مطالعه حاضر در پی پاسخ دادن به این سوال است که چرا ترکیه و ایران نتوانستند از برهه های سرنوشت ساز دهه های اخیر به عنوان نقطه شروعی برای توسعه ملی و شکل دادن به توسعه منطقه ای استفاده کنند؟ برای پاسخ دادن به پرسش پژوهش، دستگاه نظری نهادگرایی جدید درباره توسعه منطقه ای مبنای مطالعه قرار گرفت و از نظریه عجم اوغلولو و رابینسون در خصوص برهه های سرنوشت ساز استفاده شد. به لحاظ روشی، پژوهش حاضر از نوع مطالعه تاریخی- تطبیقی مورد محور است. واحد تحلیل این پژوهش کشور است و رویدادها و شرایط جهانی، بین المللی، منطقه ای و ملی در نسبت با آن انتخاب و تحلیل می شوند. براساس نتایج تحقیق، ایران و ترکیه از دهه 1990 به بعد دو برهه سرنوشت ساز را تجربه کرده اند که یکی بر اثر فرآیندهای داخلی و انتخابات و دیگری بر اثر یک رویداد خارجی مانند اشغال نظامی عراق و یا بهار عربی به وجود آمده اند. به نظر می رسد ایران و ترکیه در برهه سرنوشت ساز اول در مسیر پیشبرد توسعه ملی حرکت کرده اند اما در برهه سرنوشت ساز دوم وارد تنش ها و منازعات داخلی و منطقه ای شده اند و توسعه ملی را با مشکل مواجه کرده اند. علاوه بر این، این دو کشور طی دو دهه اخیر نتوانسته اند به صورت نهادمند و پایدار به سمت همگرایی اقتصادی حرکت کنند و در خلق منطقه ای توسعه یافته در خاورمیانه مشارکت داشته باشند. منازعات هویت مبنای خاورمیانه که توسط مداخلات خارجی و سیاست های تقابلی کشورها تشدید می شود، محیط منطقه را به سمت نظامی گری و امنیتی سازی همه امور پیش برده و فضا را برای رشد و رونق اقتصادی نامساعد کرده است.