اثربخشی طرح واره درمانی با درمان شناختی رفتاری بر خودکارآمدی و کیفیت زندگی در زنان مبتلا به ام اس (مقاله علمی وزارت علوم)
درجه علمی: نشریه علمی (وزارت علوم)
آرشیو
چکیده
هدف: بر اساس افراد مبتلا به ام اس از کیفیت زندگی و خودکارآمدی پایینی برخوردار هستند. بنابراین، مطالعه ای حاضر با هدف بررسی خودکارآمدی و کیفیت زندگی در زنان مبتلا به ام اس انجام شد. روش پژوهش: پژوهش حاضر از نوع هدف کاربردی و از لحاظ روش شناسی، نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون- پس آزمون، گروه گواه و پیگیری دو ماهه بود. جامعه ی آماری پژوهش شامل تمامی زنان مبتلا به بیماری مولتیپل اسکلروزیس (ام اس) شهر کرمانشاه طی سال 99-1398 بود که به مرکز آموزشی-درمانی امام رضا (ع) مراجعه نموده بودند. به روش نمونه گیری دردسترس و هدفمند، تعداد 45 نفر انتخاب و به صورت تصادفی در سه گروه (درمان طرحواره ای=گروه آزمایش اول درمان شناختی رفتاری و گروه آزمایش دوم و گروه کنترل) گمارده شدند. ابزار گردآوری اطلاعات شامل پرسشنامه کیفیت زندگی سازمان بهداشت جهانی (1996) و پرسشنامه خودکارآمدی شرر و مادوکس (1982) بود. پس از تعیین و جای گزینی تصادفی گروه های آزمایش و گواه (2 گروه آزمایش و گروه گواه)، مداخلات درمانی (یعنی درمان طرح واره ای و درمان شناختی رفتاری) هر کدام به صورت دو جلسه در هفته و هر جلسه به مدت 5/1 ساعته (90 دقیقه ای) بر روی گروه های آزمایش اعمال شد و یک هفته پس از اتمام جلسات درمان، از گروه-های آزمایش و گواه پس آزمون به عمل آمد. تجزیه و تحلیل آماری داده ها با نرم افزار SPSS نسخه 25 انجام شد. یافته ها: تجزیه و تحلیل داده ها با استفاده از تحلیل کوواریانس نشان داد که طرحواره درمانی و درمان شناختی-رفتاری بر کیفیت زندگی (49/219 = F، 001/0 P =) و خودکارآمدی (929/21 = F، 001/0 P =) نمونه آماری پژوهش تأثیر معناداری داشت. همچنین، معناداری آزمون تعقیبی بنفرونی حاکی از پایداری تأثیرات هر دو درمان بود. نتیجه گیری: با توجه به نتایج به سیاست گذاران سلامت پیشنهاد می شود اقدامات و برنامه های درمانی شناختی-رفتاری جهت بهبود کیفیت زندگی و خودکارآمدی زنان مبتلا به ام اس صورت گیرد.The effectiveness of schema therapy with cognitive behavioral therapy on self-efficacy and quality of life in women with MS: a clinical trial study
Aim: According to people with MS, they have low quality of life and low self-efficacy. Therefore, this study was conducted with the aim of investigating self-efficacy and quality of life in women with MS. Methods: The current research was of applied purpose and in terms of methodology, it was quasi-experimental with a pre-test-post-test design, a control group and a two-month follow-up. The statistical population of the study included all women suffering from multiple sclerosis (MS) in Kermanshah during 2019-2020, who had referred to the Imam Reza Educational-Therapeutic Center. Using available and targeted sampling, 45 people were selected and randomly assigned to three groups (schema therapy = experimental group 1; cognitive behavioral therapy =experiment group 2 and control group). The data collection tool included the World Health Organization Quality of Life Questionnaire (1996) and Scherer and Maddox Self-Efficacy Questionnaire (1982). After determining and randomly placing the experimental and control groups, therapeutic interventions were applied to the experimental groups in the form of two sessions per week, each session lasting 1.5 hours. A week after the completion of the treatment sessions, the experimental and control groups were subjected to a post-test. Statistical analysis of data was done with SPSS version 25 software. Results: Data analysis using covariance analysis showed: Schema therapy and cognitive-behavioral therapy had a significant effect on the quality of life (F = 219.49, P = 0.001) and self-efficacy (F = 21.929, P = 0.001) of the research sample. Moreover, the significance of Bonferroni's post hoc test indicated the stability of the effects of both treatments. Conclusion: According to the results, it is suggested to the health policy makers to take cognitive-behavioral treatment measures and programs to improve the quality of life and self-efficacy of women with MS.