این مقاله مطالعه ای معناشناسانه از «موسیقی مقاومت» است و تلاش دارد ساختار کلی حاکم بر موسیقی مقاومت در ایران را تحلیل کند. روش اجرای این مطالعه تحلیل انتقادی گفتمان بوده و از روش کشف و استخراج مفاهیم فرهنگی «مقاومت» در متن ترانه های موسیقی عامه پسند از طریق مقایسه تاریخی تولیدات موسیقی مقاومت در دو دوره قبل از انقلاب و دوره حاضر نیز استفاده کرده است. حوزه مطالعاتی و علمی مقاله همانا مطالعات فرهنگی و رسانه بوده، اما به حوزه مطالعاتی جامعه شناسی هنر نیز ربط ساختاری دارد، زیرا این نوع هنر حاصل تأثیر و تأثر سازوکارهای بومی جامعه ایرانی در دوران معاصر است. در عین حال، آنجا که به ناگفته های فرهنگی و جلوه های نهان جامعه ایرانی می پردازد، به مطالعات فرهنگی ایرانی نزدیک میشود و چون این موسیقی همچون رسانه ای زندگی روزمره نهان را به سطح می آورد به حوزه مطالعات فرهنگی نیز مربوط می شود. این مقاله از این جهت مطالعه ای چندرشته ای را درباره موسیقی، هنر و اجتماع ایرانی عرضه می کند و مدعی است جلوه هایی از زندگی ایرانی، از جمله زمینه های رشد رپ فارسی و تفاوت آن با رپ ایرانی، را کشف و معرفی می کند که تاکنون از آن غفلت شده است. برای مطالعه موسیقی مقاومت ایرانی به دو دوره قبل و بعد از انقلاب اسلامی توجه کرده ایم، زیرا معتقدیم مقایسه این دو دوره دانش نوینی را درباره جامعه ایرانی و تحولاتش آشکار می سازد. ضمناً جنس متون مطالعه در این مقاله ما را برآن داشت که از تحلیل انتقادی گفتمان و رویکرد ون-دایک استفاده کنیم.
این مقاله به ویژگی “دور“ در سیستم های قدیم آوانگاری ریتم در موسیقی ایران می پردازد. روش های متنوعی برای آوانگاری نغمات و ایقاعات در آثار علمی موسیقی دانان ایران طرح گردیده است که بخش قابل ملاحظه ای از آنها مشترکاً مورد استفاده موسیقیدانان ایرانی و عرب بوده است. وجه مشترک در اساس ساختار کلیه ی این روش ها آن است که تفکر “دور“ یا “چرخه” را به انحای مختلف تداعی می کنند. در این مقاله چگونگی انطباق آخرین دستاوردهای برخی موسیقی شناسان جهان از جمله آثار Zucker Kandl، Jeff Pressing، Stanley Brain Hoffman، Olivier Lartillot and Mondher Ayari در ارائه دورهای ریتمیک با تفکر “دور“ یا “چرخه” ایقاعی ارائه شده در رسالات کهن دانشمندان ایرانی مقایسه می شود. دورها یا چرخه های ریتمیک در دست نوازنده ی ایرانی به عنوان ماده ی بنیانی ریتم در آفرینش مورد استفاده قرار می گرفته است. برای یافتن راه حلی که پیوند زننده ی حرکت خطی و حرکت چرخه ای باشد، دانشمندان تلاش های فراوانی کرده اند. از جمله ی این تلاش ها نظریه ی جف پرسینگ در نمایش حرکت متریک موسیقی در دو بردار است که در این مقاله با شیوه ی صفی الدین اُرموی در نمایش ادوار ایقاعی در کتاب الادوار تطبیق داده می شود. این تطبیق مبین آن است که شیوه های سنتی ارائه ی دایره های ریتمیک درک بهتری را از چرخه ی ریتم برای نوازنده به ارمغان می آورده است.