یکی از بحث های داغ پیرامون معلم و مدرسه ایرانی در ابتدای قرن پانزدهم، موضوع «مرگ مدرسه و معلم» است! این نظریه مبتنی بر شواهدی است که واقعی هستند. همین موضوع موجب است تا توجه پژوهشگران رشته های مختلف به آن جلب شود. آنچه در بنیاد این نظریه قرار گرفته، نتایج عملکرد شاگردان در آزمون های داخلی و جهانی است. عملکرد شاگردان در آزمون های مدرسه ای و در آزمون ورودی دانشگاه ها و همچنین در دو آزمون جهانی تیمز و پرلز شاهد اصلی در ساخت نظریه مذکور است. با وجود این، پژوهشگران به جنبه های تجربی خود و گزارش های پژوهشی هم ارجاع می دهند. حتی اگر شواهد این نظریه پذیرفته شود، باز هم این نوع نظرورزی را می توان درک سطحی شواهد یا «نظریه پردازی بد» نامید. آنچه عملکرد شاگردان را شکل می دهد، فقط دانستن و یادگیری نیست. بیش از یادگیری و دانستن، موضوع خواستن و میل به اعلام دانایی مطرح است؛ که با متغیرهای متعدد اجتماعی در ارتباط است. اینکه شاگردان حاضر باشند در موقعیت آزمون، به پاسخدهی بر اساس توان خود اقدام کنند، جای سوال دارد؛ اما، واقعیت دارد که آنان از آنچه در مدرسه می گذرد، گریزان هستند و اینکه همین اشخاص در موقعیت های عمل مشابه نشان داده اند که دارای توانایی لازم می باشند.