در این مجال کوشیده ام تا به بنیاد تاریخ از منظر هگل نزدیک شوم.این نوشتار براین باور است که :تفکر تاریخی هگل بر بنیاد سوبژ کتیویته پا می گیرد.لوگوس به عنوان سوبژ کتیویته مطلق همان دانش منطق و دیالکتیک است و دیالکتیک از نظر هگل،به صورت تجربه آگاهی ظاهر می شود.می دانیم که هگل پدیدارشناسی روح را دانش تجربه آگاهی می نامد.بدین سان،پدیدارشناسی روح با برهه های تجربه آگاهی که بنیاد تاریخ است،سروکاردارد.از سوی دیگر تاریخ سلسله انتظاراتی است که مراحل بروز روح را در قالب برهه های نه هنوز ثبت می کند.اما این برهه ها همان طور که متذکر شدیم بر بنیادی به نام تجربه آگاهی آشکار می شود.
در این مقاله،به پژوهش درباره نظریه تشابه نزد آلبرتوس کبیر و توماس آکوئینی و تبیین آن پرداخته ایم .آلبرتوس با بهره بردن از فلاسفه مسلمان این نظریه را درغرب به عنوان رایی بین اشتراک معنوی و اشتراک لفظی عرضه کرد و بیشتر به بحث های منطقی پرداخت.اما توماس آکوئینی در آثار مختلف خود این روش را درمباحث کلامی و مابعدالطبیعی به کاربرد.نظر توماس در نظریه تشابه بیشتر ارائه طریقی برای تبیین چگونه سخن گفتن در باب الوهیت ،تبیین رابطه وجودی بین خالق و مخلوق و معرفت به الوهیت با توجه به معرفت شناسی مشائی است.برخی از متخصصان فلسفه توماس،به دنبال کاژتان،از دو نوع تشابه سخن گفته اند:تشابه بنا به مناسبت نسبت و تشابه بنا به مناسبت تناسب.اولی نسب معنایی بین چند چیز است در ارجاع به معنای یک چیز واحد و دومی تناسب بین دو نسب است.اما توماس در آثار مختلفش در باب معانی متعدد تشابه نوشته که از محدوده دو نوع تشابه ذکرشده می گذرد.در این مقاله آراء توماس آکوئینی درباره معانی متعدد تشابه در آثار مختلف او مورد تفحص قرارگرفته است.