قاعده ارش و حکومت در فقه امامیه و اهل سنّت
آرشیو
چکیده
از جمله مهمترین قواعد حاکم بر دیات قاعده ارش و حکومت است که از آن با عبارتهای مختلف همچون «کلّ ما لا تقدیر له ففیه الارش» تعبیر میشود. گرچه نسبت به موارد و مصادیق ارش میان فقهای شیعه و سنّی و حتی بین فقهای هر گروه، اختلاف عقیده است، امّا در اصل این قاعده، اختلاف نیست و میتوان گفت این قاعده یکی از مسلّمات فقه اسلامی و مورد اجماع فقهای مذاهب اسلامی است. در نوشته حاضر سعی شده است پس از بررسی دقیق واژه «ارش» و واژههای مشابه آن (حکومت و اجتهاد)، مستندات این قاعده تبیین و جایگاه آن در قانون مجازات اسلامی روشن گردد.متن
یکی از قواعد اجماعی در فقه اسلامی؛ قاعده ارش است که مطابق آن هر جنایتی که بر کسی وارد شود و دیه آن در شرع تعیین نشده باشد، برای آن ارش یا حکومت لازم است. همانطور که در ادامه مباحث خواهیم دید، واژههای ارش و حکومت و نیز اجتهاد، گاه به یک معنا بوده و با همدیگر مترادفاند. لازم به ذکر است در لسان فقهای شیعه اصطلاح ارش و در مرحله بعد، حکومت، بیشتر رایج است و اصطلاح حکومت و اجتهاد، در لسان فقهای سنّی رواج دارد.
به هر حال از آنجا که جنایت بر مادون نفس اعم از قطع و یا جرح عضو و یا سلب منافع و امور دیگر، متنوّع و متعدّد است و دیه همه جنایتها در شریعت معیّن نشده است، این قاعده مقرر میدارد که برای آن دسته از جنایاتی که دیه معیّن شرعی ندارند، باید به وسیله ارش، میزان دیه را معین نمود.
ما در این مقاله ابتدا در گفتار اوّل، به تبیین واژه ارش، حکومت و اجتهاد میپردازیم تا بهطور دقیق محل بحث روشن شود، آنگاه در گفتار دوم مستندات فقهی قاعده را بررسی میکنیم. در گفتار سوّم روش محاسبه ارش و در گفتار چهارم حداکثر مقدار ارش را بررسی میکنیم و در نهایت، در گفتار پنجم وضعیت این قاعده را در قانون مجازات اسلامی تبیین میکنیم.
گفتار اوّل: تبیین ارش، حکومت و اجتهاد
در این گفتار ابتدا به تبیین معنای ارش (الف) میپردازیم، سپس از واژه حکومت (ب) و آنگاه از اصطلاح اجتهاد (ج) بحث خواهیم کرد. در نهایت نیز مقایسهای میان ارش و اصطلاحات مشابه خواهیم داشت.
الف. ارش
در این قسمت، ابتدا معنای ارش در لغت را بیان میکنیم، سپس به موارد استعمال این واژه در روایات میپردازیم و در نهایت به مصطلح فقها اشاره میکنیم.
1ـ لغت
در لغت ارش به معنای دیه جراحت، و دیه جراحتی که میزان آن معین نیست، آمده است. گرچه خلیل در العین مینویسد: «والارش الدیة» (فراهیدی، 1409، ج 6: 116) امّا در جای دیگر میگوید: «الارش دیةالجراحة» (همان). جوهری نیز در صحاح مینویسد: «الارش دیةالجراحات». (جوهری، 1407: 995) از این دو عبارت دانسته میشود که بر دیه نفس ارش اطلاق نمیشود.
البته ظاهراً مراد از جراحت معنای عامی است که شامل جراحت، قطع عضو و یا حتی سلب منافع میشود والاّ اگر جراحت تنها معنای بدوی خود را داشته باشد، در اینصورت مصطلح فقها با لغت تفاوت خواهد کرد، زیرا همانطور که خواهیم دید فقها ارش را بر دیه جنایت مادون نفس اطلاق کردهاند اعم از آنکه چنین جنایتی به شکل جراحت باشد یا قطع عضو و یا سلب منافع.
چون دیه جراحت ممکن است معیّن شده باشد و ممکن است معین نشده باشد، بنابراین ارش به معنای دیه جراحت است اعم از آنکه در شرع میزان آن معیّن شده باشد یا معین نشده باشد. با وجود این، ابنمنظور معنای لغوی ارش را چنین آورده است: «الارش منالجراحات ما لیس له قدر معلوم و قیل هو دیةالجراحة»؛ (ابنمنظور، 1408: 263). به نظر میرسد این سخن صحیح نیست و حق با خلیل و جوهری و دیگرانی است که ارش را دیه جراحت میدانند اعم از آنکه میزان آن در شرع تعیین شده باشد یا نشده باشد.
2ـ روایات
با ملاحظه روایاتی که واژه ارش در آنها بهکار رفته است، شاید بتوان معانی زیر را بهعنوان موارد استعمال این واژه برشمرد.
2ـ1ـ ارش عیب
در برخی روایات این واژه بهمعنای مقدار تفاوت قیمت مبیع در دو حالت سالم بودن و معیوب بودن به کار رفته است؛ (حرّ عاملی، 1416، ج 18: 104).
2ـ2ـ دیه معیّن شرعی
در چند روایت این واژه در معنای دیه معیّن شرعی استعمال شده است. در یکی از این روایتها امام صادق میفرماید: امیرالمؤمنین علی ارش سرخ شدن صورت و کبود شدن و سیاه شدن آن را به ترتیب یکونیم، سه و شش دینار قرار داده است؛ (حرّ عاملی، 1416، ج 29: 385 ـ 384). در این روایت که فقها بهآن عمل کردهاند، واژه ارش به معنای دیه معیّن به کار رفته است.
از همین نمونه است روایاتی که دلالت دارند بر اینکه همه چیز در «جامعه» هست حتی ارش خدش:
ابوبصیر میگوید: امام صادق فرمود نزد ما جامعه است. عرض کردم جامعه چیست؟ فرمود: کتابی است که هر حلال و حرامی و هر چیزی که مردم به آن نیاز دارند حتی ارش خدشه در آن هست. سپس با دستشان به من زدند و فرمودند: اجازه میدهی؟ عرض کردم فدایت شوم من در اختیار شما هستم هر کار خواستید انجام دهید. پس آن حضرت با دستشان بدن مرا فشردند و فرمودند حتی ارش این نیز در جامعه هست»؛ (حرّ عاملی، همان: 356).
ظاهر این روایت آن است که دیه خدشه، مقدار مشخصی است که در جامعه موجود است. به همین دلیل، صاحب جواهر درباره این حدیث مینویسد: «مقتضاه انّ لکل شیی مقدّرا، الاّ انّه لم یصل الینا»؛ (نجفی، 1404: 168).
2ـ3ـ میزان حاصل از نسبت سنجی در دو حالت سلامتی و عدم سلامتی مجنیعلیه
در برخی روایات، ارش به معنای مقدار حاصل از نسبت سنجی در دو حالت سلامتی و عدم سلامتی مجنیعلیه به کار رفته است. این معنا شبیه معنای اوّلی (ارش عیب) است ولی برخلاف معنای اوّل که در مورد اموال است، این معنا در مورد جنایت بر انسان است؛ بهعنوان مثال، حضرت علی درباره مردی که در اثر جنایت یکی از دو چشمش دچار نقص شده بود، دستور دادند چشمی که آسیب دیده بسته شود و آخرین نقطهای که مجنیعلیه با چشم سالم میتواند ببیند، علامتگذاری شود، آنگاه چشم سالم او بسته شود و آخرین نقطهای که وی با چشم معیوبش میتواند ببیند، مشخص شود، سپس میان این دو فاصله مقایسه شود و آنگاه به همین نسبت ارش داده شود؛ (حرّ عاملی، همان، 369ـ 368).
2ـ4ـ دیه غیرمعین شرعی
شاید بتوان گفت واژه ارش در برخی روایات به معنای دیه غیرمعین به کار رفته است. مثلاً برخی در مورد صحیحه ابیبصیر که قبلاً بیان شد، گفتهاند واژه ارش به معنای دیه غیرمعین است؛ (ایروانی، 1412: 349). همچنین در اینباره میتوان به مرسله جمیل اشاره کرد:
«فی الرجل تکسر یده ثم تبرا قال لا یقتص منه و لکن یعطی الارش و سئل جمیل کم الارش فی السنّ و کسر الید؟ قال شیی یسیر و لم یرو فیه شیئا معلوما؛ جمیل درباره مردی سؤال میکند که دستش شکسته شده و سپس بهبود مییابد، حضرت میفرماید: جانی قصاص نمیشود ولی باید ارش را بپردازد... ؛ از جمیل سؤال شد مقدار ارش در [شکستن] دندان و شکستن دست چقدر است؟ جمیل گفت: مقدار اندکی است و میزان معینی در این زمینه روایت نشده است.»؛ (طوسی، 1406: 260).
اینکه راوی میپرسد مقدار ارش چقدر است، قرینه بر این است که واژه ارش گاه در دیه معین به کار میرود و الاّ اگر ارش همیشه به معنای دیه غیرمعین باشد، دیگر راوی نباید انتظار داشته باشد که میزان آن در شریعت تعیین شده باشد، مگر اینکه بگوییم اشتباه کرده و از معنای این واژه در شریعت که همان دیه غیرمعین است مطلع نبوده است. همچنین این بخش از سخن جمیل که میگوید: «مقدار معینی در این زمینه روایت نشده»، دلالت بر آن دارد که ارش در این روایت در دیه غیرمعین به کار رفته است.
البته به نظر میرسد در هیچ یک از این دو روایت واژه ارش به معنای دیه غیرمعیّن نیست. در مورد صحیحه ابیبصیر گفته شد که ظاهر آن این است که دیه خدشه مقدار معیّنی است که در جامعه موجود است اما به دست ما نرسیده است. در مورد مرسله جمیل هم باید گفت با توجه به این که میزان دیه شکسته شدن استخوان به طور کلی و از جمله استخوانهای دست در صورتی که بهطور کامل بهبود یابد در شرع مشخص شده است؛ (خویی، 1369: 333 ـ 325)، پس میتوان این روایت را برای معنای دوم دانست؛ یعنی مواردی که ارش به معنای دیه معین به کار رفته است.
نتیجهای که از این قسمت بهدست میآید آن است که اولاً نمیتوان گفت هر جا واژه ارش در روایات استعمال شده است به معنای دیه غیرمعین شرعی است؛ زیرا علاوه بر اینکه ارش در دیه معین استعمال شده است شاید نتوان موردی را یافت که واژه ارش به طور یقین به معنای دیه غیرمعین باشد. ثانیاً، با توجه به چهار معنای ذکر شده باید گفت اینها موارد استعمال واژه ارشاند، نه اینکه ارش برای برخی از این معانی حقیقت شرعیه باشد. با توجه به این نکته و با در نظر گرفتن معانی مورد اشاره میتوان گفت این واژه در روایات به همان معنای لغوی خود یعنی «دیة الجراحة» به کار رفته است.
3ـ اصطلاح فقها
اصطلاح فقهای شیعه و سنّی در این زمینه متفاوت است.
3ـ1ـ امامیه: اکثر فقهای شیعه این واژه را به معنای دیه جنایت بر مادون نفس که مقدار آن در شرع معیّن نشده است، دانستهاند. بنابراین هر جا در کلمات فقهای شیعه به خصوص از زمان محقق حلّی به بعد این واژه به کار رفته باشد، مراد از آن دیه جنایت غیرمعین شرعی است مگر اینکه قرینه خاصی در میان باشد.
لازم به ذکر است که مراد فقهای شیعه از جنایت مزبور، جنایتی است که باعث نقصان آدمی شود. توضیح اینکه: بیشتر جنایاتی که بر مادون نفس وارد میشود، باعث نقصان آدمی میشود. امّا برخی جنایات باعث نقصان آدمی نمیشود مثل اینکه کسی، انگشت زاید کسی را قطع کند؛ و یا با ایراد جنایت موهای صورت زنی را بکند و... ؛ در اینگونه موارد حاکم میتواند جانی را به پرداخت مال به مجنیعلیه محکوم کند. این مال را ـ همانطور که در معنای سوم حکومت خواهیم دید ـ ارش نمیگویند.
از آنچه گذشت میتوان چنین نتیجه گرفت که ارش در اصطلاح فقهای شیعه دارای شرایط زیر است:
1ـ جنایتی صورت گرفته باشد؛
2ـ جنایت بر مادون نفس باشد؛
3ـ جنایت باعث نقصان شده باشد؛
4ـ دیه آن در شرع تعیین نشده باشد.
3ـ2ـ اهل سنّت: فقهای سنّی واژه ارش را بیشتر به معنای دیه جنایت مادون نفس دانستهاند؛ (المجلس الاعلی، 1390: 84؛ زحیلی، 1418: 5702) اعم از آنکه مقدار آن در شرع معیّن شده باشد و یا معیّن نشده باشد و از اینرو ارش را به دو قسم، ارش مقدّر و ارش غیرمقدّر تقسیم نمودهاند؛ (کاشانی، همان، 209؛ شیرازی، 1410: 920 ـ 921 و 926) و برای ارش غیرمقدر، گاه واژه حکومت را نیز به کار بردهاند؛ مثلاً کاشانی مینویسد: «و امّا الذی یجب فیه ارش غیر مقدّر و هو المسمّی بالحکومة»؛ (کاشانی، همان). به عبارت دیگر، فقهای اهل سنّت در صورتی که بخواهند برای دیه جنایت غیرمعین، واژهای را به کار ببرند، این واژه عبارت است از «حکومت» و یا «ارش غیرمقدّر» و هیچگاه دیده نشده که واژه ارش را به طور مطلق و بدون هیچ قیدی به کار برده و از آن دیه جنایت غیرمعیّن را اراده نمایند.
ب. حکومت
در اینجا نیز ابتدا معنای حکومت را در روایات پیمیگیریم و سپس از مصطلح فقها بحث میکنیم.
1ـ روایات
واژه حکومت و مشتقّات آن در روایات در معانی متعددی به کار رفته است، امّا در آنچه به بحث ما مربوط میشود در چند معنی زیر میباشد.
1ـ1ـ حکمکردن و اعلام نظر دادن
در روایتی از امام صادق در مقام تعلیل این مطلب که چرا امیرالمؤمنین دیه لب بالا را نصف دیه کامل و دیه لب پایین را دو سوّم دیه کامل قرار دادهاند، آمده است:
«لانّها تمسک الماء و الطعام مع الاسنان، فلذلک فضلّها فی حکومته؛ چون لب پایین آب و غذا را نگه داشته و از خارج شدن آن جلوگیری میکند، لذا حضرت امیر در حکم کردنشان، دیه آن را بیشتر از دیه لب بالا قرار دادهاند»؛ (حرّ عاملی، همان، 294).
در این روایت واژه «حکومته» در معنای مصدری خودش (حکم کردن) به کار رفته است، گرچه نتیجه حکم کردن، دیه معین است.
در صحیحه عبداللّه بن سنان نیز، واژه «یحکم» به معنای مصدری آن است؛ (حرّ عاملی، همان: 389).
1ـ2ـ مطلق دیه
در روایت مقطوعه ابان آمده است:
«الجائفة ما وقعت فی الجوف لیس لصاحبها قصاص الا الحکومة، و المنقلة تنقل منها العظام و لیس فیها قصاص الا الحکومة، و فی المأمومة ثلث الدیة لیس فیها قصاص الا الحکومة».
مقطوعه ابیحمزه هممانند مقطوعه ابان است؛ (حرّ عاملی، همان: 180).
این دو روایت مقطوعه بوده و معلوم نیست از معصوم نقل شده باشد. امّا بههرحال بر استعمال عرب دلالت دارد. با توجه به اینکه دیه جائفه و مأمومه و منقّله در شرع مشخص شده است، مراد از حکومت در این دو روایت دیه معیّن و یا دستکم مطلق دیه میباشد.
2ـ اصطلاح فقها
حکومت در اصطلاح فقهای امامیه معنایی متفاوت از اصطلاح فقهای اهل سنت دارد.
2ـ1ـ امامیه
واژه حکومت در فقه امامیه در چند معنا به کار رفته است:
2ـ1ـ1ـ سنجیدن دیه غیرمعین
سنجیدن و تعیین نمودن میزان دیه جنایت در مواردی که دیه جنایت در شرع تعیین نشده است یکی از معانی حکومت در فقه امامیه است. در این معنا، گاه فقها واژه ارش را نیز بهکار بردهاند و گاه تصریح کردهاند که این دو واژه مترادفاند. مثلا علامه در قواعد میگوید:
«حکومت و ارش یکی است و معنایش این است که مجنیعلیه فرض شود عبد است و قیمت او در دو حالتِ وجود جنایت و حالت سلامتی محاسبه شود و از دیه به نسبت تفاوت میان آن دو قیمت گرفته شود»؛ (حلی، یوسف بن مطهر، 1410: 618).
برخی دیگر از فقها نیز به این مطلب تصریح کردهاند؛ (حلی، جعفر بن حسن، 1410: 416 و 483).
2ـ1ـ2ـ میزان دیه جنایت غیرمعین شرعی
گاه به خود میزان دیه جنایت غیرمعین شرعی که بهوسیله حکم حاکم و... بهدست میآید، واژه حکومت اطلاق شده است. تفاوت این معنا با معنای قبلی آن است که واژه حکومت در معنای قبلی به معنای مصدری و در اینجا به معنای اسم مصدری است. شیخ طوسی در مبسوط چنین میگوید: «کلما کان الشین اکثر کانت الحکومة اکثر»؛ (طوسی، 1351: 123)، یعنی هر چه زشتی ناشی از جنایت بیشتر باشد، حکومت آن هم بیشتر است. روشن است که در اینجا واژه حکومت به معنای میزان دیهای است که برای جنایت پرداخت میشود.
2ـ1ـ3ـ حکم حاکم به فصل خصومت
معنای سوم حکومت حکم به فصل خصومت است و آن در مواردی است که جنایت باعث نقصان نشود. مرحوم امام خمینی در تحریرالوسیله چنین میگوید:
«ارش و حکومت که به معنای آن است فقط در مواردی است که اگر معیوب به صحیح سنجیده شود نقص در قیمت پیدا میشود. مقدار تفاوت ارش و حکومت است. امّا اگر در مواردی فرض شود که جنایت باعث نقص قیمت نشود و مقدار معین شرعی هم ندارد مثل اینکه انگشت اضافی کسی را قطع کند یا در اثر جنایت شامّه مجنیعلیه از بین برود امّا در قیمت کردن بین مورد جنایت و غیر آن [معیوب و صحیح] تفاوت قیمت نباشد، در این صورت به حکومت به معنای دیگری نیاز است و آن حکم کردن قاضی است به گونهای که ریشه نزاع از بین برود حال یا به اینکه طرفین را به مصالحه وادار کند یا خودش بر حسب مصالح مقدار دیه جنایت را معین کند یا جانی را تعزیر کند»؛ (موسوی خمینی، بیتا: 593).
چون بحث ما درباره جنایاتی است که باعث نقصان شود مراد ما از حکومت در این قاعده معنای اول و دوم آن است.
2ـ2ـ اهلسنّت
فقهای سنّی واژه حکومت را به معنای دیه جنایت بر مادون نفس که در شرع معین نشده است و باعث تفاوت قیمت و نقصان آدمی میشود به کار بردهاند؛ یعنی حکومت در اصطلاح ایشان با ارش در اصطلاح فقهای امامیه یکسان است.
ج. اجتهاد
در کلمات برخی فقهای اهل سنت به خصوص مالکیه، واژه اجتهاد بسیار به کار رفته و مراد از آن، همان حکومت و ارش است؛ مثلاً مالک در کتاب «المدونة الکبری» برای از بین بردن پلکها، ریش، الیتین، آلتِ مقطوعالحشفه و... به اجتهاد قائل است؛ (مالک، 1419: 324، 326، 328، 329، 332، 338).
یوسف بن عبداللّه قرطبی از فقهای مالکی در کتاب «الکافی فی فقه اهل المدینة» مینویسد:
«در جنایت شجاج فقط اجتهاد و حکومت است و آن به این صورت است که مجنیعلیه در حالی که عبد سالمی است قیمتگذاری میشود ....»؛ (قرطبی، 1419: 410).
ظاهراً علت اینکه مالک واژه اجتهاد را به کار برده این است که او تعیین مقدار حکومت را به نظر و اجتهاد حاکممیداند. استعمال واژه اجتهاد به معنای حکومت و ارش در کتابهای سایر فقها اعم از شیعه و سنّی، به ندرت دیده میشود؛ (برای نمونه ر.ک: عاملی، 1419: 467).
د. مقایسهای میان ارش و مفاهیم مشابه
1ـ ارش و حکومت
در بحث ما، میان ارش و حکومت تفاوتی نیست و چه معنای مصدری یا اسم مصدری آن را در نظر بگیریم، در هر حال مراد یکی است. به عبارت دیگر، در مورد جنایت بر مادون نفس که باعث تفاوت و نقصان شده باشد و دیه آن در شرع تعیین نشده باشد، واژه ارش و یا حکومت را به کار میبریم. البته معتقد نیستیم که بین واژه ارش و حکومت در لغت و روایات تفاوتی وجود ندارد،* بلکه در این مقاله این دو واژه به صورت مترادف به کار رفته است.
2ـ ارش و نسبتسنجی
باید دانست که در بحث ما ارش و حکومت با نسبت سنجی و مقدار دیه حاصل از آن تفاوت دارند. ابتدا مقصود خود از نسبتسنجی را با مثالی بیان میکنیم؛ میدانیم که دیه از بین بردن دو لب دیه کامل است، حال اگر کسی بخشی از دو لب را از بین ببرد، مثلا یک سوّم آن را، در این صورت باید یک سوّم دیه لب را پرداخت نماید. همچنین به عقیده برخی دیه از بین بردن یک ابرو، نصف دیه کامل است. حال اگر کسی نصف یک ابرو را از بین ببرد باید نصف دیه مزبور را که در واقع یک ربع دیه کامل است بپردازد. دیه یک سوم لب و دیه نصف یک ابرو در شرع تعیین نشده است امّا با سنجیدن نسبت آنها به کلّ عضو مورد نظر، دیه آنها به دست میآید. این کار را نسبتسنجی میگوییم.
نسبتسنجی زیر مجموعه و از مصادیق ارش و حکومت بهشمار نمیرود و ادله ارش شامل آن نمیشود. توضیح بیشتر اینکه: برخی فقها ارش و نسبتسنجی را مرتبط با هم میدانند و به تعبیر بهتر، ارش و حکومت را شامل نسبتسنجی دانستهاند. از جمله این افراد، مرحوم آیتاللّه خویی است. ایشان پس از اینکه میگوید بریدن زبان لال موجب یک سوّم دیه و بریدن بخشی از آن به نسبت مساحت آن بخش به کلّ زبان است، در تعلیل این حکم میگوید:
«بلاخلاف ظاهر و یدل علیه ما تقدّم من انّ فی کلّ مورد لا مقدّر له شرعا ففیهالحکومة و مقتضی الحکومة ذلک»؛ (خویی، همان: 287).
همچنین ایشان در تعلیل این حکم که «فی قطع بعضالحشفة الدیة بنسبة دیة المقطوع منالکمرة» مینویسد:
«من دون خلاف بین الاصحاب فیالمسأله و یدل علیه... ما ذکرناه منالحکومة»؛ (خویی، همان: 311).
در مقابل، برخی فقها میان ارش و نسبتسنجی تفاوت قائل شدهاند. از عبارت مرحوم امام در تحریرالوسیله این تفاوت بهدست میآید:
«اگر سر دو پستان زن قطع شود برخی گفتهاند دیه کامل لازم است امّا در این حکم اشکال است و احتمال میرود که برای آن حکومت و ارش لازم باشد و احتمال میرود که حکم آن نسبتسنجی باشد [یعنی نِسبت سر پستان با کل پستان سنجیده شود و به همین نسبت از دیه پستان پرداخت شود]»؛ (موسوی خمینی، همان، 582).
همان گونه که مشاهده میشود، ایشان نسبتسنجی را امری غیر از حکومت و قسیم آن میداند. برخی فقها نیز به این تفاوت تصریح کردهاند. (فاضل لنکرانی، 1418: 141).
در کلام فقهای سنّی نیز میان حکومت و نسبتسنجی تفاوت گذاشته شده است و آنها برای نسبتسنجی از واژه حکومت استفاده نکردهاند، بلکه حکومت را به همان معنای دقیق - دیه جنایت غیرمعین - به کار بردهاند. مثلاً شیرازی در مهذّب در مورد جنایت بر عقل چنین مینویسد:
«در عقل دیه است... اگر عقل شخص در اثر جنایت ناقص شود، اگر مقدار نقصان مشخص باشد مثل اینکه شخص یک روز دیوانه است و روز دیگر عاقل، به همان مقدار دیه لازم است، زیرا در هر چیزی که دیه باشد در بعض آن بعض دیه لازم است، مثل انگشتان. اگر مقدار نقصان مشخص نباشد مثلاً به این صورت که اگر صیحهای را بشنود عقلش زایل میشود و سپس دوباره برمیگردد، حکومت لازم است»؛ (شیرازی، همان، 931).
مشاهده میکنیم که ایشان برای جنایتی که قابل محاسبه نیست واژه حکومت را بهکار برده است و برای جنایتی که قابل محاسبه است، هیچگاه از این واژه استفاده نکرده است.
خلاصه اینکه: ارش و حکومت شامل نسبتسنجی نبوده و به همین دلیل مستندات فقهی ارش و احکام و شیوه محاسبه آن با نسبتسنجی یکسان نیست.
گفتار دوم: مستندات فقهی قاعده ارش
در این گفتار در پی ادلهای هستیم که فقها بر اساس آن گفتهاند برای هر جنایتی که دیه معینی ندارد، ارش لازم است. این گفتار را در دو قسمت فقه امامیه (الف) و فقه اهل سنّت (ب) پیمیگیریم.
الف. امامیه
در این مبحث، ابتدا مستندات قاعده ارش را تبیین نموده و سپس به تحلیل و بررسی آنها میپردازیم.
1ـ مستندات
فقهای امامیه برای قاعده ارش به روایات، قاعده ضمان (اتلاف) و اجماع تمسک نمودهاند، گرچه مسلّم بودن این قاعده، اکثر فقها را از بحث و بررسی تفصیلی پیرامون مستندات
قاعده بینیاز ساخته است.
1ـ1ـ روایات
1ـ1ـ1ـ روایات قاعده لایبطل
برخی فقهای امامیه برای این قاعده به روایاتی که بر عدم بطلان خون و حق مسلمان دلالت میکند، استناد نمودهاند. (نجفی، همان: 168؛ خویی، همان: 212، 267، 297، 298، 299). بر اساس این، قاعده ارش از مصادیق قاعده لایبطل دم امرء مسلم و لایبطل حق امرء مسلم به شمار میرود. از جمله این روایات صحیحه ابیعبیده است:
«قال: سالت ابا جعفر عن اعمی فقا عین صحیح، فقال انّ عمد الاعمی مثل الخطا، هذا فیه الدیة فی ماله، فان لم یکن له مال فالدیة علیالامام و لایبطل حق امرء مسلم....؛ ابیعبیده میگوید از امام باقر درباره حکم نابینایی که چشم انسان سالمی را درآورده است پرسیدم. حضرت فرمودند: جنایت عمدی کور مانند جنایت خطایی است و برای این جنایت دیه در مال جانی لازم میشود، اگر مالی ندارد بر امام دیه لازم است و حقّ مسلمان باطل نمیشود.» (حرّ عاملی، همان: 89).
کیفیت استناد به این روایت برای قاعده ارش چنین است که گرچه این روایت درباره جنایت بر چشم است که دیه معین دارد، امّا علتی که برای این حکم و در ذیل روایت آمده است (لایبطل حق امرء مسلم) اقتضا میکند حتی در موردی که دیه معیّن شرعی برای آن وجود ندارد، حق شخص باطل نشود و به او متناسب با جنایت صورت گرفته، دیه داده شود.
1ـ1ـ2ـ صحیحه ابوبصیر
در این صحیحه، ابوبصیر از امام صادق نقل میکند که حضرت فرمودند: جامعه نزد ما است. سپس در پاسخ این سؤال ابوبصیر که جامعه چیست، فرمودند: کتابی است که در آن هر حلال و حرامی و هر چه که مردم نیازمند آنند حتی ارش الخدش وجود دارد. سپس امام
از ابوبصیر اجازه گرفته و دست او را فشرده و فرمودند: حتی ارش این کار نیز در جامعه
تبیین گردیده است.
برخی فقها از جمله سید علی طباطبایی صاحب ریاض (طباطبایی، 1422: 327) و آیتاللّه خویی (خویی، همان: 212 و 267) به این حدیث استناد کردهاند، گرچه، کیفیت استناد به آن را برای قاعده ارش بیان نکردهاند. شاید بتوان چنین گفت که از این روایت استفاده میشود که هر جنایتی موجب ضمان است و دیه آن در شرع تعیین شده است، هر چند بخشی از دیات معین به دست ما رسیده است و بخش دیگر به دست ما نرسیده است، امّا آن بخش که به دست ما نرسیده است، هدر و باطل نمیشود و باید با ارش مقدار آن را تعیین نمود.
1ـ1ـ3ـ صحیحه عبداللّه بن سنان
«عن ابی عبدالله قال: دیة الید اذا قطعت خمسون من الابل، و ما کان جروحاً دون الاصطلام فیحکم به ذوا عدل منکم و من لم یحکم بما انزلالله فاولئک همالکافرون؛ امام صادق میفرماید: دیه دست اگر قطع شود پنجاه شتر است و اگر جنایت به صورت جراحت و نه قطع کردن باشد، دو نفر عادل به آن حکم میکنند و هر کس به آن چه خدا نازل فرموده حکم نکند، کافر است.»؛ (حرّ عاملی، همان: 389)
صاحب ریاض (طباطبایی، همان: 326) و صاحب مبانی تکلمة المنهاج (خویی، همان، 267 و 212) به این حدیث استناد کردهاند، گرچه به نظر میرسد استناد آیتاللّه خویی به این حدیث بیشتر برای بیان شیوه تعیین و محاسبه ارش است (رجوع به دو نفر عادل) و نه اصل قاعده ارش. امّا به هر حال میتوان از آن مسلّم بودن خود قاعده را به دست آورد. به عبارت دیگر، شاید بتوان چنین گفت که این حدیث در بخشی از جنایات که جراحات باشد و البته جراحاتی که دیه آن در شرع معین نشده است، مقرر میدارد که میزان ارش با حکم دو نفر عادل معین شود. در مورد سایر جنایات (غیر از جراحات) که دیه آن در شرع تعیین نشده است نیز میتوان با الغای خصوصیت از این صحیحه، به آن استناد کرد.
1ـ1ـ4ـ روایات ارش
برای بیان مشروعیت ارش میتوان از روایاتی که در آنها واژه ارش به معنی دیه غیرمعیّن آمده است استفاده کرد. یکی از این روایات، مرسله جمیل است که قبلاً بیان شد. ظاهراً به جز این روایت، روایت دیگری وجود ندارد که به طور قطع و یقین بتوان گفت واژه ارش در آن به معنی دیه غیرمعین است.
به هر حال برخی فقها به این روایت و شاید روایات مشابه دیگر استناد کردهاند. مثلاً مرحوم سیدمحمدجواد عاملیمیگوید:
«ظاهراً دلیل قاعده ارش اجماع است. علاوه بر این که آنطور که گفته شده است در بعضی روایات به آن اشاره شده است»؛ (عاملی، بیتا: 192).
1ـ2ـ قاعده ضمان به اتلاف
استدلال به قاعده ضمان به اتلاف در واقع در راستای استدلال به احادیث عدم بطلان خون و حق مسلمان است. مرحوم میرعبدالفتاح مراغی در تبیین مستند قاعده ارش میگوید:
«و الوجه ان قاعدةالضمان تقضی بالقیمة، خرج ماورد منالشرع النصّ علی اعتبار قدر معین و بقیالباقی تحت الدلیل فیقوم صحیحا و معیبا بالجنایة و یوخذ ما به التفاوت»؛ (مراغی، 1418: 627 و 628).
مراد ایشان آن است که از یک سو جبران هر جنایتی که بر کسی وارد شود و باعث از بین رفتن عضوی شود که قیمت (دیه) دارد، بر اساس قاعده ضمان، لازم است. و از سوی دیگر، مواردی که دیه آنها در شرع تعیین شده است از این حکم خارج میشود و مواردی که دیه آنها تعیین نشده است، مشمول قاعده ضمان به اتلاف باقی میماند. در نتیجه باید مجنیعلیه در دو وضعیت سلامت و عیب قیمتگذاری شود و مابهالتفاوت گرفته شود.
1ـ3ـ اجماع
برخی فقها در کنار ادله یاد شده، از اجماع به عنوان دلیل مشروعیت این قاعده نام بردهاند؛ (اردبیلی، 1416: 355) و حتی برخی آن را مهمترین دلیل این قاعده، دانستهاند؛ (عاملی، بیتا، 192).
2ـ تحلیل و بررسی
بحث از مستندات قاعده ارش به طور مبسوط در کتابهای فقهی مطرح نشده است. آنچه بیشتر محل بحث فقها و به خصوص معاصرین بوده است، روش محاسبه و تعیین ارش است. به همین جهت بهنظر میرسد مشروعیت قاعده ارش از مسلّمات فقه شیعه و بلکه اهل سنّت میباشد.
تنها کسی که در این زمینه تردید و تامّل دارد، مرحوم آیتاللّه خوانساری است. گرچه در بررسی کلمات ایشان آنچه در بادی امر به نظر میرسد آن است که ایشان اصل قاعده ارش را قبول ندارد، امّا با دقت نظر روشن میشود که ایشان یکی از شیوههای تعیین ارش را که بسیاری از فقها حتی تا زمان معاصر آن را پذیرفتهاند، قبول ندارد. بسیاری از فقها برای تعیین ارش، روش قیمتگذاری مجنیعلیه را با فرض عبد بودن و در دو حالت سلامتی و معیوبی و تفاوت نسبت این دو قیمت، برگزیدهاند. مرحوم آیتاللّه خوانساری با این شیوه مخالف است. در نتیجه باید سخن ایشان را در گفتار سوم بررسی نمود.
با وجود این، به نظر میرسد که باید ادله بالا را بررسی نمود تا مفاد آن روشن شود.
توضیح اینکه: فقها با بیان قاعده کل ما لا تقدیر فیه ففیهالارش این موضوع را مسلّم دانستهاند که دیه برخی جنایتها در شرع تعیین نشده است. در حالی که از روایت صحیحه ابی بصیر ـ که مشابه آن روایات متعدد دیگری نیز وجود دارد ـ استفاده میشود که دیه همه جنایتها در شرع تعیین شده است؛ (نجفی، همان، 168، خوانساری، همان: 277) بله دیه برخی جنایات به دست ما نرسیده است ولی «نرسیدن دیه معین شرعی» امری متفاوت از «تعیین نشدن دیه در شرع» میباشد. به ویژه آن که به گفته مرحوم آیتالله خوانساری، در موارد ارش احتمال عدم ارش داده میشود؛ به این معنا که اگر راوی خدمت معصوم مشرّف میشد و از دیه ذائقه و صوت و سایر مواردی که فقها برای آن ارش در نظر گرفتهاند سؤال میکرد، احتمال بسیار قوی آن بود که معصوم دیه آن را بیان میکردند نه اینکه حکم آن را ارش قرار دهند.
نتیجه اینکه: دیه برخی جنایتها که در شرع مشخص شده است به دست ما نرسیده است و چون حق مجنیعلیه هدر نمیرود، باید آن را جبران کرد. میزان جبران را ارش میگویند اما معنای این حرف این نیست که ارش بهدست آمده همان میزان معین شرعی باشد؛ بلکه ممکن است با آن مساوی، کمتر یا بیشتر باشد. بنابراین قاعده ارش همانند اصالةالاحتیاط و... از زمره ادله فقاهتی است و نه ادله اجتهادی. به عبارت دیگر دیه برخی جنایات به دست ما نرسیده است و ما در مقام نظر نمیدانیم دیه آنها چقدر است، اما چون در مقام عمل نمیتوانیم متوقف باشیم، ناگزیریم که با ارش، آنها را جبران کنیم. این نکتهای مهم است و در سرنوشت بحث بعدی ـ شیوه تعیین ارش ـ اثرگذار میباشد. با این دیدگاه یکایک ادله ارش را بررسی میکنیم. روایات قاعده لایبطل و نیز قاعده ضمان دلالت بر آن دارند که حق مجنی علیه از بین نمیرود اما بر این مطلب که دیه برخی جنایات در شرع تعیین نشده و یا تعیین شده اما به دست ما نرسیده، دلالتی ندارد. وضعیت صحیحه ابیبصیر روشن است. اما صحیحه عبدالله بن سنان مربوط به نسبتسنجی است و نه قاعده ارش؛ زیرا اولاً، بر بسیاری از موارد و مصادیق ارش، «جروحاً دون الاصطلام» صدق نمیکند، همچون از بین رفتن صوت و نقصان صوت، از بین رفتن ذائقه و انزال و قدرت تولید مثل و لذت مقاربت، کندن دندان زاید، از بین بردن موها و روئیدن دوبارة آنها و..
ثانیاً، این صحیحه از ابتدا از دیه قطع دست صحبت میکند و سپس از جراحاتی که غیر از قطع باشد. به طور طبیعی اولین نکتهای که در مورد جراحات به ذهن خطور میکند، جراحاتی است که بر دست وارد میشود. این جراحات ممکن است به صورت حارصه و دامیه و متلاحمه و سمحاق و... باشد که حکم شرعی آنها سنجیدن نسبت حارصه سر به حارصه دست است.
بله چون ممکن است در صدق نام جنایت مورد نظر اختلاف باشد چرا که مجنیعلیه مثلاً ادعا میکند عمق جنایت زیاد است و لذا اسم آن سمحاق است، امّا جانی ادّعا میکند جنایت او دامیه و یا حداکثر متلاحمه است، دو نفر عادل باید وضعیت جنایت را روشن سازند.
بنابراین صحیحه ابنسنان به باب ارش ارتباط ندارد. وضعیت روایات ارش هم با آنچه که در ذیل معنای چهارم ارش (ارش در روایات) آورده شد، روشن است، نقد اجماع هم روشن میباشد زیرا اجماع مدرکی است و ارزش اثباتی ندارد.
ب. اهل سنّت
در فقه اهل سنّت بحث چندانی از مستند فقهی حکومت نشده است و شاید به خاطر بدیهی بودن آن است که ایشان خود را مستغنی از بحث درباره آن دیدهاند. دلیل عمدهای که در لابلای کلمات ایشان دیده میشود این است که دیه برخی جنایات در شرع تعیین نشده است و نمیتوان گفت جانی هیچ مسؤولیتی در قبال عمل خود ندارد، به همین جهت، یعنی به خاطر هدر نرفتن حق مسلمان، باید به ارش و حکومت قایل شد. به عبارت دیگر، عمده دلیل فقهای سنّی همان چیزی است که در فقه امامیه به عنوان «لایبطل حق امرء مسلم» از آن یاد میشود. برای نمونه، مرغینانی در الهدایة میگوید:
«در جنایت کمتر از موضحه حکومت لازم است، زیرا دیه معینی ندارد و هدر دادن آن ممکن نیست در نتیجه واجب است به حکم عادل مقدار آن را معیّن نمود»؛ (مرغینانی، 1419: 255).
کاشانی در بدایعالصنایع میگوید:
«والاصل ان ما لا قصاص فیه منالجنایات علی ما دونالنفس و لیس له ارش مقدر ففیهالحکومة لانّ الاصل فیالجنایة الواردة علی محلّ معصوم اعتبارها بایجاب الجابر او الزاجر ما امکن»؛ (کاشانی، همان: 39).
همچنین شیرازی در مهذّب میگوید: وقتی جنایت بر اصل جان و نفس آدمی ضمانآور است بر مقداری از آن نیز ضمانآور است؛ (شیرازی، همان: 947).
خلاصه اینکه: با مقایسه منابع قاعده مورد بحث در فقه شیعه و سنّی روشن میشود که مهمترین دلیل این قاعده از نظر مسلمین عدم بطلان حق مسلمان و لزوم تدارک آن است.
گفتار سوم: شیوه محاسبه ارش و حکومت
در این گفتار، ابتدا شیوه محاسبه ارش را در فقه امامیه (الف) و سپس در فقه اهل سنّت (ب) بررسی میکنیم.
الف. امامیه
در اینجا ابتدا به بیان شیوههای محاسبه و سپس ارزیابی آنها میپردازیم.
1ـ شیوههای محاسبه ارش
در فقه امامیه چهار شیوه برای تعیین ارش بیان شده است:
1ـ1ـ عبد انگاری: بیشتر فقهای امامیه گفتهاند برای تعیین ارش، بایستی مجنیعلیه را در صورتی که حرّ باشد، عبد فرض نمود و صحیح و معیب او را قیمتگذاری کرده و هر نسبتی که میان تفاوت صحیح و معیب با صحیح به دست میآید، به همان نسبت از دیه نفس به عنوان ارش تعیین گردد؛ مثلا اگر مجنیعلیه به فرض بنده بودن در صورت سلامت معادل 800 دینار ارزش داشته باشد و با وجود عیب 600 دینار، مقدار ارش ربع دیه کامل یعنی 25 شتر میباشد.
1ـ2ـ نظر حاکم پس از جلب نظر دو نفر عادل: مرحوم آیتاللّه خویی معتقد است تعیین ارش به وسیله حاکم پس از جلبنظر دو نفر عادل صورت میگیرد؛ (خویی، همان: 212 و 266).
1ـ3ـ صلح و تراضی: برخی فقها معتقدند تعیین ارش از طریق صلح و تراضی صورت میگیرد؛ (خوانساری، همان: 232).
1ـ4ـ نظر امام: گرچه شیخ طوسی در برخی موارد برای تعیین ارش، از شیوه اوّل نام برده است، (طوسی، 1410: 129) امّا در مورد کسی که موهای سرش به وسیلة آب داغ از بین رفته و دوباره روییده است، میگوید: «علیه ارشه حسب ما یراه الامام»؛ (طوسی، همان: 127).
2ـ ارزیابی شیوههای تعیین ارش
2ـ1ـ روش اوّل: شیوه اوّل دارای ایراداتی است؛ (آصف المحسنی، 1382: 299 ـ 298) از جمله آنها عدم کارایی آن در زمان فعلی به علت برچیده شدن نظام بردهداری است. علاوه لازمه این روش، عدم وجود ارش در بسیاری از موارد است، زیرا قیمت عبد به وسیله بسیاری از جراحات یا جنایتها تفاوت نمیکند و در نتیجه برای آنها ارشی نخواهد بود در حالی که روایات حتی در فشار دادن بدن نیز ارش میباشد؛ (شیرازی، 1409: 215 ـ 214). امّا مهمترین اشکال این شیوه این است که مستند شرعی نداشته و هیچ آیه و روایت و اجماعی بر شرعی بودن آن دلالت ندارند. به قول مرحوم آیتاللّه خویی روایات و اجماع بر اصل مشروعیت ارش دلالت دارند و نه بر عبدفرض نمودن مجنیعلیه؛ (خویی، همان: 267). شاید به همین جهت است که برخی فقها احتمال دادهاند که این شیوه از فقه اهل سنّت به فقه شیعه سرایت کرده است؛ (موسوی اردبیلی، 1416: 318).
2ـ2ـ روش دوم: مرحوم آیتاللّه خویی که به شیوه دوم برای تعیین ارش معتقد است، برای مشروع بودن آن به صحیحه عبداللّه بن سنان که قبلاً به آن اشاره شد استناد میکند. طبق این صحیحه حاکم و قاضی در تعیین ارش از شهادت و نظر دو نفر عادل بهره میجوید؛
(خویی، همان: 267).
اما همانطور که قبلاً گفته شد، ظاهراً این روایت ربطی به قاعده ارش نداشته و مربوط به نسبت سنجی است.
ضمن اینکه بر اساس این روایت باید گفت شیوه دوم محاسبه ارش، تعیین ارش بهوسیله دو نفر عادل است و دیگر نباید برای حاکم سهمی در تعیین ارش قایل شد.
2ـ3ـ روش سوّم: مرحوم آیتاللّه خوانساری از یک سو به نقد شیوه اوّل (عبدانگاری) و از سوی دیگر به تبیین شیوه سوم (صلح) میپردازد. شاید بتوان سخنان ایشان را چنین خلاصه کرد؛ (خوانساری، همان: 212، 216، 227، 232، 251، 269، 277).
الف. در مواردی که دیه معیّن نشده است، احتمال عدم ارش وجود دارد؛ زیرا اگر از امام سؤال میشد که دیه این مورد چیست، حضرت مقدار دیه را بیان میکردند و پاسخ ایشان، ارش یعنی تفاوت میان سالم (کامل) و معیوب (ناقص) نبود. مثلا از جمله موارد ارش، که فقها بیان کردهاند، بریدن آلت مقطوعالحشفه است. حال اگر به فرض کسی از امام دیه این مورد را میپرسید احتمال قوی میدهیم که حضرت دیه آن را به طور صریح بیان میکردند و نمیگفتند تفاوت کامل و ناقص، دیه آن است.
ب. دلیلی بر صحت شیوه اوّل وجود ندارد و ادله مطرح شده مثل صحیحه ابوبصیر و عبداللّه بن سنان و... بر شیوه خاصی دلالت ندارد.
ج. چون در این موارد دیه تعیین نشده است و قاعده ارش هم ثابت نیست، باید با صلح و تراضی دعوی را پایان داد. به عبارت دیگر، ادله صلح، لزوم آن را در مواردی که دیه معین نشده است، ایجاب میکند و در نتیجه باید با صلح، میان متخاصمین تراضی برقرار نمود. بدیهی است در شیوه اوّل رضایت طرفین نقشی ندارد، امّا طبق این شیوه باید با ایجاد صلح و تراضی بین آنها، دعوی را خاتمه داد.
به نظر میرسد این شیوه نیز قابل تأمل باشد، زیرا امکان صلح در بسیاری موارد وجود ندارد گرچه ممکن است بگوییم متخاصمین به صلح اجبار میشوند و این شیوه، صلح قهری را هم تجویز میکند، اما صلح قهری در موارد استثنایی مطرح است و نه به عنوان یک شیوه عام و فراگیر؛ در حالی که موارد ارش متعدد و متنوّع است.
2ـ4ـ روش چهارم: شیخ طوسی در نهایه، مستند شیوه چهارم را بیان نکرده است. شاید نظر ایشان این باشد که چون حل و فصل دعوا بر عهده حاکم است، بنابراین اوست که باید میزان ارش را معین نماید. اما اشکالی که مطرح میشود این است که حاکم از چه طریق و با چه ابزاری این میزان را معین مینماید؛ عبدانگاری، رجوع به دو عادل، یا ...؟ در نتیجه همچنان سؤال باقی است که شیوه تعیین ارش چگونه است.
پس از تبیین شیوههای چهارگانه و نقد آنها، شاید بتوان با کمک گرفتن از آنچه در ذیل مستندات قاعده ارش بیان گردید، وضعیت بحث فعلی را روشن نمود. همانطور که ذکر شد قاعده ارش یک حکم ظاهری و از زمره ادله فقاهتی است؛ طبیعی است که وقتی اصل موضوع «تعیین نشدن دیه برخی جنایات در شرع» مشکوک است، «شیوه شرعی تعیین ارش» نیز مشکوک بوده و دلیلی خاص بر شیوههای مطرح شده وجود نداشته باشد. در این وضعیت میتوان چنین گفت که دست فقیه در تعیین روش ارش باز است و اوست که میتواند شیوه صحیح را بنا بر مصالح مورد نظر، تعیین کند. اما شاید بهترین شیوه، رجوع به کارشناس باشد؛ زیرا بنای عقلا بر این است که در تشخیص موضوعات تخصصی به کارشناس مراجعه شود، شرع مقدس هم این بنا را رد نکرده است. بدیهی است بین رجوع به کارشناس و رجوع به دو مرد عادل، که در صحیحه ابن سنان بیان شده بود، رابطه تساوی برقرار نیست.
ب. اهل سنّت
در اینجا نیز ابتدا به تبیین روشهای تعیین ارش و سپس به ارزیابی آنها توسط فقهای اهل سنّت پرداخته میشود.
1ـ شیوههای محاسبه ارش
در فقه اهل تسنن در مجموع سه روش برای تعیین ارش دیده میشود که شاید بتوان گفت بازگشت برخی از آنها به یک امر است.
1ـ1ـ عبد انگاری: بیشتر فقهای سنّی برای تعیین حکومت از شیوه عبدانگاری مجنیعلیه استفاده کردهاند.
از کلام فقهای حنفی چنین استفاده میشود که این روش را اولین بار طحاوی بیان کرده است. کاشانی در بدایعالصنایع میگوید:
«و امّا تفسیر حکومت در صورتی که جانی و مجنیعلیه هر دو حرّ باشند، طحاوی رحمةاللّه گفته است که مجنیعلیه با فرض اینکه عبد است و جنایتی بر او وارد نشده و عبد است و جنایت بر او واردشده قیمت گذاری میشود و سپس نسبت میان دو قیمت سنجیده میشود و از دیه به همان نسبت گرفته میشود»؛ (کاشانی، همان: 213).
همچنین شافعی در کتاب الام؛ (شافعی، 1419: 697) و ابنقدامه در سه کتاب المقنع، عمدةالفقه و الکافی فی فقه ابنحنبل به این شیوه اشاره کردهاند؛ (ابنقدامه، 1419: 1057 ـ 1030 و 1131).
1ـ2ـ مقایسه نمودن با نزدیکترین جنایت دارای دیه معین: برخی فقهای حنفی روش دیگری را بیان کردهاند و آن اینکه: در مورد جنایتی که دیه معین ندارد، برای تعیین حکومت آن باید دید که جنایت مزبور به کدام جنایت که دیه معین دارد، نزدیکتر است و آنگاه مقدار حکومت را تعیین نمود. کاشانی مینویسد:
«سرخسی گفته است این جنایت به نزدیکترین جنایاتی که دیه معین دارند سنجیده میشود در نتیجه دو نفر پزشک عادل بررسی میکنند و مقدار آن را به دست میآورند»؛ (کاشانی، همان: 213).
مرغینانی نیز در تبیین نظر کرخی در کتاب هدایه میگوید:
«آنچه دیه معین ندارد به آنچه دیه معین دارد برگردانده میشود»؛ (مرغینانی، 1419: 256).
1ـ3ـ اجتهاد و نظر حاکم: مالک عقیده دارد تعین ارش و حکومت به نظر حاکم بستگی دارد و او است که مقدار حکومت را تعیین میکند. البته او نمیگوید حاکم مقدار حکومت را با عبدانگاری یا قیاس به جنایات مقدّره و یا طریق دیگر تعیین میکند. سحنون در المدونةالکبری از ابنقاسم موارد زیادی را نقل میکند که مالک گفته است «فیهالاجتهاد»؛ (مالک، 1419: 324، 326، 328، 329، 338). وی در یک مورد اجتهاد را تفسیر میکند که شاید معنای اجتهاد در سایر موارد هم چنین باشد. ابنالقاسم پس از بیان نظر مالک در مورد اینکه دیه کامل ظرف سه سال باید پرداخت شود و اگر مقدار دیه، ثلث و یا دو ثلث باشد به ترتیب در ظرف یک سال و دو سال پرداخت میشود، میگوید: «از مالک سؤال شد که اگر مقدار دیه، نصف دیه کامل باشد ظرف زمانی پرداخت آن چگونه است و مالک پاسخ داد: «اری ان یجتهد الامام فیذلک». سحنون از ابنالقاسم میپرسد: معنای اجتهاد امام چیست؟ و او چنین پاسخ داد:
«معنای اجتهاد این است که به نظر و صلاحدید حاکم واگذار میشود اگر صلاح دانست آن را در ظرف دو سال و یا اگر صلاح دانست در مدت یک سال و نیم قرار دهد، به همین نحو عمل میکند.»؛ (مالک، همان: 333).
حال گرچه تفسیر اجتهاد در این مورد درباره زمان پرداخت دیه است، امّا شاید حکم سایر موارد که واژه اجتهاد در آنها آمده نیز همین باشد.
آنچه این احتمال را تقویت میکند این است که در موارد ارش و حکومت، گاه فقهای مالکی واژه «انما یجتهد له» را شبیه آنچه در بالا در مورد مدت پرداخت دیه گذشت، آوردهاند؛ (همان: 328).
البته قرطبی از فقهای مالکی در کتاب الکافی فی فقه اهلالمدینه به روش عبدانگاری معتقد است؛ (قرطبی، 1419: 496).
بههرحال همانطور که قبلاً بیان شد شاید بتوان روش سوم را به روش اول و دوم بازگرداند و چنین گفت که مراد مالک این است که تعیین حکومت به وسیله حاکم صورت میگیرد، حال شیوة این تعیین ممکن است عبدانگاری و ممکن است مقایسه جنایت مورد نظر با جنایت مقدّر باشد.
2ـ ارزیابی فقهای اهل سنّت از شیوههای تعیین ارش
در این قسمت به تبیین نظریات فقهای اهل سنّت دربارة شیوههای محاسبه ارش میپردازیم. تذکر این نکته لازم است که ارزیابی شیوه سوّم در کلام ایشان دیده نمیشود.
در زمینه شیوه اول یعنی عبدانگاری، دو نکته قابل تذکر است، یکی مشروعیت این شیوه و دیگر کارایی آن. امّا درباره مشروعیت این روش بحث چندانی در میان فقهای سنّی دیده نمیشود و قایلین به آن، شرعی بودنش را مسلّم گرفتهاند. بلی، برخی فقها مثل شیرازی میگویند چون تنها راه شناختن مقدار نقصی که در اثر جنایت حاصل شده است، قیمتگذاری شخص مجنیعلیه است، از این رو چارهای جز عبدانگاری نیست؛ (شیرازی، همان: 947).
صاحب بدایعالصنایع وجه این کار را آن میداند که قیمت در عبد، مثل دیه در حرّ است و از این جهت این شیوه میتواند کمک زیادی به تشخیص مقدار دیه بنماید؛ (کاشانی، همان: 231) و عمرانی علت را آن میداند که چون حرّ در جنایاتی که دیه معین دارد برای عبد اصل و ملاک است، عبد نیز برای حرّ در جنایاتی که دیه معین ندارد، اصل میباشد؛ (عمرانی، 1423: 490).
امّا درباره کارآیی آن باید گفت علاوه بر آنکه این شیوه در زمان حاضر به علت عدم وجود نظام بردگی قابل اجرا نیست؛ (زحیلی، 1418: 5768)، گاه باعث میشود که مقدار حکومت به اندازه و یا بیش از دیات مقدّر باشد در حالی که شدت جنایت کمتر از جنایتی است که دیه آن مقدّر است؛ مثلا در مورد جراحت موضحه نصف عشر دیه کامل یعنی پنج شتر لازم است. حال اگر جراحتی کمتر از این وارد شود اگر به شیوه اوّل عمل کنیم ممکن است برای این جراحت، بیش از پنج شتر لازم باشد. بنابراین باید به شیوه دوم عمل کرد، به این معنا که چون این جراحت کمتر از موضحه است، حکومت و ارش آن، در حدود دیه موضحه باید سنجیده شود؛ (سرخسی، 1412: 87).
فقهای حنفی که هر دو روش طحاوی و سرخسی را ذکر کردهاند، به نقل این دو شیوه بسنده کرده و نگفتهاند آیا نقد سرخسی بر شیوه عبدانگاری وارد است یا خیر. علاوه بر اینکه روشن نیست کدام شیوه، شیوه پذیرفته شده است. بدرالدین عینی از فقهای حنفی پس از بیان روش سرخسی مینویسد:
«قال شیخ الاسلام هذا هوالاصح، و فی فتاوی قاضی خان: و علی قولالطحاوی الفتوی و به اخذ الحلوانی و به قالت الائمّة الثلاثة و اهلالعلم و قال ابنالمنذر: و هو قول کل من یحفظ عنه»؛
(بدرالدین العینی، 1420: 195).
برخی فقهای مذاهب دیگر که ظاهراً متوجه اشکال سرخسی بر شیوه طحاوی بودهاند، بدون اینکه تصریح به اصل اشکال کنند، به آن پاسخ دادهاند؛ مثلاً شافعی معتقد است در چنین مواردی روشن میشود که کارشناسان به اشتباه قیمتگذاری کردهاند؛ (شافعی، همان: 697). و برخی دیگر که طرفدار شیوه اوّلاند میگویند در چنین مواردی حاکم با نظر خودش مقداری از حکومت تعیین شده را کاهش میدهد تا مشکل مرتفع گردد. مثلا نووی در منهاجالطالبین میگوید:
«اگر حکومت در مورد عضوی باشد که دیه معین دارد، نباید به اندازه دیه معین باشد. اگر به اندازه دیه معین باشد، قاضی مقداری را با اجتهاد و نظر خود، کم میکند»؛ (نووی، 1419: 1006).
دکتر وهبه زحیلی بر هر دو روش ایراد گرفته است؛ (زحیلی، همان: 5767 ـ 5768). وی در نقد شیوه طحاوی میگوید: اجرای این شیوه در حال حاضر به علت نبود برده، ممکن نیست و در نقد شیوه سرخسی به تبع برخی فقهای اهل سنّت، میگوید: اجرای این شیوه فقط در جراحتهای سر و صورت ممکن است. شاید منظور او این باشد که همیشه نمیتوان برای تعیین ارش یک جنایت، جنایتی را پیدا نمود که نزدیک به جنایت موردنظر بوده و دیه معین داشته باشد. او روش سوّمی را پیشنهاد میکند و آن این که در زمان حاضر، شاید بهترین راه برای تعیین ارش آن باشد که به ملاحظه مخارجی که مجنیعلیه برای درمان بهآنها نیاز دارد، ارش تعیین شود؛ (زحیلی، همان، 5768). او دلیل مشروعیت این روش را بیان نکرده است.
گفتار چهارم: حدّ و اندازه ارش
چون ارش و حکومت دیه جنایتی هستند که در شرع مقدار آن تعیین نشده است، این سؤال مطرح می شود که آیإ ممکن است مقدار ارش به اندازه دیه کامل و یا بیش از آن باشد. آیا حدّی برای ارش وجود دارد؟ اینکه در کلمات فقها آمده است که ارش کمتر از دیه است، مراد از این دیه چیست؛ دیه نفس یا دیه عضو و کدام عضو؟ سؤال دیگر این که: در شیوه عبدانگاری که نسبت میان تفاوت دو قیمت معیب و سالم از دیه گرفته میشود، مراد از این دیه چیست؟
این گفتار طی دو مبحث به این سؤالات پاسخ خواهیم داد.
الف. فقه امامیه
در فقه امامیه شاید شهید ثانی اولین کسی باشد که به صراحت این بحث را مطرح کرده است. ایشان پس از اینکه میگوید: با روش عبدانگاری نسبت تفاوت قیمت حرّی که عبد فرض شده را در دو حالت سالم و معیوب به دست آورده و به همین نسبت از دیه گرفته میشود، مراد از این دیه، را دیه نفس میداند. مثلاً اگر جنایتی که بر دست وارد شده دیه معین ندارد و با شیوه بالا روشن شد که نسبت تفاوت دو قیمت معیب و سالم، یک دهم است، یک دهم دیه نفس باید پرداخت شود و نه یک دهم دیه یک دست. وی در تعلیل این مطلب میگوید: این به آن جهت است که ما نفس را قیمت کردیم و گفتیم این حرّ اگر برده باشد، کلاّ چه ارزشی دارد و در حالتی که جنایت بر او وارد شده چه قیمتی دارد، پس باید از دیه نفس محاسبه کرد:
«والمراد بالدیة التی یرجع الیها فی النسبة دیةالنفس لانّا نقوم النفس اوّلا فنعتبر النقصان من دیتها و ذهب بعض الشافعیة الی انّ المعتبر دیة العضو الذی وردت الجنایة علیه، فلو نقص عشر القیمة بالجنایة علی الید فالواجب عشر دیة الید»؛ (عاملی، همان: 467).
ظاهراً دلیل شهید ثانی برای اینکه مراد از دیه در قاعده ارش و بر اساس شیوه عبدانگاری، دیه نفس است، صحیح نیست؛ زیرا درست است که عبد را قیمت میکنیم امّا دلیل آن این است که چاره دیگری نداریم. روشن است که عبد مثل برخی حیوانات و اشیاء نیست که جزء جزء آن دارای قیمت خاصی باشد؛ بنابراین ناچار هستیم که عبد را به طور کلی قیمتگذاری کنیم، امّا ظاهراً این دلیل ایجاب نمیکند که باید حتماً نسبت به دست آمده از دیه نفس پرداخت شود.
شهید ثانی در ادامه درباره نهایت میزان ارش میگوید:
«جنایت یا بر عضوی وارد شده که دیه معیّن دارد و یا بر عضوی وارد شده که دیه معین ندارد. در صورت اوّل اگر مقدار ارش از دیه معین آن عضو کمتر باشد مشکلی ندارد ولی اگر مساوی باشد یا بیشتر از آن باشد، مقتضای اطلاق کلام محقق درباره عبدانگاری آن است که این ارش ثابت است (گرچه به اندازه دیه آن عضو و یا بیشتر از آن است)، البته اگر بگوییم باید مقداری از ارش مزبور کاسته شود تا دیه جنایت بر عضو در حالی که باقی است، با دیه عضو در حالی که به طور کلی از بین رفته است مساوی نباشد، حرف خوبی است. امّا اگر جنایت بر عضوی وارد شود که دیه معین ندارد، در این صورت باید کمتر از دیه نفس باشد، همانطور که گفتیم»؛ (عاملی، همان: 467).
درباره کلام شهید باید گفت:
اولاً، چون ایشان مراد از دیه را دیه نفس دانسته است، این مشکل پیش میآید که ممکن است گاه ارش جنایت وارد بر عضوی به اندازه دیه اصل آن عضو و یا بیشتر از آن باشد. امّا اگر مراد از دیه، دیه عضو باشد و نسبت به دست آمده از دیه عضو حساب شود، چنین اشکالی پیش نمیآید.
ثانیاً، میتوان گفت علت اینکه نباید ارش جنایت وارد بر عضوی که دیه معین دارد به اندازه دیه آن و یا بیشتر از آن باشد، ارتکاز عقلی است. بدیهی است عقل نمیپذیرد که دیه بریدن یک دست پانصد دینار باشد، امّا ارش جنایت کمتر از بریدن به اندازه پانصد دینار و یا بیشتر باشد.
ثالثاً، این گفته شهید که دیة جنایت بر عضوی که دیه معیّن ندارد، باید کمتر از دیه نفس باشد، ظاهراً بدون دلیل است و در همه جا صادق نیست.به خصوص اینکه دیه بسیاری از اعضا به اندازه دیه نفس است بنابراین منعی ندارد که ارش جنایت بر چنین عضوی به اندازه دیه نفس باشد. گرچه ارتکاز عقلی این است که وقتی جنایتی بر مادون نفس وارد شود، دیه آن باید کمتر از دیه نفس باشد، ولی به دلیل آنکه شرع مقدس دیه برخی اعضا را مانند دیه نفس قرار داده است و نیز اینکه گاه جمع چند جنایت بر عضو، از دیه نفس بیشتر است، این ارتکاز مورد تردید است. بنابراین مقدار ارش میتواند به اندازة دیه کامل باشد.
ب. فقه اهل سنّت
بحث در فقه اهل سنّت را نیز در دو قسمت پی میگیریم؛ یکی اینکه بنابر شیوه قیمتگذاری مجنیعلیه که باید نسبت تفاوت دو قیمت معیب و سالم را از دیه پرداخت نمود، مراد ازدیه چیست و دیگر اینکه میزان نهایی ارش چه مقدار میتواند باشد.
با اینکه بسیاری از فقها به طور صریح مراد خود از دیه را بیان نکردهاند امّا روشن است که مراد آنها دیه نفس است؛ زیرا واژه دیه هر جا به طور مطلق به کار رود مراد دیه نفس است مگر اینکه قرینهای در میان باشد. برخی از فقهای اهل سنّت نیز به این معنا تصریح کردهاند؛ (نووی، همان: 1006).
با وجود این، برخی از فقهای شافعی میگویند مراد از دیه، دیه عضوی است که بر آن جنایت موجب حکومت وارد شده است. البته محل اختلاف، عضوی است که دیه معیّن دارد. اگر بر چنین عضوی جنایتی رخ دهد که موجب حکومت است، برخی دیه عضو را ملاک میدانند و برخی دیه نفس را؛ امّا در مورد عضوی که دیه معیّن ندارد، ملاک دیه نفس است. حال کدامیک از این دو دیدگاه صحیح است؟
شیرازی در مهذب میگوید:
«اصحاب ما میگویند باید نقص جنایت را از دیه عضو مجنیعلیه محاسبه کرد و نه از دیه نفس، زیرا اگر ملاک دیه نفس باشد ممکن است حکومت برای جنایت بر عضو، از دیه آن عضو فراتر رود»؛ (شیرازی، همان: 947).
امّا شیرازی این مطلب را قبول نمیکند و معتقد است: از آنجا که بر اساس شیوه عبدانگاری، شخص مجنیعلیه قیمتگذاری شده است پس باید مقدار نقص را از دیه نفس حساب کرد. همچنین اگر ملاک، دیه عضو باشد، این کار موجب میشود که فاصله میان دیه دو جنایت که نزدیک بههم هستند زیاد باشد، مثلا جنایت سمحاق کمتر از جنایت موضحه و قریب به آن است. سمحاق موجب حکومت است، حال اگر نقص قیمتی که در اثر این جنایت پیش آمده، یک دهم باشد و بگوییم یک دهم موضحه باید پرداخت شود، فاصله دیه سمحاق با دیه موضحه بسیار میشود و این صحیح نیست؛ از این رو دیه نفس باید مبنا قرار گیرد؛ (شیرازی. همان: 947 و عمرانی، همان: 490).
او به طور ضمنی در پاسخ این اشکال که اگر ملاک، دیه نفس باشد، ممکن است مقدار ارش بیش از دیه عضوی باشد که بر آن جنایتِ موجب حکومت وارد شده است، میگوید: در این صورت حاکم به صلاحدید خود مقداری از مبلغ حکومت را کاهش میدهد تا مشکل مرتفع شود:
«اگر جنایت بر انگشت وارد شود و حکومت آن به دیه انگشت بالغ شود... یا جنایتی بر سر وارد شود و ارش آن به دیه موضحه برسد حاکم از دیه انگشت و از دیه موضحه، آن گونه که اجتهاد و نظرش اقتضا میکند، قدری میکاهد.؛ زیرا جایز نیست دیه جنایتی که کمتر از [بریدن] انگشت یا موضحه است، به اندازه دیه آنها برسد»، (شیرازی، همان: 947؛ نیز عمرانی، همان: 491).
سؤال دیگری که در اینجا مطرح میشود این است که حد حکومت، چیست و آیا نهایتی دارد یا نه. برخی فقها مثل نووی در منهاجالطالبین گفتهاند اگر حکومت در مورد جنایت بر عضوی باشد که دیه معین دارد، میزان حکومت باید کمتر از دیه آن عضو باشد و اگر به اندازه آن یا بیشتر از آن شد، حاکم باید مقدار آن را کاهش دهد. امّا اگر حکومت در مورد عضوی باشد که دیه معین ندارد، در این صورت باید میزان آن کمتر از دیه نفس باشد؛ (نووی، همان: 1006).
بسیاری از فقها به این معنا تصریح کردهاند؛ مثلاُ شافعی در مورد جنایت بر دست که باعث حکومت شود میگوید: نباید مقدار حکومت به اندازه دیه دست شود؛ (شافعی، همان: 507). همچنین ابنقدامه در عمدةالفقه و المقنع میگوید: اگر جنایت بر عضوی باشد که دیه مقدّر دارد نباید حکومت آن به اندازه دیه مقدر آن عضو و یا بیشتر از آن باشد؛ (ابنقدامه، همان: 1030 و 1057).
البته این عدّه مستند کلام خود را بیان نکردهاند ولی همانطور که قبلاً بیان شد، مستند کلام آنها ارتکاز عقلی است؛ وقتی دیه بریدن یک دست پانصد دینار است، معنا ندارد دیه جنایت کمتر از آن، پانصد دینار و یا بیشتر از آن باشد. امّا ـ همانطور که در بحث از فقه امامیه گذشت ـ این ارتکاز در مورد جنایت بر عضوی که دیه معین ندارد قابل تردید است و میتوان گفت اشکالی ندارد که حکومت در این صورت به اندازه دیه نفس باشد، همانطور که دیه برخی اعضا به اندازه دیه نفس است.
گفتار پنجم: قاعده ارش و قانون مجازات اسلامی
قانونگذار در ماده 367 و 477 قانون مجازات اسلامی به این قاعده تصریح میکند. مطابق ماده 367: «هر جنایتی که بر عضو کسی وارد شود و شرعاً مقدار خاصی به عنوان دیه برای آن تعیین نشده باشد، جانی باید ارش بپردازد». ماده 477 هم مقرر میدارد: «هر جنایتی که موجب زوال یا نقص بعضی از منافع گردد مانند خواب، لمس یا موجب پدید آمدن بعضی از بیماریها شود و دیه آن معین نشده باشد ارش تعیین میشود».
همچنین قانونگذار دیه مواردی مثل از بین بردن حس چشایی (ماده 466)، نقصان صوت (ماده 472)، پاره کردن پرده گوش دیگری (ماده 455)، نقصان عقل (ماده 444)، از بین بردن موهای پلک چشم (ماده 372) و... را ارش دانسته است، ضمن اینکه برای نسبتسنجی واژه ارش را به کار نبرده است و آن را امری متفاوت از ارش و حکومت دانسته است؛ به عنوان مثال مطابق ماده 387: «از بین بردن نرمه گوش ثلث دیه آن گوش را دارد و از بین بردن قسمتی از آن موجب دیه به همان نسبت خواهد بود.» و نیز مطابق ماده 397 «از بین بردن مقداری از زبان لال موجب دیه همان مقدار با رعایت نسبت به تمام زبان خواهد بود».
قانونگذار ارش را برای جنایتی میداند که موجب نقص شده است، چنانچه در ماده 404 مقرر میدارد:
«دندانهای اضافی به هر نام که باشد و به هر طرز که روئیده شود دیهای ندارد و اگر در کندن آنها نقصی حاصل نشود ارش نخواهد داشت ولی بهنظر قاضی تا 74 ضربه شلاق محکوم میشود».ماده 423 نیز چنین مقرر میدارد: «کسی که از مچ یا آرنج یا شانهاش دو دست نداشته باشد دیه دست اصلی پانصد دینار است و نسبت به دست زائد قاضی به هر نحو که مصلحت بداند نزاع را خاتمه میدهد».
امّا نکتهای که در مورد قاعده ارش و انعکاس آن در قانون مجازات اسلامی جلب توجه میکند، نحوه محاسبه ارش است؛ در بادی امر به نظر میرسد قانونگذار درباره نحوه محاسبه ارش سیاست یکسانی را در پیش نگرفته است.
توضیح اینکه ماده 495 تعیین ارش را با نظر کارشناس میداند: «در کلیه مواردی که به موجب مقررات این قانون ارش منظور گردیده با در نظر گرفتن دیه کامله انسان و نوع و کیفیت جنایت، میزان خسارت وارده طبق نظر کارشناس تعیین میشود».
امّا در چند مورد، تعیین ارش را به نظر حاکم دانسته است:
ماده 417: «جنایتی که موجب نقص فک شود یا باعث دشواری و نقص جویدن گردد تعیین جریمه مالی آن با نظر حاکم است». ماده 392: «جنایتی که لبها را جمع کند و در اثر آن دندانها را نپوشاند موجب مقداری است که حاکم آن را تعیینمینماید». ماده 420: نیز اشعار میدارد: «جریمه مالی بریدن کف دست که خلقتاً بدون انگشت بوده و یا در اثر سانحهای بدون انگشت شده است با نظر حاکم تعیین میشود».
در این سه ماده علاوه بر آن که قانونگذار از اصطلاح رایج ارش و حکومت، عدول کرده و واژه جریمه مالی را به کار برده ـ که جای تامّل دارد ـ تعییصن ارش را به نظر حاکم دانسته است و نه کارشناس. البته میتوان گفت حاکم برای تعیین ارش، نظر کارشناس را جلب میکند. امّا بههرحال نمیتوان منکر تفاوت این سه ماده با ماده 495 شد؛ زیرا ماده 495، تعیین دیه را به عهده کارشناس میداند و برای حاکم نقشی در این مورد قایل نیست؛ گویا حاکم باید از نظر کارشناس متابعت کند. امّا در این سه ماده تعیین ارش را نطر حاکم دانسته است؛ یعنی حاکم میتواند از کارشناس بخواهد نظر بدهد، امّا تصمیمگیری نهایی بر عهده حاکم است و به عبارت دیگر، نظر کارشناس برای حاکم حجیت نداشته و الزامآور نیست.
جالب این که ماده 473 برای تعیین ارش، راه سومی را مطرح کرده و آن «مصالحه» است؛ «ارش جنایتی که باعث از بین رفتن صوت نسبت به بعضی از حروف شود باید با مصالحه معلوم گردد».
بنابراین بهتر است قانونگذار در زمینه روش محاسبه ارش، سیاست واحدی را در پیش بگیرد.
لازم به ذکر است طبق رویه قضایی ایران، برای تعیین ارش ارجاع به کارشناس الزامی است و در صورتی که قاضی چنین عمل نکند، متخلف محسوب شده و در دادگاه عالی انتظامی قضات تعقیب و محاکمه میشود: (کریمزاده، 1381: 181 ـ 185).
برای نمونه، رأی شماره 166 ـ 168 ـ 18/4/80 شعبه 3 این دادگاه چنین است:
«1. تخلّف رئیس دادگاه بدوی از حیث صدور حکم محکومیت به پرداخت ارش و خسارت در ارتباط با خونریزی معده و خراش ناحیه گردن شاکی خصوصی بدون جلب نظر کارشناس علیرغم صراحت ماده 495 ق. م. ا. نسبت به این امر... محرز است. مدافعات وی دایر بر اینکه برای تعیین میزان ارش الزامی به ارجاع مورد به کارشناس بر پایه مقررات و فتاوای فقهای عظام نداشته مؤثر تشخیص داده نشد. لذا قاضی موصوف را به استناد ماده 14 و صدر ماده 20 نظامنامه راجع به تشخیص انواع تقصیرات قضات به کسر خمس حقوق ماهانه به مدت سه ماه محکوم مینماید.
2. تخلف قضات دادگاه تجدیدنظر استان از جهت تأیید دادنامه بدوی در مورد تعیین میزان ارش بدون جلبنظر کارشناس ثابت است. بنابراین رئیس و مستشار دادگاه تجدید نظر مزبور را به استناد صدر ماده 20 نظامنامه مرقوم به کسر عشر حقوق ماهانه به مدت دو ماه محکوم مینماید»؛ (کریم زاده، همان: 184).
مقایسه فقه شیعه و سنّی و خلاصه مطالب
میتوان مطالب مذکور در این فصل را در چند بند زیر خلاصه کرد:
1ـ قاعده ارش از مسلّمات فقه اسلامی است و گرچه درباره موارد و مصادیق آن اختلاف عقیده وجود دارد امّا در اصل مشروعیت آن هیچ شبههای نیست؛
2ـ در فقه امامیه، از این قاعده بیشتر به قاعده ارش و گاه به قاعده حکومت و به صورت نادر به اجتهاد تعبیر میشود امّا در فقه اهل سنّت از این قاعده به قاعده حکومت تعبیر شده و گاه واژه اجتهاد نیز به کار برده شده است؛
3ـ عمده مستند شیعه و سنی برای مشروعیت قاعده ارش، این است که نباید خون و حق مسلمان و هر انسان معصومالدم دیگر به هدر برود؛ از این رو گرچه دیه برخی جنایات در شرع معین نشده است، امّا باید با ارش و حکومت مقدار آن را تعیین تا دچار محذور فوق نشویم؛
4ـ شیوه محاسبه ارش در فقه امامیه به چهار شکل عبدانگاری، جلب نظر دو نفر عادل، مصالحه و حکم حاکم و صلاحدید او میباشد. البته میتوان گفت شیوه چهارم در عرض شیوه اول و دوم و سوم است؛ یعنی این حاکم است که با قیمتگذاری و یا با شهادت و نظر دو نفر عادل به حکومت حکم میکند یا طریق مناسب را مصالحه میداند. امّا در فقه اهل سنّت شیوه محاسبه ارش عبدانگاری، قیاس به نزدیکترین جنایت مشابه و اجتهاد و صلاحدید حاکم بیان شده است.
لازم به ذکر است شیوه اول طرفداران زیادی هم در فقه امامیه و هم در فقه اهل سنّت دارد؛
5ـ در مورد نهایت میزان ارش و حکومت، فقهای شیعه و اهل سنّت اتفاق نظر دارند که اگر ارش مربوط به جنایت بر عضوی باشد که دیه معین دارد، نباید به اندازه دیه آن عضو و یا بیشتر از آن باشد و اگر در مورد عضوی باشد که دیه معین ندارد، باید کمتر از دیه نفس باشد؛
منابع
1ـ آصفالمحسنی، محمد، الضماناتالفقهیه و اسبابها، قم، پیام مهر، چ اوّل، 1382.
2ـ ابنقدامه، عبدالله بن احمد، الکافی فی فقه ابنحنبل، المصادرالفقهیه، ج 40.
3ـ ـــــــ ، المقنع، المصادرالفقهیه، ج 40.
4ـ ـــــــ ، عمدةالفقه: المصادرالفقهیه، 40.
5ـ ابنمنظور، محمد بن مکرم، لسانالعرب، بیروت، دار احیاءالتراث العربی، چ اول، 1408، ج 11.
6ـ اردبیلی، ملاّ احمد، مجمعالفایدة والبرهان، قم، مؤسسةالنشر الاسلامی، چ اول، 1416؛ ج 14.
7ـ ایروانی، باقر، دروس تمهیدیة فیالفقه الاستدلالی، قم، چ سوم، 1412، ج 3.
8ـ بدرالدین العینی، محمد بن احمد، البنایه، بیروت، درالکتبالعلمیة، چ اول، 1420، ج 13.
9ـ جوهری، اسماعیل بن حمّاد، الصحاح، بیروت، دارالعلم للملایین، چ چهارم، 1407، ج 2.
10ـ حرّ عاملی، محمد بن حسن، وسایلالشیعة، قم، مؤسسه آلالبیت، چ سوم، 1416، ج 29.
11ـ حلّی، حسن بن یوسف، القواعد، سلسلةالینابیع الفقهیة، ج 25.
12ـ حلی، نجمالدین جعفر بن الحسن، المختصرالنافع، سلسلةالینابیع الفقهیة، ج 25.
13ـ ـــــــ ، شرایعالاسلام، سلسلةالینابیع الفقهیة، ج 25.
14ـ خوانساری، سیداحمد، جامعالمدارک، تهران، مکتبةالصدوق، چ اول، 1394، ج 6.
15ـ خویی، سیدابوالقاسم، مبانی تکملةالمنهاج، قم، چ دوم، 1369، ج 2.
16ـ زحیلی، وهبة، الفقهالاسلامی و ادلّته، بیروت، درالفکر، چ چهارم، 1418، ج 7.
17ـ ستوده، جهرمی، سروش و شهری، غلامرضا: نظریات اداره حقوقی قوه قضاییه در زمینه مسائل کیفری، روزنامه رسمی کشور، 1373، ج 1.
18ـ سرخسی، ابوبکر محمد بن احمد، المبسوط، بیروت، درالکتب العلمیة، چ اول، 1412، ج 26.
19ـ شافعی، محمد بن ادریس، الام، المصادرالفقهیه، ج40.
20ـ شیرازی، ابراهیم بن محمد، المهذب، المصادرالفقهیه، ج40.
21ـ شیرازی، سیدمحمد، الفقه، کتاب الدیات، بیروت، دارالعلوم، چ دوم، 1409، ج 90.
22ـ طباطبایی، سیدعلی، ریاضالمسائل، قم، مؤسسة النشر الاسلامی، 1422، ج 14.
23ـ طوسی، محمد بن حسن، المبسوط، قم، مکتبة مرتضویة، 1351، ج 7.
24ـ ـــــــ ، النهایه، سلسلة الینابیع الفقیهة، ج 24.
25ـ ـــــــ ، تهذیبالاحکام، بیروت، دارالاضواء، چ سوم، 1406، ج 10.
26ـ ـــــــ ، کتاب الخلاف، قم، مؤسسة النشر الاسلامی، چ دوم، 1420، ج 5.
27ـ عاملی، زینالدین بن علی، مسالکالافهام، قم. مؤسسة المعارف الاسلامیة، چ اول، 1419، ج 15.
28ـ عاملی، محمدجواد، مفتاحالکرامة، بیروت، دارالتراث، بیتا. ج 21.
29ـ عمرانی، یحیی بن ابیالخیر، البیان فی فقهالامام الشافعی، بیروت، درالکتب العلمیه، چ اول، 1423، ج 11.
30ـ فاضل لنکرانی، محمد، تفصیلالشریعه، کتاب الدیات، قم، مرکز فقه الائمّةالاطهار ،
چ اول، 1418.
31ـ فراهیدی، فخرالدین، مجمعالبحرین، بیروت، مکتبه الهلال، چ اوّل، 1985، ج 6.
32ـ قرطبی، یوسف بن عبدالله، الکافی فی فقه اهلالمدینه، المصادرالفقهیه، 39.
33ـ کاشانی، علاءالدین بن مسعود، بدایعالصنایع، المصادرالفقهیه، ج 39.
34ـ کریمزاده، احمد، آراء دادگاههای عالی انتظامی قضات در امور کیفری، تهران، میزان، چ اول، 1381، ج 1.
35ـ گرجی، ابوالقاسم، دیات، تهران. دانشگاه تهران، چ اول، 1380.
36ـ مالک، المدوّنةالکبری، المصادر الفقهیه، ج 39.
37ـ المجلسالاعلی، موسوعةالفقه الاسلامی، قاهره، 1390، ج 5.
38ـ مراغی، میرعبدالفتاح، العناوین، قم، موسسةالنشر الاسلامی، چ اول، 1410، ج 2.
39ـ مرغینانی، ابوالحسن علی بن ابیبکر، الهدایة، المصادرالفقهیة، چ اول، 1416، ج 39.
40ـ مروارید، علیاصغر، سلسلةالینابیع الفقیهه، بیروت، موسسة فقهالشیعة، چ اول، 1310، ج 24 و 25.
41ـ ـــــــ ، المصادرالفقهیة، بیروت، دارالتراث، چ اول، 1419، ج 39 و 40.
42ـ موسوی اردبیلی، عبدالکریم، فقهالدیات، قم، چ اول، 1416.
43ـ موسوی خمینی، روحالله، تحریرالوسیله، قم، مؤسسه مطبوعات دارالعلم، چ دوّم، بیتا، ج 2.
44ـ نجفی، محمدحسن، جواهرالکلام، تهران، المکتبه الاسلامیه، چ ششم، 1404، ج 43.
45ـ نووی، یحیی بن شرف، منهاجالطالبین، المصادرالفقهیه، ج 40
به هر حال از آنجا که جنایت بر مادون نفس اعم از قطع و یا جرح عضو و یا سلب منافع و امور دیگر، متنوّع و متعدّد است و دیه همه جنایتها در شریعت معیّن نشده است، این قاعده مقرر میدارد که برای آن دسته از جنایاتی که دیه معیّن شرعی ندارند، باید به وسیله ارش، میزان دیه را معین نمود.
ما در این مقاله ابتدا در گفتار اوّل، به تبیین واژه ارش، حکومت و اجتهاد میپردازیم تا بهطور دقیق محل بحث روشن شود، آنگاه در گفتار دوم مستندات فقهی قاعده را بررسی میکنیم. در گفتار سوّم روش محاسبه ارش و در گفتار چهارم حداکثر مقدار ارش را بررسی میکنیم و در نهایت، در گفتار پنجم وضعیت این قاعده را در قانون مجازات اسلامی تبیین میکنیم.
گفتار اوّل: تبیین ارش، حکومت و اجتهاد
در این گفتار ابتدا به تبیین معنای ارش (الف) میپردازیم، سپس از واژه حکومت (ب) و آنگاه از اصطلاح اجتهاد (ج) بحث خواهیم کرد. در نهایت نیز مقایسهای میان ارش و اصطلاحات مشابه خواهیم داشت.
الف. ارش
در این قسمت، ابتدا معنای ارش در لغت را بیان میکنیم، سپس به موارد استعمال این واژه در روایات میپردازیم و در نهایت به مصطلح فقها اشاره میکنیم.
1ـ لغت
در لغت ارش به معنای دیه جراحت، و دیه جراحتی که میزان آن معین نیست، آمده است. گرچه خلیل در العین مینویسد: «والارش الدیة» (فراهیدی، 1409، ج 6: 116) امّا در جای دیگر میگوید: «الارش دیةالجراحة» (همان). جوهری نیز در صحاح مینویسد: «الارش دیةالجراحات». (جوهری، 1407: 995) از این دو عبارت دانسته میشود که بر دیه نفس ارش اطلاق نمیشود.
البته ظاهراً مراد از جراحت معنای عامی است که شامل جراحت، قطع عضو و یا حتی سلب منافع میشود والاّ اگر جراحت تنها معنای بدوی خود را داشته باشد، در اینصورت مصطلح فقها با لغت تفاوت خواهد کرد، زیرا همانطور که خواهیم دید فقها ارش را بر دیه جنایت مادون نفس اطلاق کردهاند اعم از آنکه چنین جنایتی به شکل جراحت باشد یا قطع عضو و یا سلب منافع.
چون دیه جراحت ممکن است معیّن شده باشد و ممکن است معین نشده باشد، بنابراین ارش به معنای دیه جراحت است اعم از آنکه در شرع میزان آن معیّن شده باشد یا معین نشده باشد. با وجود این، ابنمنظور معنای لغوی ارش را چنین آورده است: «الارش منالجراحات ما لیس له قدر معلوم و قیل هو دیةالجراحة»؛ (ابنمنظور، 1408: 263). به نظر میرسد این سخن صحیح نیست و حق با خلیل و جوهری و دیگرانی است که ارش را دیه جراحت میدانند اعم از آنکه میزان آن در شرع تعیین شده باشد یا نشده باشد.
2ـ روایات
با ملاحظه روایاتی که واژه ارش در آنها بهکار رفته است، شاید بتوان معانی زیر را بهعنوان موارد استعمال این واژه برشمرد.
2ـ1ـ ارش عیب
در برخی روایات این واژه بهمعنای مقدار تفاوت قیمت مبیع در دو حالت سالم بودن و معیوب بودن به کار رفته است؛ (حرّ عاملی، 1416، ج 18: 104).
2ـ2ـ دیه معیّن شرعی
در چند روایت این واژه در معنای دیه معیّن شرعی استعمال شده است. در یکی از این روایتها امام صادق میفرماید: امیرالمؤمنین علی ارش سرخ شدن صورت و کبود شدن و سیاه شدن آن را به ترتیب یکونیم، سه و شش دینار قرار داده است؛ (حرّ عاملی، 1416، ج 29: 385 ـ 384). در این روایت که فقها بهآن عمل کردهاند، واژه ارش به معنای دیه معیّن به کار رفته است.
از همین نمونه است روایاتی که دلالت دارند بر اینکه همه چیز در «جامعه» هست حتی ارش خدش:
ابوبصیر میگوید: امام صادق فرمود نزد ما جامعه است. عرض کردم جامعه چیست؟ فرمود: کتابی است که هر حلال و حرامی و هر چیزی که مردم به آن نیاز دارند حتی ارش خدشه در آن هست. سپس با دستشان به من زدند و فرمودند: اجازه میدهی؟ عرض کردم فدایت شوم من در اختیار شما هستم هر کار خواستید انجام دهید. پس آن حضرت با دستشان بدن مرا فشردند و فرمودند حتی ارش این نیز در جامعه هست»؛ (حرّ عاملی، همان: 356).
ظاهر این روایت آن است که دیه خدشه، مقدار مشخصی است که در جامعه موجود است. به همین دلیل، صاحب جواهر درباره این حدیث مینویسد: «مقتضاه انّ لکل شیی مقدّرا، الاّ انّه لم یصل الینا»؛ (نجفی، 1404: 168).
2ـ3ـ میزان حاصل از نسبت سنجی در دو حالت سلامتی و عدم سلامتی مجنیعلیه
در برخی روایات، ارش به معنای مقدار حاصل از نسبت سنجی در دو حالت سلامتی و عدم سلامتی مجنیعلیه به کار رفته است. این معنا شبیه معنای اوّلی (ارش عیب) است ولی برخلاف معنای اوّل که در مورد اموال است، این معنا در مورد جنایت بر انسان است؛ بهعنوان مثال، حضرت علی درباره مردی که در اثر جنایت یکی از دو چشمش دچار نقص شده بود، دستور دادند چشمی که آسیب دیده بسته شود و آخرین نقطهای که مجنیعلیه با چشم سالم میتواند ببیند، علامتگذاری شود، آنگاه چشم سالم او بسته شود و آخرین نقطهای که وی با چشم معیوبش میتواند ببیند، مشخص شود، سپس میان این دو فاصله مقایسه شود و آنگاه به همین نسبت ارش داده شود؛ (حرّ عاملی، همان، 369ـ 368).
2ـ4ـ دیه غیرمعین شرعی
شاید بتوان گفت واژه ارش در برخی روایات به معنای دیه غیرمعین به کار رفته است. مثلاً برخی در مورد صحیحه ابیبصیر که قبلاً بیان شد، گفتهاند واژه ارش به معنای دیه غیرمعین است؛ (ایروانی، 1412: 349). همچنین در اینباره میتوان به مرسله جمیل اشاره کرد:
«فی الرجل تکسر یده ثم تبرا قال لا یقتص منه و لکن یعطی الارش و سئل جمیل کم الارش فی السنّ و کسر الید؟ قال شیی یسیر و لم یرو فیه شیئا معلوما؛ جمیل درباره مردی سؤال میکند که دستش شکسته شده و سپس بهبود مییابد، حضرت میفرماید: جانی قصاص نمیشود ولی باید ارش را بپردازد... ؛ از جمیل سؤال شد مقدار ارش در [شکستن] دندان و شکستن دست چقدر است؟ جمیل گفت: مقدار اندکی است و میزان معینی در این زمینه روایت نشده است.»؛ (طوسی، 1406: 260).
اینکه راوی میپرسد مقدار ارش چقدر است، قرینه بر این است که واژه ارش گاه در دیه معین به کار میرود و الاّ اگر ارش همیشه به معنای دیه غیرمعین باشد، دیگر راوی نباید انتظار داشته باشد که میزان آن در شریعت تعیین شده باشد، مگر اینکه بگوییم اشتباه کرده و از معنای این واژه در شریعت که همان دیه غیرمعین است مطلع نبوده است. همچنین این بخش از سخن جمیل که میگوید: «مقدار معینی در این زمینه روایت نشده»، دلالت بر آن دارد که ارش در این روایت در دیه غیرمعین به کار رفته است.
البته به نظر میرسد در هیچ یک از این دو روایت واژه ارش به معنای دیه غیرمعیّن نیست. در مورد صحیحه ابیبصیر گفته شد که ظاهر آن این است که دیه خدشه مقدار معیّنی است که در جامعه موجود است اما به دست ما نرسیده است. در مورد مرسله جمیل هم باید گفت با توجه به این که میزان دیه شکسته شدن استخوان به طور کلی و از جمله استخوانهای دست در صورتی که بهطور کامل بهبود یابد در شرع مشخص شده است؛ (خویی، 1369: 333 ـ 325)، پس میتوان این روایت را برای معنای دوم دانست؛ یعنی مواردی که ارش به معنای دیه معین به کار رفته است.
نتیجهای که از این قسمت بهدست میآید آن است که اولاً نمیتوان گفت هر جا واژه ارش در روایات استعمال شده است به معنای دیه غیرمعین شرعی است؛ زیرا علاوه بر اینکه ارش در دیه معین استعمال شده است شاید نتوان موردی را یافت که واژه ارش به طور یقین به معنای دیه غیرمعین باشد. ثانیاً، با توجه به چهار معنای ذکر شده باید گفت اینها موارد استعمال واژه ارشاند، نه اینکه ارش برای برخی از این معانی حقیقت شرعیه باشد. با توجه به این نکته و با در نظر گرفتن معانی مورد اشاره میتوان گفت این واژه در روایات به همان معنای لغوی خود یعنی «دیة الجراحة» به کار رفته است.
3ـ اصطلاح فقها
اصطلاح فقهای شیعه و سنّی در این زمینه متفاوت است.
3ـ1ـ امامیه: اکثر فقهای شیعه این واژه را به معنای دیه جنایت بر مادون نفس که مقدار آن در شرع معیّن نشده است، دانستهاند. بنابراین هر جا در کلمات فقهای شیعه به خصوص از زمان محقق حلّی به بعد این واژه به کار رفته باشد، مراد از آن دیه جنایت غیرمعین شرعی است مگر اینکه قرینه خاصی در میان باشد.
لازم به ذکر است که مراد فقهای شیعه از جنایت مزبور، جنایتی است که باعث نقصان آدمی شود. توضیح اینکه: بیشتر جنایاتی که بر مادون نفس وارد میشود، باعث نقصان آدمی میشود. امّا برخی جنایات باعث نقصان آدمی نمیشود مثل اینکه کسی، انگشت زاید کسی را قطع کند؛ و یا با ایراد جنایت موهای صورت زنی را بکند و... ؛ در اینگونه موارد حاکم میتواند جانی را به پرداخت مال به مجنیعلیه محکوم کند. این مال را ـ همانطور که در معنای سوم حکومت خواهیم دید ـ ارش نمیگویند.
از آنچه گذشت میتوان چنین نتیجه گرفت که ارش در اصطلاح فقهای شیعه دارای شرایط زیر است:
1ـ جنایتی صورت گرفته باشد؛
2ـ جنایت بر مادون نفس باشد؛
3ـ جنایت باعث نقصان شده باشد؛
4ـ دیه آن در شرع تعیین نشده باشد.
3ـ2ـ اهل سنّت: فقهای سنّی واژه ارش را بیشتر به معنای دیه جنایت مادون نفس دانستهاند؛ (المجلس الاعلی، 1390: 84؛ زحیلی، 1418: 5702) اعم از آنکه مقدار آن در شرع معیّن شده باشد و یا معیّن نشده باشد و از اینرو ارش را به دو قسم، ارش مقدّر و ارش غیرمقدّر تقسیم نمودهاند؛ (کاشانی، همان، 209؛ شیرازی، 1410: 920 ـ 921 و 926) و برای ارش غیرمقدر، گاه واژه حکومت را نیز به کار بردهاند؛ مثلاً کاشانی مینویسد: «و امّا الذی یجب فیه ارش غیر مقدّر و هو المسمّی بالحکومة»؛ (کاشانی، همان). به عبارت دیگر، فقهای اهل سنّت در صورتی که بخواهند برای دیه جنایت غیرمعین، واژهای را به کار ببرند، این واژه عبارت است از «حکومت» و یا «ارش غیرمقدّر» و هیچگاه دیده نشده که واژه ارش را به طور مطلق و بدون هیچ قیدی به کار برده و از آن دیه جنایت غیرمعیّن را اراده نمایند.
ب. حکومت
در اینجا نیز ابتدا معنای حکومت را در روایات پیمیگیریم و سپس از مصطلح فقها بحث میکنیم.
1ـ روایات
واژه حکومت و مشتقّات آن در روایات در معانی متعددی به کار رفته است، امّا در آنچه به بحث ما مربوط میشود در چند معنی زیر میباشد.
1ـ1ـ حکمکردن و اعلام نظر دادن
در روایتی از امام صادق در مقام تعلیل این مطلب که چرا امیرالمؤمنین دیه لب بالا را نصف دیه کامل و دیه لب پایین را دو سوّم دیه کامل قرار دادهاند، آمده است:
«لانّها تمسک الماء و الطعام مع الاسنان، فلذلک فضلّها فی حکومته؛ چون لب پایین آب و غذا را نگه داشته و از خارج شدن آن جلوگیری میکند، لذا حضرت امیر در حکم کردنشان، دیه آن را بیشتر از دیه لب بالا قرار دادهاند»؛ (حرّ عاملی، همان، 294).
در این روایت واژه «حکومته» در معنای مصدری خودش (حکم کردن) به کار رفته است، گرچه نتیجه حکم کردن، دیه معین است.
در صحیحه عبداللّه بن سنان نیز، واژه «یحکم» به معنای مصدری آن است؛ (حرّ عاملی، همان: 389).
1ـ2ـ مطلق دیه
در روایت مقطوعه ابان آمده است:
«الجائفة ما وقعت فی الجوف لیس لصاحبها قصاص الا الحکومة، و المنقلة تنقل منها العظام و لیس فیها قصاص الا الحکومة، و فی المأمومة ثلث الدیة لیس فیها قصاص الا الحکومة».
مقطوعه ابیحمزه هممانند مقطوعه ابان است؛ (حرّ عاملی، همان: 180).
این دو روایت مقطوعه بوده و معلوم نیست از معصوم نقل شده باشد. امّا بههرحال بر استعمال عرب دلالت دارد. با توجه به اینکه دیه جائفه و مأمومه و منقّله در شرع مشخص شده است، مراد از حکومت در این دو روایت دیه معیّن و یا دستکم مطلق دیه میباشد.
2ـ اصطلاح فقها
حکومت در اصطلاح فقهای امامیه معنایی متفاوت از اصطلاح فقهای اهل سنت دارد.
2ـ1ـ امامیه
واژه حکومت در فقه امامیه در چند معنا به کار رفته است:
2ـ1ـ1ـ سنجیدن دیه غیرمعین
سنجیدن و تعیین نمودن میزان دیه جنایت در مواردی که دیه جنایت در شرع تعیین نشده است یکی از معانی حکومت در فقه امامیه است. در این معنا، گاه فقها واژه ارش را نیز بهکار بردهاند و گاه تصریح کردهاند که این دو واژه مترادفاند. مثلا علامه در قواعد میگوید:
«حکومت و ارش یکی است و معنایش این است که مجنیعلیه فرض شود عبد است و قیمت او در دو حالتِ وجود جنایت و حالت سلامتی محاسبه شود و از دیه به نسبت تفاوت میان آن دو قیمت گرفته شود»؛ (حلی، یوسف بن مطهر، 1410: 618).
برخی دیگر از فقها نیز به این مطلب تصریح کردهاند؛ (حلی، جعفر بن حسن، 1410: 416 و 483).
2ـ1ـ2ـ میزان دیه جنایت غیرمعین شرعی
گاه به خود میزان دیه جنایت غیرمعین شرعی که بهوسیله حکم حاکم و... بهدست میآید، واژه حکومت اطلاق شده است. تفاوت این معنا با معنای قبلی آن است که واژه حکومت در معنای قبلی به معنای مصدری و در اینجا به معنای اسم مصدری است. شیخ طوسی در مبسوط چنین میگوید: «کلما کان الشین اکثر کانت الحکومة اکثر»؛ (طوسی، 1351: 123)، یعنی هر چه زشتی ناشی از جنایت بیشتر باشد، حکومت آن هم بیشتر است. روشن است که در اینجا واژه حکومت به معنای میزان دیهای است که برای جنایت پرداخت میشود.
2ـ1ـ3ـ حکم حاکم به فصل خصومت
معنای سوم حکومت حکم به فصل خصومت است و آن در مواردی است که جنایت باعث نقصان نشود. مرحوم امام خمینی در تحریرالوسیله چنین میگوید:
«ارش و حکومت که به معنای آن است فقط در مواردی است که اگر معیوب به صحیح سنجیده شود نقص در قیمت پیدا میشود. مقدار تفاوت ارش و حکومت است. امّا اگر در مواردی فرض شود که جنایت باعث نقص قیمت نشود و مقدار معین شرعی هم ندارد مثل اینکه انگشت اضافی کسی را قطع کند یا در اثر جنایت شامّه مجنیعلیه از بین برود امّا در قیمت کردن بین مورد جنایت و غیر آن [معیوب و صحیح] تفاوت قیمت نباشد، در این صورت به حکومت به معنای دیگری نیاز است و آن حکم کردن قاضی است به گونهای که ریشه نزاع از بین برود حال یا به اینکه طرفین را به مصالحه وادار کند یا خودش بر حسب مصالح مقدار دیه جنایت را معین کند یا جانی را تعزیر کند»؛ (موسوی خمینی، بیتا: 593).
چون بحث ما درباره جنایاتی است که باعث نقصان شود مراد ما از حکومت در این قاعده معنای اول و دوم آن است.
2ـ2ـ اهلسنّت
فقهای سنّی واژه حکومت را به معنای دیه جنایت بر مادون نفس که در شرع معین نشده است و باعث تفاوت قیمت و نقصان آدمی میشود به کار بردهاند؛ یعنی حکومت در اصطلاح ایشان با ارش در اصطلاح فقهای امامیه یکسان است.
ج. اجتهاد
در کلمات برخی فقهای اهل سنت به خصوص مالکیه، واژه اجتهاد بسیار به کار رفته و مراد از آن، همان حکومت و ارش است؛ مثلاً مالک در کتاب «المدونة الکبری» برای از بین بردن پلکها، ریش، الیتین، آلتِ مقطوعالحشفه و... به اجتهاد قائل است؛ (مالک، 1419: 324، 326، 328، 329، 332، 338).
یوسف بن عبداللّه قرطبی از فقهای مالکی در کتاب «الکافی فی فقه اهل المدینة» مینویسد:
«در جنایت شجاج فقط اجتهاد و حکومت است و آن به این صورت است که مجنیعلیه در حالی که عبد سالمی است قیمتگذاری میشود ....»؛ (قرطبی، 1419: 410).
ظاهراً علت اینکه مالک واژه اجتهاد را به کار برده این است که او تعیین مقدار حکومت را به نظر و اجتهاد حاکممیداند. استعمال واژه اجتهاد به معنای حکومت و ارش در کتابهای سایر فقها اعم از شیعه و سنّی، به ندرت دیده میشود؛ (برای نمونه ر.ک: عاملی، 1419: 467).
د. مقایسهای میان ارش و مفاهیم مشابه
1ـ ارش و حکومت
در بحث ما، میان ارش و حکومت تفاوتی نیست و چه معنای مصدری یا اسم مصدری آن را در نظر بگیریم، در هر حال مراد یکی است. به عبارت دیگر، در مورد جنایت بر مادون نفس که باعث تفاوت و نقصان شده باشد و دیه آن در شرع تعیین نشده باشد، واژه ارش و یا حکومت را به کار میبریم. البته معتقد نیستیم که بین واژه ارش و حکومت در لغت و روایات تفاوتی وجود ندارد،* بلکه در این مقاله این دو واژه به صورت مترادف به کار رفته است.
2ـ ارش و نسبتسنجی
باید دانست که در بحث ما ارش و حکومت با نسبت سنجی و مقدار دیه حاصل از آن تفاوت دارند. ابتدا مقصود خود از نسبتسنجی را با مثالی بیان میکنیم؛ میدانیم که دیه از بین بردن دو لب دیه کامل است، حال اگر کسی بخشی از دو لب را از بین ببرد، مثلا یک سوّم آن را، در این صورت باید یک سوّم دیه لب را پرداخت نماید. همچنین به عقیده برخی دیه از بین بردن یک ابرو، نصف دیه کامل است. حال اگر کسی نصف یک ابرو را از بین ببرد باید نصف دیه مزبور را که در واقع یک ربع دیه کامل است بپردازد. دیه یک سوم لب و دیه نصف یک ابرو در شرع تعیین نشده است امّا با سنجیدن نسبت آنها به کلّ عضو مورد نظر، دیه آنها به دست میآید. این کار را نسبتسنجی میگوییم.
نسبتسنجی زیر مجموعه و از مصادیق ارش و حکومت بهشمار نمیرود و ادله ارش شامل آن نمیشود. توضیح بیشتر اینکه: برخی فقها ارش و نسبتسنجی را مرتبط با هم میدانند و به تعبیر بهتر، ارش و حکومت را شامل نسبتسنجی دانستهاند. از جمله این افراد، مرحوم آیتاللّه خویی است. ایشان پس از اینکه میگوید بریدن زبان لال موجب یک سوّم دیه و بریدن بخشی از آن به نسبت مساحت آن بخش به کلّ زبان است، در تعلیل این حکم میگوید:
«بلاخلاف ظاهر و یدل علیه ما تقدّم من انّ فی کلّ مورد لا مقدّر له شرعا ففیهالحکومة و مقتضی الحکومة ذلک»؛ (خویی، همان: 287).
همچنین ایشان در تعلیل این حکم که «فی قطع بعضالحشفة الدیة بنسبة دیة المقطوع منالکمرة» مینویسد:
«من دون خلاف بین الاصحاب فیالمسأله و یدل علیه... ما ذکرناه منالحکومة»؛ (خویی، همان: 311).
در مقابل، برخی فقها میان ارش و نسبتسنجی تفاوت قائل شدهاند. از عبارت مرحوم امام در تحریرالوسیله این تفاوت بهدست میآید:
«اگر سر دو پستان زن قطع شود برخی گفتهاند دیه کامل لازم است امّا در این حکم اشکال است و احتمال میرود که برای آن حکومت و ارش لازم باشد و احتمال میرود که حکم آن نسبتسنجی باشد [یعنی نِسبت سر پستان با کل پستان سنجیده شود و به همین نسبت از دیه پستان پرداخت شود]»؛ (موسوی خمینی، همان، 582).
همان گونه که مشاهده میشود، ایشان نسبتسنجی را امری غیر از حکومت و قسیم آن میداند. برخی فقها نیز به این تفاوت تصریح کردهاند. (فاضل لنکرانی، 1418: 141).
در کلام فقهای سنّی نیز میان حکومت و نسبتسنجی تفاوت گذاشته شده است و آنها برای نسبتسنجی از واژه حکومت استفاده نکردهاند، بلکه حکومت را به همان معنای دقیق - دیه جنایت غیرمعین - به کار بردهاند. مثلاً شیرازی در مهذّب در مورد جنایت بر عقل چنین مینویسد:
«در عقل دیه است... اگر عقل شخص در اثر جنایت ناقص شود، اگر مقدار نقصان مشخص باشد مثل اینکه شخص یک روز دیوانه است و روز دیگر عاقل، به همان مقدار دیه لازم است، زیرا در هر چیزی که دیه باشد در بعض آن بعض دیه لازم است، مثل انگشتان. اگر مقدار نقصان مشخص نباشد مثلاً به این صورت که اگر صیحهای را بشنود عقلش زایل میشود و سپس دوباره برمیگردد، حکومت لازم است»؛ (شیرازی، همان، 931).
مشاهده میکنیم که ایشان برای جنایتی که قابل محاسبه نیست واژه حکومت را بهکار برده است و برای جنایتی که قابل محاسبه است، هیچگاه از این واژه استفاده نکرده است.
خلاصه اینکه: ارش و حکومت شامل نسبتسنجی نبوده و به همین دلیل مستندات فقهی ارش و احکام و شیوه محاسبه آن با نسبتسنجی یکسان نیست.
گفتار دوم: مستندات فقهی قاعده ارش
در این گفتار در پی ادلهای هستیم که فقها بر اساس آن گفتهاند برای هر جنایتی که دیه معینی ندارد، ارش لازم است. این گفتار را در دو قسمت فقه امامیه (الف) و فقه اهل سنّت (ب) پیمیگیریم.
الف. امامیه
در این مبحث، ابتدا مستندات قاعده ارش را تبیین نموده و سپس به تحلیل و بررسی آنها میپردازیم.
1ـ مستندات
فقهای امامیه برای قاعده ارش به روایات، قاعده ضمان (اتلاف) و اجماع تمسک نمودهاند، گرچه مسلّم بودن این قاعده، اکثر فقها را از بحث و بررسی تفصیلی پیرامون مستندات
قاعده بینیاز ساخته است.
1ـ1ـ روایات
1ـ1ـ1ـ روایات قاعده لایبطل
برخی فقهای امامیه برای این قاعده به روایاتی که بر عدم بطلان خون و حق مسلمان دلالت میکند، استناد نمودهاند. (نجفی، همان: 168؛ خویی، همان: 212، 267، 297، 298، 299). بر اساس این، قاعده ارش از مصادیق قاعده لایبطل دم امرء مسلم و لایبطل حق امرء مسلم به شمار میرود. از جمله این روایات صحیحه ابیعبیده است:
«قال: سالت ابا جعفر عن اعمی فقا عین صحیح، فقال انّ عمد الاعمی مثل الخطا، هذا فیه الدیة فی ماله، فان لم یکن له مال فالدیة علیالامام و لایبطل حق امرء مسلم....؛ ابیعبیده میگوید از امام باقر درباره حکم نابینایی که چشم انسان سالمی را درآورده است پرسیدم. حضرت فرمودند: جنایت عمدی کور مانند جنایت خطایی است و برای این جنایت دیه در مال جانی لازم میشود، اگر مالی ندارد بر امام دیه لازم است و حقّ مسلمان باطل نمیشود.» (حرّ عاملی، همان: 89).
کیفیت استناد به این روایت برای قاعده ارش چنین است که گرچه این روایت درباره جنایت بر چشم است که دیه معین دارد، امّا علتی که برای این حکم و در ذیل روایت آمده است (لایبطل حق امرء مسلم) اقتضا میکند حتی در موردی که دیه معیّن شرعی برای آن وجود ندارد، حق شخص باطل نشود و به او متناسب با جنایت صورت گرفته، دیه داده شود.
1ـ1ـ2ـ صحیحه ابوبصیر
در این صحیحه، ابوبصیر از امام صادق نقل میکند که حضرت فرمودند: جامعه نزد ما است. سپس در پاسخ این سؤال ابوبصیر که جامعه چیست، فرمودند: کتابی است که در آن هر حلال و حرامی و هر چه که مردم نیازمند آنند حتی ارش الخدش وجود دارد. سپس امام
از ابوبصیر اجازه گرفته و دست او را فشرده و فرمودند: حتی ارش این کار نیز در جامعه
تبیین گردیده است.
برخی فقها از جمله سید علی طباطبایی صاحب ریاض (طباطبایی، 1422: 327) و آیتاللّه خویی (خویی، همان: 212 و 267) به این حدیث استناد کردهاند، گرچه، کیفیت استناد به آن را برای قاعده ارش بیان نکردهاند. شاید بتوان چنین گفت که از این روایت استفاده میشود که هر جنایتی موجب ضمان است و دیه آن در شرع تعیین شده است، هر چند بخشی از دیات معین به دست ما رسیده است و بخش دیگر به دست ما نرسیده است، امّا آن بخش که به دست ما نرسیده است، هدر و باطل نمیشود و باید با ارش مقدار آن را تعیین نمود.
1ـ1ـ3ـ صحیحه عبداللّه بن سنان
«عن ابی عبدالله قال: دیة الید اذا قطعت خمسون من الابل، و ما کان جروحاً دون الاصطلام فیحکم به ذوا عدل منکم و من لم یحکم بما انزلالله فاولئک همالکافرون؛ امام صادق میفرماید: دیه دست اگر قطع شود پنجاه شتر است و اگر جنایت به صورت جراحت و نه قطع کردن باشد، دو نفر عادل به آن حکم میکنند و هر کس به آن چه خدا نازل فرموده حکم نکند، کافر است.»؛ (حرّ عاملی، همان: 389)
صاحب ریاض (طباطبایی، همان: 326) و صاحب مبانی تکلمة المنهاج (خویی، همان، 267 و 212) به این حدیث استناد کردهاند، گرچه به نظر میرسد استناد آیتاللّه خویی به این حدیث بیشتر برای بیان شیوه تعیین و محاسبه ارش است (رجوع به دو نفر عادل) و نه اصل قاعده ارش. امّا به هر حال میتوان از آن مسلّم بودن خود قاعده را به دست آورد. به عبارت دیگر، شاید بتوان چنین گفت که این حدیث در بخشی از جنایات که جراحات باشد و البته جراحاتی که دیه آن در شرع معین نشده است، مقرر میدارد که میزان ارش با حکم دو نفر عادل معین شود. در مورد سایر جنایات (غیر از جراحات) که دیه آن در شرع تعیین نشده است نیز میتوان با الغای خصوصیت از این صحیحه، به آن استناد کرد.
1ـ1ـ4ـ روایات ارش
برای بیان مشروعیت ارش میتوان از روایاتی که در آنها واژه ارش به معنی دیه غیرمعیّن آمده است استفاده کرد. یکی از این روایات، مرسله جمیل است که قبلاً بیان شد. ظاهراً به جز این روایت، روایت دیگری وجود ندارد که به طور قطع و یقین بتوان گفت واژه ارش در آن به معنی دیه غیرمعین است.
به هر حال برخی فقها به این روایت و شاید روایات مشابه دیگر استناد کردهاند. مثلاً مرحوم سیدمحمدجواد عاملیمیگوید:
«ظاهراً دلیل قاعده ارش اجماع است. علاوه بر این که آنطور که گفته شده است در بعضی روایات به آن اشاره شده است»؛ (عاملی، بیتا: 192).
1ـ2ـ قاعده ضمان به اتلاف
استدلال به قاعده ضمان به اتلاف در واقع در راستای استدلال به احادیث عدم بطلان خون و حق مسلمان است. مرحوم میرعبدالفتاح مراغی در تبیین مستند قاعده ارش میگوید:
«و الوجه ان قاعدةالضمان تقضی بالقیمة، خرج ماورد منالشرع النصّ علی اعتبار قدر معین و بقیالباقی تحت الدلیل فیقوم صحیحا و معیبا بالجنایة و یوخذ ما به التفاوت»؛ (مراغی، 1418: 627 و 628).
مراد ایشان آن است که از یک سو جبران هر جنایتی که بر کسی وارد شود و باعث از بین رفتن عضوی شود که قیمت (دیه) دارد، بر اساس قاعده ضمان، لازم است. و از سوی دیگر، مواردی که دیه آنها در شرع تعیین شده است از این حکم خارج میشود و مواردی که دیه آنها تعیین نشده است، مشمول قاعده ضمان به اتلاف باقی میماند. در نتیجه باید مجنیعلیه در دو وضعیت سلامت و عیب قیمتگذاری شود و مابهالتفاوت گرفته شود.
1ـ3ـ اجماع
برخی فقها در کنار ادله یاد شده، از اجماع به عنوان دلیل مشروعیت این قاعده نام بردهاند؛ (اردبیلی، 1416: 355) و حتی برخی آن را مهمترین دلیل این قاعده، دانستهاند؛ (عاملی، بیتا، 192).
2ـ تحلیل و بررسی
بحث از مستندات قاعده ارش به طور مبسوط در کتابهای فقهی مطرح نشده است. آنچه بیشتر محل بحث فقها و به خصوص معاصرین بوده است، روش محاسبه و تعیین ارش است. به همین جهت بهنظر میرسد مشروعیت قاعده ارش از مسلّمات فقه شیعه و بلکه اهل سنّت میباشد.
تنها کسی که در این زمینه تردید و تامّل دارد، مرحوم آیتاللّه خوانساری است. گرچه در بررسی کلمات ایشان آنچه در بادی امر به نظر میرسد آن است که ایشان اصل قاعده ارش را قبول ندارد، امّا با دقت نظر روشن میشود که ایشان یکی از شیوههای تعیین ارش را که بسیاری از فقها حتی تا زمان معاصر آن را پذیرفتهاند، قبول ندارد. بسیاری از فقها برای تعیین ارش، روش قیمتگذاری مجنیعلیه را با فرض عبد بودن و در دو حالت سلامتی و معیوبی و تفاوت نسبت این دو قیمت، برگزیدهاند. مرحوم آیتاللّه خوانساری با این شیوه مخالف است. در نتیجه باید سخن ایشان را در گفتار سوم بررسی نمود.
با وجود این، به نظر میرسد که باید ادله بالا را بررسی نمود تا مفاد آن روشن شود.
توضیح اینکه: فقها با بیان قاعده کل ما لا تقدیر فیه ففیهالارش این موضوع را مسلّم دانستهاند که دیه برخی جنایتها در شرع تعیین نشده است. در حالی که از روایت صحیحه ابی بصیر ـ که مشابه آن روایات متعدد دیگری نیز وجود دارد ـ استفاده میشود که دیه همه جنایتها در شرع تعیین شده است؛ (نجفی، همان، 168، خوانساری، همان: 277) بله دیه برخی جنایات به دست ما نرسیده است ولی «نرسیدن دیه معین شرعی» امری متفاوت از «تعیین نشدن دیه در شرع» میباشد. به ویژه آن که به گفته مرحوم آیتالله خوانساری، در موارد ارش احتمال عدم ارش داده میشود؛ به این معنا که اگر راوی خدمت معصوم مشرّف میشد و از دیه ذائقه و صوت و سایر مواردی که فقها برای آن ارش در نظر گرفتهاند سؤال میکرد، احتمال بسیار قوی آن بود که معصوم دیه آن را بیان میکردند نه اینکه حکم آن را ارش قرار دهند.
نتیجه اینکه: دیه برخی جنایتها که در شرع مشخص شده است به دست ما نرسیده است و چون حق مجنیعلیه هدر نمیرود، باید آن را جبران کرد. میزان جبران را ارش میگویند اما معنای این حرف این نیست که ارش بهدست آمده همان میزان معین شرعی باشد؛ بلکه ممکن است با آن مساوی، کمتر یا بیشتر باشد. بنابراین قاعده ارش همانند اصالةالاحتیاط و... از زمره ادله فقاهتی است و نه ادله اجتهادی. به عبارت دیگر دیه برخی جنایات به دست ما نرسیده است و ما در مقام نظر نمیدانیم دیه آنها چقدر است، اما چون در مقام عمل نمیتوانیم متوقف باشیم، ناگزیریم که با ارش، آنها را جبران کنیم. این نکتهای مهم است و در سرنوشت بحث بعدی ـ شیوه تعیین ارش ـ اثرگذار میباشد. با این دیدگاه یکایک ادله ارش را بررسی میکنیم. روایات قاعده لایبطل و نیز قاعده ضمان دلالت بر آن دارند که حق مجنی علیه از بین نمیرود اما بر این مطلب که دیه برخی جنایات در شرع تعیین نشده و یا تعیین شده اما به دست ما نرسیده، دلالتی ندارد. وضعیت صحیحه ابیبصیر روشن است. اما صحیحه عبدالله بن سنان مربوط به نسبتسنجی است و نه قاعده ارش؛ زیرا اولاً، بر بسیاری از موارد و مصادیق ارش، «جروحاً دون الاصطلام» صدق نمیکند، همچون از بین رفتن صوت و نقصان صوت، از بین رفتن ذائقه و انزال و قدرت تولید مثل و لذت مقاربت، کندن دندان زاید، از بین بردن موها و روئیدن دوبارة آنها و..
ثانیاً، این صحیحه از ابتدا از دیه قطع دست صحبت میکند و سپس از جراحاتی که غیر از قطع باشد. به طور طبیعی اولین نکتهای که در مورد جراحات به ذهن خطور میکند، جراحاتی است که بر دست وارد میشود. این جراحات ممکن است به صورت حارصه و دامیه و متلاحمه و سمحاق و... باشد که حکم شرعی آنها سنجیدن نسبت حارصه سر به حارصه دست است.
بله چون ممکن است در صدق نام جنایت مورد نظر اختلاف باشد چرا که مجنیعلیه مثلاً ادعا میکند عمق جنایت زیاد است و لذا اسم آن سمحاق است، امّا جانی ادّعا میکند جنایت او دامیه و یا حداکثر متلاحمه است، دو نفر عادل باید وضعیت جنایت را روشن سازند.
بنابراین صحیحه ابنسنان به باب ارش ارتباط ندارد. وضعیت روایات ارش هم با آنچه که در ذیل معنای چهارم ارش (ارش در روایات) آورده شد، روشن است، نقد اجماع هم روشن میباشد زیرا اجماع مدرکی است و ارزش اثباتی ندارد.
ب. اهل سنّت
در فقه اهل سنّت بحث چندانی از مستند فقهی حکومت نشده است و شاید به خاطر بدیهی بودن آن است که ایشان خود را مستغنی از بحث درباره آن دیدهاند. دلیل عمدهای که در لابلای کلمات ایشان دیده میشود این است که دیه برخی جنایات در شرع تعیین نشده است و نمیتوان گفت جانی هیچ مسؤولیتی در قبال عمل خود ندارد، به همین جهت، یعنی به خاطر هدر نرفتن حق مسلمان، باید به ارش و حکومت قایل شد. به عبارت دیگر، عمده دلیل فقهای سنّی همان چیزی است که در فقه امامیه به عنوان «لایبطل حق امرء مسلم» از آن یاد میشود. برای نمونه، مرغینانی در الهدایة میگوید:
«در جنایت کمتر از موضحه حکومت لازم است، زیرا دیه معینی ندارد و هدر دادن آن ممکن نیست در نتیجه واجب است به حکم عادل مقدار آن را معیّن نمود»؛ (مرغینانی، 1419: 255).
کاشانی در بدایعالصنایع میگوید:
«والاصل ان ما لا قصاص فیه منالجنایات علی ما دونالنفس و لیس له ارش مقدر ففیهالحکومة لانّ الاصل فیالجنایة الواردة علی محلّ معصوم اعتبارها بایجاب الجابر او الزاجر ما امکن»؛ (کاشانی، همان: 39).
همچنین شیرازی در مهذّب میگوید: وقتی جنایت بر اصل جان و نفس آدمی ضمانآور است بر مقداری از آن نیز ضمانآور است؛ (شیرازی، همان: 947).
خلاصه اینکه: با مقایسه منابع قاعده مورد بحث در فقه شیعه و سنّی روشن میشود که مهمترین دلیل این قاعده از نظر مسلمین عدم بطلان حق مسلمان و لزوم تدارک آن است.
گفتار سوم: شیوه محاسبه ارش و حکومت
در این گفتار، ابتدا شیوه محاسبه ارش را در فقه امامیه (الف) و سپس در فقه اهل سنّت (ب) بررسی میکنیم.
الف. امامیه
در اینجا ابتدا به بیان شیوههای محاسبه و سپس ارزیابی آنها میپردازیم.
1ـ شیوههای محاسبه ارش
در فقه امامیه چهار شیوه برای تعیین ارش بیان شده است:
1ـ1ـ عبد انگاری: بیشتر فقهای امامیه گفتهاند برای تعیین ارش، بایستی مجنیعلیه را در صورتی که حرّ باشد، عبد فرض نمود و صحیح و معیب او را قیمتگذاری کرده و هر نسبتی که میان تفاوت صحیح و معیب با صحیح به دست میآید، به همان نسبت از دیه نفس به عنوان ارش تعیین گردد؛ مثلا اگر مجنیعلیه به فرض بنده بودن در صورت سلامت معادل 800 دینار ارزش داشته باشد و با وجود عیب 600 دینار، مقدار ارش ربع دیه کامل یعنی 25 شتر میباشد.
1ـ2ـ نظر حاکم پس از جلب نظر دو نفر عادل: مرحوم آیتاللّه خویی معتقد است تعیین ارش به وسیله حاکم پس از جلبنظر دو نفر عادل صورت میگیرد؛ (خویی، همان: 212 و 266).
1ـ3ـ صلح و تراضی: برخی فقها معتقدند تعیین ارش از طریق صلح و تراضی صورت میگیرد؛ (خوانساری، همان: 232).
1ـ4ـ نظر امام: گرچه شیخ طوسی در برخی موارد برای تعیین ارش، از شیوه اوّل نام برده است، (طوسی، 1410: 129) امّا در مورد کسی که موهای سرش به وسیلة آب داغ از بین رفته و دوباره روییده است، میگوید: «علیه ارشه حسب ما یراه الامام»؛ (طوسی، همان: 127).
2ـ ارزیابی شیوههای تعیین ارش
2ـ1ـ روش اوّل: شیوه اوّل دارای ایراداتی است؛ (آصف المحسنی، 1382: 299 ـ 298) از جمله آنها عدم کارایی آن در زمان فعلی به علت برچیده شدن نظام بردهداری است. علاوه لازمه این روش، عدم وجود ارش در بسیاری از موارد است، زیرا قیمت عبد به وسیله بسیاری از جراحات یا جنایتها تفاوت نمیکند و در نتیجه برای آنها ارشی نخواهد بود در حالی که روایات حتی در فشار دادن بدن نیز ارش میباشد؛ (شیرازی، 1409: 215 ـ 214). امّا مهمترین اشکال این شیوه این است که مستند شرعی نداشته و هیچ آیه و روایت و اجماعی بر شرعی بودن آن دلالت ندارند. به قول مرحوم آیتاللّه خویی روایات و اجماع بر اصل مشروعیت ارش دلالت دارند و نه بر عبدفرض نمودن مجنیعلیه؛ (خویی، همان: 267). شاید به همین جهت است که برخی فقها احتمال دادهاند که این شیوه از فقه اهل سنّت به فقه شیعه سرایت کرده است؛ (موسوی اردبیلی، 1416: 318).
2ـ2ـ روش دوم: مرحوم آیتاللّه خویی که به شیوه دوم برای تعیین ارش معتقد است، برای مشروع بودن آن به صحیحه عبداللّه بن سنان که قبلاً به آن اشاره شد استناد میکند. طبق این صحیحه حاکم و قاضی در تعیین ارش از شهادت و نظر دو نفر عادل بهره میجوید؛
(خویی، همان: 267).
اما همانطور که قبلاً گفته شد، ظاهراً این روایت ربطی به قاعده ارش نداشته و مربوط به نسبت سنجی است.
ضمن اینکه بر اساس این روایت باید گفت شیوه دوم محاسبه ارش، تعیین ارش بهوسیله دو نفر عادل است و دیگر نباید برای حاکم سهمی در تعیین ارش قایل شد.
2ـ3ـ روش سوّم: مرحوم آیتاللّه خوانساری از یک سو به نقد شیوه اوّل (عبدانگاری) و از سوی دیگر به تبیین شیوه سوم (صلح) میپردازد. شاید بتوان سخنان ایشان را چنین خلاصه کرد؛ (خوانساری، همان: 212، 216، 227، 232، 251، 269، 277).
الف. در مواردی که دیه معیّن نشده است، احتمال عدم ارش وجود دارد؛ زیرا اگر از امام سؤال میشد که دیه این مورد چیست، حضرت مقدار دیه را بیان میکردند و پاسخ ایشان، ارش یعنی تفاوت میان سالم (کامل) و معیوب (ناقص) نبود. مثلا از جمله موارد ارش، که فقها بیان کردهاند، بریدن آلت مقطوعالحشفه است. حال اگر به فرض کسی از امام دیه این مورد را میپرسید احتمال قوی میدهیم که حضرت دیه آن را به طور صریح بیان میکردند و نمیگفتند تفاوت کامل و ناقص، دیه آن است.
ب. دلیلی بر صحت شیوه اوّل وجود ندارد و ادله مطرح شده مثل صحیحه ابوبصیر و عبداللّه بن سنان و... بر شیوه خاصی دلالت ندارد.
ج. چون در این موارد دیه تعیین نشده است و قاعده ارش هم ثابت نیست، باید با صلح و تراضی دعوی را پایان داد. به عبارت دیگر، ادله صلح، لزوم آن را در مواردی که دیه معین نشده است، ایجاب میکند و در نتیجه باید با صلح، میان متخاصمین تراضی برقرار نمود. بدیهی است در شیوه اوّل رضایت طرفین نقشی ندارد، امّا طبق این شیوه باید با ایجاد صلح و تراضی بین آنها، دعوی را خاتمه داد.
به نظر میرسد این شیوه نیز قابل تأمل باشد، زیرا امکان صلح در بسیاری موارد وجود ندارد گرچه ممکن است بگوییم متخاصمین به صلح اجبار میشوند و این شیوه، صلح قهری را هم تجویز میکند، اما صلح قهری در موارد استثنایی مطرح است و نه به عنوان یک شیوه عام و فراگیر؛ در حالی که موارد ارش متعدد و متنوّع است.
2ـ4ـ روش چهارم: شیخ طوسی در نهایه، مستند شیوه چهارم را بیان نکرده است. شاید نظر ایشان این باشد که چون حل و فصل دعوا بر عهده حاکم است، بنابراین اوست که باید میزان ارش را معین نماید. اما اشکالی که مطرح میشود این است که حاکم از چه طریق و با چه ابزاری این میزان را معین مینماید؛ عبدانگاری، رجوع به دو عادل، یا ...؟ در نتیجه همچنان سؤال باقی است که شیوه تعیین ارش چگونه است.
پس از تبیین شیوههای چهارگانه و نقد آنها، شاید بتوان با کمک گرفتن از آنچه در ذیل مستندات قاعده ارش بیان گردید، وضعیت بحث فعلی را روشن نمود. همانطور که ذکر شد قاعده ارش یک حکم ظاهری و از زمره ادله فقاهتی است؛ طبیعی است که وقتی اصل موضوع «تعیین نشدن دیه برخی جنایات در شرع» مشکوک است، «شیوه شرعی تعیین ارش» نیز مشکوک بوده و دلیلی خاص بر شیوههای مطرح شده وجود نداشته باشد. در این وضعیت میتوان چنین گفت که دست فقیه در تعیین روش ارش باز است و اوست که میتواند شیوه صحیح را بنا بر مصالح مورد نظر، تعیین کند. اما شاید بهترین شیوه، رجوع به کارشناس باشد؛ زیرا بنای عقلا بر این است که در تشخیص موضوعات تخصصی به کارشناس مراجعه شود، شرع مقدس هم این بنا را رد نکرده است. بدیهی است بین رجوع به کارشناس و رجوع به دو مرد عادل، که در صحیحه ابن سنان بیان شده بود، رابطه تساوی برقرار نیست.
ب. اهل سنّت
در اینجا نیز ابتدا به تبیین روشهای تعیین ارش و سپس به ارزیابی آنها توسط فقهای اهل سنّت پرداخته میشود.
1ـ شیوههای محاسبه ارش
در فقه اهل تسنن در مجموع سه روش برای تعیین ارش دیده میشود که شاید بتوان گفت بازگشت برخی از آنها به یک امر است.
1ـ1ـ عبد انگاری: بیشتر فقهای سنّی برای تعیین حکومت از شیوه عبدانگاری مجنیعلیه استفاده کردهاند.
از کلام فقهای حنفی چنین استفاده میشود که این روش را اولین بار طحاوی بیان کرده است. کاشانی در بدایعالصنایع میگوید:
«و امّا تفسیر حکومت در صورتی که جانی و مجنیعلیه هر دو حرّ باشند، طحاوی رحمةاللّه گفته است که مجنیعلیه با فرض اینکه عبد است و جنایتی بر او وارد نشده و عبد است و جنایت بر او واردشده قیمت گذاری میشود و سپس نسبت میان دو قیمت سنجیده میشود و از دیه به همان نسبت گرفته میشود»؛ (کاشانی، همان: 213).
همچنین شافعی در کتاب الام؛ (شافعی، 1419: 697) و ابنقدامه در سه کتاب المقنع، عمدةالفقه و الکافی فی فقه ابنحنبل به این شیوه اشاره کردهاند؛ (ابنقدامه، 1419: 1057 ـ 1030 و 1131).
1ـ2ـ مقایسه نمودن با نزدیکترین جنایت دارای دیه معین: برخی فقهای حنفی روش دیگری را بیان کردهاند و آن اینکه: در مورد جنایتی که دیه معین ندارد، برای تعیین حکومت آن باید دید که جنایت مزبور به کدام جنایت که دیه معین دارد، نزدیکتر است و آنگاه مقدار حکومت را تعیین نمود. کاشانی مینویسد:
«سرخسی گفته است این جنایت به نزدیکترین جنایاتی که دیه معین دارند سنجیده میشود در نتیجه دو نفر پزشک عادل بررسی میکنند و مقدار آن را به دست میآورند»؛ (کاشانی، همان: 213).
مرغینانی نیز در تبیین نظر کرخی در کتاب هدایه میگوید:
«آنچه دیه معین ندارد به آنچه دیه معین دارد برگردانده میشود»؛ (مرغینانی، 1419: 256).
1ـ3ـ اجتهاد و نظر حاکم: مالک عقیده دارد تعین ارش و حکومت به نظر حاکم بستگی دارد و او است که مقدار حکومت را تعیین میکند. البته او نمیگوید حاکم مقدار حکومت را با عبدانگاری یا قیاس به جنایات مقدّره و یا طریق دیگر تعیین میکند. سحنون در المدونةالکبری از ابنقاسم موارد زیادی را نقل میکند که مالک گفته است «فیهالاجتهاد»؛ (مالک، 1419: 324، 326، 328، 329، 338). وی در یک مورد اجتهاد را تفسیر میکند که شاید معنای اجتهاد در سایر موارد هم چنین باشد. ابنالقاسم پس از بیان نظر مالک در مورد اینکه دیه کامل ظرف سه سال باید پرداخت شود و اگر مقدار دیه، ثلث و یا دو ثلث باشد به ترتیب در ظرف یک سال و دو سال پرداخت میشود، میگوید: «از مالک سؤال شد که اگر مقدار دیه، نصف دیه کامل باشد ظرف زمانی پرداخت آن چگونه است و مالک پاسخ داد: «اری ان یجتهد الامام فیذلک». سحنون از ابنالقاسم میپرسد: معنای اجتهاد امام چیست؟ و او چنین پاسخ داد:
«معنای اجتهاد این است که به نظر و صلاحدید حاکم واگذار میشود اگر صلاح دانست آن را در ظرف دو سال و یا اگر صلاح دانست در مدت یک سال و نیم قرار دهد، به همین نحو عمل میکند.»؛ (مالک، همان: 333).
حال گرچه تفسیر اجتهاد در این مورد درباره زمان پرداخت دیه است، امّا شاید حکم سایر موارد که واژه اجتهاد در آنها آمده نیز همین باشد.
آنچه این احتمال را تقویت میکند این است که در موارد ارش و حکومت، گاه فقهای مالکی واژه «انما یجتهد له» را شبیه آنچه در بالا در مورد مدت پرداخت دیه گذشت، آوردهاند؛ (همان: 328).
البته قرطبی از فقهای مالکی در کتاب الکافی فی فقه اهلالمدینه به روش عبدانگاری معتقد است؛ (قرطبی، 1419: 496).
بههرحال همانطور که قبلاً بیان شد شاید بتوان روش سوم را به روش اول و دوم بازگرداند و چنین گفت که مراد مالک این است که تعیین حکومت به وسیله حاکم صورت میگیرد، حال شیوة این تعیین ممکن است عبدانگاری و ممکن است مقایسه جنایت مورد نظر با جنایت مقدّر باشد.
2ـ ارزیابی فقهای اهل سنّت از شیوههای تعیین ارش
در این قسمت به تبیین نظریات فقهای اهل سنّت دربارة شیوههای محاسبه ارش میپردازیم. تذکر این نکته لازم است که ارزیابی شیوه سوّم در کلام ایشان دیده نمیشود.
در زمینه شیوه اول یعنی عبدانگاری، دو نکته قابل تذکر است، یکی مشروعیت این شیوه و دیگر کارایی آن. امّا درباره مشروعیت این روش بحث چندانی در میان فقهای سنّی دیده نمیشود و قایلین به آن، شرعی بودنش را مسلّم گرفتهاند. بلی، برخی فقها مثل شیرازی میگویند چون تنها راه شناختن مقدار نقصی که در اثر جنایت حاصل شده است، قیمتگذاری شخص مجنیعلیه است، از این رو چارهای جز عبدانگاری نیست؛ (شیرازی، همان: 947).
صاحب بدایعالصنایع وجه این کار را آن میداند که قیمت در عبد، مثل دیه در حرّ است و از این جهت این شیوه میتواند کمک زیادی به تشخیص مقدار دیه بنماید؛ (کاشانی، همان: 231) و عمرانی علت را آن میداند که چون حرّ در جنایاتی که دیه معین دارد برای عبد اصل و ملاک است، عبد نیز برای حرّ در جنایاتی که دیه معین ندارد، اصل میباشد؛ (عمرانی، 1423: 490).
امّا درباره کارآیی آن باید گفت علاوه بر آنکه این شیوه در زمان حاضر به علت عدم وجود نظام بردگی قابل اجرا نیست؛ (زحیلی، 1418: 5768)، گاه باعث میشود که مقدار حکومت به اندازه و یا بیش از دیات مقدّر باشد در حالی که شدت جنایت کمتر از جنایتی است که دیه آن مقدّر است؛ مثلا در مورد جراحت موضحه نصف عشر دیه کامل یعنی پنج شتر لازم است. حال اگر جراحتی کمتر از این وارد شود اگر به شیوه اوّل عمل کنیم ممکن است برای این جراحت، بیش از پنج شتر لازم باشد. بنابراین باید به شیوه دوم عمل کرد، به این معنا که چون این جراحت کمتر از موضحه است، حکومت و ارش آن، در حدود دیه موضحه باید سنجیده شود؛ (سرخسی، 1412: 87).
فقهای حنفی که هر دو روش طحاوی و سرخسی را ذکر کردهاند، به نقل این دو شیوه بسنده کرده و نگفتهاند آیا نقد سرخسی بر شیوه عبدانگاری وارد است یا خیر. علاوه بر اینکه روشن نیست کدام شیوه، شیوه پذیرفته شده است. بدرالدین عینی از فقهای حنفی پس از بیان روش سرخسی مینویسد:
«قال شیخ الاسلام هذا هوالاصح، و فی فتاوی قاضی خان: و علی قولالطحاوی الفتوی و به اخذ الحلوانی و به قالت الائمّة الثلاثة و اهلالعلم و قال ابنالمنذر: و هو قول کل من یحفظ عنه»؛
(بدرالدین العینی، 1420: 195).
برخی فقهای مذاهب دیگر که ظاهراً متوجه اشکال سرخسی بر شیوه طحاوی بودهاند، بدون اینکه تصریح به اصل اشکال کنند، به آن پاسخ دادهاند؛ مثلاً شافعی معتقد است در چنین مواردی روشن میشود که کارشناسان به اشتباه قیمتگذاری کردهاند؛ (شافعی، همان: 697). و برخی دیگر که طرفدار شیوه اوّلاند میگویند در چنین مواردی حاکم با نظر خودش مقداری از حکومت تعیین شده را کاهش میدهد تا مشکل مرتفع گردد. مثلا نووی در منهاجالطالبین میگوید:
«اگر حکومت در مورد عضوی باشد که دیه معین دارد، نباید به اندازه دیه معین باشد. اگر به اندازه دیه معین باشد، قاضی مقداری را با اجتهاد و نظر خود، کم میکند»؛ (نووی، 1419: 1006).
دکتر وهبه زحیلی بر هر دو روش ایراد گرفته است؛ (زحیلی، همان: 5767 ـ 5768). وی در نقد شیوه طحاوی میگوید: اجرای این شیوه در حال حاضر به علت نبود برده، ممکن نیست و در نقد شیوه سرخسی به تبع برخی فقهای اهل سنّت، میگوید: اجرای این شیوه فقط در جراحتهای سر و صورت ممکن است. شاید منظور او این باشد که همیشه نمیتوان برای تعیین ارش یک جنایت، جنایتی را پیدا نمود که نزدیک به جنایت موردنظر بوده و دیه معین داشته باشد. او روش سوّمی را پیشنهاد میکند و آن این که در زمان حاضر، شاید بهترین راه برای تعیین ارش آن باشد که به ملاحظه مخارجی که مجنیعلیه برای درمان بهآنها نیاز دارد، ارش تعیین شود؛ (زحیلی، همان، 5768). او دلیل مشروعیت این روش را بیان نکرده است.
گفتار چهارم: حدّ و اندازه ارش
چون ارش و حکومت دیه جنایتی هستند که در شرع مقدار آن تعیین نشده است، این سؤال مطرح می شود که آیإ ممکن است مقدار ارش به اندازه دیه کامل و یا بیش از آن باشد. آیا حدّی برای ارش وجود دارد؟ اینکه در کلمات فقها آمده است که ارش کمتر از دیه است، مراد از این دیه چیست؛ دیه نفس یا دیه عضو و کدام عضو؟ سؤال دیگر این که: در شیوه عبدانگاری که نسبت میان تفاوت دو قیمت معیب و سالم از دیه گرفته میشود، مراد از این دیه چیست؟
این گفتار طی دو مبحث به این سؤالات پاسخ خواهیم داد.
الف. فقه امامیه
در فقه امامیه شاید شهید ثانی اولین کسی باشد که به صراحت این بحث را مطرح کرده است. ایشان پس از اینکه میگوید: با روش عبدانگاری نسبت تفاوت قیمت حرّی که عبد فرض شده را در دو حالت سالم و معیوب به دست آورده و به همین نسبت از دیه گرفته میشود، مراد از این دیه، را دیه نفس میداند. مثلاً اگر جنایتی که بر دست وارد شده دیه معین ندارد و با شیوه بالا روشن شد که نسبت تفاوت دو قیمت معیب و سالم، یک دهم است، یک دهم دیه نفس باید پرداخت شود و نه یک دهم دیه یک دست. وی در تعلیل این مطلب میگوید: این به آن جهت است که ما نفس را قیمت کردیم و گفتیم این حرّ اگر برده باشد، کلاّ چه ارزشی دارد و در حالتی که جنایت بر او وارد شده چه قیمتی دارد، پس باید از دیه نفس محاسبه کرد:
«والمراد بالدیة التی یرجع الیها فی النسبة دیةالنفس لانّا نقوم النفس اوّلا فنعتبر النقصان من دیتها و ذهب بعض الشافعیة الی انّ المعتبر دیة العضو الذی وردت الجنایة علیه، فلو نقص عشر القیمة بالجنایة علی الید فالواجب عشر دیة الید»؛ (عاملی، همان: 467).
ظاهراً دلیل شهید ثانی برای اینکه مراد از دیه در قاعده ارش و بر اساس شیوه عبدانگاری، دیه نفس است، صحیح نیست؛ زیرا درست است که عبد را قیمت میکنیم امّا دلیل آن این است که چاره دیگری نداریم. روشن است که عبد مثل برخی حیوانات و اشیاء نیست که جزء جزء آن دارای قیمت خاصی باشد؛ بنابراین ناچار هستیم که عبد را به طور کلی قیمتگذاری کنیم، امّا ظاهراً این دلیل ایجاب نمیکند که باید حتماً نسبت به دست آمده از دیه نفس پرداخت شود.
شهید ثانی در ادامه درباره نهایت میزان ارش میگوید:
«جنایت یا بر عضوی وارد شده که دیه معیّن دارد و یا بر عضوی وارد شده که دیه معین ندارد. در صورت اوّل اگر مقدار ارش از دیه معین آن عضو کمتر باشد مشکلی ندارد ولی اگر مساوی باشد یا بیشتر از آن باشد، مقتضای اطلاق کلام محقق درباره عبدانگاری آن است که این ارش ثابت است (گرچه به اندازه دیه آن عضو و یا بیشتر از آن است)، البته اگر بگوییم باید مقداری از ارش مزبور کاسته شود تا دیه جنایت بر عضو در حالی که باقی است، با دیه عضو در حالی که به طور کلی از بین رفته است مساوی نباشد، حرف خوبی است. امّا اگر جنایت بر عضوی وارد شود که دیه معین ندارد، در این صورت باید کمتر از دیه نفس باشد، همانطور که گفتیم»؛ (عاملی، همان: 467).
درباره کلام شهید باید گفت:
اولاً، چون ایشان مراد از دیه را دیه نفس دانسته است، این مشکل پیش میآید که ممکن است گاه ارش جنایت وارد بر عضوی به اندازه دیه اصل آن عضو و یا بیشتر از آن باشد. امّا اگر مراد از دیه، دیه عضو باشد و نسبت به دست آمده از دیه عضو حساب شود، چنین اشکالی پیش نمیآید.
ثانیاً، میتوان گفت علت اینکه نباید ارش جنایت وارد بر عضوی که دیه معین دارد به اندازه دیه آن و یا بیشتر از آن باشد، ارتکاز عقلی است. بدیهی است عقل نمیپذیرد که دیه بریدن یک دست پانصد دینار باشد، امّا ارش جنایت کمتر از بریدن به اندازه پانصد دینار و یا بیشتر باشد.
ثالثاً، این گفته شهید که دیة جنایت بر عضوی که دیه معیّن ندارد، باید کمتر از دیه نفس باشد، ظاهراً بدون دلیل است و در همه جا صادق نیست.به خصوص اینکه دیه بسیاری از اعضا به اندازه دیه نفس است بنابراین منعی ندارد که ارش جنایت بر چنین عضوی به اندازه دیه نفس باشد. گرچه ارتکاز عقلی این است که وقتی جنایتی بر مادون نفس وارد شود، دیه آن باید کمتر از دیه نفس باشد، ولی به دلیل آنکه شرع مقدس دیه برخی اعضا را مانند دیه نفس قرار داده است و نیز اینکه گاه جمع چند جنایت بر عضو، از دیه نفس بیشتر است، این ارتکاز مورد تردید است. بنابراین مقدار ارش میتواند به اندازة دیه کامل باشد.
ب. فقه اهل سنّت
بحث در فقه اهل سنّت را نیز در دو قسمت پی میگیریم؛ یکی اینکه بنابر شیوه قیمتگذاری مجنیعلیه که باید نسبت تفاوت دو قیمت معیب و سالم را از دیه پرداخت نمود، مراد ازدیه چیست و دیگر اینکه میزان نهایی ارش چه مقدار میتواند باشد.
با اینکه بسیاری از فقها به طور صریح مراد خود از دیه را بیان نکردهاند امّا روشن است که مراد آنها دیه نفس است؛ زیرا واژه دیه هر جا به طور مطلق به کار رود مراد دیه نفس است مگر اینکه قرینهای در میان باشد. برخی از فقهای اهل سنّت نیز به این معنا تصریح کردهاند؛ (نووی، همان: 1006).
با وجود این، برخی از فقهای شافعی میگویند مراد از دیه، دیه عضوی است که بر آن جنایت موجب حکومت وارد شده است. البته محل اختلاف، عضوی است که دیه معیّن دارد. اگر بر چنین عضوی جنایتی رخ دهد که موجب حکومت است، برخی دیه عضو را ملاک میدانند و برخی دیه نفس را؛ امّا در مورد عضوی که دیه معیّن ندارد، ملاک دیه نفس است. حال کدامیک از این دو دیدگاه صحیح است؟
شیرازی در مهذب میگوید:
«اصحاب ما میگویند باید نقص جنایت را از دیه عضو مجنیعلیه محاسبه کرد و نه از دیه نفس، زیرا اگر ملاک دیه نفس باشد ممکن است حکومت برای جنایت بر عضو، از دیه آن عضو فراتر رود»؛ (شیرازی، همان: 947).
امّا شیرازی این مطلب را قبول نمیکند و معتقد است: از آنجا که بر اساس شیوه عبدانگاری، شخص مجنیعلیه قیمتگذاری شده است پس باید مقدار نقص را از دیه نفس حساب کرد. همچنین اگر ملاک، دیه عضو باشد، این کار موجب میشود که فاصله میان دیه دو جنایت که نزدیک بههم هستند زیاد باشد، مثلا جنایت سمحاق کمتر از جنایت موضحه و قریب به آن است. سمحاق موجب حکومت است، حال اگر نقص قیمتی که در اثر این جنایت پیش آمده، یک دهم باشد و بگوییم یک دهم موضحه باید پرداخت شود، فاصله دیه سمحاق با دیه موضحه بسیار میشود و این صحیح نیست؛ از این رو دیه نفس باید مبنا قرار گیرد؛ (شیرازی. همان: 947 و عمرانی، همان: 490).
او به طور ضمنی در پاسخ این اشکال که اگر ملاک، دیه نفس باشد، ممکن است مقدار ارش بیش از دیه عضوی باشد که بر آن جنایتِ موجب حکومت وارد شده است، میگوید: در این صورت حاکم به صلاحدید خود مقداری از مبلغ حکومت را کاهش میدهد تا مشکل مرتفع شود:
«اگر جنایت بر انگشت وارد شود و حکومت آن به دیه انگشت بالغ شود... یا جنایتی بر سر وارد شود و ارش آن به دیه موضحه برسد حاکم از دیه انگشت و از دیه موضحه، آن گونه که اجتهاد و نظرش اقتضا میکند، قدری میکاهد.؛ زیرا جایز نیست دیه جنایتی که کمتر از [بریدن] انگشت یا موضحه است، به اندازه دیه آنها برسد»، (شیرازی، همان: 947؛ نیز عمرانی، همان: 491).
سؤال دیگری که در اینجا مطرح میشود این است که حد حکومت، چیست و آیا نهایتی دارد یا نه. برخی فقها مثل نووی در منهاجالطالبین گفتهاند اگر حکومت در مورد جنایت بر عضوی باشد که دیه معین دارد، میزان حکومت باید کمتر از دیه آن عضو باشد و اگر به اندازه آن یا بیشتر از آن شد، حاکم باید مقدار آن را کاهش دهد. امّا اگر حکومت در مورد عضوی باشد که دیه معین ندارد، در این صورت باید میزان آن کمتر از دیه نفس باشد؛ (نووی، همان: 1006).
بسیاری از فقها به این معنا تصریح کردهاند؛ مثلاُ شافعی در مورد جنایت بر دست که باعث حکومت شود میگوید: نباید مقدار حکومت به اندازه دیه دست شود؛ (شافعی، همان: 507). همچنین ابنقدامه در عمدةالفقه و المقنع میگوید: اگر جنایت بر عضوی باشد که دیه مقدّر دارد نباید حکومت آن به اندازه دیه مقدر آن عضو و یا بیشتر از آن باشد؛ (ابنقدامه، همان: 1030 و 1057).
البته این عدّه مستند کلام خود را بیان نکردهاند ولی همانطور که قبلاً بیان شد، مستند کلام آنها ارتکاز عقلی است؛ وقتی دیه بریدن یک دست پانصد دینار است، معنا ندارد دیه جنایت کمتر از آن، پانصد دینار و یا بیشتر از آن باشد. امّا ـ همانطور که در بحث از فقه امامیه گذشت ـ این ارتکاز در مورد جنایت بر عضوی که دیه معین ندارد قابل تردید است و میتوان گفت اشکالی ندارد که حکومت در این صورت به اندازه دیه نفس باشد، همانطور که دیه برخی اعضا به اندازه دیه نفس است.
گفتار پنجم: قاعده ارش و قانون مجازات اسلامی
قانونگذار در ماده 367 و 477 قانون مجازات اسلامی به این قاعده تصریح میکند. مطابق ماده 367: «هر جنایتی که بر عضو کسی وارد شود و شرعاً مقدار خاصی به عنوان دیه برای آن تعیین نشده باشد، جانی باید ارش بپردازد». ماده 477 هم مقرر میدارد: «هر جنایتی که موجب زوال یا نقص بعضی از منافع گردد مانند خواب، لمس یا موجب پدید آمدن بعضی از بیماریها شود و دیه آن معین نشده باشد ارش تعیین میشود».
همچنین قانونگذار دیه مواردی مثل از بین بردن حس چشایی (ماده 466)، نقصان صوت (ماده 472)، پاره کردن پرده گوش دیگری (ماده 455)، نقصان عقل (ماده 444)، از بین بردن موهای پلک چشم (ماده 372) و... را ارش دانسته است، ضمن اینکه برای نسبتسنجی واژه ارش را به کار نبرده است و آن را امری متفاوت از ارش و حکومت دانسته است؛ به عنوان مثال مطابق ماده 387: «از بین بردن نرمه گوش ثلث دیه آن گوش را دارد و از بین بردن قسمتی از آن موجب دیه به همان نسبت خواهد بود.» و نیز مطابق ماده 397 «از بین بردن مقداری از زبان لال موجب دیه همان مقدار با رعایت نسبت به تمام زبان خواهد بود».
قانونگذار ارش را برای جنایتی میداند که موجب نقص شده است، چنانچه در ماده 404 مقرر میدارد:
«دندانهای اضافی به هر نام که باشد و به هر طرز که روئیده شود دیهای ندارد و اگر در کندن آنها نقصی حاصل نشود ارش نخواهد داشت ولی بهنظر قاضی تا 74 ضربه شلاق محکوم میشود».ماده 423 نیز چنین مقرر میدارد: «کسی که از مچ یا آرنج یا شانهاش دو دست نداشته باشد دیه دست اصلی پانصد دینار است و نسبت به دست زائد قاضی به هر نحو که مصلحت بداند نزاع را خاتمه میدهد».
امّا نکتهای که در مورد قاعده ارش و انعکاس آن در قانون مجازات اسلامی جلب توجه میکند، نحوه محاسبه ارش است؛ در بادی امر به نظر میرسد قانونگذار درباره نحوه محاسبه ارش سیاست یکسانی را در پیش نگرفته است.
توضیح اینکه ماده 495 تعیین ارش را با نظر کارشناس میداند: «در کلیه مواردی که به موجب مقررات این قانون ارش منظور گردیده با در نظر گرفتن دیه کامله انسان و نوع و کیفیت جنایت، میزان خسارت وارده طبق نظر کارشناس تعیین میشود».
امّا در چند مورد، تعیین ارش را به نظر حاکم دانسته است:
ماده 417: «جنایتی که موجب نقص فک شود یا باعث دشواری و نقص جویدن گردد تعیین جریمه مالی آن با نظر حاکم است». ماده 392: «جنایتی که لبها را جمع کند و در اثر آن دندانها را نپوشاند موجب مقداری است که حاکم آن را تعیینمینماید». ماده 420: نیز اشعار میدارد: «جریمه مالی بریدن کف دست که خلقتاً بدون انگشت بوده و یا در اثر سانحهای بدون انگشت شده است با نظر حاکم تعیین میشود».
در این سه ماده علاوه بر آن که قانونگذار از اصطلاح رایج ارش و حکومت، عدول کرده و واژه جریمه مالی را به کار برده ـ که جای تامّل دارد ـ تعییصن ارش را به نظر حاکم دانسته است و نه کارشناس. البته میتوان گفت حاکم برای تعیین ارش، نظر کارشناس را جلب میکند. امّا بههرحال نمیتوان منکر تفاوت این سه ماده با ماده 495 شد؛ زیرا ماده 495، تعیین دیه را به عهده کارشناس میداند و برای حاکم نقشی در این مورد قایل نیست؛ گویا حاکم باید از نظر کارشناس متابعت کند. امّا در این سه ماده تعیین ارش را نطر حاکم دانسته است؛ یعنی حاکم میتواند از کارشناس بخواهد نظر بدهد، امّا تصمیمگیری نهایی بر عهده حاکم است و به عبارت دیگر، نظر کارشناس برای حاکم حجیت نداشته و الزامآور نیست.
جالب این که ماده 473 برای تعیین ارش، راه سومی را مطرح کرده و آن «مصالحه» است؛ «ارش جنایتی که باعث از بین رفتن صوت نسبت به بعضی از حروف شود باید با مصالحه معلوم گردد».
بنابراین بهتر است قانونگذار در زمینه روش محاسبه ارش، سیاست واحدی را در پیش بگیرد.
لازم به ذکر است طبق رویه قضایی ایران، برای تعیین ارش ارجاع به کارشناس الزامی است و در صورتی که قاضی چنین عمل نکند، متخلف محسوب شده و در دادگاه عالی انتظامی قضات تعقیب و محاکمه میشود: (کریمزاده، 1381: 181 ـ 185).
برای نمونه، رأی شماره 166 ـ 168 ـ 18/4/80 شعبه 3 این دادگاه چنین است:
«1. تخلّف رئیس دادگاه بدوی از حیث صدور حکم محکومیت به پرداخت ارش و خسارت در ارتباط با خونریزی معده و خراش ناحیه گردن شاکی خصوصی بدون جلب نظر کارشناس علیرغم صراحت ماده 495 ق. م. ا. نسبت به این امر... محرز است. مدافعات وی دایر بر اینکه برای تعیین میزان ارش الزامی به ارجاع مورد به کارشناس بر پایه مقررات و فتاوای فقهای عظام نداشته مؤثر تشخیص داده نشد. لذا قاضی موصوف را به استناد ماده 14 و صدر ماده 20 نظامنامه راجع به تشخیص انواع تقصیرات قضات به کسر خمس حقوق ماهانه به مدت سه ماه محکوم مینماید.
2. تخلف قضات دادگاه تجدیدنظر استان از جهت تأیید دادنامه بدوی در مورد تعیین میزان ارش بدون جلبنظر کارشناس ثابت است. بنابراین رئیس و مستشار دادگاه تجدید نظر مزبور را به استناد صدر ماده 20 نظامنامه مرقوم به کسر عشر حقوق ماهانه به مدت دو ماه محکوم مینماید»؛ (کریم زاده، همان: 184).
مقایسه فقه شیعه و سنّی و خلاصه مطالب
میتوان مطالب مذکور در این فصل را در چند بند زیر خلاصه کرد:
1ـ قاعده ارش از مسلّمات فقه اسلامی است و گرچه درباره موارد و مصادیق آن اختلاف عقیده وجود دارد امّا در اصل مشروعیت آن هیچ شبههای نیست؛
2ـ در فقه امامیه، از این قاعده بیشتر به قاعده ارش و گاه به قاعده حکومت و به صورت نادر به اجتهاد تعبیر میشود امّا در فقه اهل سنّت از این قاعده به قاعده حکومت تعبیر شده و گاه واژه اجتهاد نیز به کار برده شده است؛
3ـ عمده مستند شیعه و سنی برای مشروعیت قاعده ارش، این است که نباید خون و حق مسلمان و هر انسان معصومالدم دیگر به هدر برود؛ از این رو گرچه دیه برخی جنایات در شرع معین نشده است، امّا باید با ارش و حکومت مقدار آن را تعیین تا دچار محذور فوق نشویم؛
4ـ شیوه محاسبه ارش در فقه امامیه به چهار شکل عبدانگاری، جلب نظر دو نفر عادل، مصالحه و حکم حاکم و صلاحدید او میباشد. البته میتوان گفت شیوه چهارم در عرض شیوه اول و دوم و سوم است؛ یعنی این حاکم است که با قیمتگذاری و یا با شهادت و نظر دو نفر عادل به حکومت حکم میکند یا طریق مناسب را مصالحه میداند. امّا در فقه اهل سنّت شیوه محاسبه ارش عبدانگاری، قیاس به نزدیکترین جنایت مشابه و اجتهاد و صلاحدید حاکم بیان شده است.
لازم به ذکر است شیوه اول طرفداران زیادی هم در فقه امامیه و هم در فقه اهل سنّت دارد؛
5ـ در مورد نهایت میزان ارش و حکومت، فقهای شیعه و اهل سنّت اتفاق نظر دارند که اگر ارش مربوط به جنایت بر عضوی باشد که دیه معین دارد، نباید به اندازه دیه آن عضو و یا بیشتر از آن باشد و اگر در مورد عضوی باشد که دیه معین ندارد، باید کمتر از دیه نفس باشد؛
منابع
1ـ آصفالمحسنی، محمد، الضماناتالفقهیه و اسبابها، قم، پیام مهر، چ اوّل، 1382.
2ـ ابنقدامه، عبدالله بن احمد، الکافی فی فقه ابنحنبل، المصادرالفقهیه، ج 40.
3ـ ـــــــ ، المقنع، المصادرالفقهیه، ج 40.
4ـ ـــــــ ، عمدةالفقه: المصادرالفقهیه، 40.
5ـ ابنمنظور، محمد بن مکرم، لسانالعرب، بیروت، دار احیاءالتراث العربی، چ اول، 1408، ج 11.
6ـ اردبیلی، ملاّ احمد، مجمعالفایدة والبرهان، قم، مؤسسةالنشر الاسلامی، چ اول، 1416؛ ج 14.
7ـ ایروانی، باقر، دروس تمهیدیة فیالفقه الاستدلالی، قم، چ سوم، 1412، ج 3.
8ـ بدرالدین العینی، محمد بن احمد، البنایه، بیروت، درالکتبالعلمیة، چ اول، 1420، ج 13.
9ـ جوهری، اسماعیل بن حمّاد، الصحاح، بیروت، دارالعلم للملایین، چ چهارم، 1407، ج 2.
10ـ حرّ عاملی، محمد بن حسن، وسایلالشیعة، قم، مؤسسه آلالبیت، چ سوم، 1416، ج 29.
11ـ حلّی، حسن بن یوسف، القواعد، سلسلةالینابیع الفقهیة، ج 25.
12ـ حلی، نجمالدین جعفر بن الحسن، المختصرالنافع، سلسلةالینابیع الفقهیة، ج 25.
13ـ ـــــــ ، شرایعالاسلام، سلسلةالینابیع الفقهیة، ج 25.
14ـ خوانساری، سیداحمد، جامعالمدارک، تهران، مکتبةالصدوق، چ اول، 1394، ج 6.
15ـ خویی، سیدابوالقاسم، مبانی تکملةالمنهاج، قم، چ دوم، 1369، ج 2.
16ـ زحیلی، وهبة، الفقهالاسلامی و ادلّته، بیروت، درالفکر، چ چهارم، 1418، ج 7.
17ـ ستوده، جهرمی، سروش و شهری، غلامرضا: نظریات اداره حقوقی قوه قضاییه در زمینه مسائل کیفری، روزنامه رسمی کشور، 1373، ج 1.
18ـ سرخسی، ابوبکر محمد بن احمد، المبسوط، بیروت، درالکتب العلمیة، چ اول، 1412، ج 26.
19ـ شافعی، محمد بن ادریس، الام، المصادرالفقهیه، ج40.
20ـ شیرازی، ابراهیم بن محمد، المهذب، المصادرالفقهیه، ج40.
21ـ شیرازی، سیدمحمد، الفقه، کتاب الدیات، بیروت، دارالعلوم، چ دوم، 1409، ج 90.
22ـ طباطبایی، سیدعلی، ریاضالمسائل، قم، مؤسسة النشر الاسلامی، 1422، ج 14.
23ـ طوسی، محمد بن حسن، المبسوط، قم، مکتبة مرتضویة، 1351، ج 7.
24ـ ـــــــ ، النهایه، سلسلة الینابیع الفقیهة، ج 24.
25ـ ـــــــ ، تهذیبالاحکام، بیروت، دارالاضواء، چ سوم، 1406، ج 10.
26ـ ـــــــ ، کتاب الخلاف، قم، مؤسسة النشر الاسلامی، چ دوم، 1420، ج 5.
27ـ عاملی، زینالدین بن علی، مسالکالافهام، قم. مؤسسة المعارف الاسلامیة، چ اول، 1419، ج 15.
28ـ عاملی، محمدجواد، مفتاحالکرامة، بیروت، دارالتراث، بیتا. ج 21.
29ـ عمرانی، یحیی بن ابیالخیر، البیان فی فقهالامام الشافعی، بیروت، درالکتب العلمیه، چ اول، 1423، ج 11.
30ـ فاضل لنکرانی، محمد، تفصیلالشریعه، کتاب الدیات، قم، مرکز فقه الائمّةالاطهار ،
چ اول، 1418.
31ـ فراهیدی، فخرالدین، مجمعالبحرین، بیروت، مکتبه الهلال، چ اوّل، 1985، ج 6.
32ـ قرطبی، یوسف بن عبدالله، الکافی فی فقه اهلالمدینه، المصادرالفقهیه، 39.
33ـ کاشانی، علاءالدین بن مسعود، بدایعالصنایع، المصادرالفقهیه، ج 39.
34ـ کریمزاده، احمد، آراء دادگاههای عالی انتظامی قضات در امور کیفری، تهران، میزان، چ اول، 1381، ج 1.
35ـ گرجی، ابوالقاسم، دیات، تهران. دانشگاه تهران، چ اول، 1380.
36ـ مالک، المدوّنةالکبری، المصادر الفقهیه، ج 39.
37ـ المجلسالاعلی، موسوعةالفقه الاسلامی، قاهره، 1390، ج 5.
38ـ مراغی، میرعبدالفتاح، العناوین، قم، موسسةالنشر الاسلامی، چ اول، 1410، ج 2.
39ـ مرغینانی، ابوالحسن علی بن ابیبکر، الهدایة، المصادرالفقهیة، چ اول، 1416، ج 39.
40ـ مروارید، علیاصغر، سلسلةالینابیع الفقیهه، بیروت، موسسة فقهالشیعة، چ اول، 1310، ج 24 و 25.
41ـ ـــــــ ، المصادرالفقهیة، بیروت، دارالتراث، چ اول، 1419، ج 39 و 40.
42ـ موسوی اردبیلی، عبدالکریم، فقهالدیات، قم، چ اول، 1416.
43ـ موسوی خمینی، روحالله، تحریرالوسیله، قم، مؤسسه مطبوعات دارالعلم، چ دوّم، بیتا، ج 2.
44ـ نجفی، محمدحسن، جواهرالکلام، تهران، المکتبه الاسلامیه، چ ششم، 1404، ج 43.
45ـ نووی، یحیی بن شرف، منهاجالطالبین، المصادرالفقهیه، ج 40