خط مشی های عمومی راهکارهای حل «مسائل» عمومی کشور هستند، مسائلی که «ابعاد» متعدد دارند؛ اما اغلب بسیاری از ابعاد، ازجمله ابعاد دینی و فرهنگی آن ها مورد کم توجهی واقع می شوند. هدف تحقیق حاضر آن است که مشخص شود آیا برای کل نگری و هماهنگی درونی بین ابعاد مختلف دانشی یک مسئله، به شناخت و تعیین «محور مشترکی» برای یکپارچگی بین آن ها نیاز هست یا خیر. محوری که می تواند از جنس موضوعی، عملیاتی، فرایندی و ... باشد. در پژوهش حاضر که هدف آن کاربردی است از روش پیمایش به عنوان روش کمی برای گردآوری و تحلیل داده ها استفاده شده است. جامعه آماری تحقیق، متشکل از دانشجویان مقطع دکتری خط مشی گذاری یا فارغ التحصیلان و دانشجویان مقطع دکتری دیگر رشته ها است، با این خصوصیت که با نهادهای خط مشی گذاری کشور همکاری داشته ا ند. روش نمونه گیری، نمونه برداری هدفمند با تعداد نمونه 30 نفر و ابزار آن، پرسشنامه با گویه های طیف لیکرت بوده است. داده های به دست آمده، با روش آزمون یک نمونه ای، آزمون گردید و سپس با آزمون فریدمن رتبه بندی صورت گرفت. نتایج آزمون ها بیانگر نیاز جدی به شناخت محور مشترکی بین دانش ها برای به کارگیری در خط مشی گذاری عمومی کشور است که در این خصوص، راهبردهایی برای خط مشی گذاران و پژوهشگران ارائه شده است.