مقالات
حوزه های تخصصی:
این مقاله سعی دارد نشان دهد که فلسفة رورتی حاوی پیام اخلاقی است. برای این کار لازم است که به محتوای برخی کتاب های او، به ویژه کتاب هایی که بعد از فلسفه و آینة طبیعت تألیف کرده نگاهی بیندازیم. پیام اخلاقی مورد نظر آشکار و پنهان در قالب مفاهیم و اصطلاحاتی از قبیل «همبستگی»، «دموکراسی»، «سیاست فرهنگی» در آراء و اندیشه های نئوپراگماتیستی او دیده می شود. البته رورتی این پیام را در بسیاری از موارد از زبان ادبیات، به ویژه از زبان رمان نویسان، بیان می کند. البته این تحقیق درصدد آن نیست که اثبات کند که رورتی صاحب یک فلسفة اخلاقی خاص، نظیر آنچه در کانت می بینیم، است، چرا که او خود از منتقدان سرسخت اخلاق کانتی است. رویکرد نئوپراگماتیستی و انتقادی رورتی به اخلاق کانتی تحت تأثیر پراگماتیسم دیویی و جیمز و نیز تحت تأثیر فلسفة لویناس است.
ایران فرهنگی: تعامل یا تقابل با هویت غرب
حوزه های تخصصی:
ایران فرهنگی ازجمله حوزه های اصلی فرهنگی ـ تمدنی در جغرافیای هویتی امروز است که همواره مورد توجه پژوهشگران و اندیشمندان بوده است. میراث فرهنگی ـ تمدنی که به واسطة عناصر و مؤلفه های مشترک زبانی، فرهنگی، و اجتماعی پدید آمده است، حاصل تجربة تاریخی طولانی ای است که با پیوند دادن معرفت و هویت «خودآگاهی تمدنی» را به بار آورده است؛ معرفت به میراث غنی مشترک میان کشورهای منطقه و هویتی برآمده از عناصر و مؤلفه های درونی و بومی. هویت ایران فرهنگی همچون سایر هویت ها، همواره با هویت های دیگر تمدن ها، ازجمله تمدن غربی، در تعامل و یا تقابل بوده است. هویتی که تلاش می کند داعیة جهان شمولی و همه گستر خود بر سایر هویت ها و تمدن ها را اثبات کند. پژوهش حاضر تلاشی است در جهت روایت هویت ایران فرهنگی به گونه ای که نسبت تعامل و یا تقابل آن با هویت غربی تبیین شود و اگر گونه ای تقابل در این رابطه وجود داشته باشد با ارائة روشی مناسب آن را به فرصتی برای تعامل تبدیل کند و با ارزیابی موقعیت و جایگاه ایران فرهنگی و ظرفیت های تاریخی، تمدنی، هویتی، دینی، و زبانی آن در جهت نقد استیلای فرهنگ و هویت غربی برآید. نوع مطالعه در این نوشتار توصیفی ـ تحلیلی است که با استفاده از روش کتابخانه ای و بهره گیری از منابع اینترنتی صورت می پذیرد.
غرب شناسی ایرانیان براساس نظرات استاد کریم مجتهدی
حوزه های تخصصی:
در دوران معاصر، توانایی علمی در حوزة فناوری و سلطة سیاسی غرب همواره برای جوامع دیگر مسئله بوده است؛ نوع تصوری که ایرانی ها از غرب دارند به سبب ویژگی استعماری آن اغلب با ساده انگاری وسطحی نگری همراه بوده است. در این زمینه، نگاه مناسب به غرب مستلزم شناخت دقیق، مبنایی، عمیق، و همه جانبة آن است. جلوه ها و تبلورهایی از غرب، در دوران تمدنی اش، در قالب اندیشه ها، دیدگاه ها و برجسته شدن متفکران غربی به همراه انتقال آثار آن ها در کشورهای غیر غربی ظهور پیدا کرده است. ایران هم یکی از این کشور هاست که در دوران معاصر در معرض این ظهور و بروزها بوده است. در این زمینه، تاریخ آشنایی ایرانیان با جلوه ها و تبلورهای غربی از لحاظ تاریخی و اندیشه ای در وضعیتی که هنوز شناخت غرب موضوعی جدی است از کارهای ضروری است. یکی از فعالان علمی و پژوهشگران فعالی که به پژوهش غرب شناسی ایرانیان پرداخته تا هم غرب را معرفی کند و هم با این معرفی خودشناسی ایرانی ها از خودشان را بیشتر کند، کریم مجتهدی است. کار وی هم آراء یک ایرانی در زمانة خودش به غرب را نشان می دهد و هم نگاه ایرانیان دیگر به غرب را بررسی می کند. در این مقاله به جنبة دوم اثر او پرداخته ایم. شناخت از زاویة نگاه فلسفی، که مجتهدی روی آن تأکید می کند، از این جهت اهمیت دارد که معتقد به پایه گذاری تمدن امروزی غرب بر مبانی فلسفی است.
در این مقاله، آراء مجتهدی از تصور و نگاه ایرانیان دربارة دورة جدید معاصر غرب، اندیشمندان مؤثر و کارهایی که ایرانیان در ارتباط با آن انجام داده اند، بررسی و پردازش شده است.
روش این مقاله توصیفی ـ تحلیلی است. یافته ها هم نشان می دهد که در ارتباط با غرب، فعالیت هایی از جانب ایرانیان طرفدار غرب، مانند ملکم، آخوندزاده، حسینقلی آقا، و موافقان بهره گیری از داشته های مناسب آن، مثل سیدجمال و ملاعلی زنوزی صورت گرفته است. همچنین نشان می دهد شناخت ایرانیان از غرب نه تنها مناسب نبوده بلکه نادرست و با سوء فهم همراه بوده و در نتیجه فایده ای اساسی برای جامعة ایرانی در بر نداشته است.
مبحث اخلاق در آثار فریدریش نیچه
حوزه های تخصصی:
در آثار نیچه مسیحیت نمونة برجستة اخلاق بندگی به حساب می آید. چرا که ضعف را به جای قدرت و درخشش انسانی می نشاند. از چشم انداز انسان مسیحی، صفت انسانِ خوب فروتنی و خیر خواهی است. نیچه هر دستگاه اخلاقی از این دست را اخلاق مسیحی می خواند و بسیاری از اصول اخلاقی پذیرفتة دنیای مدرن را زیر همین عنوان مسیحی هدف انتقاد قرار می دهد. نیچه نقش یهودیت را نیز در انحطاط انسان آن چنان جدی می بیند که آن را سمبل ارزش های گونة پست تر انسان در مقابل انسان های والا قرار می دهد. وی نبرد این دو دستگاه ارزشی را نبردی تاریخی می داند که علی رغم پیروزی تاریخی گونة منحط وپست، همچنان ادامه دارد. از سویی دیگر، مسئلة اخلاق و ارزش ها در دنیای مدرن را می توان مهم ترین دغدغة فکری نیچه دانست. در دنیای جدید با سست شدن پایه های متافیزیک، که نیچه از آن به «مرگ خدا» یاد می کند، پایه های اخلاق و ارزش های سنتی نیز سست می شود چراکه، به اعتقاد نیچه، اخلاق حاکم ارزش های خود را در قالب دستوراتی از منبعی برین و ماورایی مطرح می کند. اکنون با بی اعتباری جهان برین ارزش های اخلاقی نیز دچار اضمحلال می شود وانسان با بحران نهیلیسم روبه رو می شود. در چنین شرایطی، نیچه مدعی خلق ارزش های جدیدی است. سؤال مطرح دراین مقاله این است که ماهیت ارزش های اخلاقی که مرگ آن ها فرا رسیده چیست و خاستگاه آن کجاست؟ و اخلاق مورد نظر نیچه در پرتو چه امری نمایان می شود؟
دریدا: واسازی، از نقد مابعدالطبیعة غربی تا سیاست
حوزه های تخصصی:
به نظر دریدا، منشأ خشونت و دیگرستیزی موجود در ساحت سیاست غربی تفکر متافیزیکی است؛ سنت متافیزیک غربی، از افلاطون تا هوسرل، جایگاه اصلی و اولیة دیگرستیزی سیاسی است. این تفکر با نفوذ به تمامی ساحت های اندیشه و عمل انسان غربی، راه را بر بینش و کنشی دیگرخواه بسته است. دریدا با نقد ِمصادیق این دیگر ستیزی، می کوشد سیاستی دیگرگون بیا فریند. این مقاله پژوهشی در ماهیت نقد دریدا از سنت متافیزیکی در مرحلة نخست، و نحوة ارتباط این نقد با سیاست واسازانه در مرحلة بعد است.
جلال آل احمد، غرب زدگی و ضرورت بازگشت به سنت
حوزه های تخصصی:
این مقاله در صدد است تا دریافت جلال آل احمد از معنا و مفهوم «غرب و غرب زدگی»، تلقی او از علل و ریشه های پدیدار تاریخی غرب زدگی و نیز فهم وی از سنت و دلایل ضرورت بازگشت به سنت را، که نقشی اساسی در شکل گیری فضای ذهنی (پارادایم) تفکر اجتماعی ما ایرانیان در دورة معاصر ایفا کرده اند، به خصوص در قیاس با بصیرت های بنیادین متفکر معاصر، سید احمد فردید، مورد نقد و بررسی قرار دهد. پارادایمی که پس از گذشت حدود نیم قرن از زمان ظهور آن بر ذهن و اندیشه و فضای اجتماعی جامعة ایرانیان غلبه دارد.
آیا نگاه منفی کانت به مابعدالطبیعه به معنای نفی مطلق مابعدالطبیعه است؟
حوزه های تخصصی:
در این مقاله، دیدگاه کانت دربارة مابعدالطبیعه بررسی شده است. پس از بیان معانی لغوی و اصطلاحی واژة مابعدالطبیعه دراندیشة ارسطو، به نظام های مختلف مابعدالطبیعی از افلاطون تا دکارت و پیروان او اشاره شده است. سپس معانی مابعدالطبیعه در فلسفة کانت بررسی شده و جنبه های مثبت و منفی آن در فلسفة او مورد بحث قرار گرفته است. مقاله به این نتیجه می رسد که کانت مابعدالطبیعه به معنی سنتی کلمه (یعنی علم نظری یقینی به خدا و جهان و نفس) را (تحت تأثیر اندیشة هیوم) نفی می کند؛ اما مابعدالطبیعه به معنای پشتیبان نظری علم تجربی را می پذیرد و برای موضوعات مطرح در مابعدالطبیعه سنتی نیز نقش نظام بخش در نظر می گیرد. او اذعان به وجود عینی موضوعات مطرح در مابعدالطبیعة سنتی را برای عرصة عقل عملی نگه می دارد.