رهیافت عرفانی به خدا در ذات آدمیان نهاده شده است و هیچ انسانی یافت نمی شود که از چنین نعمتی بی بهره باشد. از این جهت عرفان به هیچ وجه در چارچوبها نمانده و محصور در مرزها نگشته است؛ هر عصری و هر مصری بهره مند از عارفانی عالیقدر بوده است. بدین لحاظ است که در اقصی نقاط جهان شاهد ظهور و بروز عارفانی نامدار بوده ایم. اما چون عرفان به دست انسانهای کم طاقت و کم ظرفیت تئوریزه می شود، رنگها و قالبهای مخصوصی به خود می گیرد. از آن ناگوارتر اینکه عرفان به شکل حزب و تشکیلات در می آید، در مسیر نفی خود و در طریق نقض غرض گام برمی دارد چه، عرفان پدید آمده، تا از پوسته به مغز نقبی زند. لیک در اثر ژرفنگری سردمداران آن به قالبی نوین و تحمل ناپذیرتر در می آید. همانگونه که این بلا بر سر اغلب مکتبهای عرفانی رایج در گذشته های دور و نزدیک آمده است.