کارکرد سازمان ملل متحد در حل وفصل بحران افغانستان (۱۹۴۷ تا ۲۰۲۱)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف از پژوهش حاضر بررسی و ارزیابی کارکرد سازمان ملل متحد در حل وفصل بحران افغانستان است که با کاربست شیوه کیفی و مبتنی بر گردآوری اطلاعات از طریق منابع آرشیوی سازمان ملل و به روش توصیفی تحلیلی، در پی پاسخ به این پرسش هستیم که کارکرد یا عملکرد سازمان ملل متحد در فرایند حل وفصل بحران افغانستان چگونه بوده است؟ فرضیه پژوهش مبین آن است که «سازمان ملل متحد به عنوان یکی از تأثیرگذارترین سازمان های بین المللی دولتی به وسیله نهادهای اصلی خود مانند شورای امنیت، مجمع عمومی و دبیرکل، با پیاده سازی و اجرای اقدامات حقوقی (مانند صدور قطعنامه هایی ذیل فصول ششم و هفتم منشور)، اقدامات دیپلماتیک (از طریق فعالیت ها و اقدامات دبیرکل و نماینده ویژه او) و نهادسازی (با نظارت بر اجرای قطعنامه ها و اقدامات) موجب تقلیل و مقابله با بحران ها و توانمند سازی و بازسازی کشور افغانستان در برهه ای از زمان شد، با وجود این، در رسیدن به این اهداف کاملاً موفق نبوده است»؛ یافته های پژوهش که با توجه به قواعد و اصول مدل تحلیلی بحران های بین المللی مایکل برچر بررسی شده، نشان می دهد که سازمان ملل متحد با وجود برخورداری از سطوح بالای استقلال و مشروعیت در سطح بین المللی، به دلیل ضعف ساختاری و وابستگی ماهوی، در حل وفصل بحران افغانستان کارکرد موفقی نداشته و انفعالی (دستخوش عامل خارجی) و غیر راهبردی عمل کرده است.