این نوشتار بر آن است که طبیعت عقل یک معرفت اجمالی به نحو یک دانش محض و ضروری نسبت به چیستی دین دارد. بر این اساس هرگاه عقل با واقع دین روبه رو شود بر حسب آن دانش پیشینی پایه، در شناخت آن توفیق دارد و هرگاه دین نمایی بر او عرضه شود یا پذیرفته نمی شود یا در مصاف با آن معرفت اجمالی کنار گذاشته می شود. بر پایه ی این شناخت اجمالی عقلی به واقع دین، بسیاری از تعریف های ناظر به چیستی دین از اعتبار می افتند. در نهایت، این معرفت اجمالی به پایه های دین، هم در عقل نظری و هم در عقل عملی، آشکارسازی شده و به یکدیگر پیوند داده می شوند. این پایه ها عبارتند از مبدأ هستی، راهنمای هستی و جهان غایی هستی در عقل نظری و مبدأ اخلاق، راهنمای اخلاق و جهان اخلاق در عقل عملی. اصل ها و پایه های هستی و اخلاق از دانش طبیعت عقل اند و با یکدیگر تعریفی از دین را به دست می دهند که می تواند مقبول همه باشد و از آراء شخصی فاصله بگیرد. با این تعریف می توان به شناخت جهانی دین نزدیک تر شد.