غرب شناسی بنیادی
غرب شناسی بنیادی سال هشتم بهار و تابستان 1396 شماره 1 (پیاپی 15) (مقاله علمی وزارت علوم)
مقالات
حوزه های تخصصی:
مقاله پیش رو تلاشی است برای توضیح اینکه توماس آکویناس چگونه در رساله جامع علم کلام (Summa Theologiae) با تاسیس و تفکیک کلام طبیعی از کلام مکاشفه ای یا وحیانی بنیانی استوار نه صرفا برای ایمان بلکه اولا برای درک عقلانی ایمان فراهم کرده اگرچه ظاهرا قلمرو ایمان را از حوزه عقل از بیخ و بن متمایز کرده است. چنین فهمی متفاوت است از فهم ژیلسون که از سازگاری و همزیستی میان عقل و ایمان در اندیشه توماس حکایت میکند، زیرا مدعای مقاله بر اولویت عقل در اندیشه توماس تاکید میشود. فهم ژیلسون فلسفه توماس را جاودانی میفهمد و آن را در برابر فلسفه یونان و مهمتر از آن در برابر فلسفه جدید قرار میدهد. مدعای مقاله اینست که عقل شکوفاشده نزد توماس عقلی ازلی و ابدی نیست بلکه فهمی تازه بر بنیان کشف دوباره عقل یونانی البته با رجوع به آراء ارسطو و نیز آثار فیلسوفان مسلمان به ویژه ابن سیناست و تمایز ایمان از عقل و تاسیس کلام طبیعی توسط توماس با تحدید آن عقلانیت بر تعریفی از عقلانیتی تازه استوار است که برای عقل بشری اصالتی بنیادین قائل است و البته آن را محدود و دارای قلمرویی مشخص میداند. چنین اصالتی ذات نهفته جهان جدید میتواند تلقی شود.
نگاه وبر به لیبرال دموکراسی موجود در غرب(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
این نوشتار بر پایه این پیش انگاره استوار است که وبر در خطِّ سیری انتقادی نسبت به اندیشه سیاسی غرب جای می گیرد. خطِّ سیری که رویکردی انتقادی به لیبرال دموکراسی دارد. بر این پایه این پرسش طرح می شود که نگاه وبر به مدرنیته سیاسی و لیبرال دموکراسی چیست. فرضیه این نوشتار این است که وبر لیبرال دموکراسی را برنمی تابد و با توجه به این که باورمندانِ به مدرنیته سیاسی، آن را چونان جدایی دولت از جامعه مدنی و برتری خودآئینی بر چیرگی برمی شمرند؛ فرضیه انضمامی این مقاله نیز باور وبر به «برتری چیرگی بر خودآئینی» خواهد بود. با کاربست روش تاریخ ایده ها، یافته های این پژوهش نشان از برجستگیِ سه واحد- انگاره «برتریِ چیرگی بر خودآئینی»، «ظاهری بودنِ دموکراسی» و «قابلِ انتقاد بودنِ لیبرالیسم»، در رویکرد وبر به لیبرال دموکراسی دارد. البته با وجود این رویکرد انتقادی، وبر تنها سیاست زداییِ دیوان سالارانه را برگشت پذیر می داند. به نظرِ وبر رهبریِ فرهمند در بسترِ یک دموکراسیِ پارلمانی می تواند چنین کاستی را بزداید.
از غرب زدگی تا توسعه نیافتگی؛ از فلسفه تا روشنفکری «سنجشی درون ماندگار»(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
تفکر دکتر رضا داوری اردکانی، حرکت و گذاری دارد که منطق آن روشن نشده است. موضوع اصلی این مقاله توجه به این گذار، روشن سازی منطق درونی آن و سپس پرداختن به چالش های درونی اش است. ازین رو نخست به اثبات وجود این گذار پرداخته و سپس در حرکتی تفسیری تلاش می شود تا به چیستی این گذار و منطق آن توجه شود. هدف آن است تا روشن شود، برآمدن مفهوم «توسعه نیافتگی» مفهوم بنیادین در نوشته های متاخر دکتر داوری به نحو مضمر در فهم ایشان از چگونگی بیرون شدن از وضع «غرب زدگی» مفهوم بنیادین در نوشته های متقدم نهفته بوده است و حرکت فکری ایشان بیش از آن که بر اساس مفهوم گسست فهم شود بهتر است با مفهوم گذار و جابه جایی سطحِ بحث، فهم شود. با این گذار، بحث از سطح فلسفی به سطح روشنفکرانه جابه جا می شود و پرسش اصلی نیز از چیستی و چگونگی نسبت ما با غرب به پرسش از چگونگی چیرگی بر دشواری های راه تجدد تغییر می یابد. در این جاست که باز به نوبه ی خود پرسش های جدیدی سربرمی آورند. این پرسش های نوپدید، به جای آن که پرسش هایی از چرایی این گذار باشند، پرسش هایی از خود «طرح غرب زدگی» و صورت بندی مفهومی آن هستند. با طرح این پرسش ها نیاز ضروری ما برای بازگشت دوباره از روشنفکری به فلسفه و بازاندیشی خود «طرح غرب زدگی» هم چون فهمی خاص از نسبت من و جز من، آشکار می شود.
تأملّاتی در تعلیم وتربیت، براساس آموزه های (Lehre) هایدگر در هستی و زمان تعلیم وتربیت تیمارخواهانه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
این مقاله تلاش می کند تا تعلیم و تربیت را از منظر هایدگر بر اساس کتاب هستی و زمان[i] واشکافی کند، این اثر دیگرگونه راهی را در مواجهه با دانش (wissenschaft) و بالتبع پدیده ی تعلیم و تربیت بر ما می گشاید. هایدگر با روش پدیدار شناسی و با تفکر در مفهوم لوگوس و پدیدار، آشکار می کند ؛ که لوگوس به معنی "مجال دیدن دادن " و پدیدار "خود را در خود نشان دادن" است ، این معنا از پدیدارشناسی مجالی برای نشان دادنِ خود چیزها به شیوه ی خود است . دازاین روشنگاهی، برای خود - نشان دادن - چیزها ، با گشودگیِ زمانمندانه ، در نسبت دلمشغولانه با چیزها و در نسبت تیمارخواهانه با دازاین های دیگر است ؛که این امر سبب بروز و مجال بروز دادن به حقیقت چیزها می شود. در تعلیم و تربیت براساس آموزه های هایدگر؛ موضوع تعلیم و تربیت به نحوی دلمشغولانه در نسبت با چیزهایِ جهان پیرامونی مجال بروز می یابد و رابطه ی مربی و مترّبی براساس "تیمارداشتِ رهاکننده" ، برای رخدادِ حقیقتی نو، سبب سازِ می شود . در این شیوه از تعلیم و تربیت ؛ گشودگیِ به چیزها سبب می شود که موضوعات تعلیم و تربیت را نه امری سوبژکتیو به گونه ی شناختی و نه امری ابژکتیو ، که دازاین درآن مشارکت ندارد ، تلقی کنیم ؛ بلکه براساس روی آورندگی به چیزها در زمان ، هر مواجهه ای با حقیقت، در نسبت با هستی چیزها بروز می کند. [i] .Heidegger,Martin. Sein und Zeit (1927), Tübingen, Max Nimeyer Verlag, 17 Auflag,1993
تاثیر کارل برایگ بر هایدگر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هایدگر در " راه من به سوی پدیدارشناسی " همان تکریمی را نثار " در باب وجود : طرح کلی انتولوژی " کارل برایگمی کند که نثار کتاب برنتانو در باره" معانی متعدد وجود نزد ارسطو " و نیز " پژوهش های منطقی" هوسرل کرده است ((GA14:92. او همچنین به تاثیر نافذ و از همین رو وصف ناشدنی ای اشاره دارد که برایگ – این استاد الهیات ضد مدرنیسم و آخرین بازمانده مکتب الهیاتی توبینگن که الهیات کاتولیک را در گفتگوئی پویا با فلسفه هگل و شلینگ قرار می داد – بر کار فکری آتی او نهاده است. هایدگر، حتی پنجاه سال پس از نخستین ملاقاتش با برایگ در سال 1909، از او به سبب " رسوخ و صلابت فکری " و مهارت مواجه ساختن آموزه های گذشته با پرسش های زنده و تپنده حال حاضر تمجید می کند ((Ibid:82. با این همه بر تاثیر برایگ روی هایدگر، تاکید چندانی خاصه از آن گونه که بر تاثیر برنتانو و هوسرل ، نگردیده است. مقاله حاضر برآن است که بر این تاثیر در سه بخش تمرکز کند؛ الف. تاثیر برایگ بر هایدگر در نحوه رویکرد به سنت فلسفی، ب. در مضامین اندیشه و ج . در سبک نگارش.
استعمار و هژمونی آن: نگاهی به نظام بازنمایی غرب(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
استعمار غربی که در طی قرون متوالی، به عنوان بخشی جدایی ناپذیر از تاریخ جدید غرب و تاریخ جهان بوده است، دارای مبانی فکری مسلط و هژمونی و گفتمانی غالب برای خود می باشد که نه تنها بر انگیزاننده ی عمل استعمار است، بلکه در تشدید و تداوم آن نیز تأثیر زیادی داشته است. استعمار به صورت عمیقی در رابطه با تفکری است که با ایجاد تقابل ها و تمایزات دو شقی بین خود و دیگری، با تعریف خود و دیگری، و کسب هویت از این راه، خود را در موضعی والا قرار می دهد. بر مبنای چنین رابطه ای، انسان غربی در موضعی قرار می گیرد که در تفکر مسیحی به عنوان رستگاری شناخته می شود و در دوران جدید این رستگاری دینی جای خود را به مفاهیم جدید برآمده از متافیزیک عصر جدید می دهد. بر این اساس، استعمار که به سلطه ی غربی و اروپایی بر دیگری منفی می انجامد به عملی موجه و همسو با طرح کلان تاریخی بدل می شود. در این مقاله این جنبه از استعمار با روش تحلیلی – انتقادی به بررسی گذاشته شده است. آنچه از مباحث مطرح به دست آمده، بر همسویی عمل استعمار و ایستار های آن با مبانی متافیزیکی و فلسفه ی تاریخ حاکم دلالت دارد که به معنای اثبات فرض عمده ی آغازین می باشد.
نقش ایده های استعلایی در گذر از مفهوم طبیعی به مفهوم آزادی در اندیشه کانت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
به نظر کانت،انسان برای رسیدن به علمنیازمند سیستمی از دانش عقلانی خود می باشد که تحت یک ایده به وحدت برسد. در این سیستم علمی تمام اجزاء و موقعیتی که هر جزء در نسبت با دیگر اجزاء پیدا می کند به نحو پیشینی تعین مییابد. چنین وحدتی سازمان یافتهاست به نحوی که سیستم علمی در بسط تدریجی خود از درون فربه و کامل می گردد و هیچ مؤلفه بیرونی نمیپذیرد. تنوع مفهومی در این سیستم که منجر به تعین قلمروهای دوگانه قانونگذاری در آن می شود به مفاهیم طبیعی و مفهوم آزادی محدود میگردد. حال اگر دوگانگی برآمده از این تنوع مفهومی، وحدت سازمان یافته سیستم دانش عقلانی بشر را تهدید کند خودِ سیستم برای حفظ خود بایستی بتواند بر آن فائق آید.ایده های استعلایی و نقشی که آنها در ترمیم این دوگانگی ایفا می کنند از جمله خوددرمانی های سیستم علمی است.در این نوشتار سعی برآن است تا بیان کانت از نقش ایده های استعلایی در پیوند مفاهیم را نشان دهیم.