حقیقت نفس انسانی از دیدگاه فارابی (مقاله علمی وزارت علوم)
درجه علمی: نشریه علمی (وزارت علوم)
آرشیو
چکیده
حقیقت نفس از مسائل بنیادین مباحث نفس شناسی و مبنای نظریات مختلف هستی شناختی، انسان شناختی، و معرفت شناختی است. افلاطون در بیان حقیقت نفس قائل به ثنویت گرایی طبیعی عقلی می شود که مبتنی بر دیدگاه او در باب نظریه یادآوری و تمثیل غار است. ارسطو با ارائه دو تعریف از نفس درصدد ارائه حد حقیقی از نفس است که به نظر می رسد تعریف او خالی از اشکال نباشد. فارابی در توافق با افلاطون در ثنویت گرایی انسان و عدم توان بشر در وصول به حد حقیقی اشیاء، و برخلاف ارسطو، ارائه حد حقیقی ماهیات را در توان انسان وابسته به ماده نمی داند و شناسایی را از طریق خواص و لوازم امور میسر می داند که به ارائه تعاریف مختلف از نفس منجر می شود. تعاریف فارابی توجه ویژه او را به مبحث سعادت و مبادی، مانند هیئات طبیعی و ارادی در وصول به مرتبت عقل بالفعل، و لوازم آن، مانند آثار عقل عملی قوه ناطقه نشان می دهد. گزینش واژه «استکمال» نشان گر جامعیت مباحث فلسفی معطوف به سعادت در تعریف نفس است. فارابی با رویکرد انتقادی به مباحث الجمع پرداخته، و تعاریف کارکردی الجدل و کتاب الاخلاق را به عنوان وظایف نفس ناطقه لحاظ کرده است.The Truth of the Human Soul according to Fārābī
The truth of the human soul is one of the fundamental issues of psychology and the basis of various ontological, anthropological, and epistemological theories. In expressing the truth of the soul, Plato believes in natural intellectual dualism, which is based on his view on the theory of remembrance and the allegory of the cave. By presenting two definitions of the soul, Aristotle tries to present the true limit of the soul, which seems to be a problematic definition. Fārābī agrees with Plato in dualism and the inability of man to reach the true limit of things, and unlike Aristotle, he denies that the man attached to the matter can understand and offer the true limit of essences; Instead, he considers definition possible only through the things’ properties and implications, which leads him to offer different definitions for the soul. Fārābī’s definitions show his special attention to the issue of happiness, its principles such as natural and voluntary characteristics in attaining the state of the actual intellect, and its implications such as the effects of the practical intellect of the rational faculty. The selection of the word “perfecting” shows the comprehensiveness of the philosophical discussions regarding happiness in the definition of soul. Fārābī dealt critically with the discussions in al-Jam‘ , and considered the functional definitions in al-Jadal and Kitāb al-’Akhlāq as the duties of the rational soul.