آرشیو

آرشیو شماره ها:
۴۰

چکیده

در برخی از آثار افلاطون، همچون دفاعیه، کریتونو فایدون، موضوع مرگ ملموس تر از زندگی است؛ ولی آنجا که زندگی مطرح است، غایت سعادتمند شدن انسان را در بطن خود دارد؛ سعادتی که آدمی از طریق کسب فضائل بدان نائل می آید. منظور افلاطون از «فضیلت» که به «سعادتمندی انسان» در زندگانی و پس از مرگ منجر می شود، چیست؟ مقاله بخشی از پاسخ این پرسش را در رسالة آلکیبیادسو بخش دیگر آن را در فیلبُسجسته است. به طور کلی نزد افلاطون، دانایی و تأمل دربارة حقیقت، جدا از زندگی نیست و سعادت یا نیکبختی افراد و به تبع آن جامعه، به میزان آگاهی به فضیلت و دانایی آنان نسبت به حقیقت بستگی دارد. از این رو ماهیت انسان در رسالة آلکیبیادسبررسی شده است که مطابق آن اختلاف انسان ها در بودن ها و هست ها نیست بلکه اختلاف شان در شدن ها و چیستی هاست. انسان ها در نحوة پرورش و میزان تلاش در تهذیب و خودشناسی متفاوت اند ولی همه سعادت را می جویند و از این منظر به لحاظ روحی با یکدیگر مرتبط اند. رسالة فیلبُسبه «خیر»، «زیبایی» و مناسبات این دو با «لذت» اختصاص دارد. نتیجه ای که از برداشت افلاطون دربارة «سعادتمندی انسان» می توان گرفت، این است که زندگی، تحقق تطابق عالم مرئی محسوس با کمال مُثُل معقول است که در آن همه چیز بر اساس خیر مطلق تنظیم می شود. زندگی بودن نیست، «شدن» و «صیرورت» است.

تبلیغات