نقد و نظریه ادبی
نقد و نظریه ادبی سال چهارم بهار و تابستان 1398 شماره 1 (پیاپی 7) (مقاله علمی وزارت علوم)
مقالات
حوزه های تخصصی:
میرچا الیاده (1907-1986) ضمن اتخاذ رویکرد وجودی نسبت به اساطیر استدلال می کند که تلقی انسان بدوی در خصوص اسطوره به مثابه امری راستین و تکرارپذیر مرتبط با ساختارِ وجودی اوست. به همین سبب، وی با نقد تلقی روانکاوی فروید در باب ناخودآگاه بودن فراشد اسطوره سازی، به طرح این موضوع می پردازد که اسطوره اساساً تبیینِ نظری آیین هایی است که به صورت خودآگاه به بازتکرارِ نمادین عمل آفرینش پرداخته اند. در این راستا، الیاده به پیروی از دورکم، اما به شیوه ای متفاوت از وی، به تفکیک امر قدسی از غیرقدسی می پردازد و تصریح می کند که به زعم وی هستی و اعیان آن به واسطه تجلیِ امر قدسی ظهور یافته است. بر این اساس، مقاله پیش رو می کوشد ضمن بررسی خاستگاه های نظری اندیشه الیاده استدلال های وی را در این باره بررسی و تحلیل کند. در این بررسی نگارنده با تأکید بر مفروضات نظری الیاده و روش شناسیِ پدیدارشناختیِ بدوی، دیدگاه او را نسبت به اسطوره محل تأمل می داند و معتقد است آنچه الیاده به مثابه ساختارِ وجودی بشر مطرح می کند اساساً برساخته ای فرهنگی است.
مجالس النفایس نقطه عطفی در معاصرنویسی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مورخان و خوانندگان تاریخ ادبیات همیشه در تاریخ به دنبال مطالبی دست اول و اصیل بوده اند. از این روی آثار تذکره نویسانی که درباره هم عصران خویش نگاشته اند همواره دارای اهمیت و اعتبار بیشتری بوده است. با توجه به اعتبار معاصرنگاری در تاریخ ادبیات این جستار بر آن است تا روش معاصرنویسی در تذکره مجالس النفایس را به مثابه نخستین تذکره عصری در قلمرو ایران فرهنگی مورد بررسی قرار دهد. به همین منظور شرح حال شاعران معاصر علی شیر نوایی را در تذکره مجالس النفایس با کمک مؤلفه هایی تحلیل می کنیم که بضعاً از روش «تراجم نگاری» اخذ کرده ایم. بررسی ها نشان می دهد مؤلفه ای که به این تذکره اعتبار و اهمیت می بخشد عنصر «مؤلف» است. اهمیت این عنصرتا اندازه ای است که اگر آن را از مجالس النفایس جدا کنیم کل ساختار و معاییر تذکره به هم می خورد. نتیجه حاصل از این بررسی این است که معاصرنویسی امیرعلی شیر نوایی نگارشی «مؤلف محور» است. نوایی از نوشتن تذکره ای عصری علاوه بر ثبت نام شاعران معاصر خویش، انگیزه های دیگری همچون تثبیت خویش به مثابه شخصیت اول فرهنگی هرات، تثبیت جریان های فرهنگی-ادبی آن روزگار و مانند آن داشته است.
تحلیل تمثیل در مثنوی بر اساس نظریه آمیختگی مفهومی مارک ترنر با تکیه بر تمثیل «ملامت کردن مردم مردی را که مادرش را کشت به تهمت» از دفتر دوم مثنوی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مثنوی مولوی بر یکی از ریشه دارترین سنت های ادب فارسی؛ یعنی استفاده از تمثیل با هدف تعلیم، استوار شده است. تمثیلات مثنوی غالباً برگرفته از فرهنگ عامه و حکایات تاریخی رایج در افواه یا آثار پیشینیان است. با این همه مولانا در مثنوی عالمی شگرف از معنا ورای جهان مبتنی بر عرف عامه پیش چشم خواننده می گستراند. تأثیر این انتقال معنا مرهون شیوه خاص تمثیل سازی و فرایند ذهنی خلاقانه مولانا در فرافکنی فضاهای مرجع متعارف بر اهداف نامتعارف و ارائه معنا از دل این آمیختگی است. در این پژوهش قصد داشته ایم به روش توصیفی- تحلیلی سازوکار تمثیل سازی و کارکرد ذهنی مولانا را در معنا پردازی، با تکیه بر تمثیل «ملامت کردن مردم مردی را که مادرش را کشت به تهمت» بر اساس نظریه آمیختگی مفهومی مارک ترنر تحلیل نماییم. نتایج نشان می دهد که مسیر طی شده توسط داستان های مرجع و هدف در فرایند آمیزش در شکل نهایی ممثّل، به هیچ وجه سرراست نبوده بلکه سازوکاری پیچیده از فرافکنی و ادغام و حائز مجموعه ای از شگردهای خلاقانه است. قدرت این معناپردازی برخاسته از خلاقیت مولانا در گزینش فضاهای نامتعارف به گونه ایست که فرافکنی و آمیزش آنها در عین تطبیق الگوهای ساختاری، حائز کشمکشی قدرتمند در سطح مفاهیم است. از درون این کشمکش نامتعارف است که شگردهای معناساز و زیبایی آفرینی همچون ناسازه، تضادهای آیرونیک و طنز به وجود می آیند. تأثیر اقناع کننده و ساختارشکنی که مجموعه این شگردها بر اذهان مخاطبین باقی می گذارد عامل قدرت تعلیمی فراوان و برجستگی ادبی تمثیل های مثنوی است.
پایه های گزیده خوانی از داستان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
به باور بعضی روان شناسان شناخت نگر، بنیان فهم و ادراک آدمی بر نیروی ساده سازی و سامان دهی، یا به اصطلاح بر «پراگنانزِ» دریافت های تازه در طرحواره ها، یادآیندها و قالب های پیش ساخته استوار است. چنین سازوکارهایی را روان شناسان، در چارچوب نظریه «گشتالت» تبیین کرده اند. بنا بر روان شناسی گشتالت، خوانش داستان نیز، خواه ساده باشد یا نقادانه، بسان هرگونه فرایند واریخت سازی یا قلبِ معرفت شناختی، محصول تأمل و تعمق در بخش هایی از متن به بهای ناخوانده گرفتن بخش های دیگر است. به طور طبیعی، هیچ خوانشی نیست که همه جزئیات متن را در بر گیرد، زیرا این جزئیات تمامی ندارد. خواننده خود به تجربه می داند که خوانشِ بالسَویه همه جزئیات متن، اگر بسیار دور از روند عادی فهم نباشد، دست کم مقرون به صرفه او نیست. در پی همین صرفه جویی است که هم خوانش عادی متن و هم تحلیل نقادانه آن به عملی تقلیل گرایانه بدل می شود؛ یعنی در جریان خوانش، عملاً از معانی بالقوه متن کاسته می شود. البته دامنه متصرفات مُجاز خواننده در مضامین داستان نه چندان بی کران است که در نخستین نگاه به نظر می رسد، و نه چندان تنگ که معمولاً از سوی بیشتر منتقدان تجویز می شود. در این میان، دامنه برداشت های خواننده را نوعی سنت داستان نویسی و عرفِ داستان خوانی در دایره ای هرچند گسترده مهار می کند. در مقاله حاضر، از منظر مطالعات هرمنوتیکی به معرفی و بررسی پاره ای از این پیش دانسته های مشترک میان خوانندگان داستان فارسی خواهیم پرداخت.
بیوتن: روایتی از دیگری فرهنگی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مقاله حاضر به بررسی مقوله «دگرشدگی» در بیوتن ، اثر برجسته و پرفروش رضا امیرخانی، می پردازد. نویسنده مقاله با استفاده از رویکرد چندفرهنگی و با بهره گیری از نظریه منتقدانی نظیر ژیژک در پی پاسخ به این پرسش بنیادی است که آیا امیرخانی بازتاباننده گفتمان چندفرهنگی است یا آن را به چالش می کشد؟ بدین منظور دو مفهوم «دیگری» و «دموکراسی» -مفاهیم بنیادی گفتمان چندفرهنگی- مورد بررسی قرار می گیرند. چنین استنباط می شود که اثر امیرخانی «ضدروایتی» است که درهم آمیختگی مرزهای نژادی، مذهبی و فرهنگی، چندگانگی هویتی شخصیت ها را به معنای فروپاشی «کلان روایت » بنیادی گفتمان انسان گرایی لیبرال نمی داند، بلکه آن را اقدامی صرف در راستای حفظ نظام سرمایه سالار برمی شمرد. جهان بیوتن، در حقیقت ، می تواند نمایشی از جامعه «پساسیاسی» به تعبیر ژیژک می باشد که در آن «تبیعد» ویژگی بنیادی پساجهانی شدن و «سرمایه» (به جای «جغرافیا») تعیین کننده مرزهای «خود» ا ز «دیگری» است. در چنین فضایی تاکید بر«دموکراسی» نه تنها عاملی است در راستای پنهان کردن ساختار سلسله مراتبی «غرب»، بلکه راهکاری هوشمندانه برای گریز از شناخت «اقلیت نامرئی» است.
تحلیل منظومه غنایی ویس و رامین بر مبنای نظریه ایزدان سه گانه ژرژ دومزیل(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
ژرژ دومزیل با تحقیق در ساخت های اجتماعی و بنیا ن های مشترک اقوام هندواروپایی یکی از تأثیرگذارترین اسطوره شناسانی است که توانست مکتبی نوین در این عرصه بنیان نهد. او با طرح نظریه ایزدان سه گانه در اساطیر این اقوام به نظامی اجتماعی پی برد که طبق آن سه ایزد میترا-وارونا، ایندرا و اشوین ها (ناساتیاها) با نظر به سه کنش اساسی شان، یعنی حکمرانی روحانی، جنگ و تولید، اداره امور مادی و معنوی مردم را بر عهده داشتند. منظومه ویس و رامین ، به عنوان کهن ترین منظومه غنایی به جامانده زبان فارسی، پیوند خود را با اساطیر حفظ کرده است و همچون روایات حماسی قابلیت بررسی بر مبنای نظریه دومزیل را دارد. در این مقاله، به روش توصیفی-تحلیلی سه شخصیت برجسته این منظومه، یعنی شاه موبد، رامین و ویس، از این منظر بررسی شده و این نتیجه به دست آمده است که این سه شخصیت با توجه به ویژگی ها و کنش هایشان با سه ایزد کهن اقوام هندواروپایی مطابقت دارند و متناسب با مضمون روایتی عاشقانه، نمونه های جابه جاشده آنها محسوب می شوند.
بازشناخت انتقادی تمایزهای کارکردی قصه پریان و اسطوره در رویکرد روان کاوی برونو بتلهایم(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
برونو بتلهایم، روان شناسی پسافرویدی است که سهم بسزایی در نقد ادبی-روان شناختی دارد وهمواره مورد توجه ناقدان ادبی و روان کاوانِ کودک بوده است.کارکردهایی که وی برای قصه های پریان برمی شمرد، زمینه تحقیقاتی گسترده ای در نقد ادبی گشوده است. در این پژوهش، نگارندگان، با مطالعه آثار بتلهایم، تمایزهای کارکردی قصه پریان و اسطوره در رویکرد روان کاوی وی را با رویکردی انتقادی مورد بررسی قرار داده و در نهایت به دو دسته کلی از دیدگاه های وی دست یافته ا ند که در یک دسته، اندیشه های وی شامل شباهت ها و تمایزهای کارکردیِ بین قصه پریان و اسطوره جای دارد؛ از جمله مظهر انباشت تجربه جامعه بودنِ قصه پریان و داستانِ اسطوره ای، امید به پایان خوشایند، قطبی بودن شخصیت ها و اصل لذت در برابر اصل واقعیت در قصه پریان. در دسته دیگر، بتلهایم در تبیین ِ تمایزهای کارکردی میانِ قصه پریان و داستان اسطوره ای، دچارِ تناقض هایی ویژه شده است؛ مانند معنای زندگی و کارکرد ویژه قصه پریان در معنابخشی به زندگی، تأکید بر کارکرد درمانیِ قصه های پریان در دوران کهن و میان هندوها، تبیین کارکردِ قصه های پریان بر اساس الگوی سطوح شخصیت فروید و جایگاه قهرمان در قصه پریان و اسطوره. بازشناخت انتقادی این تمایزهای کارکردیِ گاه متناقض، موجب ارتقای دقت ناقدان ادبی پیرو وی در بهره گیری از اندیشه هایش می شود و نیز می تواند روان کاوان پسافرویدی پیرو رویکرد بتلهایم را از خطاهای احتمالی باز دارد.