چشم انداز جریان موسوم به "فمینیسم اسلامی" به بازنگری فقه سنّی؛ کاوش تطبیقی دیدگاه های عزیزه الحبری و کشیا علی (مقاله علمی وزارت علوم)
درجه علمی: نشریه علمی (وزارت علوم)
آرشیو
چکیده
عنوان «فمنیسم اسلامی» را در اصل ناظران غربی به فعالیت های فکری زنان مسلمان نسبت داده اند. خوانش ادبیات پژوهشی نویسندگان جریان «فمنیسم اسلامی» (و منسوب به آن) نشان می دهد که این پژوهشگران برای ارائه رهیافت های انتقادی و جایگزین به هندسه جنسی جنسیتی اسلامی و میراث معرفتی اسلام، موضوعات و ساحت های گوناگونی را انتخاب کرده اند. در میان نویسندگان اصلی این جریان، عزیزه الحبری و پس از او کشیا علی تمرکز اصلی خود را بر بازنگری فقه اسلامی (سنّی) قرار داده اند. آن ها که از پژوهشگران مطرح این جریان اند، ضمن داشتنِ برخی اشتراکات، نماینده دو دیدگاه متفاوت در «فمنیسم اسلامی» به فقه اند. در حالی که عزیزه الحبری به دنبال فعال کردن ظرفیت های فقه موجود برای استیفای حقوق زنان و پردازشی عدالت طلبانه تر از فقه در مسائل جنسیتی است، کشیا علی سراغ نقد ساختارهای کلان و ریشه ای تر فقه می رود و به این نتیجه می رسد که فقه موجود، آن گونه که در دوره کلاسیک خود از سوی فقها تکوّن یافته و پردازش شده است، نمی تواند یک اخلاق عدالت طلبانه کاملاً برابر را تضمین کند و از این رو باید مورد نقّادی ریشه ای و ساختاری قرار بگیرد. این مقاله، از رهگذر خوانش گسترده و تطبیقی آثار این دو نویسنده، به دنبال پژوهش چشم انداز جریان موسوم به «فمنیسم اسلامی» به فقه اسلامی (سنّی) است.The perspective of Islamic feminism on the revision of Sunni fiqh; a comparative study of Aziza Al-Hibri and Kecia Ali,
“Islamic feminism” is an analytical-descriptive title by which western observers identify the intellectual activities of Muslim women. Muslim female scholars of “Islamic feminism”, though there is no consensus among them about this label, have various approaches and subjects of study in relation to the field of Islam and gender. Aziza Al-Hibri and Kecia Ali are two of these Muslim scholars whose research focus has been on revising and criticizing Islamic (Sunni) jurisprudence. Sharing some characteristics in their study of fiqh, they represent two different intellectual positions on the Islamic jurisprudence among the scholars of “Islamic feminism”. Both Al-Hibri and Ali consider the social contexts and intellectual dynamism of the formation era of Islamic jurisprudence. However, while Al-Hibri tries to activate the capacities of the existing fiqh to seek gender equality, Ali tries to deconstruct what she observes as the roots of gender inequality in fiqh and uncovers methodological instruments (e.g. Qias) that established inequality and hierarchal gender and sexual relations and ethics. Ali considers the approach of scholars like Al-Hibri as destined for failure because of a lack of deconstruction of the essential formulations of inequality in the formation era of Sunni fiqh. A comparative study of different suggestions these two scholars have offered unveil the horizons of “Islamic feminism” on revising and criticizing the Islamic (Sunni) jurisprudence.