مطالعات میان رشته ای ادبیات تطبیقی، به عنوان یک رهیافت نوین در تحلیل و بررسی های ادبی قادر است تا با رها ساختن ادبیات از انزوا، زمینه گشودن افق های جدید فکری و برقراری رابطه ادبیات با سایر رشته های علوم انسانی از جمله زبان شناسی، هنر و مطالعات فرهنگی را فراهم آورد. همچنین، بسیاری از تنگناهای مطالعات علمی را بر طرف می کند و منجر به غنا، تنوع و گسترش حوزه مطالعات ادبی می شود. در این جستار، نخست نگارنده می کوشد تا پس از بررسی مفهوم میان رشته ای و ضرورت توجه به آن در مطالعات ادبی، با بررسی تحولات میان رشته ای ادبیات تطبیقی، درک روشنی از تفاوت رویکرد سنتی این نظریه و چرخش های میان رشته ای آن در عصر حاضر ارائه دهد. سپس به بررسی مفهوم بحران هویت که به دنبال ورود نظریه های مختلف به حوزه ادبیات تطبیقی مطرح می شود، می-پردازد، علل آن را تبیین می کند و می کوشد تا با بررسی چارچوب های صحیح و نظام مند برای بررسی های میان رشته ای در ادبیات تطبیقی، ضرورت نظام مند بودن و کاربردی بودن این نوع مطالعات را با حفظ مرزبندی های علمی و منطقی میان رشته ها را نشان دهد.