آرشیو

آرشیو شماره ها:
۹۰

چکیده

متن

کلود کائن، نویسنده این بخش از مدخل مفصّل حَرب (جنگ) در دائرة‏المعارف اسلام، که بخشهاى دیگر آن به جنگ در ایران، عثمانى، هند، و مصر دوره ممالیک اختصاص یافته و با شمار زیادى ازمقالات مرتبط نظیر جهاد، جیش، حصار، دارالحرب، باروت و جز آنها تکمیل مى‏شود، به فن و هنر جنگ در عهد خلافت اسلامى (از آغاز تا پایان قرن هفتم هجرى) پرداخته است. او ضمن بررسى اجمالى تأثیرات ادبیات مربوط به هنر جنگ در تمدنهاى پیش از اسلام نظیر ایران، یونان و هند و انتقال تجربیات این تمدن‏ها به جهان اسلام، از عناصر مختلف مُقوّمِ ساختار یک جنگ کلاسیک، نظیر اعلان جنگ، بسیج و تجهیز نیروها (آماد)، فرماندهى، جاسوسى و ضد جاسوسى، مسأله تأمینِ روحیه جنگى، سازمان رزم، تسلیحات، تدارکات، پشتیبانى و لُجِستیک، مسائل سوق الجیشى، نحوه استقرار نیروها در اردوگاه و تأمین و مراقبت، نظامهاى تهاجم و دفاع (آفند و پدافند)، ضد حمله (پاتک)، کمین، محاصره، عقب نشینى تاکتیکى، غنایم و نحوه تقسیم آن، فتحنامه‏ها و جشنهاى پیروزى، نحوه برخورد با اسیران، همچنین متارکه جنگ و انعقاد قرارداد آتش بس، و سرانجام شیوه جنگ‏هاى نامنظم سخن گفته است.
نگارنده در این مقاله در پى ارائه‏ى تاریخ جنگهاى دوره اسلامى نیست و حتى به بررسى جایگاه جنگ در حیات جوامع اسلامى نیز نخواهد پرداخت، بلکه صرفا نکاتى را درباره نفس هنر جنگ بیان خواهد کرد.
ادبیات نظرى هنر جنگ [در جهان اسلام] على رغم برخى پیشرفت‏هاى عملى، دنباله روى سنّتهاى اعراب باستان، یونانیان و بالاتر از همه ساسانیان بوده است.
ترجمه‏هاى آثار یونانى، فارسى و حتى (به طور غیر مستقیم) هندى تا پیش از تألیف الفهرست صورت گرفته بود و در این میان بخشى از ترجمه تاکتیکاى(2) آلیانوس(3) از مؤلفان عصر باستانى کلاسیک که در این قبیل موضوعات در بیزانس نیز بسیار مورد مراجعه بوده است - به جا مانده است. اما به طور کلّى ما باید سنّت‏هاى عمومى‏تر؛ شرح اعمال پهلوانان قدیم عرب، سرداران فاتح، خلفاى نخستین، و خاصّه اسکندر و حکّام بزرگ تاریخ ایران را مورد بحث قرار دهیم. این مضامین در آثار اَدَبى از قبیل عیون الاخبار ابن قُتَیبه یا العِقد الفرید ابن عبدرَبّه و آثار دائرة‏المعارفى متأخّر مضبوط است. این مطالب بالاخص در آثارى از نوع ادبى مرآة الامرا (آیینه پادشاهان) نظیر سِراج الملوک الطُرطوشى یافت مى‏شوند که در میان سایر حکایاتِ تربیتى براى اُمرا، برخى نکاتِ مرتبط با فرماندهى سپاهیان و عملیات جنگى را نیز در بردارند.
با این حال تجربه نسلهاى بعدى بیشتر هم شده و این چیزى است که بدون هیچ گونه قطع رابطه با سنت، منبعِ الهامِ مستقیم‏ترى براى آثارى بوده است که تحت تأثیر اشرافیتهاى نظامى حاکم، در آسیاى مرکزى طىّ دوران جنگهاى صلیبى یا بعدها تحت تأثیر ممالیک نوشته شده‏اند که از این دوره اخیر آثار بسیارى به جا مانده و بخش اعظم آنها از منظر تمرین‏هاى نظامى تصنیف گردیده‏اند.2
اینک چند نمونه از نخستین آثار از این دست را که باقى مانده‏اند ذکر مى‏کنیم: کتاب الحرب و الشجاعه از دوران غزنوى و غورى که توسط من و م. شفیع در [فرهنگ اسلامى]3 در سال 1957 منتشر گردیده است (بخش نظامى این رساله از نوع مرآة الامراء آیینه‏هاى امیران) و تحت عنوان آداب الملوک تألیف فَخر مُدَبّر مبارکشاه در اوایل قرن 7 ه/13 میلادى است)، و تاریخ فى الحِیَل الحَربیه اثر على الهَرادى (تصحیح و ترجمه به فرانسه توسط ژ. تومین سوردل).4
همچنین دو اثر منتشر شده‏ى دیگر - درباره ایوبیان - که در دولت ممالیک نوشته شده، یکى از آنِ عیسى بن اسماعیلِ آقسرایى (که در آن قطعاتى از آلیانوس یافت مى‏شود) (تصحیح و ترجمه به آلمانى توسط ووستنفلد)،5 و نیز کتاب تفریج الکُروب فى تدبیر الحُروب اثر عمر بن ابراهیم الاَوسى الانصارى (تصحیح و ترجمه انگلیسى آن توسط جرج ت. اسکنلن در مرجع اخیر الذکر منتشر گردیده است). پاره‏اى اطلاعات در مقدمه ابن خلدون و در آثار فقهایى چون الماوَردى یا الحسن بن عبدالله العباسى (آثار الاْوَل فى ترتیب الدُّوَل در اوایل قرن 8ق/14 م) و حتى در آثار فقهى معمولى نیز قابل حصول است. (مقایسه شود با مثالى که م. تَلبى6 در جلد پنجم Chaiers de Tunisie آورده است). طبعا یک تاریخ جنگ مقدمتا باید با تفحّص در وقایع نامه‏ها و حتى داستانهاى عامیانه حماسى که مملو از شرح احوال قهرمانان اند و از لحاظ دقت و قابلیت اطمینان متفاوت اند آغاز شود (چنین کارى از این زاویه تا کنون صورت نگرفته است). نهایتا باید اطلاعات سودمندى را در نظر داشت که از برخى عباراتِ دو اثر بیزانسى برگزیده شده‏اند: تاکتیکون لئوى ششم(4) و استراتژیکون کِکامِنوس(5) (به ترتیب متعلّق به آغاز قرن دهم و اواسط قرن یازدهم میلادى).
به لحاظ نظرى جنگ تنها زمانى مُوَجَّه است که به خاطر ایمان باشد - جهاد - و جنگ معمولى - حرب - میان مسلمانان محکوم شده است. از همین روست که حکّام تلاش مى‏کرده‏اند نشان دهند که مخالفان و دشمنانشان حداقل از برخى جنبه‏ها از دستورهاى عقیدتى تَخَطّى کرده یا اصول راست دینى را زیر پا گذاشته‏اند.
با این حال ابن خلدون به عنوان یک جامعه شناس جنگ را جُزءِ مُقَوّم جامعه انسانى از دوران حکومت قبیله‏اى به این سو تَلَقّى مى‏کند - هر چند او مى‏افزاید که براساس شرع، جنگِ مقدس و سرکوبِ مُتِجاسران تنها گونه موجّه جنگ است.
به جز در مواردى که جهاد رسمى علیه کافران صورت مى‏گیرد هیچ «اعلانِ جنگِ» متعارف و شرعا معتبرى مقرّر داشته نشده است. تقریبا در اغلب موارد دو دشمن یکدیگر را به جنگ دعوت و اعلام مى‏کردند که تنها راه حل ممکن میان آنها شمشیر است که قضاوت خداوند را درباره شان نشان خواهد داد. حالتِ مخاصمه قانونا تنها در میان جنگجویان دو طرف حاکم بود لیکن با این حال «شهروندان» نیز ممکن بود که مورد غارت و چپاول قرار بگیرند، به اسارت درآیند و... امّا ممکن بود که حتى در جهاد نیز با وجود ملامت شدید مسلمانان متعصب، کاروانهاى تجارى عَلى رغم دعوا و منازعه‏ى حکّام، آزادانه از میان سپاهیان دو طرف عبور کنند.7
در هیچ کجا بیش آن چه در این آثار در مى‏یابیم نمى‏توان به رابطه میان جنگ و سیاست و این حقیقت که موفقیت در اولى به طور عمده منوط به چگونگى این دومى است آگاهى حاصل کرد. بنابراین به امیر توصیه مى‏شد تا از طریق رفتارش با اَتباع و زیردستان و بالاخص لشکریانِ خود در پى حصولِ حُسنِ نیتِ آنان باشد و بویژه این امر را از راه پرداخت مناسب و منظم بدانان حاصل آورد که این مسأله خود موقوف به داشتن وضعیت مالى مطمئن و باثبات بوده است. همچنین البته او باید به هنگام بازرسى از سپاهیان از اوضاع و احوال آنان مطلع گردد یا شخصا در این باره تحقیق کند. به علاوه او باید همواره از وضعیت کلّىِ حکومتِ متخاصم یا دولتى که تقریبا چنین است، منافع مادّى آنان و وضعیت روحیه آنها مطّلع باشد چرا که ممکن است بتواند با عناصر ناراضى بویژه در درون خود سپاه دشمن ارتباط برقرار سازد. ضرورت دارا بودن یک دستگاه جاسوسى - که در آن ممکن بود از ملازمانِ سُفَرا (که مرتبا تعویض مى‏شدند تا از خطر برقرارى روابط دوستانه با عوامل بیگانه در کشور خارجى اجتناب شود)، همچنین از بازرگانان و زائرانِ حقیقى یا دروغین استفاده شود - به همین دلیل بوده است (على الهراوى خود یکى از آنان بود). طبیعتا چنان که پیداست دشمن نیز مى‏توانست به اقدامى مشابه دست زند بنابراین ضرورى بود که دستگاه ضدجاسوسى بویژه در ارتش وجود داشته باشد در حالى که از اقدام علیه کسانى که از سوى دشمن نامه هایى دریافت مى‏کردند - مادامى که در برابر خواسته دشمن تسلیم نمى‏شدند - اجتناب مى‏کردند. با این حال اقدام عاقلانه در چنین مواردى آن بود که این قبیل افراد را به تجدید سوگند وفادارى وادارند. این همه موجب پدید آمدن فضایى [آکنده] از ترفندهاى کودکانه و تنگ نظرانه و جوّى از بدگمانى عمومى مى‏شد که مختص جنگ و حتى کلّ حیات «سیاسى» آن دوران بود.
در زمان جنگ یا تهدید به جنگ به این اطلاعات، باید اطلاعات مربوط به تحرّکاتِ دشمن را افزود. یکى از روشهاى کسب این قبیل اطلاعات، برید بود گاهى اوقات خدمات منظّمى براى برقرارى ارتباطات سریع وجود داشت (بُرجهاى دیده بانى بویژه در سواحل، مخابرات بَصَرى، کبوتران نامه رسان) و جز آنها.8
در عملیات نظامى واقعى روحیه عنصر مُهمّى است. روحیه نخست با تقدیم هدایا و دادن وعده‏ها[ىِ مختلف]، و در هنگام رهسپار شدن لشکریان با امید به کسب غنائم جنگى تقویت مى‏گردید و تجدید آن پیش از شروع نبرد با شرح دلاورى‏هاى پیشینیان توأَم مى‏شد و در مورد جهاد توصیه‏هاى مذهبى و ایمانى - معادل آنچه که براى مثال دشمنان مسیحى صلیبى مى‏شنیدند - جهت تقویت روحیه به کار مى‏رفت.
واضح است که تعالیم و تمرینهاى نظامى ارتش‏هاى کلاسیکِ مسلمانان وجه اشتراک اندکى با غارتها و جنگهاى ساده پیش از اسلام و همچنین جنگهاى دوره صدر اسلام دارد. متخصّصان مانند علم فقه، اصول و فروع را از هم تفکیک کرده‏اند. اصول مقدّمتا عبارت بود از تقسیم صورى سپاه به پنج عنصر (خَمیس): مرکز (قلب)، جناح راست (مَیمَنه)، جناح چپ (مَیسَره)، جلوداران (مقدّمه) و عقب داران (ساقَه) که با تغییرات لازمه به هنگام حرکت سپاه یا در اردو و نیز در هنگام نبرد این ساختار مورد استفاده قرار مى‏گرفت. فُروع عبارت از عملیاتى بود که به وسیله قواى نامنظم انجام مى‏شد. این نیروها بخشى از اصل سپاه را تشکیل نمى‏دادند بلکه جزئى از اقدامات مقدّماتى و عمل در حاشیه نبرد را به عهده داشتند.
هنگامى که تصمیم بر نبرد گرفته مى‏شد نیروهاى لازم فرا خوانده مى‏شدند، سلاح‏ها را میان افراد تقسیم مى‏کردند (علاوه بر سلاحهاى شخصى که همیشه همراه سربازان بود) و اگر شخص امیر خود فرماندهى سپاه را بر عهده نداشت دستور کار براى سپاهیان معیّن و مقرّر مى‏شد. زنان و کودکان (که در میان قبایل صحرانشین به همراه جنگجویان مى‏رفتند و آنان را تشویق و ترغیب مى‏کردند و در صورت شکست در خطر اسارت بودند)، از شمار سپاهیان منظم حکومتهاى مُتشَکّل مستثنى بودند. جاى اسباب و اثاث ممکن بود هم در پیشاپیش و هم در عقب ستون سپاهیان باشد. مسیر حرکت بایستى با توجه به وضعیت طبیعى زمین، تأمین و تدارک ملزومات، و تحرّکات دشمن مورد بررسى قرار مى‏گرفت. جز در صورتى که امنیت اوضاع، قطعى و مسلّم بود اطراف و اکناف مملکت باید به وسیله دسته‏هاى گشتى و گروههاى کوچک شناسایى، مورد باز جُست و بررسى قرار مى‏گرفت و هر نشانه‏اى از نزدیک شدن قواى دشمن بایستى اطّلاع داده مى‏شد. ممکن بود اتفاق بیفتد که نیروهاى جلودار چند ساعت جلوتر از قلب به حرکت درآیند و اگر اقدامات احتیاطى ناکافى مى‏بود این احتمال وجود داشت که این نیروها غافلگیر شده و مورد هجوم تعداد پرشمارترى از قواى دشمن قرار بگیرند. در هنگام لشکرکشى وقتى که سپاه در اردوگاه‏ها توقف مى‏کرد محلّ این اردوگاه‏ها بایستى به نحوى انتخاب مى‏شد تا امنیت را تأمین کند و بویژه ذخائر آب و جز آن در دسترس باشد. اگر توقف سپاه در اردوگاه طولانى بود آن را تقریبا در مُربّعى بنا کرده به دور آن خندقى مى‏کشیدند. سپاهیان در درون آن به نحوى استقرار مى‏یافتند که تمایز پنج قسمت آن و ستاد فرماندهى محفوط مانده و کوچه راه‏هاى متقاطع میان بخشهاى سپاه تقریبا به شکل اردوگاه‏هاى یونانى - رومى ایجاد شود.
هنگامى که نبرد نزدیک مى‏شد این نکته حائز اهمیت بود که زمین محلّ جنگ به گونه‏اى انتخاب شود که حتى الامکان از گزند آفتاب و باد و از خطر سیل در امان باشد، و اگر دشمن بر گریزگاه‏ها تسلّط داشت بایستى موقعیتهاى بالاترى توسط نیروهاى خودى اشغال مى‏شد. اگر از سوى دشمن نیز اقدامات احتیاطى مشابهى به عمل مى‏آمد باید تدبیرى اتّخاذ مى‏گردید به طورى که با گسترش جنگ نظم و ترتیب دلخواه حاصل آید. ستاره شناسان غالبا جهت تعیین سعدترین ساعت براى شروع نبرد مورد مشورت قرار مى‏گرفتند و گاهى اوقات نیز «شوراى جنگ» تشکیل مى‏گردید.
در طول نبرد، هر یک از پنج گروه (خَمیس) از مقدارى خود مختارى در فرماندهى بهره‏مند بودند لیکن طبیعتا فرمانده کل مى‏توانست به حرکتِ یک بخش به سود قسمتهاى دیگر فرمان دهد یا گروهى را وادارد که به تقویت نیروهاى دیگر بپردازد. در اصل هر خَمیس صَف واحدى را تشکیل مى‏داد هر چند گاهى اوقات خود به بخشهاى کوچک‏ترى تقسیم مى‏گردید که کَردوس (گُردان): جمع آن کَرادیس، نامیده مى‏شدند (این تقسیم بندى ابتکارى بود که گفته مى‏شود مروان دوم به تقلید از عمل بیزانسیان بدان دست زد). به طور معمول سه ردیف [در هنگام نبرد[ وجود داشت:
ردیف اول شامل تیراندازان و همچنین سربازانِ مسلّح به کمانِ زنبورى، ردیف دوم پیاده نظام که تحت حفاظت سپرهایشان قرار داشتند و به نیزه یا شمشیر مسلّح بودند، و ردیف سوم، سوار نظام سنگین اسلحه. (سوار نظام سبک اسلحه معمولاً تنها در میان نیروهاى نامنظّم یافت مى‏شدند). در مرکز سپاه، بیرق فرماندهى بایستى به صورت برافراشته دیده مى‏شد؛ فرو افتادن این بیرق را نشانه شکست تلقى مى‏کردند و بدین جهت نبرد به هزیمت کشیده مى‏شد. نبرد اساسا عبارت از یورش سوار نظام بود که در صورت عدم توفیق در شکستنِ خطِّ دشمن در برابر حمله آنها ممکن بود این یورش تا سه مرتبه نیز تکرار شود.نقش پیاده نظام و کمانداران آن بود که حمله دشمن را - اگر توانسته باشد که با وجود درگیرى با سوار نظام در محل، از میان صفوف آن بگذرد - ابتدا از دور و سپس از فاصله نزدیک درهم بشکنند. به هنگام حمله سوار نظام میان سربازان پیاده فضاهایى باز مى‏شد یا آن که این نیروها در کنار مى‏ایستادند تا راه براى یورش سوارنظام باز شود. اگر حمله نیروى خودى با ضدّ حمله دشمن دفع نمى‏شد این امر ممکن بود که سریعا به عقب نشینى سوارنظام دشمن منجر شده در نتیجه در صفوف قواى آنان بى نظمى و اغتشاش ایجاد کند. در صورت کمبود شدید شمار نیروها یا هر گونه نارسایى دیگر، به جاى به صف کردن نیروها آنها را به صورت مربّع‏هاى یکپارچه آرایش مى‏دادند تا در برابر ضربه ضدّ حمله دشمن مقاومت کنند. حمله معمولاً به صورت همزمان در مرکز و جناحین انجام نمى‏گردید هر چند ممکن بود که حمله‏اى از سوى یکى از بخشهاى سپاه دشمن به یک نقطه سپاه خودى و باز از یک بخش دیگر به جاهاى دیگرى صورت بگیرد؛ در نتیجه ممکن بود که یک بخش از سپاه دچار شکست شود در حالى که بخش دیگرى به پیروزى نایل آمده است و مواردى هم بود که در آن هر جناحى از سپاه، خود را پیروز یا مغلوب مى‏انگاشت. با این حال به طور کلّى هر یک از دو بخش سوارنظام که در منطقه خود به پیروزى مى‏رسید به کمک بخش دیگر مى‏رفت تا بر قسمت‏هاى دیگر سپاه دشمن هجوم آورد. در حقیقت خطر بزرگ آن بود که به محض آنکه پیروزى قطعى به نظر رسید سربازان به سوى اسباب و اثاث دشمن بشتابند تا غنائم را به چنگ آورند و از آن لحظه به بعد دیگر قادر نباشند که اگر دشمن به طور غیر منتظره‏اى براى حمله مجدّد بازگردد در برابر آن به مقاومت بپردازند.
مکررا تلاش‏هایى براى حمله غافلگیرانه به دشمن (کمین گذارى) صورت مى‏گرفت: هم از طریق بهره‏ورى از کوههایى که در مسیر سپاه دشمن واقع بودند و هم به وسیله تدابیر و شگردهایى که در طول خودِ نبرد به کار زده مى‏شد تا سپاه دشمن را به سوى موقعیتهاى از پیش تعیین شده کشیده، به دام اندازند. این نحوه کمین گذارى غالبا با اقدام سوار نظام به انجام نقشه فرار ساختگى همراه بود که در این زمینه ترکان گوى سبقت را از دیگران ربوده بودند. در حالى که اعراب هر چند بسیار سبک‏تر و چابک‏تر از صلیبیون بودند (به استناد تاکتیک‏هاى حمله گسترده‏اى که انجام مى‏دادند)، به طور کلى تنها در یک صف دست به تهاجم مى‏زدند ولى ترکان در حال حرکت تیراندازى مى‏کردند به صورتى که رگبارى از تیرها را از هر سو بر سر دشمن فرو مى‏باریدند. ترکان اصرارى به خرج نمى‏دادند که به یکباره صفوف دشمن را بشکنند بلکه تلاش مى‏کردند با درگیرى با دشمن آنان را به تعقیب خود وادارند و بدین ترتیب نظمِ صفوف آنان را به هم بزنند و سپس ناگهان بازگردند و متعاقبا نیروهاى تازه نفسى که در کمین گاه جاى گرفته بودند نیز علیه دشمن به کمک اینان مى‏آمدند. جاى تعجب است که مردمان نیمه صحراگرد بعدى که تا حدودى موفقیت خود را مرهون این شِگِرد بودند هنگامى که بیشتر به یکجانشینى روى نهاده امپراتورى‏اى را تحت اختیار خود در آوردند که سپاهیانش از نوع سنتى‏تر و سنگین‏تر بودند چگونه قدم به قدم روش جنگى اولیه خود را فراموش کردند و خود از تازه رسیدگانى که هنوز به تاکتیک‏هاى صحرانشینى عمل مى‏کردند ضربه خوردند.
در طول نبرد، فرمانده تا جایى که ممکن بود مَرکَب‏هاى هلاک شده سربازان را با مَرکَب‏هاى سالم تعویض مى‏کرد و سلاحهایى را که از دست رفته یا از حیّز انتفاع ساقط شده بودند با سلاحهاى تازه جایگزین مى‏ساخت.
با وجود بحثهاى فراوان به طور کلّى فقه با کشتار غیر نظامیان، زنان، کودکان سالخوردگان و روحانیان مخالفت مى‏کند. عمدتا در طول دوره محاصره و گاهى اوقات هم در طىّ نبرد در سرزمین‏هاى مفتوحه، افراد و گروهها ممکن بود بتوانند حتى از یک فرد معمولى اَمان دریافت کنند. بداقبالى بزرگ آن گاه بود که شکست چنان بود که دشمن مانع دفن اجساد کشته شدگان مى‏شد و پس از غارت اجساد آنها را به حال خود رها مى‏کرد. لیکن در کل هدف بیشتر گرفتن اسیر بود تا کشتار افراد و هنگامى که جنگ در مى‏گرفت و به پیروزى مى‏انجامید اردوگاه دشمن غارت مى‏گردید. در اصل امیر، خُمسِ شرعى را براى خود کنار مى‏گذاشت لیکن غالب اوقات، غارت کاملاً سازمان یافته نبود و در خلالِ آن سربازان نه قواعد اساسى را در ارتباط با تقسیم غنائم رعایت مى‏کردند و نه در واقع اصلاً هیچ قاعده دیگرى را. بویژه هر یک از سربازان هر اندازه از افراد مؤنث و مذکر را که مى‏توانست اسیر کند فراچنگ مى‏آورد و بعدا آنان را به عنوان برده مى‏فروخت (علت سقوط قیمتِ برده در صورتى که اسیران زیاد بودند) یا این که آنها را براى خود نگه مى‏داشت. رعایا هر وقت که ممکن بود فراریان جبهه خودى را نیز مى‏چاپیدند.
هنگامى که پیروزى حاصل مى‏آمد فاتح یا وزیرش فتح‏نامه‏هایى ارسال مى‏کرد که با گذشت قرون و اعصار این نوشته‏ها به طور فزاینده‏اى به صورت عاملى براى مطالعاتِ سبک شناختىِ سران دیوان الرسائل درآمدند (نک مثلاً مکاتبات قاضى الفاضل با صلاح الدین و فتحنامه‏هاى اورشلیم). این اطلاعیه‏ها طبیعتا به گزافه گویى و مبالغه در قدرت دشمن و اهمیت فتح به دست آمده مى‏پرداختند و خسارات و صدمات وارده به سپاه خودى را اندک جلوه مى‏دادند. در مورد جنگ با کفار و مرتدان گزارش ویژه‏اى به خلیفه تقدیم مى‏شد که او نیز در عوض تبریکاتِ خود را اعلام داشته و خلعتى عطا مى‏کرد. امیر نیز ممکن بود که به سردار فاتح‏اش خلعت ببخشد، و اگر خود امیر فرماندهى جنگ را به عهده داشت جشنهایى برپا مى‏کرد و بازیهایى ترتیب مى‏داد. ضیافت برگزار مى‏کرد و هدایایى تقدیم مى‏داشت با این حال این اعمال، همیشگى یا برگزارى آنها واجب نبود.
امیر، اسیرانِ خود را در کارهاى سنگینى که یافتن کارگران بومى براى انجام آنها مشکل بود (همچون بنا کردن قلعه‏ها و نظایر آن) به خدمت مى‏گرفت البته براى اسیران ثروتمند، سَربها (فداء) تعیین مى‏شد و اغلب هم از خانواده اسیر و هم از سوى امیر دشمن دریافت مى‏گردید. این امر هم ممکن الوقوع بود که در صورت برقرارى معاهده صلح یا آتش بس موقّت، اُسَراى دو طرف مبادله شوند. نهایتا - و بویژه در مورد جنگ با کافران - از سوى اشخاص مؤمن و متدیّن مبلغى پرداخت گردیده یا به ارث نهاده مى‏شد تا جهت استخلاص اسراى مسلمان مورد استفاده قرار گیرد. (به همین ترتیب از آن سوى نیز پولى براى سربهاى اسراى مسیحى پرداخت مى‏شد). هنگامى که مثلاً در یک شهر، شهروندانى به اسارت در مى‏آمدند که مسلمان نبودند، هَمْ دینانشان سربهاى آنان را پرداخت مى‏کردند. در اسناد کَنیزه جنیزه.(6) براى نمونه، نامه‏هایى در ارتباط با استخلاص اسراى یهودى از طریق پرداخت فدیه مضبوط است. سربهاى یک اسیر عادى تقریبا برابر با قیمت یک برده بود.
ظاهرا شریعت اسلامى خود را درگیر شرایط اسیران در زمانى که در قلمرو اسلامى به سر مى‏برند (در آنجا به صورت برده بودند) نکرده است. لیکن از سوى دیگر در جستجوى راهى است که از طریق آن، مسلمانانى که در سرزمین‏هاى بیگانه در دست کفار افتاده‏اند بتوانند به گونه‏اى رفتار کنند که ایمانشان محفوظ بماند.9
یک جنگ بویژه زمانى که محاصره انجام نمى‏شد ندرتا مدّت زمان درازى به طول مى‏انجامید و به ندرت بیشتر از چند هزار نیروى جنگاور واقعى در آن درگیر مى‏شدند حتى اگر چه کل نیروهاى سپاه حکومت مورد بحث به بیش از چنین شمارى بالغ مى‏شد. این امر به دلیل دشوارى دستیابى به منابع و ذخائر غذایى به هنگام عملیات جنگى بود. به علاوه این امر به آب و هوا نیز مربوط مى‏شد. به طور کلّى طرحریزى عملیات جنگى در زمستان عملى نبود و بعد این که افسران در بعضى فُصُول به کشاورز یا مامور جمع آورى مالیات بدل مى‏شدند و دیگر میسّر نبود که آنان را در فصل درو و برداشت محصول در عملیات جنگى درگیر و معطل کرد. به هر صورت سربازان از این که بیشتر از چند هفته به صورت آماده به رزم باقى بمانند ناراضى بودند. استطاعت مالى عادى حکومت جهت نگهدارى سربازان براى مدّتى بیشتر کفایت نمى‏کرد و سربازان نیز از غیبت از خانواده خود ناخرسند بودند. بیشتر اوقات کار جنگ طىّ یک نبرد که ممکن بود چند بار محاصره قلعه‏هاى نظامى را نیز در پى داشته باشد فیصله پیدا مى‏کرد.
جنگ غالبا به صورت قرار داد تسلیم یا معاهده‏اى که پس از مبادله سفیران منعقد مى‏شد به صلح مى‏انجامید. در موقعیتهاى دیگر بویژه در جنگ با کافران، صلح به یک آتش بس موقت در یک دوره زمانى منحصر و به منطقه محدودى مربوط مى‏شد. غالبا ممکن بود که جنگ بدون برقرارى یک صلح رسمى نیز متوقف گردد.
آن چه در فوق گفته شد نمى‏تواند به طور یکسان درباره همه دوره‏ها، همه اقوام (مورد استثناى ترکان پیش از این خاطر نشان گردید) یا درباره همه نواحى مصداق داشته باشد. سوارنظام نیمه سنگین اسلحه که در ابتدا نقش چندان پراهمیتى ایفا نمى‏کرد از قرن 8ق/14م به بعد بر اهمیتش افزوده شد. شگردها و تدابیر جنگ کلاسیک در جنگ‏هاى کوهستانى که در آنها سوارنظام نقش کوچکى داشت و نیز در باتلاق‏هایى نظیر آن چه در بطیحه عراق وجود داشت قابل استفاده نبودند. از جمله به همین دلیل است که در سالهاى آخر خلافت مستقل، کوه نشینانى که پیاده مى‏جنگیدند در کنار سواره نظام دیلمىِ ترکان قرار گرفتند. ممکن بود اتفاق بیفتد که وقتى هر یک از دو سپاه رقیب، قادر به جنگیدن در زمین حریف نبودند نه شکست روى دهد و نه پیروزى حاصل آید: به عنوان مثال پیاده نظام سلسله مُوحّدون نمى‏توانستند در دشت به سوارنظام مُرابطون حمله کنند، در حالى که به همین ترتیب آنان نیز نمى‏توانستند در کوهستان این قواى پیاده را مورد حمله قرار دهند. در شرق جهان اسلام، فیلان، اسبان دشمن را که بدان‏ها مأنوس نبودند وحشت زده مى‏ساختند. ما در این مقاله از جنگ دریایى بحث نکرده‏ایم لیکن باید بر نقشى که نیروى دریایى مى‏توانست در نقل و انتقال نیروى زمینى ایفا کند تأکید کنیم: به عنوان مثال در عبور از تنگه جبل الطارق یا انتقال نیرو از مصر به بنادر سوریه که صلیبیون از راه خشکى بدان حمله ور شده بودند.
غازیان [جنگجویان] و مُرابطون [مرزداران] در مرزها با دشمن نمى‏جنگیدند بلکه دست به غارتهاى ناگهانى مى‏زدند (و در بازگشت به دلیل به همراه داشتن غنائم که شامل تعداد زیادى از احشام بود دچار تأخیر مى‏شدند)، این اقدام با غارتهاى متقابل پاسخ داده مى‏شد. این مسائل البته مانع از اَشکال متنوّع روابط صلح‏آمیز نمى‏شد که میان مرزنشینان در فاصله فطرت میان حملات ایجاد مى‏گردید. چنان که این قبیل روابط در قصه‏هاى حماسى (دیگنیس آکریتاس،(7) ذوالهِمَّه، سیّد بَطّال و نظایر آنها) وصف شده است. قصه‏هاى ترکانِ اوج(8) - دنباله روان غازیان عرب و اکریتاهاى(9) بیزانسى به گونه غیر قابل اغماض‏ترى جنگ طلبانه است.
پیروزى‏هاى چشمگیر مغولان این پرسش را برمى‏انگیزد که آیا آنان حائز تفوّق فنى روشنى نسبت به هماوردانشان بودند؟ این موضوع تا کنون به اندازه کافى بررسى نشده لیکن ظاهرا چنین تفوّقى در کار نبوده است. به نظر مى‏رسد که موفقیت مغولان به سبب موارد زیر بوده باشد: نظم و انضباط، سرعت حرکت، هنر استتار، امتیاز دستگاه جاسوسى و اطلاعات، استفاده یکپارچه در مقیاس وسیع از جنگ افزارهاى سنتى مخصوص محاصره، حمل و نقل با استفاده از نیروى اسیران، ترفندهایى که به وسیله صحرانشینان در کشورهاى مفتوحه اعمال مى‏شد، وحشتى که با ظاهر شدن آنان بر مردم مستولى مى‏گردید، منشاء ناشناخته و دوردست آنان، آمادگى استثنایى آن‏ها براى قتل عام و کشتار و در نتیجه وحشتِ حاصل از این امر، همکارى فورى، تسلیم‏هاى داوطلبانه‏اى که در برابر آنان پیش مى‏آمد و به طور خلاصه این حقیقت که موفقیت، موفقیت مى‏آورد. لیکن نبرد نسبتا کوچک عین الجالوت کافى بود تا طلسم را بشکند و آنان را تا حدّ حریفانى معمولى تنزّل دهد.
در نخستین نسل‏هایى که پس از فتوحات اعراب روى کار آمدند، حاکمِ ایالت که هنوز اساسا فرمانده یک سپاه اشغالگر بود، والى الحرب خوانده مى‏شد، هر چند در حقیقت اعتبار او به طور قابل ملاحظه‏اى از صِرف هدایت نبرد (اگر نبردى در مى‏گرفت) و حتى از نگهدارى سپاهیان فراتر مى‏رفت.
پى نوشت‏ها:
1. این مقاله ترجمه بخش دوم مدخل «Harb» در دائرة‏المعارف اسلام (EI2) است. این بخش از مدخل«حرب» به جنگ دوره خلفا مربوط است که براى استفاده در مدخل «جنگ» در دانشنامه جهان اسلام ترجمه شده است.
2. فهرست این آثار در مآخذ زیر آمده است:
L. Mercier, La Parure des
Cavaliers, Fr.tr. 1924, 432-59; H. Ritter, in Isl., ×vii, 1929, 116-54;
George T. Scanlon, A Muslim manual & war, 1961, 6-20.
3. Islamic Culture, 1957.
4. J. Sorudel-Thomine in BEO, ×vii, 1962, Cf.Cl, Cahen, in BEO, Vol. 12, 1948, 23-4, 148-149, 159-60.
5. Wuestenfeld,Das Heerwesen der Muhammedaner. in Abh. d.k.Ges.d. wiss, Gotting, xxvi, 1880.
6. M. Talbi, Chahiers de Tunisie,iv, 1956.
7. براى نمونه نک: ابن جبیر، رحله، ص 281.
8. J. Sauvaget, La Paste aux Chevaux dans LEmpire des Mamluks, 1941.
9. Erwin Greef, Religiose und Rechtliche Vorstellung under Kriegsgefangenen in Islam und Christentum, in WI,Viii, 1963, 89-136.
________________________________________

2Tactica.
3Aelianus.
4Taktikon & Leovi.
5Strategikon & Kekamenos.
6Ganiza/Genizah.
7Digenis Akritas.
8Udj.
9Akritai.

تبلیغات