لم کلام در همه ادوار و نزد همه متفکران بر پایه ایمان استوار بوده است اگر چه برخی از متکلمین تفکیک عقل و ایمان راشرط لازم تحقق این علم دانسته اند اما ابتنای آن بر جوهر ایمان هرگز مانعی بر سر راه استدلالی بودن آن بشمار نرفته است در سنت مسیحی و از اواخر قرن سیزدهم جدایی میان عقل و ایمان شکل آشکاری به خود گرفت اکام همانند برخی از متفکران آن دوران نتوانست مرزهای مشترک عقل و ایمان و یا استدلال و برهان از یک طرف و باور و یقین دینی از سوی دیگر را یافته و تفاهم این دو گوهر گران قیمت را کشف نماید جدایی کلام و فلسفه در دیدگاه او نتیجه همین امر بشمار می رود مقاله حاضر کوششی است در تبیین مبانی تفکر کلامی اکام که تا اندازه ای جایگاه تفکر دینی آن دوره را نیز نشان می دهد.
مفهوم زمان در تاریخ فلسفه مفهومی پیچیده و مرموز بوده است تا جایی که بعضی ارباب نظر آنرا معلوم الانیه و مجهول الماهیه خوانده اند این مقاله در صد د تفسیری اجمال یاز موقعیت مفهوم زمان در تفکر کانت است و نشان می دهد که مفهوم زمان در فلسفه جدید در اندیشه دیوید هیوم جایگاه تازه ای یافت که در اندیشه گذشتگان از این جایگاه برخودار نبود و آنگاه در فلسفه کانت اساسا آگاهی و شناخت دایر مدار زمان است و آنجا که زمان حضور نداشته باشد آگاهی نیز معنایی ندارد تحلیل نسبت آگاهی و زمان در کانت به اینجا می انجامد که کانت موجودیت را با زمان پیوند می زند و فهم موجود را بدون اتکاء به زمان ناممکن می داند.
هنگامی که پیشرفت علوم ریاضی - طبیعی فلسفه را در تنگنا قرار داده بود و تنها فلسفه شوپنهاور و نیچه برای عده معدودی جذابیت داشت برنتانو چشم انحداز وسیعی برای توسعه فلسفه بوجود آورد. ماکس شعر نظریه برنتانو درباره ارزشهای اخلاقی را پذیرفت و بر اساس آن اخلاق مضمونی را بنانهاد که نیکلاس هارتمن آنرا گسترش داد جورج ادوارد مورد نیز از نظریه اخلاقی برنتانو بهره فراوان برد برنتانو مستقل از فلسفه کانت اندیشید و در توسعه متافیزیک و هستی شناسی نقش بزرگی ایفا نمود برای روانشناسی و نظریه شناخت نیز اهمیت قائل بود تنها فیلسوف قرن نوزدهم است که به تحلیل زبان هم می پرداخت و در واقع به این طریق تحلیل زبان را از انحصار فلسفه تجربی خارج نمود.
یکی از پرسشهایی که امروزه برای فیلسوفان تحلیلی مطرح است پرسش از نسبت میان قضایای پیشین (a priori) و پسین (a posteriori) از یک سو و قضایای ضروری (necessary) و ممکن (contingent) از سوی دیگر است تا چندی پیش یک پاسخ نسبتا رایج به این پرسش آن بود که همه قضایای ضروری پیشین اند (و بالعکس) و همه قاضای ممکن پسین اند (و بالعکس) اما در اسلهای اخیر برخی از فیلسوفان معاصر از جمله سول کریپکی با این دیدگاه مخالفت ورزیده اند د راین مقاله بخشی از دیدگاه های کریپکی تشریح می شود و پس از تقریر ادله وی و استدلالهای ناقدان او ارزیابی نهایی نگارنده عرضه می گردد.
مفهوم فلسفه در عصر جدید و خاصه در قرن هیجدهم میلادی بیش از پیش متحول شده و افزون بر معانی جدید موارد کاربردی آن نیز به مراتب گسترش و افزایش یافته است از نیمه دوم همان قرن گاهی باری مشخص کردن روح فرهنگی حاکم بر آن عصر اصطلاح قرن فلاسفه را به کار برده اند با اینحال به نظر می رسد که انتخاب این عنوان در اصل چند منظوره بوده و منطوق ظاهرا واحد آن متضمن مفاهیم کثیر و متعددی است که به نحوی هر یک با دیگری در اذهان آن دوره تفارق و شاید هم تقابل داشته است با گذشت بیش از دو قرن امروزه این مطلب کاملا قابل اثبات به نظر می رسد تامل در این مساله مستلزم شناخت هدف و موضع هر یک از دانشمندان و متفکرانی است که به نحوی در تحول جریانات آن عصر فعال و موثر بوده اند بدون ینکه الزاما سلیقه و خط مشی واحدی داشته باشد.
این مقاله به عنوان آخرین بخش در شناسایی فلسفه الهی افلاطون در صدد آنست که نشان دهد فلسفه سیاست در افلاطون بیش از هرنظام فلسفی در عالم و هماهنگ با تفکر معنوی شیعی با الوهیت و معنویت آمیخته است ابتدا معرفی بسیار اجمالی از نظام معنوی امامت در تفکر شیعی به عمل آمده و سپس با بیان نصوص متعدد از افلاطون در صدد ایضاح این نکته است که در افلاطون تنها کسانی که با تهذیب نفس و پالایش درون از کلیه آلودگی های طبعی و نفسانی توانسته اند به مشاهده حقایق معنوی عالم و در راس همه آنها مبدا اعلی یا اصل خیر نائل شوند قادر و صالح برای اداره نظام امور اجتماعی خواهند داشت که در راس برنامه های هر نظام اجتماعی از نظر افلاطون فراهم آوردن زمینه های عینی مناسب برای رشد معنوی و تربیت اخلاقی و روحی افراد آن جامعه است و در پایان با اشاره به آرای حکیمان برجسته الهی در عالم اسلامی مانند فارابی ابن سینا و شیخ اشراق به هماهنگی آراء آنها با تفکر معنوی افلاطون در باب سیاست و حکومت اشاره شده است.
مراد از معرفت شناختی باستان شناختی یا آرکئولوژی نقد ها تحلیل ها داوری ها و ارزیابی های معرفت شناسانه پیرامون رشته حرفه و دانشی چند رگه (Polygenci) چند ریختاری (polyform) چند گون (maltifarious) بر آن ها نهاده به پا و بنا شده پاره ای از مسئله ها و موضوعات کلان و کلیدی معرفت شناختی باستان شناسی را شامل می شوند که در این مقاله به اشاره و اجمال به آنها پرداخته شده است.