مقالات
حوزه های تخصصی:
در تمایز با آثار پیشین، پژوهش حاضر با تکیه بر مفروضات سه گانه خود (اول، مسئولیت اخلاقی به معنای امکان انتساب فعل به فاعل مختار و جواز داوری، سرزنش یا تنبیه نسبت به عمل اوست؛ دوم، در عرفان ابن عربی انسان به منزله تجلی اسماء الهی ظهور یافته است و افعال او اصالتاً به فاعلیت الهی بازمی گردد؛ سوم، در فلسفه اسپینوزا آنچه در عالم وجود روی می دهد، به ذات یا حالاتِ جوهر واحد ارجاع دارد و فعلی خارج از این نظام موجَب تحقق نخواهد یافت) امکان سازگاری مسئولیت اخلاقی با دو نظام فکری مورد نظر را به پرسش کشانده است. نتیجه حاصل نشان می دهد که دو نظام فکری در قامت فلسفه پیشامدرن/ فلسفه مدرن از عهده حل چالش مسئولیت اخلاقی برنمی آیند؛ اما اخلاق تکاملی به ویژه در قرائت فلسفی دنیل دنت و تقریر او از بحث اراده آزاد قرائتی بدیل را در برابر موضع وجودشناسانه ابن عربی و اسپینوزا ارائه می دهد. در حل چالش مسئولیت، چاره ای جز ارجاع به تجارب تاریخی و شهودات عرفی و درنتیجه اخذ رویکرد عمل گرایانه در حوزه اخلاق نیست.
جهش معنایی در زبان عارفان بر اساس نظریه معناشناسی قالب بنیاد(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
سازوکاری شناختی-زبانی که در پس گستره وسیعی از رفتارهای زایای زبانی عرفا مشهود است، مبتنی است بر خروجِ مداوم از بافتی که در جریان فرایند برخطِ ساخت معنا شکل می گیرد. این تخطی شناختی در روند معناسازی، مخاطب و شنونده را وامی دارد با سازمان دهی مؤلفه های معنایی موجود در قالب تکیه گاه و برانگیختن دوباره همین مؤلفه ها در قالبی نو که با آن ها سازگاری بیشتری دارد، بر جهش های معنایی در زبان عرفان فائق آید. این فرایند شناختی که طی آن خواننده ناگزیر به بازتحلیل معناشناختی و کاربردشناختی مؤلفه های موجود در بازنمایی بافتی است، «چرخش قالب» نام دارد. تجزیه و تحلیل نمونه های ارائه شده در این مقاله براساس مفهوم «قالب»، «چرخش قالب» و ابزارهای تحلیلی نظریه معناشناسی قالب بنیاد، ظرفیت این سازوکار شناختی را برای گفتمان عرفانی مورد بحث قرار می دهد. نتایج پژوهش نشان می دهد که بافت گریزی در زبان عارفان، چرخش قالب و جهش های معنایی نوعی خلاقیت زبانی است که تنش بین خوانش مناسب بافت و خوانش ثانویه، نقض عمدی عقلانیت متعارف، سازمان دهی مجدد محیط های شناختی و درنتیجه ایجاد معنای جدید را به دنبال دارد.
جلوه تهی در عرفان اسلامی و ذن بودایی و تجلی آن در معماری ایران و ژاپن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هنر اسلامی، ریشه در اندیشه اسلام و نمود نگاه عرفانی به هستی و آخرت دارد و تبلور سیر وحدت به کثرت است که به نوعی در معماری اسلامی تجلی یافته است؛ اما هنر ذن، محصول سلوک و روشن شدگی در لحظه ساتوری و بیانگر تهی پرمعناست و در بستر باغ شن و معماری ژاپنی ظهور یافته است. هر دو اندیشه، شهودی است و اندیشه، تهی از مبانی اصلی هنر و باورهای آن هاست. بنابراین این سؤال مطرح است که اندیشه ذن و عرفان اسلامی چه اشتراک و تفاوت هایی باهم دارند و اندیشه تهی در هر دو آیین چه معنایی می یابد؟و با توجه به این باور، تهی چه قالب و فرمی در هر دو آیین یافته و تجلی آن در هنر و معماری هر سرزمین کدام است؟ هدف این پژوهش، شناخت و مقایسه صورت و سیرت مفهوم تهی در فرهنگ ایران و ژاپن و نوع تجلی آن در معماری هر دو سرزمین است. بنابراین، در این پژوهش به شیوه تحلیلی تفسیری به تطبیق اندیشه تهی در جهان بینی و باور هر دو آیین و تجلی آن در معماری هر دو سرزمین می پردازد.
مؤلفه های زبان شناسی شناختی در گلشن راز شبستری و قصیده تائیه کبرای ابن فارض(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
زبان شناسی شناختی، یکی از رویکردهای مهم در علم زبان شناسی است که به وسیله آن می توان به جهان بینی و نظام اندیشگانی شاعران و نویسندگان مختلف دست یافت. از میان اندیشمندان این علم، آرای لیکاف و جانسون، نقش بسزایی در تبیین الگوهای زبان شناختی و استعاری ذهن و زبان دارد. ازاین رو در جستار حاضر، از میان مؤلفه های زبان شناسی شناختی، به تبیین استعاره های جهتی، براساس آرای لیکاف و نیز طرح واره های حجمی، حرکتی، چرخه ای، تعادل و فرایند براساس الگوی جانسون، در گلشن راز و قصیده تائیه کبرای ابن فارض پرداخته شده است. روش تحقیق، توصیفی تحلیلی و مسئله اصلی تحقیق آن است که انواع استعاره های جهتی و طرح واره های حجمی، حرکتی و تعادل در هر دو اثر بر چه موضوع هایی دلالت دارند؟ نتایج تحقیق بیانگر آن است که انواع استعاره های جهتی و طرح واره های به کاررفته در هر دو اثر، بر شناخت ابعاد مختلف معرفتی، شهودی و پدیدارشناختی حرکت نفس در دو قوس نزولی و صعودی دلالت دارند که منجر به کشف معارف و معانی نهفته در مراتب و منازل مختلف می شوند، و نیز با استفاده از ابزارهای زبان شناسی شناختی، می توان به زبان عرفانی و تشخّص سبکی هر دو شاعر دست یافت. استعاره های جهتی پایین در هر دو اثر، زمینه ساز رکود، ایستایی و توقف عارف در سیر الی الله است و نیز استعاره های جهتی بالا، بیانگر سیر استکمالی نفس و رسیدن به فنا و بقای بالله است. در طرح واره حجمی، هر دو شاعر از مکان واره های انتزاعی، برای تبیین معارف الهی سود جسته اند. در طرح واره حرکتی، هر دو شاعر بر سیر رجوعی و بازگشت به اصل تأکید فراوان دارند.
استمرار سنت های شعر عرفانی گذشته در شعر عرفانی معاصر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
شعر عرفانی کلاسیک فارسی از ابیات پراکنده بایزید و حلاج و ابوسعید گرفته تا منظومه های منسجم سنایی و عطار و مولوی در بیان مبانی و معارف عرفان و تصوف مثل دیگر انواع ادبی در بخش های زبان، صورت و مضمون ویژگی هایی دارد که به تدریج و بر اثر عوامل متعدد به سنت های مستمر آن مبدل شده اند. شعر عرفانی فارسی در دنیای مدرنِ مادیِ معاصر برخلاف انتظار، هم در جریان سنت گرا و هم در جریان نوگرا، تداوم یافت و در بیان مبانی و مضامین عرفانی از سنت های شعر عرفانی کلاسیک فارسی تأثیر پذیرفت. سنت های محتوایی شعر عرفانی کلاسیک اعم از مبانی معرفتی و مبانی مشی عملی صوفیه، در شعر عرفانی معاصر از دوره مشروطه تا انقلاب اسلامی نیز بخش عمده ای از محتوا را به خود اختصاص داده اند و گاه در بیان، با کمترین تغییر در قیاس با آنچه قدمای عرفا گفته اند، تکرار شده و استمرار یافته اند. سنت های زبانی شعر عرفانی کلاسیک اعم از کلمات، ترکیبات و تصاویر در شعر عرفانی معاصر از دوره مشروطه تا انقلاب اسلامی نیز به دفعات و غالباً بعینه تکرار شده و استمرار یافته اند.
کیفیت تمثیل در انتقال معرفت عرفانی و اهمیت مخاطب در معنای نهایی آن از منظر عین القضات همدانی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
معرفت و شهود عرفانی فقط برای شخص شهودکننده ظهور می یابد؛ این تجربه آن گونه که ادراک می شود، قابل انتقال به غیر نیست. اما تمثیل به شکل خاصی چنین وظیفه ای را بر عهده دارد. هدف پژوهش حاضر مشخص نمودن جایگاه، کیفیت و نحوه دریافت تمثیل در انتقال معرفت عرفانی است. برای نیل به این هدف از روش توصیفی تحلیلی بهره برده ایم. البته تمثیل در نظرگاه عین القضات محدود به معرفت عرفانی نیست و در اساس ساختار نام گذاری با توجه به استقلال اسم از مسما به مثابه یک تمثیل توجیه می شود و در یک سلسله مراتب وجه تمثیلی بیشتری برای معرفت عرفانی در نظر گرفته می شود. حتی می توان گفت معرفت عرفانی برای شخص ادراک کننده آن نیز ادراکی تمثیلی است و درواقع انتقال تمثیلی و زبانی این معرفت، تمثیل مضاعف به حساب می آید. در تمثیل از معرفت عرفانی محسوس بودن، زیبا بودن و داشتن وجه تشابه با امر ملکوتی ازجمله ویژگی های فرم تمثیلی است. هرچند در هنگام خلق یک اثر عرفانی، معنای یکه و منحصربه فردی در نظر خالق آن وجود دارد که به نحو قراردادی وضع شده است، در مقام ادراک اثر تمثیلی با ساخت معانی متعدد مواجهیم که در نسبت با افراد مختلف شکل می گیرند. این معانی جدید حاصل جمع معانی درون مخاطب و معنای تعبیه شده در اثر هستند. تمثیل در یک وجود دوگانه ازطرفی برای فهم همگان می تواند مورد استفاده قرار گیرد و ازطرف دیگر از بیان صریح حقایق جلوگیری می کند؛ همچنین برای شخص تمثیل کننده نیز امکان اشاره به حقیقت غیرقابل فهم را حاصل می کند.
بررسی معراج نامه بایزید بسطامی بر اساس الگوی سفر جوزف کمبل(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
بایزید بسطامی از چهره های درخشان عرفان اسلامی در قرن دوم هجری است. عرفان او عرفانی عاشقانه و شورانگیز است تا جایی که به او لقب «سلطان العارفین» و «سلطان العاشقین» داده اند. از دیگر دلایل شهرت این شخصیت، «شطحیات» اوست. معراج نامه یکی از نمونه های شطحیات اوست که از تجربه ای نامتعارف و به دور از هنجارهای زندگی عادی حکایت می کند و ماهیتش وحدت وجود و هدف آن وصال خداوندی است. بایزید برای تجربه این حالات به شیوه سکر و خلسه عرفانی، به لایه های تودرتوی ذهن و ضمیر ناخودآگاه سفر می کند. در این مقاله این سفر درونی از رهگذر الگوی سفر قهرمان جوزف کمبل به روش توصیفی تحلیلی بررسی می شود. این الگوی کلی که از چند کهن الگوی دیگر چون پیر فرزانه، آنیما و... ترکیب شده، با بیشتر سفرهای قهرمانی و اساطیری جهان سازگار است. در پژوهش حاضر، بیشتر مراحل سفر قهرمان کمبل به ویژه در بخش های جدایی و تشرّف آشکارا در معراج نامه بایزید دیده می شود. اما در بخش بازگشت شتاب ناگزیر قهرمان سبب حذف و ادغام برخی مراحل شده است که این نکته، بیانگر ماهیت متفاوت سفر درونی عارف نسبت به سفرهای قهرمانی دیگر است. بررسی تطابق یا عدم تطابق مراحل معراج بایزید با مراحل سفر تک اسطوره کمبل، ازسویی انعطاف و تعمیم پذیری الگوی کمبل را نشان می دهد و ازسویی دیگر، نشانگر جایگاه شهودی بایزید در هر مرحله بوده و جامعیت این معراج نامه عرفانی را بر اساس یک الگوی پذیرفته شده جهانی می رساند.
تحلیل و تبیین شاخصه های رئالیسم عرفانی در داستان های کشف المحجوب هجویری(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
رئالیسم عرفانی یک شیوه بالقوه روایی در ادبیات داستانی به ویژه تذکره نگاری های صوفیانه و حکایت های عارفانه است که رویدادهای شگفت، خارق العاده و کرامات اولیا در این نوع از رئالیسم، در بستری کاملاً واقع گرایانه رخ می دهد؛ به گونه ای که آن ها را همانند واقعیتی عینی و ملموس، قابل قبول و باورپذیر می کند. مسئله اساسی در این پژوهش که به شیوه کتابخانه ای و تحلیلی توصیفی صورت گرفته است، وجود و بروز چنین شیوه روایی در داستان های کشف المحجوب و تبیین شاخصه هایی همچون شیوه روایت، تأثیر شگرف درون مایه بر ساختار داستان، لحن شاعرانگی و باورپذیری ا ست که ازجمله ویژگی های ساختاری این نوع از رئالیسم است. یافته های پژوهش حاکی از آن است که این شیوه روایی- داستانی و این نوع از رئالیسم نه تنها در حکایت ها و داستان های کشف المحجوب، بلکه در تمامی حکایات و قصص عرفانی نمایان و مشهود است و تمامی تذکره های عرفانی ظرفیت و قابلیت تحلیل و بررسی از منظر رئالیسم عرفانی را دارا هستند و این نوع از رئالیسم را می توان به عنوان سبک و مکتب خاص متون متصوفه و داستان عرفانی در نظر گرفت.
واکاوی آداب ضیافت در تصوف(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
صوفیه در نگرش، روش و منش ویژه ای که در همه شئون حیات خویش داشته اند، به بحث طعام و امور مربوط به آن نیز پرداخته اند. دامنه این بحث چنان فراگیر است که موضوعاتی چون «ضیافت»، «مهمانی دادن» و «مهمانی رفتن» را هم در بر می گیرد. آنان برای این موضوعات نکات و آدابی مشخص وضع کرده اند که رعایت آن ها ازسوی سالک سبب پیشرفت معنوی او می شود؛ ولی بی توجهی اش به آن ها یا موجب وقفه سلوکش خواهد شد یا به بیراهه اش خواهد کشاند. بخشی از نگاه صوفیان به این موضوع به اموری درونی چون اخلاص و نیت صحیح سالک و بخشی دیگر به اموری بیرونی مانند کمیت، کیفیت و نحوه تدارک طعام در ضیافت ها یا حضور در آن ها برمی گردد. در این جستار هدف آن است تا با کاربست روش تحلیلی توصیفی و بررسی منابع صوفیانه و سایر منابع مرتبط، آداب و بایسته های مربوط به این موضوع شناخته و تبیین و تحلیل گردد. با تتبع در آثار صوفیانه ازجمله قوت القلوب و احیاء علوم الدین معلوم می گردد که ضیافت دادن و به ضیافت رفتن نه امری روزمره، بلکه گونه ای عبادت است و به تأسی از قرآن و سیره نبوی ظرایف و دقایق بسیاری در آن لحاظ شده است. از دیگر نتایج جالب توجه، مخالفت با برخی آداب ایرانی مانند نخوردن طعام بر خوان، رعایت سکوت هنگام صرف طعام و شستن دست های حاضران در ضیافت در ظروفی مجزاست. افزون بر این ها آدابی چون التزام به خدمت، اطعام دیگران و دوری از تکلف می تواند یادآور ارتباط این جنبه از تصوف با آداب فتوت باشد.
سیمای مشایخ صوفیه در متون منثور عرفانی عصر مغول با تأکید بر نظریه هژمونی آنتونیو گرامشی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
عرفان و تصوف اسلامی یکی از مکاتب مهم تاریخ است که در طول دوره پرفرازونشیب خود از مسائل گوناگونی متأثر شده است که سبب رواج یا زوال آن را مهیا کرده اند. این پژوهش با روش تحلیلی توصیفی و بهره گیری از منابع معتبر کتابخانه ای، سیمای مشایخ متصوفه عصر مغول را با تأکید بر نظریه هژمونی آنتونیو گرامشی، بررسی کرده است. به عقیده گرامشی، هژمونی بدون اجبار با تکیه بر اقناع و رضایت عمومی صورت می گیرد. نتیجه پژوهش نشان می دهد در قرن هفتم که ایران با حمله وحشیانه مغول و تاتار روبه رو شد، تصوف با هژمونی فرهنگی چون سخنان پیامبران و امامان، فرهنگ رفتاری مشایخ، احترام قائل بودن برای دیگران، مزمت دنیا، شهوت گریزی، هژمونی اجتماعی چون وجود اشخاصی با عنوان شیخ، کلام مثبت بزرگان درباره عارفان، تبلیغ شاگردان، هژمونی فرهنگی مانند قائل بودن کرامات برای شیوخ، ترس از اعمال مشایخ، باور شیخ به بزرگی خود و تبلیغ آن، انطباق مشرب فکری نویسنده با شیخ، باور به الهامات غیبی، باور به تقدیر، هژمونی سیاسی مانند موضع گیری پادشاه، جنبه تقدس تصوف و متصوفه، قدرت پیدا کرده است و سبب اقناع و رضایت عمومی شده است. قابل تبیین است به دلیل قوی بودن رهبری احساسی در اذهان مردم، در قرن هفتم هژمونی ایدئولوژی ملموس تر است تا جایی که هجوم مغولان موهبت و اراده الهی تصور می شد. حمله مغول موجب شد در این عصر افراد هرچه بیشتر به تصوف و خانقاه ها روی آورند و روح زخمی خود را با مرهم اقبال به تصوف اندکی التیام بخشند.
کُحلِ پندار: بررسی ایماژِ «زندگی به مثابه توهم اراده آزاد» در نگاه مولوی و اسپینوزا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
یکی از اصول و مبانی زندگیِ بهینه در قالب نسخه/ نقشه هایِ زندگی، مجموعه گزاره هایی است که خود علت یا یکی از مهم ترین عللِ مطلوبِ روان شناختی، یعنی آرامش و شادکامی است. این دسته از گزاره ها در ذهن و ضمیر آن گروه از متفکرانی که به تقلیل درد و رنج انسان بیشتر می اندیشند، به دلایل معرفتی و روان شناختی دقیق و عمیق تر بازنمایی شده است. باورداشتِ این گزاره که وقایع فقط به همان صورتی ممکن است اتفاق بیفتد که رخ داده و عواملی ورایِ اراده در صورت بندی یک عمل (رفتاری/ گفتاری) نقش برجسته تری دارند، یکی از این طرز تلقی هاست که می تواند علت العلل/ یکی از عللِ تحققِ مطلوب های روان شناختی باشد. در این میان مولوی با نگاه هنرمندانه و البته با رویکرد به اندیشه اشعری و اسپینوزا با نظام مندسازی این طرز تلقی، دو متفکر در طول تاریخ بشری بودند که در کنار توجه به مجموعه ایماژهای زندگی به ایماژ «زندگی به مثابه توهمِ اراده آزاد» عنایت ویژه داشته اند. در این پژوهش با توجه به مجموعه ایماژهای زندگی با عنایت به نظریه رابرت سالامون، ایماژ اخیر با توجه به تفاوت های نگره ای این دو متفکر از یک سو و وجوه اشتراک فکری ازسویی دیگر تحلیل شده است. بررسی دستگاه فکری این دو متفکر با عنایت به ایماژ اخیر نشان می دهد شادکامیِ مستمرِ بی پایان مهم ترین قاعده زندگی مطلوب است که ارزشی کاربستی دارد؛ با این تفاوت که یکی با استخدام گزاره های تمثیلی به عنوان یکی از شیوه های استدلال و دیگری با توجه به نگره فلسفیِ صرف به بررسی و تحلیل این نوع نگره پرداخته اند. مولوی با توجه به گفتمانِ کلامی از تغییرناپذیریِ ایماژهای زندگی دفاع می کند و اسپینوزا با توجه به مفصل بندی خاص به نظام مند سازی آن پرداخته است.
تبیین رابطه نافله و مقام محمود در آیه 79 سوره اسراء بر مبنای دیدگاه علامه حسن حسن زاده آملی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
بر اساس آیه 79 سوره اسراء، مقام محمود، مقامی است که نتیجه قرب حاصل از انجام نافله است. هرچند اندیشمندان اسلامی تبیین های ارزشمندی را درباره رابطه نافله و مقام محمود مطرح کرده اند، به نظر می رسد تبیین عرفانی این رابطه چندان مورد توجه واقع نشده است. این پژوهش به روش تحلیلی- استنتاجی، درصدد است که پس از بیان حقیقت مقام محمود، رابطه آن را با قرب حاصل از نافله، از نگاه عرفانی علامه حسن زاده آملی تبیین نماید. دستاوردهای این پژوهش حاکی از آن است که مقام محمود مقام ادراک بی واسطه حقیقت وجود و ادراک یکی بودن حمد و حامد و محمود است. مقام محمود، مقامی فراتر از دو قرب فرایض و نوافل است که به مرتبه «أَو أَدنَی» اشاره دارد. قربی که به سبب واجب شدن نافله برای رسول اکرم(ص)، خاص خاتم النبیین است و سایر اولیا به میزان تقربشان به خداوند، به تبع ایشان از این قرب بهره می برند.