یکی از اساسی ترین وظیفه های هر حکومتی فصل خصومت و رفع عامل نزاع بین آحاد یک جامعه مدنی و تحقق عدالت اجتماعی است که این امر با وجود محاکم دادگستری، دیوان قضایی مستقل و حضور قاضیانی «مزکّی ومعدّل از هر دستی» میسر می شود. به اعتقاد تمامی اندیشمندان وجود عدالت و مساوات در هر روزگاری و در هر جایگاهی یک ضرورت است. در این پژوهش دو حکایت با موضوع یکسان از کتاب «سیاست نامه» و «تاریخ بیهقی» در نظر گرفته شده و برای تحلیل گفتمانیِ آن ها از رویکرد نورمن فرکلاف به عنوان نظریه پرداز اصلی استفاده شده است. با تحلیل گفتمان انتقادی و بر پایه مدل های سه گانه فرکلاف به توصیف، تفسیر و تبیین نمونه داده های متنی دو اثر پرداخته شده است تا تقابل دیدگاه وزیرانه خواجه نظام الملک توسی و نظرگاه دبیرانه ابوالفضل بیهقی در باب امر مهم قضاوت تحلیل و تبیین شود. خواجه با توجّه به مقام سیاسی خویش قضاوت را در بسیاری از مواقع حق صاحبان قدرت می داند؛ قدرتی که خود آگاه یا ناخود آگاه دیدگاه های خویش را در لایه های زیرین زبان پنهان کرده است که در آن فرو-دستان هیچ جایگاهی ندارند. در تقابل با این نگرش بیهقی به عنوان یک مورّخ و دبیر از میان قشر متوسط مردم جامعه با همه وابستگی به دربار غزنه سعی می کند در باب قضاوت، جایگاه مردم عامه، فرودست و متظلّم را در لایه های پنهانی زبان خویش به نمایش در آورد.