یکی از مهمترین مسائل تاریخ ایران در دوره های گوناگون، روابط دولت مرکزی با ایلات، حاکمان محلی و کانون های قدرت در گوشه و کنار کشور بوده است. این موضوع با عنایت به اینکه در بخش قابل توجهی از تاریخ ایران، عناصری با خاستگاه ایلی، قدرت و حاکمیت را در اختیار داشته اند، اهمیتی دو چندان می یابد. شکل گیری دولت پهلوی، از این حیث که خاستگاهی غیرایلی داشت و برخوردار از خصلت های بارز نظامی و به شدت تمرکزگرا بود و شعار تجدد و همراهی با تغییر و تحولات نوین دنیا را سر می داد، نقطه عطفی در روابط دولت مرکزی و ایلات و حاکمان محلی به شمار می رود. در این پژوهش با استناد به قراین و شواهد تاریخی، روابط دولت مرکزی با والی پشتکوه و شیخ خزعل در خوزستان، در سال های نخست روی کار آمدن رضاخان، مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته است. یافته های این تحقیق که با روش توصیفی – تحلیلی انجام شده است، نشان می دهد که روابط حاکمان مذکور با دولت مرکزی، عمدتاً ماهیتی تقابل محور داشته است؛ چنانکه دولت مرکزی با هدف بسط اقتدار خود و تمرکز افراطی قدرت و حاکمان محلی نیز در مسیر دفاع از پیشینه و هویت تاریخی و قدرت منطقه ای خویش، به شکل منفرد یا مشترک، از جمله در قالب کمیته ای با عنوان سعادت به رویارویی پرداخته اند. این تقابل، ابعادی سیاسی، نظامی، اجتماعی و خارجی داشته و در نهایت به تحکیم حاکمیت دولت مرکزی و زوال قدرت حاکمان محلی انجامیده است.