از خود بیگانگى »alienation« یکی از مهم ترین مسائل انسان شناختى است که در رشته هاى گوناگون علوم انسانى ازجمله جامعه شناسى، روان شناسى، فلسفه و حتى روان پزشکی مورد توجه قرار گرفته است. اگرچه این موضوع در جهان با نام تئوری انتقادی شناخته شده ولی در تعالیم اسلامی نیز از ابعاد مختلفی به آن پرداخته شده است. این واژه با نظریات مارکس در توصیف طبقه کارگر وارد سازمانها شد و اگر چه از آن زمان تا کنون شکلهای متعددی از «از خود بیگانگی » مورد نظر اندیشمندان چپ گرا بوده است ولی اصل موضوع همیشه بوده و به آن توجه ویژه ای شده است. در مقاله حاضر علاوه بر بیان مقدمه ای بر «از خود بیگانگی » به مقایسه بین قرآن و اندیشمندان پیشرو تئوری انتقادی از جمله هگل، مارکس و... پرداخته شده است. در این پژوهش ابتدا با توجه به شباهت این موضوع در اندیشه صاحب نظران مسلمان و اندیشمندان پیرو مکتب هگلیان جوان پرداخته شده است. سپس ضمن بررسی این موضوع از دیدگاه قرآن نگرشهای مختلف با همدیگر مقایسه شده اند. این مقایسه در قسمت نتیجه گیری ارائه شده است.