نویسندگان: Franco Manni

کلید واژه ها: نوپدیدگرایی عقل جهان طبیعی گرایی

حوزه های تخصصی:
شماره صفحات: ۲۲۵ - ۲۳۸
دریافت مقاله   تعداد دانلود  :  ۵۳

آرشیو

آرشیو شماره ها:
۴۱

چکیده

چنانکه از افلاطون و ارسطو آموخته ایم، ”طبیعی“ به معنای ”مادی“ نیست. برای افلاطون و ارسطو بسیاری هویات طبیعیْ روحانی (یعنی غیرمادی) بودند. بنابراین، ’طبیعی گرایی‘ مترادف ’ماده انگاری‘ نیست و، برخلاف ماده انگاری، متضاد ’روح باوری‘ نیست. در حقیقت، تنها تضاد منطقی ای که در سنت هزاران ساله سه دینِ ابراهیمی یافت می شود، تضاد میان ’طبیعی گرایی‘ و ’فراطبیعی گرایی‘ است. طبیعت مختص مخلوقات است و فراطبیعت مختص خداوند خالق. فلسفه طبیعی گرایانه تصور می کند این عالم خودبنیان است و فارغ از علل طبیعی هیچ چیز دیگری وجود ندارد. از سوی دیگر، فلسفه هایی همچون فلسفه آکویناس، ابن سینا یا این میمون بر آنند که عالم وضع هستی شناختی عالم همچون مخلوقی است که نیازمند وجود یک خالق است، یعنی چیزی ’برتر از امر طبیعی‘. هنری د لوباک، الاهیدان قرن بیستم، استدلال می کند در نظر متفکران قرون میانه فقط و فقط یک ترتیبِ انضمامی برای تاریخ وجود داشت، ترتیبی که در آن خداوند انسان را برای خویش آفرید و طبیعت انسان به این ترتیب فقط برای سرنوشتی یگانه، که فراطبیعی است، خلق شد. اما در رنسانس، برخی الاهیدانان این ایده را پیش کشیدند که طبیعت انسان ”یک کل بسته و بسنده“ است و این نظامِ ’طبیعت محض‘ گرایش عمده در قرن بیستم شده است. اما برخلاف این عقیده هنری د لوباک به این ایده بنیادین معتقد است که چنین نیست که دو واقعیت در توازی هم، یعنی امر ’طبیعی‘ و امر ’فراطبیعی‘ وجود داشته باشد. یک مسیحی یا یهودی یا مسلمان ممکن است بگوید هرچیزی طبیعی است (رحمت الهی به کلی عبارت است از رویدادهای بیرونی و درونیِ جهان تاریخی)، و همینطور می تواند بگوید هرچیزی فراطبیعی است (هر عنصر فضازمانیِ جهان مخلوق است، یعنی از حیث وجود بواسطه خداوند دوام دارد).

The Critique of the Concept of “Pure Nature”

Metaphysical naturalism has been the dominant strand since the mid-20th century (e.g., Quine, 1981), though the exact formulation of it has been heatedly disputed (Papineau, 2007/2020). Often it is discussed with its kin physicalism and materialism, though these terms have different connotations and theoretical baggage (Stoljar, 2010). In recent years, a relative consensus amongst the Anglo-Saxon tradition seems to be this: metaphysical naturalism should take the form of certain version of physicalism, and details aside, some form of physicalism has to be right (Kim, 2011). One prominent exception is John McDowell’s variant: accumulated in his seminal work Mind and World (1996a), he has been arguing for a relaxed version of naturalism, which denies physicalism (1996b; for discussions, see e.g., Fink, 2006; Toner, 2008). This variant has not been taken seriously in the naturalism literature, partly because McDowell’s writing style is idiosyncratic, and his works involve elements in continental philosophy, notably German Idealism and hermeneutics (e.g., 1996a, 2003). To remedy this, there are two aims of this paper. The first is to explain why Hans-Georg Gadamer’s distinction between environment and world (1960/2004) is crucial for understanding McDowell’s relaxed naturalism; the second is to explain how contemporary analytic metaphysics can help cash out a crucial missing piece in McDowell’s writings, i.e., strong emergence (O’Conner, 2020; Wilson, 2021).

تبلیغات