حدود و ثغور اعمال ولایت فقها در ساختار حکومت صفویه
آرشیو
چکیده
تأسیس و اسقرار دولت صفوی در ایران به عنوان نخستین حکومت مستقّل شیعی مقتدر در تاریخ اسلام، موجب گشت بحث تأیید این دولت و همکاری یا عدم همراهی با آن، بدل به یکی از مباحث مهم جدید در حوزه تفکر و اندیشه سیاسی و حتی نظرات فقهی علمای بزرگ این دوران شود. براین اساس در این دوران فقهای بسیار زیادی از بلاد مختلف بخصوص لبنان به دعوت شاهان صفوی به ایران مهاجرت کردند وحوزه علمی مقتدری را در اصفهان رونق دادند؛ از طرف دیگر عده زیادی از این فقها با شاهان صفوی همکاری و در ساختار قدرت شرکت داشتند و به مقاماتی ازجمله شیخ الاسلام، صدر، قاضی و... رسیدند. براین اساس پژوهش مذکور به این سؤال جواب می دهد که حدود و ثغور ولایت فقها درساختارحکومت صفویه چگونه بوده است؟ فرضیه تحقیق با روش توصیفی-تحلیلی پاسخ می دهد؛ باتوجه به اینکه درایران دوره صفویه، مردم درساختار حکومت نقشی نداشتند وحکومت نیاز به مشروعیت داشت، این مشروعیت یا باید به تایید فقها می رسید و یا اینکه، فقها برای حل بحران مشروعیت، به حکومت می رسیدند؛ براین اساس نگارنده معتقد است که در یک دوره ای ازحکومت صفویه (شاه طهماسب) حکومت ولایت فقیه بالفعل تاسیس شد و شاه درواقع همان صدراعظم فقیه بود که مشروعیتش را از فقیه می گرفت، لذا حدود و اختیارات ولایت فقیه همان حدودی بود که فقهای شیعه قایل به آن هستند.Limits and loopholes of exercising the authority of jurists in the structure of the Safavid government
The establishment and establishment of the Safavid government in Iran, as the first powerful independent Shia government in the history of Islam, caused the discussion of the approval of this government and cooperation or non-collaboration with it, becoming one of the new important topics in the field of political thought and thought and even the jurisprudential opinions of scholars. Therefore, during this period, many jurists from different countries, especially Lebanon, immigrated to Iran at the invitation of the Safavid kings and promoted the powerful scientific field in Isfahan. On the other hand, many of these jurists cooperated with the Safavid kings and participated in the power structure and reached the positions of Shaykh al-Islam, Sadr, Qazi, etc. Therefore, the aforementioned research answers the question that what were the limits and gaps of the jurisprudence in the structure of the Safavid government? Baroush's descriptive-analytical research hypothesis gives an answer; considering that in Iran during the Safavid period, the people did not have a role in the government structure and the government needed legitimacy, this legitimacy either had to be approved by the jurists or the jurists reached the government to solve the crisis of legitimacy. Therefore, the author believes that during a period of the Safavid government (Shah Tahmasab), the government of Velayat al-Faqih was actually established, and the shah was actually the chancellor of al-Faqih who got his legitimacy from the jurist, so the limits and options of the al-Faqih province were the same as the Shia jurists.