رابطه وجود و ماهیت در مکتب نومشائی حکیم رجب علی تبریزی (مقاله علمی وزارت علوم)
درجه علمی: نشریه علمی (وزارت علوم)
آرشیو
چکیده
رجب علی تبریزی سومین حکیم نظام ساز پس از میرداماد و ملاصدرا در مکتب فلسفی اصفهان به شمار می آید. او با تقریری نو از برخی مبانی فکری مشائیان و بازخوانی اصطلاحات آنان، مکتبی نومشائی را بنیان نهاد، درخصوص مسائل بنیادین عصر خود همچون مسئله پراُفت وخیز «رابطه وجود و ماهیت» تأمل و نظریه پردازی کرد و با تکیه بر تلقی خاص از «ماهیت من حیث هی هی» و «وجود وصفی»، نافیِ دیدگاه های میرداماد و ملاصدرا شد. وی با اعتباری خواندن هیچ یک از زوج مفاهیم وجود و ماهیت، موافق نبود و به جعل بالذات ماهیت به عُروض وجود بر آن باور داشت. ثمره چنین نگاهی ترکیب انضمامی اشیا از وجود و ماهیت است. از آنجا که ایده یادشده در معدود پژوهش هایی که معاصران درباره آن انجام داده اند، به درستی تبیین نشده است، در مقاله پیشِ روی کوشش می شود با تتبع درباره پیشینه دیدگاه تبریزی درخصوص فلسفه سینوی و تحلیل دقیق تر مبادی تصوری او درباره مسئله موردنزاع، نقاط ابهام آن نظریه روشن شود و بدین منظور، به برخی پرسش های مقدر ازجمله ارتباط قاعده فرعیت با عروض خارجیِ وجود بر ماهیت و بهره مندیِ شاگردان حکیم از «اصل و فرع» به جای «اصیل و اعتباری» پاسخ داده خواهد شد. تطبیق سه معنای عام، خاص و اخص مفاهیم متمم «اصیل» و «اعتباری» با دیدگاه تبریزی درباره وجود و ماهیت، مطلب پایانیِ پژوهش پیشِ روی است.The Relationship Between Existence and Quiddity in the New-Peripatetic School of Hakim Rajab Ali Tabrizi
Rajab Ali Tabrizi is considered the third systematic philosopher in the Isfahan School of Philosophy, following in the footsteps of Mirdamad and MollaSadra. He founded a New-Peripatetic school by offering a fresh interpretation of key Peripatetic ideas and reevaluating their terminology. Tabrizi engaged deeply with the pressing philosophical issues of his time, particularly the crucial matter of ‘the relationship between existence and quiddity.’ He challenged the viewpoints of MollaSadra and Mirdamad, relying on his unique understanding of ‘quiddity qua quiddity’ and ‘descriptive existence.’ Tabrizi rejected the notion of considering any pair of existence and quiddity as unoriginal, advocating for the generation of quiddity in the presentation of existence. According to his perspective, this approach resulted in the concrete combination of things from both existence and quiddity. Given that this idea has not been sufficiently elucidated in the limited contemporary research on the subject, this article aims to clarify the ambiguities surrounding Tabrizi’s theory. We do this by exploring the philosophical roots of Tabrizi’s perspective within the context of Avicenna’s philosophy and conducting a detailed analysis of the foundational principles underpinning his views on this contentious issue. To achieve this goal, we will address questions that arise, such as the relationship between the principle of subordination and the external presentation of existence on the quiddity. Additionally, we will explore the use of ‘principal and subsidiary’ instead of ‘original and unoriginal’ terminology by Tabrizi’s students. Finally, the research will conclude by aligning the general, specific, and special meanings of the complementary concepts of ‘originality’ and ‘unoriginality’ with Tabrizi’s stance on existence and quiddity.