شاید در میان فرق بازمانده و مشهور اسلام، اسماعیلیان تمایل بیشتری به فهم باطنی قرآن از خود نشان داده باشند. ارتباط و شباهت برقرار کردن میان دو سطح ظاهر و باطن یا همان تأویل و معرفت قلبی از جمله مشترکات صوفیه و اسماعیلیه به شمار می رود. دو گروه در کنار اهتمام به برپاداشتن ظاهر شریعت، در پی کشف بواطن قرآن بوده و حتی در آیات فقهی نیز از تأویل بهره جسته اند. در دیدگاه صوفیه علم تأویل آیات منحصر در فرد خاصی نبوده و دستیابی به آن به جدیت در تهذیب و مراقبه بر می گردد، در حالیکه در فرقه اسماعیلیه تأویل مختص به افرادی است که در سلسه مراتب دعوت قرار می گیرند، به همین خاطر تأویل های این گروه بیشتر فرقه ای می نمایاند و در راستای تایید عقاید اسماعیلی است، در حالیکه تأویل های صوفیان بر تجربه ی شخصی افراد استوار و بیشتر با مقامات صوفیان تطبیق داده می شود. این پژوهش بر آن است، با بررسی تأویلاتِ فقهی قاضی نعمان مغربی (بنیان گذار فقه اسماعیلی) و عبدالرزاق کاشانی(اندیشمند اصیل عرفانی) اشتراک و افتراق رویکردهای تأویلی ایشان را در پیوند فقه و عرفان استخراج و تببین کند.