منظومه هفت پیکر نظامی اثری است بسیار منسجم که ارتباطات معنایی و تناسبات نشانه شناختی گسترده ای در آن مشاهده می شود. مطالعه روایت های نظامی در هفت پیکر نگارندگان را متوجه کرد که میان خرده روایتِ پادشاه سیاه پوشان و کلان روایتِ بهرام گور در کلِ منظومه هفت پیکر تشابه ساختاری و معناداری وجود دارد. از این رو در این پژوهش، گفتمان کنشی این دو شخصیت بررسی، تحلیل و مقایسه شد. بررسی ها حاکی از آن است که هم بهرام گور و هم پادشاه سیاه پوشان متأثر از یک استعاره مفهومی کلان بوده اند که آن را می توان نوعی از زیاده خواهی دانست. هر دو شخصیت برای رسیدن به خواسته های خود کنشی عظیم را آغاز می کنند؛ همچنین این دو کنشگر در مسیر کنش خود جهت رسیدن به خواسته هایشان، طی فرایندی ناخواسته و غیرارادی تحولاتی درونی را تجربه می کنند. البته پادشاه سیاهپوشان و بهرام گور در بهره گیری از تجارب و رهنمودهایی که در طول مسیر نصیبشان می شود، رفتار مشابهی ندارند؛ بنابراین سرنوشتی متفاوت برایشان رقم می خورد : پادشاه سیاه پوشان پس از عروج به سرزمین برتر یا سرزمین خدابانو، به واسطه برخی تابوشکنی ها و خروج از هنجارها، محکوم به هبوط می شود و درعوض بهرام گور با بهره گیری از رهنمودها و کسب آگاهی، سعادت یک سفر معنوی و عروج به عالم معنا نصیبش می گردد.