در این مقاله، ابتدا با دلایلی نظیر حکم ایجابی به معدوم، محمول قرار دادن حقایق انتزاعی و اعتباری برای حقایق خارجی و انتزاع مفاهیم کلی و غیره، به اثبات مسأله ی وجود ذهنی پرداخته شده و در ادامه حکمایی چون فخر الدین رازی با طرح نظریه ی نسبت اضافه، فاضل قوشچی با بیان نظر مغایرت علم و معلوم و انکار عینیت آن دو و صدر الدین دشتکی با طرح مسأله ی قلب ماهوی و نظریه ی انقلاب ذاتی به ایراد اشکال و انکار مسأله ی وجود ذهنی پرداخته اند، که این نقادی ها از سوی دو حکیم متأله (ملاصدرا شیرازی و ملاهادی سبزواری) به بحث و پاسخ گزارده شده و در نهایت حکیم صدرالمتألهین شیرازی با ابداع نظریه ی انقلاب در هستی شناسی علم و تساوق علم با هستی محض و تجرد صرف و خروج آن از مقولات و ماهیات و نقش مصدریت و مظهریت نفس در علم و قیام صدوری صور علمی به نفس و منتفی دانستن قیام حلولی آنها به نظریه ی نهایی خود که مبتنی بر تطابق عوالم ذهن و عین می باشد، به اثبات مسأله ی وجود ذهنی می پردازد.