مقالات
حوزه های تخصصی:
یکی از مسائل مهم فلسفی در مبحث حرکت، مسئله «امکان یا امتناع حرکت در مجردات» است. این مسئله پیوند وثیقی با مسئله وجود عینی هیولا و ماده المواد دارد. فیلسوفان مشائی با براهینی همچون «برهان قوه و فعل» و «برهان فصل و وصل»، تلاش کرده اند اثبات کنند که هیولای اولی وجود عینی در عالم جسمانیات دارد؛ از سویی دیگر، آنها حرکت را مبتنی بر وجود هیولا دانسته اند. بدین ترتیب، از آنجا که موجودات مجرد، خالی از ماده هستند، وقوع حرکت در مجردات را انکار کرده اند. بسیاری از فیلسوفان معاصر، با نقد براهین دال بر هیولا، وجود عینی هیولا و ملازم بودن حرکت با ماده را انکار کرده و به اثبات امکان حرکت در مجردات پرداخته اند. از دیگر مسائل مهمی که حل آنها مبتنی بر مسئله «امکان حرکت در مجردات» است، مسئله «حرکت جوهری نفس» و «تکامل نفس در برزخ و قیامت» است.
تحلیل و بررسی نظام احسن از منظرحکمت متعالیه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
نظام احسن به معنای بهترین و کامل ترین نظامی است که خدا آفریده است. پرسش این است که آیا نظام آفرینش فعلی، کامل ترین جهان ممکن است؟ آیا با وجود علم، قدرت و خیرخواهی خدا، آفرینش دنیایی کامل تر از این عالم ممکن نبود؛ آفرینشی که در آن هیچ شر و زشتی نباشد؟ ملاصدرا با توجه به صفات کمالی خداوند (مانند: علم، حکمت، قدرت و رضایت الهی)، و نیز وجود مقتضی و نبود مانع در آفرینش، با تبیین و تحلیل عقلی، اثبات می کند که کامل تر از آفرینش کنونی قابل تصور نیست. از این رو، نظام آفرینش فعلی (با وجود شر قلیل) کامل ترین نظام ممکنی است که خدای تعالی آفریده است، چرا که اگر کامل تر از آن شدنی بود، با وجود مقتضی و نبود مانع، آن را می آفرید. آنچه در این پژوهش خواهد آمد مبانی و دلایل عقلی و وحیانی حکمت متعالیه در اثبات کامل بودن جهان موجود، علی رغم وجود برخی شرور، و تحلیل و بررسی آن با توجه به آثار فلسفی و تفسیری صدرالمتألهین و برخی پیروان حکمت متعالیه است.
خوانشی دینی فلسفی از هبوط نفس انسانی در نگاه صدرالمتألهین(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هبوط انسان از مهم ترین مسائل حوزه انسان شناسی در دین پژوهی و مطالعات فلسفی است که نه تنها به تبیین ماهیت نفس، بلکه به چگونگی و نحوه پیدایش آن اشاره دارد. اگر چه در بعضی از آیات قرآن و روایات متعدد، هبوط به وضوح مطرح شده، اما در آثار فلسفی ملاصدرا آمیخته با بحث حدوث نفس توصیف گردیده است. به همین دلیل، نوشتار حاضر بر آن است که به واکاوی مسئله هبوط در نظام فلسفی صدرالمتألهین و برخی از آیات و روایات مربوطه بپردازد و تصویری از هویت و چیستی هبوط از منظر دینی و فلسفی ارائه نماید. این پژوهش با رویکردی مسئله محور، به تبیین نظریه جسمانیه الحدوث و روحانیه البقا بودن نفس انسانی پرداخته و این ادعا را اثبات می کند که در نگرش صدرایی نسبت «حدوث» و «هبوط» نه از نوع تقابل و تعارض و نه از سنخ تمایز و تغایر، بلکه به گونه ای سازگار و سازوار است. ما می کوشیم با تمایز قائل شدن میان رویکرد فلسفی، عرفانی و تفسیری صدرالمتألهین از اطوار نفس انسان و شناخت صحیح مقام روح و نفس، جایگاه وجودی انسان در دایره هستی را مورد کنکاش قرار دهیم و با رهیافتی فلسفی، از ابعاد وجود شناختی هبوط انسان، متناسب با دیدگاه خاص ملاصدرا در نحوه تحقق انسان، تفسیری عقلانی عرضه نماییم.
حل مسئله منطقی شر از دیدگاه شهید مطهری و جان هیک(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مسئله شر قدمتی به بلندای طول تاریخ تفکر فلسفی دارد و یکی از مهم ترین و چالش برانگیزترین موضوع ها در میان فیلسوفان و الهی دانان است که در بدبینانه ترین حالت، عامل انکار خداوند و در خوشبینانه ترین حالت، عامل نقض برخی صفات ثبوتی خداوند شده است. برای مثال، شر و به ویژه شر گزاف، قدرت مطلق و خیرخواهی محض خداوند را نقض می کند. هدف از تدوین این نوشتار، بررسی مسئله منطقی شر و حلّ آن از نگاه دو متفکر اسلامی و غربی، استاد مطهری و جان هیک است. شهید مطهری بر اساس نظام منسجم «عدل الهی» اعتقاد دارد که حکمت و مصلحت خداوند بر نظام هستی حاکم است و شر، امری «نسبی و عدمی» است. او در انتها نتیجه می گیرد که شرور مبتنی و منتهی به خیر می شود و این دو، امری «غیر قابل تفکیک» از هم هستند؛ حتی مزایایی نیز برای شر برمی شمارد. جان هیک نیز به خالق قادر و عالم اعتقاد دارد که بهترین جهان ممکن را خلق کرده است. او نگاهی ایرنائوسی به شر دارد و نظریه «پرورش روح» را بسط داده و هدف خداوند از خلق شرور را تعالی بخشیدن به انسان و رشد معنوی او معرفی می کند و آن را عامل کمال و تکامل می داند. اما هیک از مشکلی لاینحل و «گرهی ناگشوده» به نام شر گزاف سخن می گوید و در انتها حکمت وجود شرور را «رازآلود» و به عبارت دیگر، غیر قابل شناخت و ورایِ درک می داند.
مقایسه دیدگاه ابن سینا و ملاصدرا درباره ادراکات جزئی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
بحث های هستی شناختی علم و ادراک یکی از مسائل مهمی است که فلاسفه و دانشمندان درباره آن اظهار نظر کرده اند. در بین فلاسفه اسلامی، ابن سینا و ملاصدرا به تفصیل به مسئله علم و ادراک پرداخته اند. از نظر این دو حکیم، علم حصولی به حسی، خیالی، وهمی و عقلی تقسیم می شود. ابن سینا و ملاصدرا، ادراکات عقلی را مجرد از ماده می دانند اما در مورد مجرد یا مادی بودن ادراکات جزئی (حسی، خیالی و وهمی) اختلاف نظر دارند. ابن سینا ادراکات جزئی را منطبع در مغز و ماده می داند اما ملاصدرا قائل به تجرد همه ادراکات است. در این نوشتار ابتدا توضیحاتی در مورد تعریف علم و مراتب ادراک داده شده است، سپس ادله ابن سینا در مورد مادی بودن ادراکات جزئی مورد نقد و بررسی قرار گرفته و مشخص شده که این ادله سینا قابل مناقشه اند و دیدگاه ابن سینا در مورد مادی بودن ادراکات جزئی قابل پذیرش نیست. در ادامه به بررسی ادله ملاصدرا بر تجرد ادراکات جزئی پرداخته شده است.
بررسی و تحلیل مسئله خلود اهل عذاب از منظر آگوستین و ملاصدرا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در رویکرد منطقی به مسئله خلود اهل عذاب در جهان دیگر، پرسش های زیادی در ذهن بشر وجود دارد که در حوزه فلسفه، تعارضاتی میان دیدگاه های اندیشمندان به دنبال داشته است. فیلسوفان خدا را قادر مطلق، خیرخواه مطلق و دارای رحمت گسترده شناخته و از طرفی، بی نیاز از هر چیزی، از جمله اطاعت بندگان می دانند و معتقدند هیچ امری نمی تواند به وی ضرری برساند، از جمله معصیت گناهکاران. پس علت آنکه خداوند بندگان گناهکار را عذاب می کند چیست؟ آگوستین در مورد سرنوشت اجسامی که در رنج ابدی به سر خواهند برد بحث می کند و معتقد است باور به رنج ابدی جسمانی از سعادت ابدی انسان ها سخت تر است. بر همین اساس ابتدا درباره کسانی که به عذاب ابدی محکوم شده اند صحبت می کند. به نظر می رسد دیدگاه ملاصدرا در این باره تا حدودی دچار ناسازگاری است. او از یک طرف، بر اساس آیات قرآن معتقد به خلود اهل عذاب است و از طرف دیگر، بر اساس اصول فلسفی این دیدگاه را نفی می کند. این مقاله به توصیف و تحلیل دیدگاه دو اندیشمند جهان اسلام و مسیحیت درباره مسئله خلود اهل عذاب پرداخته است.
تبیین رابطه اتحادی نفس و بدن از نگاه حکیم مدرس زنوزی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در فلسفه مشائیان مسلمان، کندی و فارابی نگاهی نوافلاطونی به نحوه ارتباط نفس با بدن دارند و نحوه ارتباط مزبور را از سنخ رابطه صورت با ماده می پندارند ولی ابن سینا اگرچه در برخی مواضع این نوع نگاه به رابطه یاد شده را تأیید نموده است ولی با توجه به اینکه نفس ناطقه انسانی را محل دریافت معقولات کلی مجرّد می داند، از همین رو نفس را ذاتاً جوهری مجرد می پندارد و بر همین اساس نگاهش به نحوه ارتباط نفس با بدن آنستکه بدن نمی توان محل برای نفس باشد و نفس در تشخصش وابسته به بدن بشود (آنچنانکه در خصوص صورت و ماده گفته می شود) بلکه بدن حداکثر میتواند ابزار و آلت برای تحقق برخی افعال نفس باشد. این دو نوع نگاه به نحوه تعامل نفس با بدن تا قبل از ملاصدرا پیرامون رابطه نفس با بدن در مشائیان مسلمان وجود دارد و البته غلبه با نگاه سینوی است. اما در حکمت متعالیه، مبتنی بر اتحادی دانستن رابطه ماده با صورت این انگاره شکل می گیرد که رابطه نفس با بدن از سنخ روابط اتحادی است و نه انضمامی. اما اینکه دقیقاً توضیح داده شود نفس با بدن به چه نحو رابطه اتحادی دارد در لسان ملاصدرا مغفول می ماند و این حکیم زنوزی است که به این مهم پرداخته و توضیح می دهد مقصود از رابطه اتحادی نفس با بدن آنستکه بدن تجّلی مادی نفس است و نفس تجلی روحانی بدن و ایندو دو سر یک طیف هستند. زیرا انسانیت یک حقیقت ذوامراتب و مشکک است که جلوه مادی آن بدن و جلوه مجرد آن نفس است پس بدن همان نفس بصورت لابشرط است و نفس همان بدن بشرط لا (از نواقص و کاستیهای مادّی)است.
چگونگی امکان معرفت از دیدگاه علامه طباطبایی و کانت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
کانت فیلسوف شهیر آلمانی در کتاب دوران سازش، نقد عقل محض، کوشیده است شرائط امکان معرفت کلی و ضروری را به دست دهد و در پی آن مرزهای دانستن را مشخص کند. از نظر کانت، حکم تالیفی پیشینی تنها زمانی امکان می پذیرد، که صورت های محض زمان و مکان، تمثلات داده شده در شهود را متعین کنند. او تلاش می کند نشان دهد شرط صدور حکم تجربی عینی، اطلاق صورت های محض فاهمه و مقولات 12گانه بر شهودهایی است که به تعینات زمانی و مکانی متعین شده اند. از دیدگاه او، همه شرط های شناخت نیز خود، مشروط به وحدت استعلایی ادراک نفسانی اند. من استعلایی کانت و تبیین او از شرائط امکان شناخت، دستمایه ای برای مقایسه دیدگاه او با آموزه ی معرفت حضوری و نظریه ی نحوه پیدایش کثرت در ادراکات در دستگاه فلسفی علامه طباطبایی دراختیار می نهد. او شرط امکان هر گونه دانستن، حتی دانش حصولی را وابسته به حضور معلوم نزد نفس فاعل شناسا و اتحاد و اتصال وجودی این دو می داند. او نخستین فیلسوف در سنت حکمت اسلامی است که تبیینی خلاقانه از پیدایش کثرت در ادراکات و چگونگی حصول مفاهیم بدیهی اولیه به دست داد. توصیف و تفسیر سازوکار معرفت شناختی امکان شناخت در دو دستگاه فکری کانت و علامه، مساله ای است که این مقاله درصدد توضیح آن است.
ضرورت نظم در تکالیف شرعی از منظرحکمت متعالیه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
از آنجا که خداوند حق داشتن اختیار را به انسان عطا نموده است و اعطای هر حقی مستلزم انجام وظیفه یا وظایفی است ، خداوند انسان را ملزم به رعایت نظم و ترتیب در انجام تکالیف شرعی، عبادی و اجتماعی نموده است. حال پرسش این است که منشأ فلسفی این ضرورت و التزام چیست؟ ملاصدرا در فرایند پاسخ به این پرسش که در حوزه حکمت عملی است ، در مورد رابطه نظر و عمل نظریه ویژه ای ارائه نمود که بر اساس آن ثابت می شود که منشأ ضرورت الزامات عملی ریشه در حکمت نظری دارد و بر اساس نظام ربانی یا علم عنایی ، خداوند که یگانه ناظم هستی است ، هرگز بی واسطه و بی ضابطه عمل نمی کند و همانطور که تکوین الهی نظام مند است ، تشریع الهی نیز نظام مند بوده و داشتن نظم در انجام دستورات الهی و اعمال عبادی ضرورت دارد. لذا نظام تشریعی تابع نظام تکوینی است ، چنانکه نظام تکوینی نیز تابع نظام ربانی است.
هستی شناسی صدرایی و حکمت زندگی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
زندگی و مسائل آن به هیچ وجه از فلسفه جدا نیستند. از همان آغاز کاوش های فلسفی در روزگار باستان، توجه به زندگی و یافتن شیوه درست زیستن یکی از مهمترین موضوعات تفکر فلسفی فیلسوفان بود. این روند با فراز و فرودهایی در طول تاریخ فلسفه ادامه داشت و امروزه نیز احیا شده است. بررسی فلسفی این موارد را می توان حکمت زندگی نامید. برخی از فیلسوفان چنین چیزی را موضوع اصلی تأملات فلسفی خود قرار داده اند. در این میان ملاصدرا این گونه نبوده است و در فلسفه متافیزیک محور او به طور مستقیم چنین مباحثی یافت نمی شود، اما این مطلب بدین معنا نیست که نمی توان از اندیشه های او چنین استفاده ای کرد. ادعای ما این است که اصول و مبانی هستی شناسی او این قابلیت را دارند که در زمینه حکمت زندگی مورد بهره برداری قرار بگیرند؛ مبانی و اصولی همچون اصالت وجود، بساطت وجود، تشخص وجود، سنخیت و یکی بودن کمالات و تشکیک وجود. این مبانی و اصول لوازم و دلالت های مهمی در مورد زندگی در بر دارند به طوری که می توانند راهنمای چگونگی زیست انسان واقع شوند.
تأویل باطنی نماز به قرائت صدرالمتألهین شیرازی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
نماز تدبیری است از سوی شرع برای از میان رفتن آلودگی های حسی و به منزله طهارت از حدث های اصغر و اکبر نفسانی است. نماز قالب، نماز ظاهری جسمانی و نماز قلب، نماز باطنی حقیقی است. نماز قلب، عرفان و شناخت خدا و شناخت افعال و صفات او، و از سنخ حکمت و معرفت است. نماز قالب، تعبد جسم و خضوع بدن و تشبه به حقیقت انسانیت و جدایی از حیوانات و بهائم است. این دو گونه نماز، نشان از ارتباط غیب و شهادت و ملک و ملکوت و تبلور ارتباط نفس و بدن دارند. نماز جسمانی و قالبی در تنویر قلب م ؤثر است، همان طور که از سوی قلب انواری به سوی ظاه ر انسان بالا می آید. امر شارع به نماز قالب، هماهنگی قلب و جسم یا صورت و باطن است تا مزاحمتی از جانب ظاهر برای عمل باطن نباشد و در نتیجه این همراهی، باطن از کار خویش باز نماند.
مسئله عوارض به واسطه اخص از ابن سینا تا ملاصدرا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
علم شناسی یا فلسفه علم حکیمان مسلمان، جوانب و زوایای مختلفی داشته است که یکی از مهم ترین آنها مشکلِ «عوارضِ اخص» یا «عوارض به واسطه اخص» است. این معضل اگرچه برای گذشتگان تنها یکی از مسائل علم شناختی بود، اما به تدریج به مهم ترین مسئله و برای برخی، به تنها مسئله تبدیل شد. ماحصل این مشکل آن است که بر اساس قواعد علم شناسی، جایز نیست در علوم از اوصاف و ع وارضی بحث کرد که با واسطه ب ر موضوع علم حمل می شوند. اما می بینیم که در بسیاری از علوم این توصیه مراعات نمی شود و غالباً در علومِ مختلف از احوال و عوارض مختص به انواع و اقسام موضوعِ علم، که همه با واسطه هستند، گفتگو می شود. در این باره و برای حل این مشکل، تا زمان ملاصدرا، چهار راه حل از سوی ابن سینا، قطب رازی، جرجانی و محقق دوانی عرضه شده است اما ملاصدرا اعتقاد دارد که هیچ یک از پیشینیان از عهده حل مشکل بر نیامده و همه در مقابل آن متحیر و سرگردان شده اند. او معتقد است منشأ مشکل، خلط میان دو دسته عوارض، یعنی عوارضِ اخص و عوارضِ به واسطه اخص، بوده است؛ لذا با تمایز نهادن میان آنها مشکل فیصله پیدا می کند. این نوشته، نخست راه حل های پیشینیان برای حل این مشکل را گزارش کرده، سپس انتقادهای ملاصدرا به هر یک از آنها را بررسی می کند، آنگاه با گزارش نظریه ملاصدرا، به ارزیابی آن پرداخته و نشان می دهد که این راه حل نیز اگرچه برخی از زوایای مشکل را می گشاید اما مشکل همچنان در ناحیه دیگر حل نشده باقی مانده است. در نهایت روشن می شود که تقریرهای جدیدتر از نظریه جرجانی، که آن را «نظریه مواضعه» می نامیم، برای حل مشکل کارآمدترند.
وجوه تشابه و تفاوت نوظهورگرایی با علم النفس ملاصدرا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مقاله حاضر به بررسی مقایسه ای نظریه حکمت متعالیه درباره حدوث و نحوه وجود نفس با یکی از نظریات فلسفه ذهن معاصر در این باره می پردازد. ابتدا به تفصیل نظریه مشهور به «نوظهورگرایی» واکاوی می شود و با تفکیک دو نسخه قوی و ضعیف این نظریه، دو چالش مهم تبیینی که فیلسوفان فیزیکالیست علیه این نظریه اقامه کرده اند را توضیح داده ایم. در ادامه، ضمن مروری اجمالی بر نظریه صدرالمتألهین درباره حدوث و مراتب نفس، شباهت و تفاوت آن با نسخه قوی نوظهورگرایی بررسی شده است. سپس، ضمن تأکید بر جنبه های اساسی شباهت و برخی تفاوت های این دو نظریه، نشان داده ایم که چالش های پیش روی نوظهورگرایی که از سوی فیزیکالیست ها مطرح شده نیز قابل بازسازی در برابر نظریه ملاصدرا است. نگارنده در انتها با اشاره به برخی توضیحات فیلسوفان صدرایی درباره رابطه نفس بدن، آن را در مواجهه با اشکالات و ابهامات فیزیکالیست های معاصر کافی نمی بیند و فلسفه صدرا را در راستای چالش تبیینی مذکور نیازمند تکمیل می داند. بیان نقاط اشتراک و افتراق این دو دیدگاه و تشریح برخی کاستی ها و ابهامات نظریه حکمت متعالیه برای مواجهه با اشکالات فیزیکالیستی معاصر، از نوآوری های این مقاله است.
تحلیل نقدهای متأخران بر دیدگاه ملاصدرا درباره ادراک صورت های خیالی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
حقیقت علم و ادراک و چگونگى حصول آن برای نفس ناطقه، در حکمت متعالیه صدرایى از مرحله معرفت شناسى فراتر رفته و وارد مباحث هستى شناسى شده است. صدرالمتألهین در دو حوزه ادراکات جزئی خیالی و ادراکات کلی عقلی، نوآورى هایی دارد که در فلسفه هاى پیش از او سابقه نداشته اما دیدگاه او درباره مصدر بودن نفس در حصول ادراکات جزئی خیالی، از سوی برخی شارحان فلسفه او پذیرفته نشده است. در نوشتار حاضر، تلاش شده مظهریت نفس در ادراکات خیالی جزئى اثبات شود و نقدهای متأخران بر دیدگاه ملاصدرا مورد ارزیابی قرار گیرد. بر اساس دیدگاه مظهریت نفس نسبت به ادراکات جزئی خیالی، این نتیجه به دست می آید که همه انسان ها در ادراک امور مادى و محسوس، در عالم مثال منفصل سیر کرده و ارتباط دائمى با این عالم برقرار مى کنند، بدون اینکه خود توجه تفصیلی به این ارتباط داشته باشند.