تغییرات جوامع را از دو منظر درونی و بیرونی می توان بررسی کرد. اولی ناظر بر کلیه تجارب زیسته اعم از پنهان و آشکار و تکیه بر درون زا بودن تغییرات است و دومی، بر از پیش ساخته بودن چارچوب نظری و تحمیل نظریه بر میدانِ واقعیت اتکا دارد. هدف اصلی در این مقاله بررسی مطالعات و تحقیقات صورت گرفته در مورد «کار» و «همکاری» در قبل و بعد از انقلاب اسلامی در ایران است تا مشخص شود که با تکیه بر کدام گمانه و پیش فرض ها و فرضیه ها، چارچوب های مفهومی و نظری در این زمینه مسئله یابی کرده اند و فرایند حل مسئله متناسب با آن ارائه کرده اند؟ شناسایی، گردآوری آثار به عنوان منابع داده ها و اطلاعات و تفکیک متون بر اساس زمان چاپ (قبل و بعد از انقلاب اسلامی) و مضامین و رویکردهای آن ها (بر اساس تکیه گاه دانشی) نشان می دهد که در تحلیل تغییرات نظام اجتماعی- در معنای عام آن- با محوریت «کار» و «همکاری»، با دو دانش یعنی دانش بومی (اعم از مکتوب و شفاهی) و دانش رسمیِ وارداتی و ترجمه ای مواجه هستیم. با توجه به تفاوت ماهوی در نگرش های سازنده هر یک از این دانش ها-که اولی مبتنی بر فرهنگ و تاریخ و شرایط اجتماعی کشورهای جهان سوم و از آن جمله کشورهای جنوب غربی آسیا و در آن میان، جامعه ایران از یک سو و دومی، بر اساس شناخت رسمی و دانشگاهی ساخته وپرداخته نظام سوداگری-استعماری غرب و دانش برخاسته از آن از سوی دیگر- شناخت های متفاوت و بلکه متضادی از سابقه و پیشینه کار و همکاری و آسیب شناسی امروز و تجویز برای آینده به دست می آید. تقابل دانش رسمی دانشگاهی علوم اجتماعی ما با دانش بومی عمدتاً از طریق اقتدار سیاسی و اقتصادی جهانی در طی یک صد و پنجاه سال گذشته به ویژه پس از جنگ جهانی دوم از طریق برنامه های رسمی حکومت و دولت های تحت سلطه در قالب برنامه های نوسازی صورت گرفته است که مقاومت های مختلفی را در جامعه ایرانی موجب گردید. پیروزی انقلاب اسلامی نقطه عطفی در فرآیند تقابلِ فعال به لحاظ سازمانی و نظام اجتماعی در ابعاد مختلف آن محسوب می شود. تحلیل محتوایی آثار موجود به مثابه پشتوانه و پیشینه نظری از یک سو و سوابق تجربی قدیمی و متأخر در زمینه کار و همکاری در جامعه ایران از سوی دیگر نشان می دهد که چالش هایی جدی ناشی از شکاف میان «میدان» و «نظریه» در فهم «کار» و «همکاری» و آسیب شناسی فرهنگ کار و همکاری ایرانیان پدید آمده است. آثار و منابع دست اول و دست دوم و تصویرهای ارائه شده در آثار مردم شناسی مبیِّن تقابل الگوهای کار و همکاری هستند که ریشه در تغییرات اجتماعی دارند. رویارویی جامعه ایرانی که غالباً روستایی- عشایری و یا شهرهای ایرانی- اسلامی بوده با دولت های شبه مدرن پهلوی موجب شکل گیری دو نوع تحلیل در دو سطح برای تشریح چگونگی وضعیت کار و همکاری در ایران گردیده است. در پیش از انقلاب، سطح اول مشتمل بر دیدگاه رسمی، دولتی، دانشگاهی بوده و سطح دوم، دربردارنده واقعیت و میدان فره نگ و جامعه ایران که اتفاقاً غیررسمی می باشد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی، تقابل نهادی جامعه ایرانی - اسلامی از مسیر نظام تازه تأسیس جمهوری اسلامی و طراحی و تجربه انواع نهادهای انقلابی خصوصاً جهاد سازندگی با شعار "همه با هم"، واقعیت استمرار چالشگری فرهنگی و اجتماعی را با تحلیل ها و سازمان های وارداتی نشان می دهد. عبور موفقیت آمیز از این چالش فرهنگی در گرو بازشناسی انتقادی سابقه کار و همکاری و گروه ها و سازمان های کار جمعی در قالب های متنوع و متعدد و بانام های محلی فراوان در روستاها، عشایر، اصناف، گروه ها و سازمان های مذهبی و مسلکی و وقفی همتراز و ناهمتراز در ایران است تا تحلیل فرهنگ کار بتواند از سطح خُرد، فردی و یا جمعی در قالب های بومی و سنتی و روان شناختی به سطح کلان، جامعه شناختی و سازمان دهی با کارکردهایی در زمینه هایی جدید و البته بر پایه ساخت ها و تجربیات تاریخی- ارتقاء یابد و رویارویی بافرهنگ مهاجم، از بُعد دانشی امکان پذیر گردد.