پژوهشنامه متون ادبی دوره عراقی
پژوهشنامه متون ادبی دوره عراقی دوره 2 تابستان 1400 شماره 2 (مقاله علمی وزارت علوم)
مقالات
حوزه های تخصصی:
بحث از قانون علّیت از کهن ترین مباحث بشری است. علّیت نوعی رابطه بین علّت و معلول است. ارسطو علّت را به علل اربعه تقسیم بندی کرده است. یکی از این علل چهارگانه علّت فاعلی است که هرگاه حکما و متکلمان در بحث قانون علّیت، از علّت سخن به میان می آورند، منظورشان علّت فاعلی است. مولانا در مثنوی مانند سایر متکلمان به جای علّت، از سبب و مسبِّب و به جای معلول از مسبَّب استفاده کرده است. مولوی گاهی به جای معلول، اصطلاح اثر و به جای عادت، اصطلاح سنّت را به کار می برد. اشاعره، قانون علّیت را نفی می کنند و به جای آن به عادَةُ الله معتقدند. بعضی مولوی را اشعری مشرب دانسته اند و بر همین اساس او را منکر اصل سببیت نامیده اند؛ درحالی که مولانا قانون علّیت را نفی نمی کند، بلکه ضمن اینکه جهان را دنیای اسباب و علل می نامد، مجموعۀ علل و اسباب ظاهری و پنهانی را در ید تصرّف مسبِّب الاسبابی می داند که هر طور بخواهد عمل می کند. مولانا، قرآن، انبیا، بندگانی خاصّ و شمس را متصّرِف در اسباب و علل می داند که قدرت خرق اسباب را دارند. مولانا عقاید خود را با چاشنی عرفان در می آمیزد. زمانی خود را چون سوفسطایی می شمارد و گاهی تا حدودی به تفکّر شیعی «اَمرٌ بَینَ الاَمرَین» و گاهی به روش معتزلی نزدیک می شود؛ البته نه صراحتاً و صرفاً در بحث قانون سببیت، مولانا به سادگی در این مرزبندی ها نمی گنجد. در پایان این نوشتار، با بررسی ابیات مرتبط با موضوع علّیت در مثنوی، دلایل متعدّدی بیان شده که نشانگر اعتقاد مولانا به قانون سببیت است.
بررسی رئالیسم جادویی در حکایت های کشف المحجوب هجویری(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
رئالیسم جادویی نگرشی هنری به روایت و کنشی فراعادت در یک زمینۀ کاملاً رئالیستی است که در باور های روانی، اعتقادی و عرفی جلوه ای باورمندانه، خردپذیر و منطقی می یابد. زادگاه رئالیسم جادویی و رویکرد آن را آمریکای لاتین دانسته اند، امّا سنجه های پیشنهادی این مکتب فکری- ادبی عموماً در ادب گران سنگ پارسی و به ویژه ادب پربار عرفانی و نیز ادب شفاهی (فولکلور) پیش تر آفریده شده است، چنان که برخی ناقدان خاستگاه تاریخی رئالیسم جادویی را مشرق زمین می دانند. این پژوهش مشخصه های رئالیسم جادویی را از قبیل حوادث فرامنطق، ریزش مرز میان واقعیت و خیال، مبالغه، شگفتی، درهم ریختن زمان، زمینه های سیاسی، دوبنی بودن، رؤیا، اسطوره وخیال و سکوت اختیاری در کشف المحجوب هجویری با هدف تبیین انطباق و یا عدم انطباق این متن عرفانی با مشخصّه های مکتب مذکور به روش توصیفی تحلیلی بررسی کرده و نشان داده است که هجویری چگونه با فراخوان این مشخصه های فراواقعی و خارق عادت، در حکایاتی با زمینۀ کاملاً رئالیستی، خوانشی بدیع از اندیشه های انتزاعی و آن سری خویش در پوششی عینی و ملموس بیان کرده است؛ چنان که این اتحاد متناقض نما در کشف المحجوب، حاصل کنش های شگفت و رخدادهای عقل گریز در بستری از واقعیت است که هم معتقدان به این اعمال و هم خوانندگان دیرباور آن را تحت تسخیر هنر نویسنده بدون کمترین واکنشی می پذیرند.
تحلیل روایی داستان تارابی بر اساس نظریه ژپ لینت ولت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
تاریخ جهانگشای جوینی به دلیل زبان و شیوۀ بیان منحصربه فرد نویسنده از دیگر نوشته های تاریخی متمایز شده است. مقصود نویسنده، گزارش کشورگشایی ها و فتوحات لشکر مغول است، اما در متن و بطنِ اثر، داستان ها و روایت هایی دیده می شود که می توان در آن ها بسیاری از ویژگی های ساختار داستان ها را به شیوۀ روایی و با ذکر جزئیات مشاهده کرد. «ذکر خروج تارابی» یکی از روایت های کوتاهی است که در تاریخ جهانگشای جوینی آمده است و بسیاری از ویژگی های ساختاری روایت و داستان از جمله وضعیت آغازین، وضعیت میانی و وضعیت پایانی را دارد. همچنین به نظر می رسد، نویسنده با به کارگیری گونه های خاص روایت کوشیده است، مخاطب را با خود همراه سازد که می تواند تأثیر بسزایی در پذیرش وقایع از سوی او داشته باشد. در این پژوهش با روش توصیفی تحلیلی و به کارگیری نظریۀ منتقد فرانسوی، «ژپ لینت ولت»، به بررسی داستان «تارابی» پرداخته ایم. آنچه در پایان این پژوهش به دست آمد، نشان می دهد که «ذکر خروج تارابی» یک روایت کامل است و با گونۀ روایتی ولت مطابقت دارد و جوینی اگرچه یک تاریخ نگار است، ولی در این قسمت از تاریخ خود در نقش یک راوی با به کارگیری زاویۀ دید بیرونی و دانای کل، از پس روایت یک داستان با تمام مختصات داستانی برآمده است و توانسته فضای داستان و روایت را با گونۀ روایتی متناسب با وقایع و به صورت تلفیقی (گاه همسان و گاه ناهمسان) برای خواننده ترسیم کند و او را با خود همراه سازد.
بررسی شیوۀ نقدِ سودی و انقروی در شرح نویسی بر دیوان حافظ و مثنوی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
از دیرباز زبان فارسی تأثیر شگرفی بر زبان و ادبیات عثمانی گذاشته است و روزگاری زبان اصلی این منطقه بود و اندیشمندان عثمانی بسیاری در متون مهم فارسی تحقیق و تتبّع کرده اند و شرح های بسیاری نیز بر متون مهم ادب فارسی نوشته اند؛ از جملۀ آن ها می توان به شرح سودی بر گلستان سعدی، دیوان حافظ و شرح انقروی بر مثنوی مولوی اشاره کرد. چون شرح متن، نوعی نقد متن هم به شمار می آید و شرح نویسی رایج در گذشته و میان مسلمانان، بیشتر به نقد لفظ و محتوا می پردازد. هدف مقالۀ حاضر این است که شیوۀ شرح نویسی شارحان ترک و نوع نگاه آن ها را به متن های برجسته ای مانند دیوان حافظ و مثنوی بررسی کند و به روش مطالعۀ کتابخانه ای، شیوۀ فیش برداری و تحلیل داده ها، در پی پاسخ بدین پرسش است که زمینه های فرهنگی، اجتماعی و سیاسی در شرح نویسی این اندیشمندان چه تأثیری داشته است و چه نشانه هایی را از نقد اجتماعی، تاریخی و... در شروح آنان می توان مشاهده کرد؟ همچنین، چه زمینه هایی از دیدگاه های فهم که امروزه بر بسیاری از شرح نویسی ها حاکم است، در این شروح به چشم می آید؟ به نظر می رسد، اگرچه بیشتر این شروح، شرح لفظ است، اما با نگاه شارحان سنّتی متفاوت است و ما رگه هایی از توجه به تاریخ و اجتماعِ زمان شاعر را در این شروح می بینیم. توجه به نسخه شناسی و بررسی صحّت انتساب بیت یا شعری به شاعران مورد بحث، تأویل های عرفانی، توجه به زندگی شاعر و اشخاص در شرح متن، از ویژگی های مهم این شروح است.
تحقیق در اندیشه های مولوی و ابن عربی و تحلیل دیدگاه آنان در باب مراتب ابراهیم (ع) (با تکیه بر فصوص الحکم و آثار منظوم مولوی)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
پژوهش حاضر به بیان دیدگاه های مشترک مولوی و ابن عربی دربارۀ باب مراتب حضرت ابراهیم (ع) در حوزۀ عرفان اسلامی می پردازد؛ ابن عربی و مولوی، به سبب داشتن منابع مشترک اعتقادی و فکری، دیدگاه ها و اندیشه های مشترک فراوانی دربارۀ این پیامبر الهی دارند و دلیل این موضوع، بن مایه های فکری مشترک آن ها به خصوص قرآن مجید، به عنوان سرچشمه و منبع اصلی معرفت و سپس احادیث و معارف اسلامی و تقریرات و تعلیمات عرفای سلف بوده است؛ بنابراین هر دو عارف به تعاریفی جامع دربارۀ جایگاه ابراهیم در نظام آفرینش پرداخته اند. در این نوشتار با روشی توصیفی تحلیلی به بیان مبانی اندیشه های مولوی و ابن عربی در باب مراتب و جایگاه وجودی ابراهیم با تمثیلات همانندی از سوی ایشان با پنج محورِ: مقام خلّت، آتش نمرود، شکسته شدن بت ها، استدلال گری و یقین ابراهیم پرداخته ایم و پس از تشریح و تطبیق مفاهیم و مؤلفه های مشترک و متفاوت، به نتایج یکسانی رسیده ایم.
شخصیت قهرمانان در حکایت های روضۀ خلد از مجد الدین خوافی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
از دیرباز زبان فارسی تأثیر شگرفی بر زبان و ادبیات عثمانی گذاشته است و روزگاری زبان اصلی این منطقه بود و اندیشمندان عثمانی بسیاری در متون مهم فارسی تحقیق و تتبّع کرده اند و شرح های بسیاری نیز بر متون مهم ادب فارسی نوشته اند؛ از جملۀ آن ها می توان به شرح سودی بر گلستان سعدی، دیوان حافظ و شرح انقروی بر مثنوی مولوی اشاره کرد. چون شرح متن، نوعی نقد متن هم به شمار می آید و شرح نویسی رایج در گذشته و میان مسلمانان، بیشتر به نقد لفظ و محتوا می پردازد. هدف مقالۀ حاضر این است که شیوۀ شرح نویسی شارحان ترک و نوع نگاه آن ها را به متن های برجسته ای مانند دیوان حافظ و مثنوی بررسی کند و به روش مطالعۀ کتابخانه ای، شیوۀ فیش برداری و تحلیل داده ها، در پی پاسخ بدین پرسش است که زمینه های فرهنگی، اجتماعی و سیاسی در شرح نویسی این اندیشمندان چه تأثیری داشته است و چه نشانه هایی را از نقد اجتماعی، تاریخی و... در شروح آنان می توان مشاهده کرد؟ همچنین، چه زمینه هایی از دیدگاه های فهم که امروزه بر بسیاری از شرح نویسی ها حاکم است، در این شروح به چشم می آید؟ به نظر می رسد، اگرچه بیشتر این شروح، شرح لفظ است، اما با نگاه شارحان سنّتی متفاوت است و ما رگه هایی از توجه به تاریخ و اجتماعِ زمان شاعر را در این شروح می بینیم. توجه به نسخه شناسی و بررسی صحّت انتساب بیت یا شعری به شاعران مورد بحث، تأویل های عرفانی، توجه به زندگی شاعر و اشخاص در شرح متن، از ویژگی های مهم این شروح است.