همواره امکان تجربه از نفس و خویشتن خویش با اثبات وجود «خود» پیوندی وثیق داشته است. فیلسوفانی چون هیوم از تجربه ناپذیر بودن «خود» به انکار وجود نفس پل زده اند. بنابه نظریه «خود صوری» سرل، وی به رغم انکار تجربه از «خود»، نوعی خود صوری و زبانی را لازمه معناداری برخی تبیین های فلسفی دانسته است. ابن سینا نیز علاوه بر اینکه تجربه از خود را بدیهی و کسب ناپذیر و بالفعل می انگارد و از آن به عنوان اصلی محکم در مهم ترین برهان های اثبات تجرد نفس بهره می برد، اما می پذیرد که تنها مستبصرین توان درک آن را دارند. داشتن تجربه از «خود» و نیز مفهوم «من» در اندیشه سرل همچنان چالش برانگیز و لاینحل باقی مانده است. ابن سینا نیز برهان های زبان بنیادی را در تأیید تحقق تجربه از خود آورده که قدر مشترک میان اندیشه او و سرل است و می تواند او را در گفتمان فلسفه معاصر حاضر کند. در این مقاله کوشیده ایم میان بیان های ایجابی و سلبی شیخ در باب تجربه پذیری «خود» سازگاری ایجاد کنیم. سؤال پایه این پژوهش برقراری گفت وگو میان دو فیلسوفی است که به رغم تفاوت های مبنایی، مسائل مشترکی در حوزه تفکر فلسفی دارند.