک محوری و همچنین با مفصل بندی مفاهیمی چون مادینگیِ اصل حیات، تعلق عشق در نهاد بشری به مادینه روان، قدرت و قابلیت خلاقیت در زن، حضور همواره یک زن در ادیان، اسطوره وغیره در کنار خدا/ امر متعالی، وجه یا ساحتی از زنانگی/ انوثت در عرفان را پیش روی مخاطب قرار می دهد. این پژوهش از این منظر به خوانش و تحلیل کشف الاسرار روزبهان شیرازی می پردازد و نشان می دهد که چگونه طریقه جمال پرستی و تجربه زیسته روزبهان، ساحتی زنانه را در کشف الاسرار رقم زده است. این پژوهش تبیین می نماید که در رویکرد انسان گونه انگاری و تکیه بر مفهوم زیبایی در ساحت عرفان، استعاره مفهومی/ محوریِ عروس در اندیشه روزبهان با ملحقات و همبسته های مباشر و غیرمباشر، شبکه و نظام استعاره ای را مفصل بندی می کند که زیبایی، تنانگی و زنانگی را توأمان نمایندگی می کند؛ استعاره ای که نقطه کانونی صورت بندی های عرفانی روزبهان از حقیقت، پیامبر، فرشتگان/ جبرئیل، پروردگار و خود روزبهان است.
ژست و صیرورت سوژه در غزلی از مولوی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
جستار حاضر به مفهوم ژست و صیرورت سوژه در غزلی از مولوی با رویکردی پدیداری و ژستیک می پردازد. برای تبیین چگونگی عملکرد ژست به عنوان پدیدار، ابتدا تعریف و کارکرد آن در جهان هستی سوژه مورد بررسی قرار گرفته است؛ سپس ژست در جهان درونی سوژه، به مثابه پدیدار در جهان بیرونی نشان داده شده و برای این مهم از پدیدارشناسی هگل بهره گرفته شده است. مسئله و هدف این است که چگونه سوژه در فرایند صیرورتی، ساحت های مختلف را طی می کند و در این مسیر چه عاملی سبب می شود او ژست های خود را شناسایی کند و سپس آنها را بزُداید. فرض اصلی پژوهش این است که سوژه به میانجی و معیت سوژه ژستیک (دیگریِ خود) که عامل اصلیِ حرکت سوژه است، ساحت های حضور را طی می کند. بدین سیاق، از وضعیت ناآگاهی عبور می کند و در مسیر استعلا قرار می گیرد. در این مسیر سوژه با صیرورت و رخدادهای پی در پی به آگاهی و سپس به خودآگاهی می رسد. نتیجه پژوهش نشان می دهد هستی شناسی و استعلا یافتن به نقطه ای ساکن منتهی نمی شود، بلکه استعلا و شناختِ هستی منوط به صیرورت استعلایی سوژه هست مند می باشد؛ سوژه ای که در این فرایند، سه ساحت حضوری، پیشا-رخداد، رخداد و پسا-رخداد را رقم می زند. این سه ساحت حضوری، معادل ساحت های پدیدارشناسی است که مسیر نوینی در موقعیت هستی شناختی سوژه می گشاید.
بازنمایی «لکه»، با تکیه بر وجه استعاری «چشم» و «نگاه خیره» در رمان شهری که زیر درختان سدر مرد(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
دستاوردهای «ژک لکان» در زمینه روان کاوی ساختاری، انقلاب بزرگی در حوزه نقد پسامدرن به وجود آورده است. «نگاه خیره» و «چشم» از ایده های کلیدی لکان به شمار می رود. به عقیده او نگاه خیره میل ناممکن ناخودآگاه را می نمایاند؛ درحالی که چشم ماهیت بصری دارد و به خودآگاه اشاره می کند. امکان مرئی شدن شیء در زیر نگاه خیره، «لکه» ای را در نظم تصویری برجای می گذارد. لکه هر لحظه تصویر را به کام خود می کشد و سوژه را مضطرب می کند. از میان نویسندگان ایرانی آثار خسرو حمزوی از جایگاه ویژه ای برخوردار است. فهم جایگاه این نویسنده بدون بررسی رمان شهری که زیر درختان سدر مرد ، از منظر روان کاوانه میسر نخواهد شد. هدف از نگارش مقاله حاضر تحلیل رمان یادشده با به کار گیری نظریه لکان و با محوریت مفاهیم «نگاه خیره»، «چشم»، «ابژه مفقود»، «دیگری بزرگ»، «همان انگاری» و «لکه» است. طبق نتایج به دست آمده شخصیت «جریر» در قالب ابژه تماشا کارگزاری مشابه «ابژه مفقود» دارد. نگاه سوژه کیان به دنبال چیزی می گردد که در ورای تصویر گمشده است؛ ولی تصویر در زیر نگاه جریر به لکه مبدل می شود. رمان یادشده به لحاظ پیچیدگی روانی شخصیت ها قابلیت بررسی از جنبه های روان کاوانه را دارد و نظریه لکان الگوی مناسبی برای بررسی این اثر است.
ساحت ایدئولوژیک دلالت های زبانی روایی رمان همسایه ها: وجهیت نماها و نزاع گفتمانی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
رمان همسایه ها با رویکردی رئالیستی به قصد بازنمایی/ مقبول نمایی دانایی/ باور حزبی به روایت درآمده است. همین امر سبب شده است که نشانه گشایی از آن مستلزم درک نزاع گفتمانی متنی و وجهیت نماهای برسازنده آن باشد. در این نوشتار نزاع گفتمانی مندرج در رمان همسایه ها با تکیه بر سه نوع وجهیت نمای اسم، صفت و قید دلالت یابی و تفسیر شده است. نتیجه نشان می دهد که ماهیت ایدئولوژیک موضوع بازنمایی و ضرورت تحول سوژه داستانی ملازم آن به سطح بندی جریان پیرنگ انجامیده است، به طوری که روند روایت را می توان به سه دوره پیشاقهرمانی، قهرمانی و تثبیت قهرمانی تقسیم کرد. با وجود چهار دسته مشارک/ خصم گفتمانی در دوره پیشاقهرمانی، وجهیت نماها بیشتر در خدمت بازنمایی نوعی رخوت و انجماد فکری، شغلی و عاطفی حاکم بر فضای دربردارنده سوژه ها ازجمله خالد شخصیت اصلی و راوی-کنشگر داستان است. در دوره قهرمانی تخاصم جدی میان سوژه های حزبی و حاکم در می گیرد و هر سه دسته وجهیت نماها اعم از اسم، صفت و قید همسو با موضع مؤلف پنهان متن در خدمت مثبت نمایی مبارزات سوژه های حزبی و منفی نمایی دسته حاکم قرار می گیرد. در دوره آخر هم تمامی مصائب خالد و همراهانش در زندان بویژه تحمّل انضباط/ تعذیب ها، مقابله با تمسخر و حرکت روبه جلو به مثابه نشانگان تثبیت قهرمانی و مشروعیت آنان فرض شده است. با این وصف روایت در دو خط سیر طولی -هر دوره نسبت به دوره قبل- و عرضی –تقابل درزمانی سوژه های حزبی و حاکم- با تکیه بر انواع وجهیت نما درصدد مشروعیت بخشی به واقعیت برساخته پیرامون باور حزبی است، حتی در مواردی متن دچار بیانه زدگی و شعارگویی می شود.
از تربیت (Erziehung) به فرهنگ (Bildung) در تجربه مدرنیته نزد صادق هدایت (جامعه شناسی شکل نگارِ تجربه زمان در بوف کور)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مدرنیسم فرهنگی صادق هدایت به تکوین سوژگی ای فرهیختار می انجامد که می توان گفت، مایه جامعه شناسی تاریخیِ تجربه مدرنیته در ایران است. با رجوع به تجربه ادبی هدایت به تفاوت مفهومی بین Bildung و Erziehung پی می بریم، به اینکه Bildung نزد او از مواجهه انتقادی با ایدئولوژی شکل می گیرد و Erziehung نیز برای او نوعی باریک اندیشی انتقادی ست که از خلال درگیری با «دیگری» به فرهیختگی می رسد. ناکارکردنِ پارادایم حسانیِ مدرنیته ایرانی اما کنشی ست اجتماعی که تنها با کُدگشاییِ زمان آن ممکن است و از این روست که فرم روایی بوف کور چنین آشفته می شود. اگر می خواهیم از تجربه مدرنیته هدایت بگوییم و این معنی را در بوف کور بیابیم، راهی نیست غیر از جُستنِ واقعیت پذیریِ «جُز-من» و «دیگری» در این رمان. هدایت در بوف کور با تعلیق بازنماییِ ایدئولوژی ها و قالب گونه های ذهنی، به تصویرپردازی واقعیتی می نشیند که در محاق رفته است. و روشی که به فراخورِ این دقیقه پیش می رود، باری، منظومه است. در بوف کور تربیتِ کوچگرانه از پیِ توجه به مکان ها شکل می گیرد، از مواجهه واپس نگرانه با خاطره ها، و نیروهای پویایی که قادرند تغییراتی در توسعه سوبژکتیویته ایجاد کنند. بوف کور شرح ساختمندِ بی نظمیِ تجربه مدرن در ایران است؛ نقشه راهِ دگرستانی که به هند می رسد، «دیگری»ای که می توان گفت در جوف «خود»ی حضور دارد؛ در مقام یک وعده.
نقدی بر شاهنامه نقالان مرشد زریری(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در سال های اخیر با شناسایی و تصحیح طومارهای نقالی شاهنامه تا حدود زیادی نگاه شاهنامه پژوهان و ادیبان به طومارها تغییر یافته است. یافته ها حاکی از آن است که طومارهای نقالی صرفاً زاده ذهن و تخیل نقالان نبوده و در بعضی موارد آبشخورها و منابع طومارها به روزگار قبل از اسلام یا در دوره اسلامی به قبل از سروده شدن شاهنامه فردوسی برمی گردد. ازطرف دیگر زبان و سبک طومارهای نقالی تصحیح شده با آنچه راویان در مجلس نقل به اجرای آن می پرداخته اند، تفاوت دارد و هردو را نمی توان از یک گروه به حساب آورد. ازین رو تصحیح طومارهای نقالی باید به صورت کاملاً تخصصی و برابر با موازین درست علمی انجام بگیرد تا نتایج حاصله منجر به شناخت بهتر از طومارها و منابع آنها گردد. شاهنامه نقالان، که در روزگار ما تألیف شده است، یکی از طومارهای جامع نقالی شاهنامه به شمار می رود. جلیل دوستخواه این طومار را در سال 1396 تصحیح و منتشر کرده است. در این مقاله، کتاب شاهنامه نقالان از دو منظر مورد ارزیابی قرار خواهد گرفت؛ در بخش نخست اشتباهات و تناقض های مؤلف اثر، مرشد زریری، مطرح خواهد شد و در بخش دوم در یک نگاه دقیق تر، روش مصحح اثر، جلیل دوستخواه، به بوته نقد در خواهد آمد. نتایج این بررسی نشان می دهد که به این کتاب، در هردو بخش تألیف و تصحیح، آسیب هایی راه یافته است.
نقد جامعه شناسانه رمان رؤیای تبت فریبا وفی براساس الگوی پیر و. زیما(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در آغاز قرن بیستم، زنان نویسنده تلاش کردند تا از طریق نوشتن، نحوگریزی و گسیختگی در زبان، ساختارهای شکل گرفته مردسالارانه را بشکنند و زن را از ابژه به سوژه تبدیل کنند. بنابراین، در ادبیات معاصر میان زبان و نوشتار زنانه ارتباط تنگاتنگی وجود دارد. رؤیای تبت اثر فریبا وفی را می توان بازترسیمی از جامعه زمان وی دانست. در رویکرد جامعه شناسی زیما، زبان نقش پررنگی در بازترسیم پدیده های اجتماعی دارد. جستار حاضر، با انجام بررسی سوسیوکریتیک در حوزه نقد ادبی، به تحلیل متن که دربردارنده ایدئولوژی معین و گفتمان اجتماعی (سوسیولکت) زنانه و نیز تأثیر متقابل آنها بر واژه، معنا و نحو می پردازد. از دیدگاه زیما محتوا و فرم اثر در یک سمت وسو قرار می گیرند و بدین ترتیب متن ادبی همانند یک نشانه در نظر گرفته می شود که دربردارنده دال و مدلول های بسیار است. در حوزه واژگانی گفتمان خاص متن از خلال دوقطبی های معنایی کلمات و مفاهیم کلیدی نمایان می شود. این گفتمان حوزه واژگانی مرتبط با شرایط اجتماعی -زبان شناختی می سازد تا جایی که زبان همانند مؤلفه ارتباطی میان متن و دوقطبی های معنایی عمل می کند که در تضاد با طبقه بندی های معنایی جامعه مردسالار قرار می گیرد. در رؤیای تبت ، ایجاد تقابل ها و دوقطبی های معنایی و مفاهیم جدید که نتیجه دوگانگی و تزلزل ارزش ها و ثمره دگرگونی هایی است که وضعیت اجتماعی به وجود آورده است، به جایگاه نامطمئن و بی ثبات راوی منتهی می شود و بدین ترتیب سوژه مورد تردید قرار می گیرد.
شعریت در هنر مفهومی: استعاره، آشنایی زدایی و خود ارجاعی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هنر مفهومی گونه ای نوین از هنرهای تجسمی است که با قواعد و موازین زیباشناختی مرسوم هنر نمی توان آن را سنجید. این گونه از هنر تجسمی، علیه موازین زیباشناختی پیش از خود می شورد و با روحِ شدیداً انقلابی و عصیانگرانه خود مفاهیمی مثل زیبایی، فرم و ماده را از خود دور می کند. بدین ترتیب این سؤال مطرح می شود که در نبودِ زیبایی، فرم و ماده، چه عاملی باقی می ماند که به مدد آن بتوان هنر مفهومی را همچنان در قلمرو هنر نگه داشت و آن را نوعی از هنر دانست؟ این نوشتار نشان خواهد داد که در نبودِ مؤلفه های مرسومِ هنرهای تجسمی، هنر مفهومی به سوی نوعی از هنرهای زبانی- روایی میل می کند و عنصر شعریت را در خود فعال می کند. بااین حال آنچه از شعریت در هنر مفهومی می بینیم، به تعریفِ مرسوم و معهودِ شعر نیز هیچ ارتباطی ندارد، بلکه به مکانیسم هایی مرتبط است که در سطح بسیار کلان شعریت را ایجاد می کنند؛ از آن جمله می توان به استعاره، آشنایی زدایی و خودارجاعی اشاره کرد که شواهد حضور هریک از آنها در هنر مفهومی در این مقاله نشان داده شده است.