پژوهش حاضر با روش توصیفی تحلیلی و از طریق رجوع به اندیشه های انسان شناختی جوادی آملی چیستی هویت انسان را می کاود و به این پرسش ها پاسخ می دهد که: انسان چه هویتی دارد؟ چه لوازمی مترتب بر هویت او است؟ و نیز چه مسائلی موجب انحراف در بینش از هویت می شود؟ نتایج حاکی از آن است که در اندیشه جوادی آملی برخلاف تعریف منطقی، حقیقت انسان در حیوان ناطق به عنوان جنس و فصل آن خلاصه نمی شود، بلکه فصل یا فصول دیگری نیز لازم است، که ملاک نهایی در تعیین هویت حقیقی انسان است. وی باتعیین جنس و فصل ممیز حقیقت انسان معتقد است انسان هویتی جز حیات متألهانه ندارد و اساس حقیقتش در تأله او است. مراد از «تأله»، خداخواهی مسبوق به خداشناسی و ذوب شدن در الاهیت او است که خود لوازمی دارد، از جمله پذیرش دین، عقاید و ارزش های آن، التزام عملی به ارزش های اخلاقی، درک مفهوم حقیقی «آزادی»، پرورش عقل نظری و عملی و درک فقر ذاتی خویشتن. در این بین اگر مغالطات روان شناختی (بینشی، عاطفی و رفتاری) دامن گیر انسان شود او را از تشخیص هویت حقیقی اش محروم، و از شکوفایی حیات متألهانه دور می کند.