هگل در بخش دوم علم منطق یعنی منطق ذات به مقولاتی می پردازد که اوصاف مشترکی دارند. درواقع بعضی از این اوصاف حاکی از حیثیات ماهیت هستند که پیش از او منظور ابن سینا نیز بوده است. تأکید بر حقیقت وجود به مثابه ماهیت یا ذات و نیز نحوه اتحاد آنها در جهان خارج و توجه به حیث بازتابی ماهیت و حیث سلبی آن، امکان قیاس با حکمت سینوی را فراهم کرده است. بی تردید این امکان در هگل نیز تحت تأثیر سنت ارسطویی و الهیاتی بوده است. موضوعاتی ازجمله عروض وجود بر ماهیت و کثرت ماهیت نتیجه حیث سلبی و بازتابی ماهیت است و چون هگل منطق را به مابعدالطبیعه و مباحث امور عامه در معنای سنتی تبدیل کرده، اهمیت مقولات ماهیت در مابعدالطبیعه و نه در منطق به معنای سنتی آن، وجه مشترک میان آن دو فیلسوف است.