أسماء بنت عمیس (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
آرشیو
چکیده
متن
أسماء بنت عمیس، در ابتدا همسر جعفر بن ابی طالب بود و همراه او به حبشه مهاجرت کرد. او همسر خود را در سرپرستی مهاجران یاری نمود. اسماء پس از شهادت جعفر در جنگ موته، با ابوبکر ازدواج کرد و محمد بن ابی بکر متولد شد. این بانوی بزرگ، در دورة خلافت ابوبکر، ارتباط نزدیک خود را با خانوادة حضرت علی(ع)، به ویژه فاطمه(س)، حفظ کرد. وی، پس از وفات ابوبکر، با حضرت علی(ع) ازدواج نمود و مدتی پس از شهادت او نیز در قید حیات بود.
از آن¬جا که بخشی از شیوه¬های رفتار اجتماعی و خانوادگی حضرت علی(ع) را می¬توان با بررسی حیات همسران و فرزندان آن امام بازشناسی کرد، این نوشتار به شرح زندگانی اسماء بنت عمیس پرداخته است.
نسب أسماء بنت عمیس
اسماء بنت عمیس بن معد بن تیم بن حارث بن کعب بن مالک بن قحافه بن عامر بن ربیعه بن عامر بن معاویة بن زید[1] بن مالک بن نسر[2] بن وهب الله بن شهران بن عفرس[3] بن خلف بن أفتل یا أقبل (خثعم)،[4] است. [5] مادرش نیز، هند (خولة)[6] بنت عوف بن زهیر الحارث[7] بن حماطة بن جرش بود.[8]
أسماء هشت یا نه خواهر از طرف مادر و شش خواهر از طرف پدر و مادر داشت[9] که چهارتن از آنان در تاریخ شهرت دارند و رسول خدا(ص) دربارة آنها می¬گوید: أسماء بنت عمیس، سلمی، ام الفضل و میمونه، چهار خواهر مومنی هستند که به سبب ایمانشان دوست داشته می¬شوند.[10] أسماء بنت عمیس، همسر جعفربن ابی طالب و هم¬چنین ابوبکر؛ سلمی بنت عمیس، همسر حمزه بن عبدالمطلب؛ لبابه ام الفضل، همسر عباس بن عبدالمطلب؛ و میمونه ام المومنین، همسر نبی اکرم(ص) بود. از این رو، رسول خدا(ص) فرمود: هند – جرشیه – مادر أسماء گرامی¬ترین زنان، از جهت دامادها است. [11]
ازدواج أسماء با جعفربن ابی طالب
در برخی منابع آمده است که أسماء بنت عمیس، نخست با حمزة بن عبدالمطلب ازدواج کرد که حاصل آن دختری به نام امة الله یا أمامة بود و پس از او با شدّاد بن الهاد وصلت نمود که ثمر? آن، دو پسر به نام¬های عبدالله و عبدالرحمن بود؛[12] در حالی که همان منابع، با تردید در ازدواج¬های مذکور، این طور آورده¬اند: حمزه و شدّاد با خواهر أسماء، سلمی بنت عمیس، ازدواج کرده¬اند نه با أسماء بنت عمیس. [13] از این رو به نظر می¬رسد أسماء نخستین بار به همسری جعفربن ابی طالب درآمد.
أسماء بنت عمیس، در مکه و قبل از استقرار رسول خدا(ص) در خانه ارقم[14]، ایمان آورد و با پیامبر اسلام بیعت کرد. [15] وی با افزایش آزار و اذیت مشرکان قریش به همراه همسر خود، جعفر بن ابی طالب، به حبشه مهاجرت کرد.
در حبشه، أسماء بنت عمیس، یاور همسر خود جعفربن ابی طالب در سرپرستی مهاجران بود. آنها مورد احترام نجاشی، حاکم حبشه، بودند؛ به طوری که چند روز پس از ولادت عبدالله بن جعفر، نجاشی، پسر نو رسید? خود را به تأسی از جعفربن ابی طالب، عبدالله نام نهاد و أسماء به آن طفل همراه کودک خود عبدالله شیرداد که همین امر، منزلت آنان را در نزد نجاشی بالا برد.[16]
با وجود این در خبر ازدواج فاطمه زهرا(س) آمده است که نبی اکرم(ص) در شب زفاف از زنان خواست خانه فاطمه(س) را ترک کنند. همه به جز أسماء بنت عمیس خانه را ترک کردند. وقتی پیامبر(ص) متوجه حضور أسماء شد فرمود: مگر نگفتم همه بروند؟ أسماء گفت: من نیز خلاف امر تو نخواستم؛ اما در نزدیکی وفات خدیجه(س) دیدم که او گریه می¬کند. گفتم: تو که سرور زنان عالم و همسر رسول خدا هستی برای چه گریه می¬کنی؟ گفت: برای دخترم فاطمه می¬گریم؛ هر زنی در شب زفاف نیازهایی دارد فاطمه کم سال است، می¬ترسم کسی نباشد نیازهای زنانه او را رفع کند. گفتم: سرورم با شما عهد می¬کنم اگر من زنده باشم، خواسته تو را برآورده خواهم کرد. پیامبر(ص) از گفته أسماء گریست و گفت: خداوند تو را از شر شیطان محافظت کند.[17]
برخی نیز گفته¬اند: پیامبر اسلام در شب زفاف فاطمه زهرا(س) وارد خانه او شد، در حالی که زنان در نزد وی نشسته بودند و بین آنها و حضرت علی(ع) پرده¬ای آویزان بود. همه زنان به امر رسول خدا(ص) خانه را ترک کردند، ولی أسماء بنت عمیس امتناع کرد و به پیامبر(ص) گفت: من نگهبان دخترت هستم؛ هر زن جوانی در شب زفاف نیازهایی دارد و کسی باید باشد که در صورت ضرورت، نیازهای او را برآورده سازد. پیامبر(ص) نیز او را دعا کرد و فرمود: از خدا می-خواهم از یمین، یسار، پشت سر و رو به رو نگهبان تو باشد.[18]
نویسندگان متأخر در درستی روایات مذکور تردید کرده¬اند؛ گنجی، از نویسندگان قرن هفتم، می¬گوید: ازدواج فاطمه(س) بعد از جنگ بدر و در سال دوم هجری بوده؛ در حالی که در این زمان، أسماء بنت عمیس همراه همسر خود، جعفربن ابی طالب، در حبشه حضور داشته و تاریخ مراجعت آنها سال هفتم هجری بوده است. از این رو نسبت دادن این روایات به اسماء بنت عمیس؛ صحیح نیست و فرد مذکور، أسماء بنت یزید انصاری بوده است که شهر بن حوشب و دیگران به واسط? او، احادیثی از پیامبر(ص) نقل کرده¬اند.[19]
استنباط گنجی که شخص مورد بحث، أسماء بنت یزید بوده، نمی¬تواند صحیح باشد؛ زیرا نگرانی خدیجه(س) در خصوص دخترش، فاطمه زهرا(س)، مهم¬ترین دلیل برای حضور أسماء در شب زفاف فاطمه(س) ذکر شده است؛ در حالی که أسماء بنت یزید از انصار، یعنی اهل مدینه، بوده است و بعید به نظر می¬رسد که در رحلت خدیجه(س) در مکه حاضر بوده و مهم¬تر از آن، خدیجه(س)، نگرانی خود را با او در میان گذاشته باشد.
با توجه به مطالب مذکور دربار? حضور أسماء بنت عمیس در شب عروسی فاطمه زهرا(س)، دو احتمال زیر قابل تصور است:
اول این که أسماء بنت عمیس در سال دوم هجری به مدینه آمده و در مراسم عروسی نیز شرکت کرده است. قبول این امر مستلزم بررسی بحث کلی ارتباط مسلمانان مهاجر به حبشه، با مدینه است. همان گونه که پیش از این گفتیم عده¬ای از مسلمانان به سبب آزار قریش، در سال پنجم بعثت به حبشه هجرت کردند و تا سال هفتم هجری در همان¬جا ماندند. علت این که آنان، علی¬رغم تثبیت موقعیت پیامبر اسلام(ص)، این مدت طولانی را در حبشه باقی ماندند، نیاز به بحث مفصل دارد که در این مقال نمی¬گنجد، اما سؤال این است که در این مدت، ارتباط آنان با مدینه چگونه بود؟ آیا رفت و آمدی صورت می¬گرفت یا نه؟ با در نظر گرفتن موقعیت مکانی حبشه، از آن جا که اعراب به سفرهای سالیانه به حبشه، ایران، شام و یمن عادت داشتند و با توجه به این که مدینه از نظر مکانی بالاتر از مکه و نزدیک دریا بود، و در این مسیر، خطر چندانی مسلمانان را تهدید نمی¬کرد، احتمال رفت و آمد بسیار زیاد بوده است. از این رو، به نظر می¬رسد أسماء و همسرش گاه گاهی به مدینه می¬آمدند؛ ولی چون آنان سرپرستی مهاجران را نیز بر عهده داشتند، لاجرم دوباره به حبشه باز می¬گشتند. البته به جز گزارش¬های مذکور، روایات دیگری نیز هست که در مقاطع بعدی، حضور أسماء را در مدینه تأیید می¬کند؛ برای مثال، ابن بابویه از أسماء بنت عمیس نقل می¬کند که من در ولادت بعضی از اولاد فاطمه زهراء(س) حاضر بودم[20]؛ در حالی که تمام فرزندان فاطمه(س) قبل از سال هفتم متولد شده¬اند. هم چنین از علی بن حسین(ع) نقل شده است که أسماء بنت عمیس مرا گفت: در تولد حسن و حسین، من به عنوان قابله در نزد جدت فاطمه بنت رسول خدا(ص) بودم. هنگامی که حسن متولد شد، نبی اکرم(ص) فرمود: ای أسماء فرزندم را بیاور؛ پس او را در پارچه زرد پیچیده، به او دادم. پیامبر(ص) پارچه زرد را باز کرد و فرمود: مگر با شما عهد نکردم که نوزاد را در پارچ? زرد نپیچید. ایشان پارچه¬ای سفید خواست و به دور بچه پیچید و... هم چنین گفت: چون حسین متولد شد پیامبر(ص) آمد و فرمود: ای أسماء فرزندم را به من بده [من هم] نوزاد را در پارچه¬ای سفید به او دادم.[21]
از حضرت علی(ع) نیز نقل شده است که چون ولادت حسن نزدیک شد رسول خدا(ص) به أسماء بنت عمیس و ام سلمه فرمود که در آن جا حاضر شوند و بانگ در گوش راست و اقامه در گوش چپ او بگویند.[22] از آن¬جا که ولادت حسنین(ع) در سال¬های سوم و چهارم روی داد، اگر روایات مذکور صحیح باشد، أسماء بایستی در آن سال¬ها در مدینه حضور داشته باشد.
احتمال دوم این که بپذیریم راویان یا نویسندگان و یا نساخان، در نقل روایات دچار اشتباه شده-اند و بنت عمیس را به جای شخص دیگری ثبت کرده¬اند. همان گونه که اربلی، از نویسندگان قرن هفتم هجری، می¬گوید: أسماء بنت عمیس در زفاف فاطمه(س) حاضر نبود، ولی خواهرش سلمی بنت عمیس، همسر حمز? بن عبدالمطلب، حاضر بود. از این رو شاید روایت مذکور از او باشد، ولی چون به دلیل مشهورتر بودن أسماء یا در اثر سهو، از او روایت کرده، دیگران از آن متابعت کرده باشند. [23]
به هر حال أسماء بنت عمیس، تا سال هفتم همراه همسر خود در حبشه بود. وی، در این سال همراه دیگر مهاجران راهی مدینه شد. رسول خدا(ص) از مراجعت آنان بسیار شادمان شد و فرمود: به خدا قسم نمی¬دانم به کدام یک از این دو پیش¬ آمد خوشحال¬ترم؛ به فتح خیبر یا رسیدن جعفر[24]، و بهره¬ای از غنایم خیبر را برای آنان قرار داد.[25]
پس از بازگشت مهاجران، هنگامی که عمربن خطاب، به أسماء بنت عمیس گفت: ما در هجرت بر شما سبقت گرفتیم و در نزدیکی به پیامبر اولی¬تر از شما هستیم، أسماء پاسخ داد: به خدا قسم چنین نیست؛ شما با پیامبر(ص) بودید؛ او گرسنگان شما را غذا می¬داد و جاهلان شما را وعظ می¬کرد؛ در حالی که ما برای رضای خدا و رسولش در سرزمینی دور بودیم. خدا را گواه می¬گیرم که هیچ غذایی نمی¬خوردیم و هیچ نوشیدنی تناول نمی¬کردیم، مگر با یاد سخنان رسول خدا(ص). چون نبی اکرم(ص) آمد، أسماء گفت: یا رسول الله، عمر چنین و چنان می-گوید. پیامبر(ص) فرمود: او مستحق¬تر از شما بر من نیست، برای او و یارانش یک هجرت است، اما برای شما ای اهل سفینه دو هجرت؛ هجرت به نجاشی و هجرت به من. [26]
یک سال پس از مراجعت مهاجران حبشه، جعفر بن ابی طالب ـ همسر أسماء بنت عمیس ـ به شهادت رسید. [27] او فرمانده سپاه مسلمانان در جنگ موته بود. هنگامی که رسول خدا(ص) از شهادت جعفر آگاه شد به خان? وی آمد و به أسماء فرمود: فرزندان جعفر کجایند؟ أسماء بنت عمیس می¬گوید که من در صبح آن روز تعدادی پوست دباغی کرده، مقداری خمیر ساخته و صورت بچه¬هایم را شسته و بر آنان روغن مالیده بودم که رسول خدا(ص) بر من وارد شد و فرزندانم را بر سینه خود فشرد و آنان را بویید و بوسید سپس اشک از چشمانش جاری شد. گفتم: یا رسول الله از جعفر خبری رسیده است؟ آن حضرت فرمود: آری، جعفر کشته شده است، من فریادی زدم و زنان دور من جمع شدند. پیامبر(ص) فرمود: ای أسماء بر سر و روی خود نزن و کلمات ناهنجار نگو. در این هنگام فاطمه زهرا(س) در حالی که بر عموی خود می-گریست، وارد شد. آن گاه نبی اکرم(ص) فرمود: بر همچو جعفر باید بسیار گریست و به اهل خانه خطاب کرد: برای آل جعفر طعام بسازید و آنان را مشغول کنید و طبق روایتی دیگر فرمود: از آل جعفر غافل نشوید؛ آنان را مشغول دارید.[28]
فرزندان أسماء بنت عمیس از جعفر بن ابی طالب
هم? فرزندان جعفر بن ابی طالب از أسماء بنت عمیس و متولد حبشه بودند. [29] سه پسر به نام¬های عبدالله، محمد و عون. [30] برخی نیز پسری دیگر به نام حمزه یا حمید برای آنان ذکر کرده¬اند که در کودکی وفات یافته است. [31] البته عمری (د: 490 هـ) اسامی فرزندان جعفر بن ابی طالب را عبدالله، عون، محمد، محمد اصغر، حمید، حسین، عبدالله اصغر و عبیدالله ذکر کرده است،[32] ولی منابع معتبر قبل از عمری و حتی بعد از او که از فرزندان جعفر بن ابی طالب نام برده¬اند، از محمد اصغر، حسین، عبدالله اصغر و عبیدالله یاد نکرده¬اند.
عبدالله بن جعفر بن ابی طالب
عبدالله بن جعفر، بزرگ¬ترین فرزند جعفر بن ابی طالب بود. او در زمان اقامت والدین خود در حبشه، در آن¬جا متولد شد. [33] عبدالله بن جعفر نخستین مولود مسلمانان در حبشه بود. [34] نقل شده است که وی در زمان رحلت رسول خدا(ص) ده ساله بود. بنا به قولی دیگر، تاریخ ولادتش سه سال قبل از هجرت رخ داده است. [35] کنی? وی، ابوجعفر بوده است، [36] اما برخی وی را با کنیه ابومحمد و ابوهاشم نیز یاد کرده¬اند. [37] عبدالله بن جعفر علاوه بر پیامبر(ص)، مادرش أسماء بنت عمیس و عموی خود حضرت علی(ع)، از ابوبکر، عثمان و عمار یاسر نیز روایت¬هایی نقل کرده است. هم چنین فرزندانش: اسماعیل، اسحاق، معاویه، محمد بن علی بن حسین، قاسم بن محمد، عروه بن زبیر و شعبی، از او روایت نقل کرده¬اند.[38]
عبدالله بن جعفر در سال هفتم هجری همراه والدین خود به مدینه آمد و در سال هشتم، پدر خود را از دست داد. در روز شهادت جعفر، پیامبر(ص) به خانه آنها آمده، دستان خود را بر سر فرزندان جعفر حلقه کرد و گریست سپس فرمود: عبدالله در خلقت و خصلت شبیه من است، پروردگارا برای جعفر ذریّ? نیکو قرار ده و به بیع عبدالله برکت عطا کن و خطاب به آنان فرمود: من در دنیا و آخرت ولی شما هستم. [39] هم چنین عبدالله می¬گوید: پیامبر(ص) من و برادرم را به خانه خود برد. سلمی، خادم پیامبر(ص) برای ما مقداری جو آرد کرد و با روغن زیتون پخت و همراه فلفل به ماداد و ما سه روز در خانه پیامبر(ص) بودیم و هر شب با وی به خانه یکی از زنان او می¬رفتیم.[40] هم چنین نقل شده است که روزی پیامبر(ص) عبدالله را دید که با گل چیزی درست می¬کند و بدو فرمود: برای چه چنین می¬کنی؟ عبدالله گفت: چیزی درست می-کنم و می¬فروشم و با پول آن خرما می¬خرم و می¬خورم. پیامبر(ص) در حق او چنین دعا کرد: خداوندا به بیع عبدالله برکت عطا کن. عبدالله می¬گوید: از آن به بعد من چیزی نخریدم، مگر در آن سود بردم.[41] عبدالله بن جعفر به سبب موقعیت خاص خانوادگی، مهاجرت والدینش به حبشه و شهادت پدرش در جنگ موته، از همان نوجوانی مورد احترام بوده است. حضرت علی(ع) به دلیل علاق? فراوانش به فرزندان برادرش، جعفر، عبدالله را به دیده فرزندان خود می¬نگریست و حتی عبدالله را در ردیف فرزندان خود یاد می¬کرد.[42] آن حضرت، دختر خود، زینب کبری(س) را به ازدواج او درآورد. عبدالله در دور? خلافت علی(ع)، از یاران و سرداران جنگی و مشاوران مورد اعتماد او بود؛ به گونه¬ای که امام(ع) میمنه پیادگان سپاه خود را در جنگ صفین به او سپرد.[43] عبدالله بن جعفر ضمن فعالیت¬های سیاسی و نظامی، امین و کاتب حضرت علی(ع) نیز بود.[44] وی، پس از شهادت امیرمؤمنان (ع) نیز حامی امام حسن و امام حسین(ع) بود.
عبدالله بن جعفر در میان مردم نیز از احترام بسیاری برخوردار بود. و به جود و بخشندگی شهرت داشت. بسیاری از منابع او را به حلم و کرم و بخشش ستوده¬اند[45] و او را از کثرت بخشش، «جواد » و «بحرالجود» لقب داده¬اند. او درباره نیکی و بخشش می¬گفت: من تعجب می¬کنم از کسی که با پول خود بنده¬ای می¬خرد، ولی با کار نیک خود مردان آزاد را بنده خود نمی¬کند.[46] تاریخ وفات عبدالله، به اختلاف، سال¬های 80، 84، 85، 87 و 90هـ و سن او در هنگام وفات 67، 80، 90 و 92 ذکر شده است. [47]
عون بن جعفر
عون فرزند دیگر جعفربن ابی طالب و أسماء بنت عمیس نیز در حبشه متولد شد و در سال هفتم هجری، پس از جنگ خیبر، با والدین خود به مدینه آمد و یک سال بعد، پدرش جعفر در جنگ موته به شهادت رسید. نقل شده است که پیامبر اسلام(ص)، پس از آگاهی از شهادت جعفر، به خانه او رفت و فرزندانش را بویید و بوسه بر رخسار آنان زد و گریست و پس از اعلام خبر شهادت جعفر، آنان را نوازش کرد و درباره عون گفت: عون در خلقت و خلق و خوی شبیه من است. [48] عون همانند سایر برادرانش، مورد توجه و علاقه عمویش، حضرت علی(ع) بود. انتخاب او به دامادی خود نمونه¬ای از علاقه فراوان وی به فرزندان جعفر بود. آن حضرت، عون را به همسری دختر خود، ام کلثوم، برگزید.[49] در کتاب¬های رجال، عون در زمره یاران حضرت علی(ع) و راویان حدیث او ذکر شده است.[50]
عون بن جعفر در واقعه تستر[51] یا در جنگ صفین کشته شد؛[52] برخی نیز گمان کرده¬اند که وی در سال 61هـ همراه پسر عموی خود، حسین بن علی(ع)، در کربلا به شهادت رسید.[53]
محمد بن جعفر
محمد که کنیه¬اش ابوالقاسم می¬باشد،[54] فرزند دیگر جعفربن ابی طالب و أسماء بنت عمیس است. او نیز در حبشه چشم به جهان گشود و در سال هفتم هجری، همراه پدر و مادرش حبشه را به قصد مدینه ترک کرد. در سال هشتم هجری، پس از شهادت پدرش در جنگ موته، پیامبر اکرم(ص) از أسماء و فرزندانش دل¬جویی کرد و در حق محمد بن جعفر فرمود: محمد، شبیه عموی ما ابوطالب است. [55] محمد از صحابه رسول خدا(ص) و از راویان حدیث او بود.[56]
محمد بن جعفر پس از وفات برادرش عون، با همسر او، ام کلثوم، دختر علی(ع)، ازدواج کرد. [57] او از یاران عمویش، امام علی(ع) و از افراد مورد اعتماد او بود؛ به گونه¬ای که وقتی علی(ع) برای مقابله با مخالفان به سمت بصره حرکت کرد، ضمن توقف در ربذه، محمد بن جعفر بن ابی طالب و محمد بن ابی بکر را روانه کوفه کرد تا به نمایندگی از امام(ع) نامه¬ای که با جمله «فحسبی بکم اخواناً و للدین انصاراً» آغاز و به آیه «انفروا خفافاً و ثقالاً و جاهدوا بأموالکم و أنفسکم فی سبیل الله ذلکم خیر لکم ان کنتم تعلمون»[58] ختم می¬شد، به مردم کوفه ابلاغ کنند و[59] آنان را به همراهی آن حضرت تشویق نمایند. منابع، درباره ورود آنان به کوفه و عدم همراهی ابوموسی اشعری، حاکم وقت کوفه، به تفصیل گزارش کرده¬اند.[60]
با استقرار حضرت علی(ع) در کوفه، مرکز جدید خلافت، محمد بن جعفر همراه همسر خود ام کلثوم کبری، در کوفه اقامت گزید. او در جنگ با مخالفان، یکی از سوارکاران و جنگ¬جویان سپاه امیرمؤمنان(ع) بود و در میدان جنگ نیز کشته شد. در کیفیت کشته شدن محمد گفته¬اند که در جنگ صفین، عبیدالله بن عمر بن خطاب، در حالی که پرچم معروف خضرا را همراه داشت، از سپاه معاویه بیرون آمد و محمد بن جعفربن ابی طالب که پرچم معروف به جموح را با خود داشت، به مقابله با وی شتافت. بین آن دو و سپاهیانشان که در حدود ده هزار نفر بودند، جنگ سختی درگرفت. سرانجام آن دو به جنگ تن به تن روی آوردند و سپاهیانشان به حمایت امیر خود وارد جنگ شدند و در مدت کوتاهی تعداد زیادی کشته شدند. در این هنگام حضرت علی(ع)، خود را به میدان جنگ رسانید و دستور داد تا کشتگان را کنار زدند و جسد محمد بن جعفر و عبیدالله بن عمر، در حالی که دست در گردن یک دیگر داشتند، ظاهر شد. امیرالمومنین با دیدن آنان فرمود: به خدا قسم! این دست به گردن انداختن شما از سر دوستی نبوده است.[61]
بر طبق قول دیگر، محمد بن جعفر، در سال هفدهم هجری در واقعه تستر کشته شد.[62] همین طور برخی نیز گفته¬اند که او در واقع? کربلا به شهادت رسید.[63] اما به دلایل زیر بعید به نظر می¬رسد که محمد بن جعفر، در واقعه تستر یا کربلا کشته شده باشد؛ چرا که اولاً، در منابع آمده است که محمد بن جعفر پس از کشته شدن عمربن خطاب و عون بن جعفر، با ام کلثوم کبری ازدواج کرد[64]؛ در حالی که واقعه تستر در سال هفده هجری و در زمان عمر اتفاق افتاده است؛[65] ثانیاً، چنان که پیش¬تر گفتیم منابع، اخبار مربوط به همراهی و همکاری محمد بن جعفر با حضرت علی(ع) در جنگ با مخالفان وی و کیفیت کشته شدنش را در جنگ صفین به تفصیل بیان کرده¬اند،[66] و ثالثاً، هیچ کدام از منابع مهم چون مقتل الحسین، مقاتل الطالبیین، تاریخ طبری، المعارف، مناقب آل ابی طالب، کفای? الطالب و ... که برخی، درباره واقع? کربلا و شهدای آن به تفصیل سخن گفته¬اند، در میان شهداء کربلا اسمی از محمد بن جعفر، نبرده¬اند. در صورتی که محمد در جوانی و در خلافت عمویش، شخصیتی مهم بوده است و حتی به روایتی به دستور عمویش، برای تشویق مردم به پیوستن به سپاه، به کوفه فرستاده شد،[67] بنابراین، اگر در واقع? کربلا حضور داشت، یقیناً یکی از افراد برجسته سپاه حسین بن علی(ع) محسوب و اخبار مربوط به او در کتاب¬های مقتل به تفصیل ذکر می¬شد. از این رو به نظر می¬رسد که گزارش کشته شدن محمد بن جعفر در جنگ صفین صحیح¬تر باشد. محمد بن جعفر، همانند برادر خود عون، فرزندی از ام کلثوم نداشت و نسلی از او باقی نماند.
ازدواج أسماء بنت عمیس با ابوبکر
أسماء بنت عمیس پس از شهادت جعفر بن ابی طالب با ابوبکر وصلت کرد.[68] گزارش شده است که ابوبکر در سال هشتم، در زمان وقوع غزوه حنین، أسماء را به ازدواج خود درآورد.[69] خانه ابوبکر در بیرون مدینه در سنح، محل سکونت زن اولش، حبیبه بنت خارجه، بود. او خانه-ای نیز در مدینه داشت که أسماء بنت عمیس در آن ساکن شد و ابوبکر چون به خلافت رسید در مدینه منزل گزید.[70] آن چه در این برهه از تاریخ أسماء اهمیت دارد ارتباط او با خانواد? حضرت علی(ع) است. با توجه به اختلافی که در سقیفه در امر جانشینی پیامبر اسلام(ص) پیش آمد ابوبکر، و عمر و اطرافیان آنها در یک طرف، و حضرت علی(ع) و بنی¬هاشم، در طرف دیگر قرار گرفتند. أسماء بنت عمیس نیز از یک سو همسر ابوبکر بود و از سوی دیگر، از ناحی? همسر سابقش، جعفربن ابی طالب، با علی(ع) خویشاوند بود و نیز علاق? فراوانی به خانواده او داشت. از این رو، وی در بحرانی¬ترین شرایط، رابطه خود را با خانواد? حضرت علی(ع) حفظ کرد. گزارش¬هایی که در منابع تاریخی از ارتباط او با حضرت فاطمه(س) نقل شده، گواه این امر است.
در دور? بیماری حضرت فاطمه زهرا(س)، أسماء بنت عمیس، رازدار او بود و نیازهای او را برآورده می¬کرد. هنگامی که مریضی ایشان شدت یافت روبه أسماء کرد و گفت: من خوش ندارم آن چه هنگام وفات زنان می¬کنند [یعنی در حالی که] او پوششی جز تکه پارچه¬ای ندارد، بر سریری نهند و مردم در این حال او را نظاره کنند. أسماء گفت: اگر بخواهی چیزی که در حبشه دیدم، برای تو بسازم، پس اسماء کسی را فرستاد که چند شاخه خرما آورد و آنها را بر روی سریر نهاد و پارچه¬ای بر روی آن انداخت و تابوتی درست کرد. فاطمه(س) چون آن را دید، تبسمی کرد؛ در حالی که از وفات پدرش کسی خنده بر لبان او ندیده بود و به روایتی گفت: نیکو وسیله¬ای است که با آن مرد و زن از هم شناخته می¬شوند. نقل شده که این نخستین تابوتی بود که در اسلام درست شد.[71] این روایت با اختلاف اندکی در اکثر منابع ذکر شده است.[72]
هم¬چنین از أسماء بنت عمیس روایت کرده¬اند که فاطمه دختر پیامبر اسلام(ص) به من وصیت کرد و گفت: تو و علی مرا غسل دهید و به کسی اجازه نده بر من وارد شود. [73] از این¬رو هنگامی که حضرت فاطمه(س) وفات کرد، عایشه خواست بر او وارد شود. أسماء اجازه ورود به او نداد. عایشه شکایت به ابوبکر برد و گفت: این خثعمیه مانع ما و دختر رسول خدا(ص) شده و برای او چیزی مثل هودج عروس ساخته است. ابوبکر در خانه آمد و گفت: این چه کاری است که می¬کنی، زنان پیامبر(ص) را مانع از ورود آنان بر دخترش می¬شوی و برای او چیزی مثل هودج عروس می¬سازی. أسماء گفت: خود فاطمه(س) مرا چنین گفته است که مانع از ورود زنان پیامبر(ص) و غیر آنان بر او شوم و این را که می¬بینی، وقتی زنده بود مرا به ساختن آن دستور داد. ابوبکر نیز گفت: همان کن که او گفته است.[74] گزارش¬های مذکور، اعتبار و برجستگی شخصیت أسماء بنت عمیس را نشان می¬دهد.
ابوبکر در سال سیزده هجری در 63 سالگی در مدینه وفات کرد. [75] با وصیت خود او، أسماء بنت عمیس وی را غسل داد و عمربن خطاب بر وی نماز گزارد. [76]
حاصل ازدواج ابوبکر و أسماء بنت عمیس، محمد بن ابی بکر بود. او در سال دهم هجری در حجة الوداع متولد و [77] در خان? حضرت علی(ع) بزرگ شد و به منزله فرزندی برای او بود؛ همان گونه که محمد نیز او را به مثابه پدر خود می¬شناخت و برای هیچ کس فضیلتی چون او قائل نبود. برای همین، علی(ع) می¬فرمود: محمد پسر من از صلب ابوبکر است.[78] محمد بن ابی بکر در جنگ¬های حضرت علی(ع) بر ضد مخالفانش، او را همراهی کرد؛ به ویژه در جنگ جمل که امیرمؤمنان(ع) را بر خواهرش، عایشه، ترجیح داد و در سپاه او جنگید. پس از آن نیز با عزل قیس بن سعد از حکومت مصر، با پیشنهاد برادر خود، عبدالله بن جعفر، به حکومت مصر انتخاب شد،[79] ولی محمد بن ابی بکر در مصر از سپاه عمروبن عاص شکست خورد. دشمنان با نهایت قساوت او را به شهادت رساندند و جسدش را در پوست الاغ نهاده، و آتش زدند. [80] خبر آن واقعه، برای مادرش أسماء چنان دردناک بود که به نمازخان? خود رفت و از شدت خشم از سینه¬هایش خون فوران کرد. [81] علی(ع) نیز درباره او ¬فرمود: او برای من فرزندی بود و برای فرزندانم برادری.[82]
ازدواج أسماء بنت عمیس با حضرت علی(ع)
پس از وفات ابوبکر، حضرت علی(ع) أسماء را به ازدواج خود درآورد[83] و سرپرستی او و فرزندانش را مستقیماً به عهده گرفت و چنان که قبلاً ذکر شد، عبدالله، محمد و عون، فرزندان جعفر بن ابی طالب، و محمد، فرزند ابوبکر، اشخاص برجسته¬ای بودند که در سایه سار حضرت علی(ع) تربیت شدند و در همه حال به او وفادار ماندند. علی(ع) مانند دو همسر قبلی أسماء بنت عمیس، قبل از او وفات یافت؛ گر چه بر طبق برخی نقل¬ها أسماء بنت عمیس هم در حدود سال چهلم هجری، یعنی همان سال شهادت امام علی(ع) وفات یافت.[84] حاصل ازدواج آنها یحیی بن علی بود.[85] برخی دیگر به جز یحیی، پسری به نام عون را نیز در شمار فرزندان آنها ذکر کرده¬اند.[86] بعضی نیز فرزندان آنها را عثمان اصغر و یحیی نوشته¬اند[87] و گروهی محمد اصغر و یحیی ثبت کرده¬اند.[88] قول اخیر را طبری از هشام کلبی نقل کرده است و منابع دیگر اسمی از محمد اصغر و هم چنین عثمان اصغر در شمار فرزندان آنان نیاورده-اند. به نظر می¬رسد عون مذکور نیز با عون پسر أسماء از جعفربن ابی ¬طالب و یا عون پسر عبدالله بن جعفر در آمیخته شده و اشتباهاً به نام فرزند حضرت علی(ع) ذکر شده است. از این رو، تنها کسی که منابع در خصوص آن، هم داستانند، یحیی بن علی است. یحیی در زمان پدرش حضرت علی(ع) وفات یافت و از او نسلی باقی نماند. [89]
موقعیت اجتماعی أسماء بنت عمیس
أسماء بنت عمیس از زنان برجست? صدر اسلام است؛ زنی فعال و جسور که در بسیاری از حوادث صدر اسلام شرکت داشت. او جزء مسلمانان نخستین بود که با پیامبر اسلام(ص) بیعت کرد.[90] وی در حبشه یاور همسرش جعفربن ابی طالب در سرپرستی مهاجران بود و گویا کوشش¬هایی نیز برای تبلیغ اسلام در آن سرزمین می¬کرد؛ به طوری که گفته شده است که هر کسی در حبشه مسلمان می¬شد، روی به أسماء بنت عمیس می¬آورد و سپس خبر اسلام او پخش می¬شد.[91] أسماء و همسرش به اندازه¬ای در حبشه شناخته شده بودند که چون فرزندی برای نجاشی متولد شد، أسماء بنت عمیس او را در کنار کودک خود شیر داد.[92]
أسماء در مدینه نیز از افراد شناخته شده بود. مکالمه منسوب به او در شب زفاف فاطمه دختر پیامبر(ص)[93] و مفاخره او با عمر بن خطاب در بازگشت از حبشه، دربار? مهاجرت،[94] نشان? شخصیت برجستة أسماء بنت عمیس است. حضور او در عروسی فاطمه دختر پیامبر(ص) در سال دوم هجری مورد تردید می¬باشد، ولی همین که روایتی به نام او ثبت شده، نشان? معروف بودن او در آن برهه زمانی است. مؤلفان شیعه و سنی، وی را از صحابه پیامبر(ص) و راوی حدیث او ذکر کرده¬اند؛ به گونه¬ای که افراد معروفی، چون عمربن خطاب؛ عبدالله بن عباس؛ ابوموسی اشعری؛ عبدالله بن جعفر؛ قاسم بن محمد؛ پسر خواهرش، عبدالله بن شداد؛ عرو? بن زبیر و ابن مصیب، از او حدیث نقل کرده¬اند.[95]
نزدیکی أسماء بنت عمیس به خانواده پیامبر(ص) نیز باعث بالا رفتن اعتبار اجتماعی او شده بود. هنگامی که ام کلثوم، دختر رسول خدا(ص)، وفات یافت، أسماء او را غسل داد.[96] هم-چنین از آن¬جا که در وفات پیامبر اسلام(ص) اختلاف پیش آمد، بعضی گفتند آن حضرت وفات کرده است و بعضی منکر وفات او شدند، أسماء در حالی که دست¬های خود را بر دو کتف خود نهاده بود، گفت: رسول خدا(ص) وفات کرد و خاتم را از بین دو کتفش خارج کرد.[97] ارتباط او با خانواده حضرت علی(ع)، به ویژه فاطمه بنت نبی اکرم(ص) ، در حالی که او همسر ابوبکر بود، نمود دیگری از مناسبات اجتماعی او محسوب می¬شود. این واقعیتی تاریخی است که فاطمه زهرا(س) در قبال ابوبکر و اطرافیانش، به سبب عملکرد آنان برای به دست گرفتن قدرت سیاسی، بدون توجه به اهل بیت پیامبر(ص) و حتی بدون مشورت با آنان رفتار بسیار صریح و قاطعی در پیش گرفت، تا آن¬جا که در وصیت خود، به کسی اجازة حضور در مراسم غسل و تشییع جنازه¬اش را نداد. [98] با در نظر گرفتن موارد فوق، رفت و آمد أسماء بنت عمیس به خانه حضرت علی(ع) و وصیت فاطمه زهرا(س) به او با اهمیت تلقی می¬گردد و میزان اعتبار او در نزد خانواده علی(ع) و اعتماد ایشان به او نمایان می¬شود. أسماء بنت عمیس نیز با وفاداری و جسارت خاص خود، خواسته¬های فاطمه زهرا(س) را برآورده ساخت و حتی از ورود عایشه، دختر خلیفه، به خانه¬اش جلوگیری کرد.[99] چنین گزارش¬هایی جایگاه اجتماعی خاص زنان را در صدر اسلام نشان می¬دهد.
أسماء بنت عمیس مورد احترام همسر خود ابوبکر و هم¬چنین عمر بن خطاب بود. ابوبکر قبل از وفات وصیت کرد که أسماء او را غسل کند[100] و در حالی که أسماء وی را گرفته بود روی به مردم نهاد و جانشینی عمر بن خطاب را اعلام کرد.[101] عمربن خطاب هم هنگامی که به خلافت رسید، برای أسماء بنت عمیس، مانند دیگر زنان مهاجر، دو هزار درهم و به روایتی هزار درهم مقرر کرد.[102] با این که عمر، خود از اصحاب نزدیک پیامبر(ص) بود، از أسماء بنت عمیس حدیث نقل می¬کرد[103] که این خود مؤید اعتماد عمومی به أسماء بنت عمیس است. هم چنین گاهی عمر با أسماء بنت عمیس مشورت می¬کرد. از عمر نقل شده است: در خواب دیدم که گویی خروسی دو منقار بر من زد. خواب خود را به أسماء گفتم، أسماء گفت: مردی عجم تو را خواهد کشت.[104] از آن چه گفته شد برمی¬آید که أسماء بنت عمیس از زنان ممتاز و مورد اعتماد صدر اسلام است که مورد احترام بوده است و مردم عادی، علما و خلفا به روایات او اطمینان داشتند.
پی¬نوشت¬ها
*. عضو هیأت علمی دانشگاه آزاد اسلامی واحد خوی.
1 . ابوالفرج به جای زید، سعد نوشته است.
2. این شخص را با اختلاف نسر، بشر، بشیر و نسور ثبت کرده¬اند.
3. عفرس را عبدس نیز نوشته¬اند: ابن عبدالبر، الاستیعاب فی اسماء الاصحاب، (بیروت، دارالکتب العربی، بی¬تا) ج 4، ص 232.
4. ابن منده نسب او را چنین آورده است عمیس بن معتمربن تیم بن مالک بن قحافه بن تمام بن ربیعه بن خثعم بن أنماربن معد بن عدنان.
5. ر.ک: ابن سعد، الطبقات الکبری، (بیروت، دارصادر، بی¬تا) ج 8، ص 280؛ ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، به کوشش احمدصفر، (بیروت، موسسه الاعلمی للمطبوعات، 1408ق)، ص 35؛ ابن عبدالبر، پیشین؛ ابن اثیر، اسدالغابة فی معرفة الصحابه، (بیروت، دارالکتب العلمیه، 1415) ج 7، ص 12؛ محمد سعید مبیض، ، موسوعه حیاة الصحابیات (سوریه، مکتبة الغزالی، بی¬تا) ج 2، ص 658.
6. ابن سعد، پیشین، ص 280.
7. ابن عبدالبر، پیشین، ج 4، ص 232.
8. بلاذری، انساب الاشراف، (مصر، دارالمعارف، بی¬تا) ج 2، ص 44.
9. ابن عبدالبر، پیشین، ج 4، ص 232، مبیض، پیشین، ص 38.
10. بلاذری، پیشین، ج 2، ص 44. به قولی دیگر رسول خدا(ص) گفت: خداوند خواهرانی از اهل بهشت؛ اسماء بنت عمیس، سلمی، ام الفضل لبابة و ام المومنین میمونه را رحمت کند (شیخ صدوق، الخصال، به کوشش علی اکبر غفاری، (قم، جامعه مدرسین، 1403ق) ص 363؛ شیخ عبداله مامقانی، تنقیح المقال فی احوال الرجال (نجف، مطبع? المرتضوی، 1350ق) ج3، ص69.
11. ر.ک: مسعودی، مروج الذهب، ترجمه ابوالقاسم پاینده، (تهران، علمی و فرهنگی، بی¬تا)، ج 1، ص 657؛ ابوالفرج اصفهانی، پیشین، ص 35؛ ابن أثیر، اسدالغابة، پیشین، ج 7، ص13.
12. ابن عبدالبر، پیشین، ج 4، ص 232؛ ابن أثیر، اسدالغابه، پیشین، ج 7، ص 13؛ ابن-حجرالعسقلانی، الاصابة فی تمییز الصحابة، (بیروت، دارالکتب العربی، بی¬تا) ج 4، ص 232؛ مامقانی، پیشین، ج 3، ص 69.
13. همان.
14. پیامبر«ص» مدتی پس از علنی شدن دعوتش در خانه ارقم استقرار یافت و مردم برای شنیدن آیات نازل شده یا بیعت کردن با او به آن¬جا می¬رفتند.
15. ابن سعد، پیشین، ج 8، ص 280؛ ابن أثیر، اسدالغابة، پیشین، ج 7، ص 13؛ ابن حجر العسقلانی، پیشین، ج 4، ص 225.
16. ابوعبدالله المصعب بن عبدالله الزبیری، نسب قریش، (بی¬جا، الطباع? و النشر، بی¬تا) ص81.
17. ابوعبدالله محمد بن عبدالله نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، (بیروت، دارالکتب العلمیه، 1411ق) ج 4، ص 225؛ علی بن عیسی اربلی، کشف الغمه، به کوشش سید ابراهیم میانجی، (قم، نشر ادب الحوزه و کتابفروشی اسلامیه، 1364ش) ج 1، ص 492.
18. ابونعیم اصفهانی، حلیة الاولیاء (بیروت، دارالکتب العلمیه، بی¬تا) ج 2، ص 74. نیز ر.ک: محمد بن یوسف گنجی الشافعی، کفایة الطالب، به کوشش محمد هادی الامینی، (تهران. داراحیاء التراث اهل البیت، 1362) ص 306؛ ابن فندق، لباب الانساب، به کوشش مهدی رجایی، (قم، کتابخانه آیت الله مرعشی، 1409) ج 1، ص 261.
19. گنجی، پیشین، ص 307 – 308.
20. ر.ک: اربلی، پیشین، ج 2، ص 19.
21. شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا، چاپ اول، (تهران، نشر صدوق، 1373).
22. اربلی، پیشین، ج 2، ص 95
23. همان، ج 1، ص 502.
24. ابن هشام، السیرة النبویه، (بیروت، دارالعلم) ج 4، ص 3؛ یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ترجمه دکتر محمد آیتی (تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب ، 1343ش) ج 1، ص 415؛ گنجی، پیشین، ص 308.
25. ابو نعیم اصفهانی، پیشین، ج 2، ص 74؛ ابن جوزی، صفة الصفوة (بیروت، دارالکتب العلمیه، 1049ق) ج 2، ص 44.
26. ر.ک: ابن سعد، پیشین، ج 8، ص 281؛ ابونعیم اصفهانی، پیشین، ج 2 ص 74؛ ابن جوزی، پیشین، ج 2، ص 44؛ ابن اثیر، اسدالغابة، پیشین، ج 7، ص 13.
27. جعفربن ابی طالب نخستین فرزند ابوطالب بود که در اسلام به شهادت رسید. او در هنگام شهادت 34 ساله بوده است: ابوالفرج اصفهانی، پیشین، ص 35.
28. ر.ک: ابن سعد ، پیشین، ج 8، ص 282؛ بلاذری، پیشین، ج 2، ص 43؛ ابن اثیر، اسدالغابة، پیشین، ج 1، ص 544؛ ابن اثیر، الکامل، (بیروت، دارصادر و داربیروت، 1385ق) ج2، ص 238.
29. گنجی، پیشین، ص 307.
30. الزبیری، پیشین، ص 81؛ ابن سعد، پیشین، ج 8، ص 281؛ ابن عبدالبر، پیشین، ج 4، ص232.
31. ابن فندق، پیشین، ج 1، ص 361.
32. نجم الدین العمری، المجدی فی انساب الطالبیین، به کوشش محمد مهدی دامغانی، (قم. کتابخانه عمومی آیت الله مرعشی نجفی، 1409ق) ص 297.
33. الزبیری، پیشین، ص 81؛ ابن سعد، پیشین، ج 8، ص 281.
34. ابن عبدالبر، پیشین، ج 2 ص 267؛ ابن اثیر، اسد الغابة، پیشین، ج 1، ص 199.
35. ابن حجر العسقلانی، پیشین، ج 4، ص 280.
36. الزبیری، پیشین، ص 82؛ البخاری، التاریخ الکبیر، (بیروت، دارالکتب العلمیه، بی¬تا) ج 5، ص 7.
37. بلاذری، پیشین، ج 2، ص 67؛ ابن حجر العسقلانی، پیشین، ج 2، ص 280.
38. همان؛ ابن اثیر، اسدالغابة، پیشین، ج 1 ص 199 و ج 3، ص 199.
39. ابن سعد، پیشین، ج 3، ص 37؛ ابن حجر السعقلانی، پیشین، ج 2، ص 281.
40. الزبیری، پیشین، ص 82.
41. ابن حجر العسقلانی، پیشین، ج 2، ص 281.
42. ر.ک: طبری، تاریخ طبری، (بیروت، دارالکتب العلمیه. 1411ق)، ج 7، ص 1073؛ شیخ مفید، الاختصاص، به کوشش علی اکبر غفاری، (تهران، موسسه النشر الاسلامی، بی¬تا) ص179.
43. ابن اعثم کوفی، الفتوح، ترجمة محمد بن احمد مستوفی هروی، به کوشش غلامرضا طباطبایی (بی¬جا، شرکت، افست، 1372) ص 534.
44. ابن مسکویه، تجارب الامم، ترجمه ابوالقاسم امامی، (تهران، سروش، 1369ش) ج 1، ص 540؛ ابن شهرآشوب. مناقب آل ابی طالب، بمبئی، چاپ سنگی، 1313) ج 3، ص 162.
45. ر.ک: ابن عبدالبر، پیشین، ج 2، ص 268؛ ابن اثیر، اسدالغابة، پیشین، ج 3، ص 201؛ ابن حجر العسقلانی، پیشین، ج 2، ص 281.
46. بلاذری، پیشین، ج 2، ص 46.
47. همان، ص 61؛ یعقوبی، پیشین، ج 2، ص 229؛ مسعودی، پیشین، ج 1، ص 170؛ ابن عبدالبر، پیشین، ج 2، ص 267؛ فخر رازی، الشجرة المبارکة، به کوشش سید مهدی رجایی، (قم، کتابخانة آیت الله مرعشی نجفی، 1409ق) ص 203؛ ابن أثیر، اسدالغابة، پیشین. ص201؛ ابن عنبه، عمدة الطالب فی انساب ابی طالب، (بیروت، دارالمکتبة الحیاة بی¬تا) ص56؛ ابن حجر العسقلانی، پیشین، ج 2، ص 281.
48. ر.ک: ابن اثیر، اسدالغابة، پیشین، ج 4، ص 302؛ ابن حجر العسقلانی، پیشین، ج 3، ص44؛ مامقانی، پیشین، ج 2، ص 355.
49. بلاذری، پیشین، ج 2، ص 190؛ ابن اثیر، پیشین، ج 7، ص 378؛ ابن شهرآشوب، پیشین، ج 3، ص 162.
50. شیخ طوسی، ابوجعفر محمد بن حسن، به کوشش محمد صادق آل¬بحرالعلوم؛ چاپ اول (نجف، منشورات مکتبة، و مطبعة حیدریة، 1381ق) ص 50؛ مامقانی، پیشین، ج 2، ص 355؛ ابوالقاسم موسوی خویی، معجم رجال الحدیث، (قم، منشورات مدینة العلم آیت الله خویی، بی-تا) ج 13، ص 169.
51. ابن قتیبه، المعارف، (قاهره. دارالمعارف، بی¬تا) ص 206؛ ابن عبدالبر، پیشین، ج 3، ص161؛ ابن اثیر، اسدالغابه، پیشین، ج 4، ص 302؛ ابن حجر العسقلانی، پیشین، ج 3، صِ44، تُستر، معرب شوشتر، شهری است در خوزستان: یاقوت حموی، معجم البلدان، (بیروت، دارصادق – دار بیروت، 1376ق)، ج 2، ص 29.
52. بلاذری، پیشین، ج 2، ص 45.
53. مسعودی، پیشین، ج 1، ص 656؛ العمری، پیشین، ص 296؛ ابن عنبه، پیشین، ص 54؛ مامقانی، پیشین، ج 2، ص355.
54. ابن عبدالبر، پیشین، ج 3، ص 327؛ ابن اثیر، اسدالغابة، پیشین، ج 5، ص 79.
55. ابن سعد، پیشین، ج 3، ص 37؛ ابن عبدالبر، پیشین، ج 3، ص 327؛ ابن اثیر، اسدالغابه، پیشین، ج 5، ص79.
56. شیخ طوسی، پیشین، ص 58؛ مامقانی، پیشین، ج 2، ص 92.
57. ابن اسحاق، پیشین، ص 250؛ بلاذری، پیشین، ج 2، ص 190؛ ابن سعد، پیشین، ج 8، ص 463؛ شمس الدین ذهبی، سیر اعلام النبلاء، (بیروت، موسس? الرساله، 1410ق) ج 3، ص 502؛ ابن حجر العسقلانی، پیشین، ج 2، ص469.
58. سوره توبه، 41.
59. از ابومخنف نقل شده که حضرت علی(ع) هاشم بن عقبه بن ابی وقاص را از ربذه به طرف ابوموسی اشعری که در آن زمان امیر کوفه بود، فرستاد (ابن ابی الحدید)؛ هم¬چنین یعقوبی ذکر کرده است که او فرزند خود حسن(ع) و عمار یاسر را به کوفه فرستاد (یعقوبی، پیشین، ج 2، ص 79).
60. ر.ک: طبری پیشین، ج 3، ص 23؛ ابن ابی الحدید شرح نهج البلاغه (بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1385ق) ج 14، ص 8.
61. ابوالفرج اصفهانی، پیشین، ص 37، ابن حجر العسقلانی، پیشین، ج 3، ص 352؛ محمدهادی، اصحاب الامام امیرالمومنین(ع)، (بیروت، دارالغدیر للمطبوعات و دارالکتاب الاسلامیه، 1412ق) امینی، پیشین، ج 2، ص 516.
62. ر.ک: ابن قتیبه، پیشین، ص 206؛ ابن عبدالبر؛ پیشین، ج 3؛ ص 327؛ ابن اثیر، اسدالغابة، پیشین، ج 5، ص 79؛ ابن أثیر، الکامل، پیشین، ج 3، ص 223؛ ابن حجر العسقلانی، پیشین، ج 3. ص 352.
63. ر.ک: بلاذری، پیشین، ج 2، ص 54؛ مامقانی، پیشین، ج 1، ص 132.
64. ابن اسحاق، پیشین، ص 250؛ بلاذری، پیشین، ج 2، ص 190؛ ابن سعد، پیشین، ج 8، ص 463؛ ابن حجر العسقلانی، پیشین، ج 41، ص 469.
65. طبری، پیشین، ج 2، ص 503.
66. ر.ک: همان، ج 3، ص 23؛ ابوالفرج اصفهانی، پیشین، ص 37؛ ابن أثیر، الکامل، پیشین، ج 3، ص 223؛ ابن ابی الحدید، پیشین، ج 14، ص 8؛ ابن حجر العسقلانی، پیشین، ج 3، ص352.
67. طبری، پیشین، ج 3، ص 23.
68. ابن سعد، پیشین، ج 8، ص 282؛ ابوالفرج اصفهانی، پیشین، ص 35؛ ابو نعیم اصفهانی، پیشین، ج 2، ص 74.
69. ابن حجر العسقلانی، پیشین، ج 4، ص 225.
70. یعقوبی، پیشین، ج 2، ص 1.
71. برخی نیز گفته¬اند أسماء بنت عمیس، نخستین تابوت را در اسلام برای زینب بنت¬جحش ساخت.
72. ر.ک: ابن عبدالبر، پیشین، ج 4، ص 364؛ نیشابوری، پیشین، ج 3، ص 177؛ ابن اثیر، اسدالغابة، ج 7، ص 221؛ اربلی، پیشین، ج 2، ص 67؛ ابن فندق، پیشین، ج 1، ص 362.
73. ابن عبدالبر، پیشین، ج 4، ص 367؛ نیشابوری، پیشین، ج 3، ص 179.
74. ابن عبدالبر، پیشین، ج 4، ص 367؛ ابن اثیر، اسدالغابة، پیشین، ج 7، ص 22؛ اربلی، پیشین، ج 2، ص 67.
75. یعقوبی، پیشین، ج 2، ص 18.
76. همان؛ ابن سعد، پیشین، ج 8، ص 284؛ ابن عبدربه، عقد الفرید، (بیروت، دارالکتب العلمیه، 1404ق) ج 5، ص 17.
77. ابن سعد، پیشین، ج 8، ص 282، گنجی، پیشین، ص 307.
78. ابن ابی الحدید، پیشین، ج 6، ص 53.
79. الثقفی الکوفی، الغارات، به کوشش و تعلیقات سید جلال الدین حسین ارموی ، (انتشارات انجمن آثار ملی، بی¬تا) ج 1، ص 212.
80. یعقوبی، پیشین، ج 2، ص 999، مسعودی، پیشین، 768
81. الثقفی الکوفی، پیشین، ج 1، ص 287؛ ابن ابی الحدید، پیشین، ج 5، ص 88؛ ابن حجر العسقلانی، پیشین، ج 4، ص 226.
82. یعقوبی، پیشین، ج 2، ص 100.
83. بلاذری، پیشین، ج 1، ص 447؛ ابن سعد، پیشین، ج 8، ص 285؛ ابوالفرج اصفهانی، پیشین، ص 35.
84. امینی، پیشین، ج 2، ص 659.
85. ابن قتیبه، پیشین، ص 210؛ مسعودی، پیشین، ج2، ص 68؛ اصفهانی، پیشین، ص 35؛ شیخ مفید، الاختصاص، (تهران، موسسه النشر الاسلامی، بی¬تا) ج 2، ص 129 (د: 413هـ).
86. ابن سعد، پیشین، ج 3، ص 20؛ بلاذری، پیشین، ج 1، ص 447؛ ابن ابی الحدید، پیشین، ج 9، ص 243؛ اربلی، پیشین، ج 1، ص 591.
87. یعقوبی، پیشین، ج 2، ص 139.
88. ر.ک: طبری، پیشین، ج 3، ص 162؛ ابن اثیر، الکامل، پیشین، ج 3، ص 397.
89. الزبیری، پیشین، ص 44.
90. ابن سعد. پیشین، ج 8، ص 280؛ ابن اثیر، اسدالغابة، ج 7، ص 13.
91. الزبیری، پیشین، ص 81.
92. همان.
93. ر.ک: ابونعیم اصفهانی، پیشین، ج 2، ص 74؛ گنجی، پیشین، ص 306.
94. ر.ک: ابن سعد، پیشین، ج 8، ص 281؛ ابونعیم اصفهانی، پیشین، ج 2، ص 74؛ ابن جوزی، پیشین، ج 2، ص 44.
95. ر.ک: ابن عبدالبر، پیشین، ج 4، ص 231؛ ابن اثیر، اسد الغابه، ج 7، ص 13.
96. ابن اثیر، الکامل، پیشین، ج 2، ص 291.
97. ابن سعد، پیشین، ج 2، ص 272.
98. ابن عبدالبر، پیشین، ج 4، ص 367؛ نیشابوری، پیشین، ج 4، ص 367؛ ابن اثیر، اسدالغابه، ج 7، ص 222، اربلی، پیشین، ج2، ص 67.
99. ابن عبدالبر، پیشین، ج 4، ص 367؛ ابن اثیر، اسدالغابة، ج 7، ص 22.
100. ابن سعد، پیشین، ج 8، ص 283.
101. طبری، پیشین، ج 2، ص 353.
102. ر.ک: ابن سعد، پیشین، ج 8، ص 284؛ یعقوبی، پیشین، ج 2، ص 41.
103. ابن عبدالبر، پیشین، ج 4، ص 232؛ ابن اثیر، اسدالغابة، پیشین، ج 7، ص 13.
104. ابن ابی الحدید، پیشین، ج 12، ص 184.
منابع
- ابن ابی الحدید، ابوحامد بن هبة الله بن محمد؛ شرح نهج البلاغه؛ به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، چاپ دوم (داراحیاء التراث العربی، 1385ق).
- ــــــــــــــــــــــــــــــ ، جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه؛ ترجمة محمود مهدوی دامغانی؛ چاپ اول (تهران، نشرنی، 1368ش).
- ابن اثیر، ابوالحسن عزالدین علی بن محمد، اسدالغابة فی معرفة الصحابه، به کوشش علی محمد معوض و معاد احمد عبدالموجود، چاپ اول (بیروت، دارالکتب العلمیه، 1415ق).
- ــــــــــــــــــــــــــــــ ، الکامل فی التاریخ، (بیروت، دارصادر و داربیروت، 1385ق).
- ابن اعثم کوفی، محمدبن علی، الفتوح، به کوشش سهیل زکار، چاپ اول (بیروت، دارالکتب العلمیه، 1406ق).
- ــــــــــــــــــــــــــــ ، الفتوح؛ ترجمه محمد بن احمد مستوفی هروی، به کوشش غلامرضا طباطبایی، چاپ اول (بی¬جا، شرکت افست، 1372).
ــ ابن بابویه، ابو جعفرمحمدبن الحسین (شیخ صدوق)، الخصال، به کوشش علی اکبرغفاری (قم، جامعه مدرسین فی الحوزة العلمیه، 1403ق).
- ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، عیون اخبارالرضا، چاپ اول، (تهران، نشرصدوق، 1373).
- ابن جوزی، ابوالفرج عبدالرحمن، صفة الصفوة، به کوشش ابراهیم رمضان وسعید اللحام، چاپ اول (بیروت، دارالکتب العلمیه، 1409ق).
- ابن حجرالعسقلانی، احمد بن علی بن محمد، الاصابة فی تمییزالصحابه (بیروت، دارالکتاب العربی، بی¬تا).
- ابن سعد، محمد بن منیع البصری، الطبقات الکبری، (بیروت، دارصادر، بی¬تا).
- ابن شهرآشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابی طالب (بمبئی، چاپ سنگی، 1313).
- ابن عبدالبر، ابوعمریوسف بن عبدالله بن محمد، الاستیعاب فی اسماء الاصحاب، (بیروت، دارالکتاب العربی، بی¬تا).
- ابن عبدربه، محمد بن محمد، عقدالفرید، به کوشش عبدالمجید الترجبنی، چاپ اول (بیروت، دارالکتب العلمیه، 1404ق).
- ابن عنبه، جمال الدین احمد بن علی الحسینی، عمدة الطالب فی انساب آل ابی طالب، (بیروت، دارالمکتبة الحیاة، بی¬تا).
- ابن فندق، ابوالحسن علی بن ابی القاسم بن زید البیهقی، لباب الانساب، به کوشش مهدی رجایی، چاپ اول، (قم، کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، 1409ق).
- ابن قتیبه، ابومحمد عبدالله بن مسلم، المعارف، به کوشش ثروت عکاشه، چاپ دوم (قاهره، دارالمعارف).
- ابن مسکویه، تجارب الامم، ترجمة ابوالقاسم امامی، چاپ اول (تهران، انتشارات سروش، 1369ش).
- ابن هشام، ابومحمد عبدالملک، السیرة النبویة، به کوشش مصطفی السقا ودیگران. (بیروت، دارالقلم، بی¬تا).
- اصفهانی، ابوالفرج علی بن حسین، مقاتل الطالبیین، به کوشش سید احمد صفر، چاپ دوم (بیروت، موسسة الأعلمی للمطبوعات، 1408ق).
- اصفهانی، ابونعیم، حلیةالاولیاء، بیروت، درالکتب العلمیه، بی¬تا).
- اربلی، علی بن عیسی بن ابی النفع، کشف الغمه، به کوشش سید ابراهیم میانجی، چاپ دوم (نشرادب الحوزه وکتابفروشی اسلامیه، )1364.
- امینی، محمد هادی، اصحاب الامام امیرالمومنین علیه السلام، چاپ اول، (بیروت، دارالغدیر للمطبوعات ودارالکتاب الاسلامی، 1412ق).
- البخاری، ابوعبدالله اسماعیل بن ابراهیم الجعنی، التاریخ الکبیر، (بیروت، دارالکتب العلمیه، بی¬تا).
- بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، به کوشش محمد حمیدالله (مصر، دارالمعارف، بی-تا).
- الثقفی الکوفی، ابواسحاق ابراهیم بن محمد، الغارات؛ به کوشش وتعلیقات سید جلال الدین حسینی ارموی (انتشارات انجمن آثارملی، بی¬تا).
- خوانساری، محمد باقر، روضات الجنات فی احوال العلماء والسادات، ترجمه محمدباقرساعدی خراسانی (کتابفروشی اسلامیه، 2536).
- خویی، ابوالقاسم موسوی، معجم رجال الحدیث، (قم، منشورات مدینه العلم آیت الله العظمی خویی (افست، بیروت، دارالزهراء).
- ذهبی، شمس الدین محمد بن احمد، سیراعلام النبلاء، تحقیق زیرنظر شعیب الأزنووط، چاپ هفتم، (بیروت، موسسه الرساله، 1410ق).
- الزبیری، ابوعبدالله المصعب بن عبدالله، نسب قریش، (بی¬جا، دارالمعارف للطباعة والنشر، بی¬تا).
- طبری، ابوجعفرمحمدبن جریرطبری، تاریخ طبری ( تاریخ الامم والملوک) چاپ سوم (بیروت، دارالکتب العلمیه، 1411ق).
- العمری، نجم الدین ابی الحسن علی بن محمد، المجدی فی انساب الطالبیین، به کوشش محمد مهدی دامغانی، چاپ اول (قم، کتابخانه عمومی آیت الله مرعشی نجفی، 1409ق).
- فخررازی، ابوعبدالله محمد بن عمر، الشجرة المبارکة، به کوشش سید مهدی رجائی، چاپ اول (قم، کتابخانه عمومی مرعشی نجفی، 1409ق).
- گنجی الشافعی، محمد بن یوسف، کفایة الطالب، به کوشش محمد هادی الامینی، چاپ سوم (تهران، داراحیاء التراث أهل البیت(ع)، 1362).
- مامقانی، شیخ عبدالله، تنقیح المقال فی احوال الرجال، (نجف، مطبعة المرتضوی، 1350ق).
- مبیض، محمد سعید، موسوعة حیاة الصحابیات (سوریه، مکتبة الغزالی، بی¬تا).
- مدرس تبریزی، محمدعلی، ریحانة الادب، (تبریز، چاپخانه شفق، بی¬تا).
- مسعودی، ابوالحسن علی بن حسین، مروج الذهب، ترجمه ابوالقاسم پاینده، چاپ پنجم (تهران، انتشارات علمی وفرهنگی، بی¬تا).
- مفید، محمدبن محمدبن النعمان، الاختصاص، به کوشش علی اکبر غفاری (تهران، موسسه النشرالاسلامی، بی¬تا).
- نیشابوری، ابوعبدالله محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، به کوشش مصطفی عبدالقادر، چاپ اول (بیروت، دارالکتب العلمیه، 1411ق).
- یاقوت حموی، ابوعبدالله بن عبدالله، معجم البلدان، (بیروت، دارصادق ـ داربیروت، 1376ق).
- یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ترجمة دکترمحمد آیتی (تهران، بنگاه ترجمه و نشرکتاب، 1343).