فیلتر های جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۷۸۱ تا ۸۰۰ مورد از کل ۱٬۱۱۱ مورد.
جایگاه ابژة زیبایی شناختی در شعر از دیدگاه میکل دوفرن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
شعر در فرهنگ های مختلف ویژگی های خاص خود را دارد و با رویکردهای گوناگونی به آن نگاه شده است. در مقاله حاضر با رویکرد پدیدارشناختی به شعر نگریسته ایم و از دیدگاه یکی از پدیدارشناسان فرانسوی، میکل دوفرن، شعر را مورد بررسی قرار داده و به تقابل این دیدگاه با دیدگاه ساخت گرایان اشاره کرده ایم. دوفرن متأثر از هوسرل و با استفاده از دو اصطلاح «نوئما» و «نوئسیس» نشان می دهد که رویکرد پدیدارشناسی به شعر چه تفاوتی با رویکرد ساخت گرایی می تواند داشته باشد. به اعتقاد او تفسیرهای ساخت گرایان به لذت بردن و درک شعر کمک چندانی نمی کند؛ زیرا این رویکرد هیچ گاه ما را به جهان اثر و تجربة زیستة شاعر نزدیک نمی کند؛ درحالی که در رویکرد پدیدارشناختی با حرکت از نوئما به نوئسیس می توان به جهان اثر راه یافت و از ادراک معمولی به ادراک زیبایی شناختی رسید. دوفرن جهان اثر را جهان بازنمایی شده نمی داند، بلکه به باور او جهان اثر، جهانی است که به تجربة زیستة شاعر برمی گردد و به چنین جهانی نمی توان با قواعد ساخت گرایی راه یافت. در این جستار کوتاه با روش توصیفی- تحلیلی، این دو رویکرد به شعر بررسی می شود.
عناصر فهم در اندیشه گادامر
منبع:
نامه حکمت ۱۳۸۳ شماره ۴
دقت در ترجمه
ارتباط بین فهم و زبان دراندیشه ویتگنشتاین و گادامر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
ویتگنشتاین متأخر و گادامر معتقدند فهم متضمن کاربرد است. در اندیشه آنها، حضور ِ«دیگری» در فهم راستین نمایان می شود. ویتگنشتاین برآن است که ما نمی توانیم هیچ شکل زندگی خاصی را مستقل از شکل های دیگر زندگی بفهمیم. گادامر نیز می گوید «من» نسبت به گفته های دیگری گشوده است، زیرا گفتگوی واقعی فقط با چنین گشودگی ای میسر می شود. از دیدگاه ویتگنشتاین، اساساً داشتن زبان خصوصی برای انسان مقدور نیست، زیرا قواعد حاکم بر کاربرد واژه های مبین حسیات، قواعدی همگانی و اجتماعی اند. ما این قواعد را در صحنهجامعه و در گفتگو با دیگران یاد می گیریم و به کار می بندیم. نزد گادامر نیز زبان محیطی است که در آن، دو طرف گفتگو به فهم متقابل می رسند و ویژگی هر گفتگوی راستین این است که دو طرف گفتگو برای دیدگاه و گفته های یکدیگر ارزش قائل باشند.
کرگور و حقیقت ایمان
تمایز میان ذات و واقعیت دین: رفع یک ابهام در روش پدیدارشناسی دین(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
پدیدارشناسیِ دین، بالاخص در قرن بیستم، به عنوان روش یا رهیافتی در دین پژوهی، همچون یک روشِ تکمیلی برای تاریخ ادیان به کار گرفته شد تا در ورای پدیدارهای متکثر تاریخی ادیان، «ذات»ی واحد را صورت بندی و کشف نماید. از سوی دیگر، به اقتضاء پایندی به «مبانی» روشی که عمدتاً از پدیدارشناسی ادموند هوسرل متأثر بوده است، «واقعیت» دین را نوعی واقعیت بین الاذهانی قلمداد می کند که شباهت این واقعیت، با «واقعیت» دین که الاهیات یا کلام سنتی بدان قائل است، صرفاً اشتراک لفظ بوده و لذا تمایز ماهوی دارند. در این مقاله با بررسی پدیدارشناسی هوسرل و بیان تمایزات و تشابهات آن با پدیدارشناسی دین، کوشیده ایم تا اولاً تمایز میان «ذات» و «واقعیت» دین در پدیدارشناسی دین و ثانیاً تمایز «واقعیت» دین در پدیدارشناسی و «واقعیت» دین در الاهیات سنتی را تبیین نماییم. در بخش نتیجه گیری به این نکته اشاره شده است که عدم توجه به این تمایزِ مهم، سبب ناکامی در پژوهش های دینی، از جمله پژوهش های پدیدارشناختی خواهد شد.
چالش گادامر و هرش بر سر معیار درستی تفسیر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هرش""بر این باور است کهنظریه هرمنوتیکی ""گادامر"" به پلورالیسم و نسبیت انگاری می انجامد. هرش به پیروی از عالمان هرمنوتیکی رمانتیک هدف خوانش متن را دستیابی به قصد مؤلف می داند، اما در نظر گادامر، فهم عبارت است از تفاهم و توافق با دیگری، نه کشف قصد و نیت دیگری. بنابراین هرش معتقد است معنای متن از قبل تعین یافته است و هدف از خوانش متن کشف این معناست. اما در نظر گادامر معنا از طریق دیالوگ میان مفسر و متن تولید می شود و در نتیجه هیچ معنای از قبل تعین یافته ای وجود ندارد. بر پایه این نگرش، گادامر زبان و امکانات آن را شرط تعین معنا می داند، ولی هرش بر این باور است که زبان صرفاً شرط آشکارگی معناست. هرش از سوی دیگر گادامر را متهم به بی معیاری می کند. وقتی معنا امری نامتعین شد دیگر هیچ معیاری برای تمییز تفسیر درست از تفسیر نادرست وجود ندارد. در این مقاله بر آنیم تا ضمن طرح سه انتقاد اساسی هرش به گادامر، پاسخ آنها را از منظر شارحان و مدافعان گادامر بیان نماییم.
روزگار
پژوهشی در حیث التفاتی برنتانو و تطبیق آن با نظریه اضافه فخر رازی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
این مقاله به مقایسه آراء فیلسوف غربی فرانتس برنتانو و فیلسوف، متکلم شرق، امام فخر رازی درباب ادراک میپردازد. هر یک از این دو فیلسوف نظرات عمیقی در باب ماهیت ادراک عرضه کرده اند که بررسی تطبیقی آنها میتواند در فهم عمیق تر دیدگاههای هر یک از دو منشا اثر قرار گیرد. هدف این مقاله، روشن کردن شباهت ها و تفاوت های موجود در دیدگاه های آنان درباره این پرسش هاست که ادراک بشر به طور کلی تا چه اندازه با واقعیت انطباق دارد؟ آیا انسان واقعا میتواند به خارج علم داشته باشد؟آیا علم او صرفا به معنی امری ذهنی است؟آیا اشیای خارجی با همان ماهیت بیرونی به ذهن میآیند؟ واینکه انسان چگونه به ممتنعات علم کسب میکند؟ این دو فیلسوف در مباحث مهمی، نظیر علم و ادراک، وجود ذهنی، ادراک ممتنعات، اضافه عالم و معلوم دارای نظرات عمیقی هستند که در این مقاله به روش تطبیقی مورد بحث و بررسی قرار گرفته است.