در آمدى بر جغرافیاى قصص قرآنى (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
نوشتار حاضر، به بررسى مبحث مکان و اسامى جغرافیایى در متن قرآن کریم مىپردازد. مؤلف در ابتدا مدخلى بر آراى جغرافىدانان و نظریهها و مکاتب آنها، در ارتباط با اماکن قرآنى مىگشاید. سپس میزان توجه و رویکرد منابع مختلف به این مبحث را مورد بررسى قرار مىدهد. تفصیل مناطق مختلف جغرافیایى که قصص قرآنى در محدودهى آنها قرار گرفته، بر پایهى تقسیمبندى پیشنهادى آنها، به مرکزى، میانى، جنوبى، شمالى و...، توسط مؤلف صورت پذیرفته است. در پایان به داستانهایى اشاره شده که خداوند در قرآن از اماکن آنها یاد نکرده و در آنها به عبرتگیرى از نحوهى بیان قصص قرآنى اشاره شده است.
مقدمه و هدف
این مقاله به بررسى مکان در قصص قرآن مىپردازد. در آغاز، مقدمهاى با هدف روشنگرى پارهاى از موضوعات جغرافیاى اسلام، مىآید؛ به این امید که موجب توجه و اهتمام بیشتر به اینگونه تحقیقات شده و نتایج نظرى و عملى آن براى پژوهشگران مؤثر افتد.
تحقیق حاضر تابع و پیرو آراى جغرافىدانان بزرگ همچون دیمولان و مس سمپل ـ که معتقد به نظریهى جبر جغرافیا2 مىباشند و تمامى پدیدههاى انسانى را نتیجهى عوامل جغرافیایى دانسته و اعتقاد دارند که اگر بشریت به سیرت آغازین خود باز گردد، پىگیر همان راهى خواهد بود که قبلاً طى کرده، ـ نیست؛ [چرا که] اگر عوامل جغرافیایى همواره یکسان باشند، این نظریهى مخرب جبر جغرافیایى، سبب اخلال در طریق آزادى و اختیارى مىشود که توجه بشریت همواره به سوى آن گرایش داشته است. [از اینرو] پیروان طریق آزادى و اختیار، همچون ویدال دولابلاش(1) و براون(2) در فرانسه و بومن(3) و ساور(4) در آمریکا، [بر خلاف جبریون] به آزادى انسان در اختیار [سرنوشت خود [معتقد هستند و شیوه و اسلوب فعالیتهاى بشرى را ناشى از توانایى انسان در دخل و تصرف در قواى طبیعى مىدانند. بین نظریهى جبر و اختیار، گرایشها و مکاتب دیگرى ظاهر گردید که هر یک به نسبت، شباهتى به این دو نظریه داشتهاند.
هرگاه متخصصین، به بررسى تعیین عامل مؤثر در زندگانى بشرى و طرح دیدگاههاى خود در این باره پرداختهاند، همواره به زیاده روى و غلو رفتهاند. در نتیجه مکاتب مختلفى پدید آمده که هر یک به بیان و تفسیر دیدگاههاى خود، پیرامون تاریخ و سرنوشت انسان پرداخته و اصول و پایههایى براى خود ترسیم کردهاند. در این راستا رویکردهاى دینى، جغرافیایى، اقتصادى، روانشناختى و نژادى ـ که به اجناس معیّن تعصب مىورزند ـ وجود داشتهاند. رویکردى نیز در پى به دست دادن تفسیرى مرکب از همهى عوامل یاد شده و در قالبى هماهنگ و منظم بوده است.
با وجود اینکه مکتب جامعه شناختى فرانسه، بر تحقیقات و بررسىهاى مربوط به پدیدههاى اجتماعى، پرتو افکنىهاى زیادى کرد و امیل دورکیم(5) در این خصوص روشى متمایز از دیگر مکاتب، پىریزى کرد، اما مکاتب مختلف تفسیر تاریخ، همواره حامیان و طرفداران خود را داشته و نیز پیوسته دانشمندانى در پى تولید تئورىهاى نوین در این خصوص بودهاند.3
در این مقاله توجه تعصبگرایانه به هیچ یک از این مکاتب نشده و صرفا نشان دادن اهمیت مبحث جغرافیا در این گونه بررسىها و درک و برداشت و تفسیر ما از [آموزههاى] دین اسلام، مورد نظر بوده است.
در زمینهى مطالعات جغرافیایى دو عامل اساسى وجود دارد: یکى توزیع پدیدهها و دیگر تبیین ارتباطات و علایق بین آنهاست. ما در این نوشتار، این دو عامل را در پرتو مکان در قرآن کریم بررسى خواهیم کرد.
موضوعات حایز اهمیت در جغرافیاى اسلام
در جغرافیاى اسلام، موضوعات زیادى وجود دارد که باید مورد توجه و بررسى قرار گیرند. براى نمونه مىتوان به موارد ذیل اشاره کرد:
مىدانیم که اسلام در [شبه] جزیرهى عربستان ظهور کرد. در همان زمان مناطق دیگرى نیز در عالم وجود داشت که داراى توانمندى و ثبات بیشترى نسبت به آنجا باشد، پس چرا مکه مهد این دین بزرگ، تعیین گردید، و چرا [شبه] جزیرهى عربستان براى ظهور اسلام شایستهترین محیط شناخته شد؟ «واللّه اعلم حیث یجعل رسالته». باید گفت: در اینجا اِشکالى متوجه این سؤال مىشود و آن اینکه ما در پى علتیابى حقیقتى شکل یافته در حال، هستیم؛ بدین معنا که اگر اسلام در مکانى دیگر نیز ظهور کرده بود باز در پى تفسیر و تعلیل آن مىرفتیم. چنین اشکالى سبب گشودن باب مقایسه بین واقعیت و خیال است؛ مقایسهاى که هرگز به واقعیت ثابت تاریخى منجر نمىشود؛ چرا که رخدادها و وقایع، موادى نیستند که بتوانیم آنها را مجددا در کارگاه تاریخ وارد کنیم و آنها را کم و زیاد کرده و یا تغییر دهیم تا بتوانیم پیامدهاى آن را دریابیم. ـ چنانکه در علوم تجربى عمل مىکنند. ـ در حقیقت ما بدون اینکه وقایع [گذشته] را ایجاد کنیم، آنها را تفسیر و توجیه مىنماییم.
از [اطلاعات] تاریخى درمىیابیم که پیامبر صلىاللهعلیهوآله اصحاب خود را دو بار براى هجرت به حبشه فرا خواند، بدون اینکه خود با آنها هجرت کند و هنگامى که [اهل] مدینه آغوش خود را براى اسلام گشود، ایشان به همراه یاران خود به آنجا مهاجرت کردند. تفاوت این دو هجرت (هجرت به حبشه و هجرت به مدینه و نشر دعوت به اسلام در آن)، آشکار است، و عوامل جغرافیایى مىتوانند تفاوت این دو مکان را براى ما تبیین کنند. در ادامه مىتوان به غزوات و توزیع [جغرافیایى] آنها و ارتباط مکان وقوع آنها با راههاى تجارى و مناطق مسکونى و نیز قریهها، قلعهها و دژهاى یهودیان در فدک، تیماء و خیبر و سپس انتشار اسلام به خارج از [شبه [جزیرهى عربستان، اشاره کرد. دیگر اینکه چرا اسلوب نشر و دعوت اسلام در اقیانوس هند و نواحى مشرف به آن، با اسلوبى که در شمال، آفریقا و برخى نواحى آسیایى متداول بوده تفاوت داشته است؟ همچنین کیفیت ارتباط اسلام با مناطق مسکونى قدیم دو دولت فارس و روم در آن زمان، و اینکه چگونه مرکزیت عالم اسلام به شمال و سپس از مدینه به کوفه، دمشق، بغداد و قاهره انتقال یافت؟
در حال حاضر جنگها، بر و بحر را فرا گرفته و استعمار پیوسته در صدد جلوگیرى از گسترش اسلام مىباشد. اما به رغم آن، [مشاهده مىکنیم که [تعداد مسلمانان در بیست سال اخیر، در آفریقا دو چندان شده و گزارشات خود اروپاییان نیز مؤیّد این مطلب است. در این حال غربىها به اینگونه مطالعات و تحقیقات جغرافیایى بسیار همت ورزیده و در این راستا آکادمىهاى تخصصى را که با هدف جمعآورى اطلاعات پیرامون اسلام و عالم اسلامى به وجود آمده، در اختیار داشتهاند و نیز ابزار و وسایل تحقیق، همچون نقشهها، آمارها، تحقیقات و توانمندى زیادى در این خصوص در اختیار داشته و به کار بستهاند. بنابراین در اینجا بر ماست که نسبت به شناسایى و شناساندن جغرافیاى عالم اسلامى و بررسى مشکلات آن اهتمام ورزیم؛ تا در نتیجه، به وضعیت تکامل یافته و جزئیات و ارتباطات آن آگاه شویم.
میزان توجه منابع به مکان در قرآن
رویکرد پژوهشگران قصص قرآنى در مبحث مکان متفاوت بوده است:
1. شیخ عبدالوهاب نجار در کتاب قصص الانبیاء،4 به وقایع تاریخى و توجه دادن به عبرتهاى قصص قرآنى و احادیث و تعقّل در آنها اهتمام ورزیده و در این راستا از [روایات[ تورات و انجیل نیز بهره برده است. وى کوشیده تا مشکلات مربوط به روایاتى را که بر طبق موازین قرآنى و اخبار متواتره بوده، مرتفع سازد و اخبار و روایاتى را که با قرآن و عقل سازگارى نداشته، رد کند. او از مکانها در قصص، به طور پراکنده یاد کرده، بدون اینکه ارتباط بین آنها را مشخص کند. استاد جادالمولى نیز در قصص القرآن،5 با تأکید بر عبرتگیرى از این داستانها، توجه و پرداختن به مکان را مردود دانسته است.
2. دکتر خلف اللّه در کتاب الفن القصصى فى القرآن الکریم معتقد است که:
قرآن به تاریخ جز در مواردى نادر توجهى نداشته است، بلکه برعکس آن، به ابهام در زمان و مکان به عنوان مؤلفههاى تاریخ، اشاره داشته است. و لذا مىتوان گفت که این مردم قضیه را به عکس جلوه دادهاند و به بحث و نظر پیرامون مؤلفهها و مقدمات تاریخ پرداختهاند؛ حال آن که اینها مورد نظر نبودهاند و آنها به مقاصد حقیقى قصص قرآنى، توجهى نشان ندادند.6
خلف اللّه همچنین در مورد مکان آورده:
اگر چنانچه مکانهایى که به طور پراکنده در قرآن از آن یاد شده وجود نداشت، مىتوانستیم بگوییم که قرآن کریم به مکان تقریبا هیچ توجهى نداشته است.7
استناد او در این نظر، قول سید رشید رضا در تفسیر المنار است؛ آنجایى که او در شرح قصهى آدم گفته:
تاریخ به ذات خود، منظور نیست؛ چرا که مسائل این علم، خود تاریخ مىباشد که البته شامل اصول دین، مِنْ حیث هُو دین، نمىشود. دین، به تاریخ از منظر عبرتگیرى از آن، نگاه مىکند و به تبیین زمان و مکان پرداخته است. این مطلب را در باب سفر تکوین نیز بیان داشتهایم.8
چنین مىنماید که این نظر استاد رشید، در مورد مکانها و زمانهایى است که قرآن از آن یادى نکرده، اما در مورد مکانها و مواضعى که قرآن بدان اشاره داشته، نظر دیگرى دارد. مثلاً در بررسى سورهى هود، بحثى را پیرامون مزایا و برترىهاى این سوره در اعجاز علمى آن و قصص اقوام و مسائل تاریخى و مکانى آن اختصاص داده است.9 در این زمینه مثالهایى را از قصص موسى، فرعون، هود، عاد، صالح و ثمود، بیان داشته است.
3. سید مظفر الدین ندوى در کتاب التاریخ القرآنى للقرآن، به امور مربوط به آثار جغرافیایى و حوادث و رویدادهاى تاریخى که در قرآن آمده پرداخته و توجه نشان داده است.10 وى همچنین کوشش کرده تا زمانبندى و شرحى از اعلام آنها را به دست دهد، که در این راستا بر تورات و انجیل و روایات عربى و آثار باستانى تکیه کرده و در مورد ارتباط بین اسامى اشخاص و ملل و نیز مواطنشان که در تاریخ بدانها اشاره شده، به تحقیق پرداخته است. در این خصوص بر نظریات سید سلیمان ندوى در کتاب ارض القران، بسیار رجوع کرده و محتویات این کتاب را به همراه آنچه که در منابع دیگر، پیرامون این موضوع آمده، احصا و تدوین کرده است.
4. پارهاى از جغرافىدانان فرانسوى به جغرافیاى ادیان پرداختهاند. از مهمترین منابعى که در این موضوع تألیف یافته، کتاب جغرافیا و ادیان مىباشد که آن را بییردیونتن نگاشته است. او در این کتاب به ارتباط دین با مساکن و ساکنین آنها و به کارگیرى محیط در تولیدات زراعى، کشاورزى، صنعت و غیره توسط انسان پرداخته است. وى همچنین کوچها و هجرتهاى دینى و نواحى تجارى را که اسامى دینى داشتهاند، مورد بررسى قرار داده است.
5. قبل از تألیفات یاد شده، مورخین اسلامى و مفسرین، به قصص قرآن روى آورده بودند. آنها در این راستا بر احادیث صحیح و نیز در مواردى بر اسرائیلیات تکیه داشتند.11 شاید بتوان از برترین این کتابها، کتاب تاریخ الامم و الملوک [نوشتهى] ابوجعفر بن جریر طبرى را بر شمرد. او در آغاز این کتاب به اصولى که بر پایهى آن، اخبار به راویان آنها اسناد داده شده، اشاره داشته است.
6. منبع و مرجع اساسى در مبحت مکان در قرآن، همان قرآن کریم است. ما بر اساس هدایت و روشنگرى آیات، اماکن وارد شده در قصص قرآن را مورد بررسى قرار داده و به یک پارچگى و انسجام جغرافیایى آنها و ارتباطشان با یک دیگر اشاره خواهیم کرد.
مکان در قرآن
1. قصهى انسانیت در قرآن، با خلق آدم آغاز مىشود. خداوند به پدر اول، همهى اسماء را آموخت. و ملائکه بر او سجده کردند مگر ابلیس.] سپس] آدم و حوّا در بهشت مسکن گزیدند و آن گاه شیطان او را وسوسه کرد:
هل أدلک على شجرة الخلد و ملک لا یبلى12 و هوا و خواهشها بر عقل چیره شد و آدم و همسرش به زمین هبوط کرده و در آنجا ابناء بشر منشعب گردید.
2. خداوند هیچ امتى را بدون فرستادن [رسولى] انذار کننده که قادر به سخن گفتن به زبان قومش بوده باشد، رها نکرده است. خداوند، در مورد پیامبران، به رسولش چنین فرموده:
ومنهم من قصصنا علیک ومنهم من لم نقصص علیک.13
یعنى داستانهاى قرآنى شامل مجموعهى معینى از قصص است که خداوند آنها را در قرآن ذکر کرده و آنها را اینگونه توصیف نموده:
نحن نقص علیک احسن القصص بما اوحینا إلیک هذا القرآن.14
آیا مکان مىتواند بخشى از حکمت و فلسفهى این گزینش را بازگو کند؟
میزان صراحت به ذکر مکانها در قصص قرآن متفاوت است:
الف) گاهى اسم معروفِ یک مکان به صراحت آورده مىشود؛ مانند: المسجد الحرام و المسجد الاقصى؛
ب) گاهى اسم علم آورده مىشود ولى در تعیین موقعیت آن اختلاف پیدا مىشود؛ مانند جودى (= کوه نوح علیهالسلام )؛
ج) گاهى صفت یک مکان ذکر مىشود؛ مانند: ربوة ذات قرار و معین، که در تفسیر و تحدید موقعیت آن، آراى مختلفى ابراز شده است؛
د) گاهى قصه، بدون اشاره به مکان، بیان مىگردد؛ مانند قصهى ادریس؛
ه ) گاهى اسم صاحب قصه آورده مىشود، بدون اینکه به بیان قصه پرداخته شود؛ مانند: ذى الکفل و قوم تبع؛
و ) گاهى صاحب قصه به مکانى منسوب مىشود، بدون اینکه خود قصه بیان گردد؛ مانند اصحاب الرس؛
ز) گاهى قصه بدون تعیین مکان و اسم صاحب قصه، بیان مىشود؛ مانند داستان مرد مؤمن در سوره یس؛
ح) گاهى مجموعهاى از داستانها به یک روش و سیاق بیان مىگردد؛ مانند قول خداوند تبارک و تعالى:
الم یأتکم نبأ الذین من قبلکم قوم نوح و عاد و ثمود والذین من بعدهم لا یعلمهم الا اللّه. جاءتهم رسلهم بالبینات فردوا أیدیهم فی أفواههم وقالوا انا کفرنا بما ارسلتم به. و انا لفى شک مما تدعوننا إلیه مریب.15
شاید بتوان قصص قرآنى را بر مبناى تاریخى، به دو بخش متمایز تفکیک کرد، که هر یک نسبت به میزان بیان و آوردن مکانها متفاوتند.
بخش اول: داستانهاى قبل از طوفان [نوح]؛ که شامل قصص آدم، ادریس و نوح [علیهم السلام] مىشوند. در این مجموعه تقریباً ذکرى از مکان به میان نیامده است، مگر جودى در داستان نوح، که محل آن همواره مورد مناقشه بوده است. بنابراین باید تعیین و تحدیدِ مکانىِ قصصِ قبل از طوفان را به طور کامل کنار گذارد.
بخش دوم: داستانهاى بعد از طوفان؛ از هود علیهالسلام تا حضرت محمد صلىاللهعلیهوآله ، که در این مجموعه مکانهاى متعددى آمده که اختصاراً بدانها مىپردازیم.
مرکز نقشه و منطقه مرکزى
1. البیت الحرام: مکانى است که مىتوان آن را مرکز نقشهى داستانهاى قرآن قلمداد کرد. به جهت اهمیت و احکام مربوط به آن در اسلام، هیچ مکان دیگرى شبیه به آنجا نمىباشد. خداوند تعالى در مورد آن فرموده:
ان اول بیت وضع للناس للذى ببکة مبارکاً وهدى للعالمین.16
از کنار همین مکان بود که خداوند بر دیگر پیامبران وحى فرستاد و مسلمانان به هنگام نماز رو بدان سوى مىکنند. پیامبر صلىاللهعلیهوآله در روز فتح [مکه] فرمودند:
این شهر، حرام است. خداوند روزى که آسمانها و زمین را آفرید آن را حرام گردانید تا روز قیامت.17
2. این سرزمین امین که خداوند آن را حرام گردانید، در قرآن به اسمهاى مختلفى آمده؛ از جمله مکه در قول خداوند تبارک و تعالى:
و هو الذى کف ایدیهم عنکم وایدیکم عنهم ببطن مکة من بعد ان اظفرکم علیهم وکان الله بما تعملون بصیرا.18
به ام القرى نیز تعبیر شده:
و هذا کتاب انزلناه مبارک مصدق الذى بین یدیه ولتنذر ام القرى ومن حولها.19
3. بیت الحرام (خانه خدا)، مرکز و منطقة القلب [قصص قرآن] است، که در آن تعدادى از اسامى مشخص و معلوم المکان، ذکر شده است:
الف) در آیهاى که مىآید از سه مکان یاد شده است:
ان اول بیت وضع للناس للذى ببکة مبارکا و هدى للعالمین. فیه آیات بینات مقام ابراهیم.20 [بیت، بکه / مکه، مقام ابراهیم]
ب) در دو آیه قرآن از 4 مکان دیگر که مربوط به مناسک حج بوده یاد شده است:
ان الصفا والمروة من شعائر اللّه فمن حج البیت او اعتمر فلا جناح علیه ان یطوف بهما؛21
فاذا افضتم من عرفات فاذکروا اللّه عند المشعر الحرام.22 [صفا ـ مروه ـ عرفات ـ مشعر الحرام].
بدین ترتیب مجموعهى اماکن یاد شده در منطقهى مرکزى، به هفت مکان تقسیم شده و در چارچوبهاى که از عرفات تا مکه ادامه یافته، قرار گرفته است.
منطقه میانى
در اطراف منطقهى مرکزى، مجموعهى دیگرى از اماکن که مربوط به غزوههاى پیامبر صلىاللهعلیهوآله مىباشد وجود دارد:
1. اولین مکان، مدینه یا همان سراى هجرت نبوى است، که از آن در آیات گوناگون یاد شده؛ از جمله آیهى شریفهى:
واذ قالت طائفة منهم یا اهل یثرب لا مقام لکم فارجعوا.23
که مربوط به غزوهى احزاب مىباشد.
در آیات دیگر آمده:
یقولون لئن رجعنا الى المدینة لیخرجن الاعز منها الاذل وللّه العزة ولرسوله و للمؤمنین ولکن المنافقین لا یعلمون؛24
ماکان لاهل المدینة و من حولهم من الاعراب أن یتخلفوا من رسول اللّه و لایرغبوا بأنفسهم عن نفسه.25
که هر دو آیه در مورد غزوهى تبوک مىباشند.
2. خداوند، پیرامون غزوهى بدر، از سه مکان یاد کرده که در این آیات بیان گردیده:
ولقد نصرکم اللّه ببدر وأنتم اذله؛26
اذ انتم بالعدوة الدنیا وهم بالعدوة القصوى والرکب اسفل منکم.27
این اماکن در شمال غربى منطقهى مرکزى (قلب) قرار گرفتهاند. [بدر، عدوة الدنیا، عدوة القصوى].
3. به طرف جنوب شرقى، یک مکان وجود دارد که در قرآن از آن چنین یاد شده:
ولقد نصرکم اللّه فى مواطن کثیرة ویوم حنین اذ أعجبتکم کثرتکم فلم تغن عنکم شیئاً وضاقت علیکم الارض بما رحبت ثم ولیتم مدبرین ثم انزل اللّه سکینته على رسوله و على المؤمنین... .28 [ناحیه حنین].
دایرهى سوم
1. در اینجا نکتهاى جغرافیایى جلب توجه مىکند و آن اینکه: اگر خانهى خدا یا مکه (ام القرى) محور و مرکز دایرهاى فرضى بوده، که نیمى از قطر آن در حدود 1200 کیلومتر باشد، در مىیابیم که یمن، عراق، شام و مصر در محدودهى آن و یا نزدیک به آن قرار مىگیرند. در چارچوب همین دایره یا حلقهى [فرضى] سوم است که بیشترین وقایع داستانهاى قرآنى روى داده است.
2. با وجود این مرکزیت جغرافیایى، ارتباطات دینى و تاریخى بین مکه و مراکز استقرار قدیمى دنیاى عرب، موجود بوده. در این زمینه داستان حضرت ابراهیم علیهالسلام از جالبترین و بهترین داستانهاى قرآنى است که مىتوان نام برد. زندگانى ابراهیم ـ ابوالانبیاء ـ با عراق، شام و مصر، ارتباط تنگاتنگى داشته است. هجرت او به سوى بیت العتیق (کعبه) و اسکان خانوادهاش، جهت برپایى و اقامهى نماز بود. سپس اسماعیل بعد از استقرار در مکه، با زنى از قبیلهى جرهم که از یمن مهاجرت کرده بودند، [و در نزدیکى مکه اقامت داشتند] ازدواج کرد، و سپس از همین دودمانِ پاک، پیامبر [خاتم] ـ که درود و سلام خدا بر او باد ـ متولد شد.
ذو محور بین مرکز نقشه و مناطق استقرار در محور سوم را پیوند مىدهند که عبارتند از:
1. محور جنوبى
این محور از مکه تا یمن گسترده است. قصهى هود بنى عاد، مربوط به این محور مىباشد. قوم عاد در احقاف مىزیستهاند. خداوند مىفرماید:
و اذکر اخا عاد اذ أنذر قومه بالاحقاف و قد خلت النذر من بین یدیه و من خلفه الا تعبدوا الا اللّه. انى اخاف علیکم عذاب یوم عظیم.29
ابن کثیر آورده:
احقاف همان تپههاى ریگى مىباشد و شامل سرزمینهاى میان عمان و حضرموت و مشرف بر دریا بوده و به آن شحر نیز اطلاق مىشده است. اسم وادى آنها مغیث بوده.30
در قرآن نیز از قصرها و بناهاى محکم آنها چنین یاد شده:
الم تر کیف فعل ربک بعاد ارم ذات العماد التى لم یخلق مثلها فى البلاد؛31
و نیز مناطق استقرار آنها به وفورِ نعمت و کثرتِ وسایل عیش، وصف شده:
واتقوا الذى امدکم بما تعلمون؛ امدکم بانعام وبنین وجنات وعیون.32
این توانگرى و وفور را مىتوان در داستان دیگرى که خداوند در همین محور جنوبى (یا یمنى) از آن یاد کرده و به داستان سبا معروف است، مشاهده کرد:
لقد کان لسبأ فى مسکنهم آیة جنتان عن یمین وشمال، کلوا من رزق ربکم واشکروا له. بلدة طیبة و رب غفور. فأعرضوا فأرسلنا علیهم سیل العرم و بدّلناهم بجنتیهم؛ جنتین ذواتى اکل خمط وأثل وشىءٍ من سدر قلیل.33
آثار سدّ مأرب و تمدن سبایى، تا زمان ما بر جاى مانده است، که این حکایت از وجود و تداول هنر معمارى دقیق در بین آنها مىکند. تخته سنگهاى بزرگ را به شکلى منظم تراشیده و با آنها به شیوهاى که جزئیات آن ـ و به ویژه نحوهى استوار کردن این سنگها ـ بر ما پوشیده است بناها را ایجاد مىکردند. گلایزر به روشهاى علمى در مورد سد مأرب به این نتایج دست یافته است.34
احمد فخرى نیز این منطقه را به سال 1947 دیدار و بررسى کرده و در مورد این سد، چنین گزارش داده است:
سد مأرب به دو دلیل احداث شده بود: اول ذخیرهى آب در پشت وادى وسیع مأرب... و دوم بالا آمدن آب به میزان حداقل پنج متر در جلوى سد، تا از این طریق، اراضى این منطقه آبیارى شود... . این منطقه همواره در سایهى سیستم آبیارى دقیق با بهرهگیرى از سد، استقرار داشت، تا این که واقعهى سیل عرم رخ داد و از آن زمان کلیهى بلاد شکوفا یافتهى این منطقه، به ویرانى گرایید.35
در قرآن کریم آمده: و شىء من سدرٍ قلیل
که در این آیه قِلّت [درخت] سدر اشاره به قِلّت و کمبود آب دارد؛ زیرا که در قدیم ـ و اکنون در منطقهى سودان شرقى ـ از وجود درخت سدر، پى به وجود آب زمینى مىبردهاند، و در نتیجه، کمبود آب، سبب کمبود فرصت براى استقرار در این منطقه شده است.
آیات بعدى در قصه، بر غنى بودن این منطقهى جغرافیایى در آن زمان اشاره دارند:
وجعلنا بینهم و بین القرى التى بارکنا فیها قرى ظاهرة وقدرنا فیها السیر، سیروا فیها لیالى و ایاماً آمنین.36
قریهها و منازل سفر به هم متصل و پیوسته بوده و مسافر، چنانچه ابن کثیر گفته:
هیچ احتیاجى به همراه داشتن خوراک و آب نداشته و هر جا فرود مىآمده همانجا آب و خرما یافت مىشده است.37
این مناطق پر برکت در شام یا یمن واقع بودهاند و آنچه آیه بدان اشارت دارد، غنى بودن آن اقالیم است که به دنبال ناسپاسى از نعمات خداوند، دچار نابسامانى گردیده و دستخوش انهدام و تخریب شدند:
فقالوا ربنا باعد بین اسفارنا وظلموا انفسهم فجعلناهم احادیث ومزقناهم کل ممزق.38
از اینرو عربها در مورد قومى که متفرق و متلاشى مىشوند به مثل مىگویند:
تفرقوا ایدى سبأ.
دو داستان هود و سبأ، مهمترین آثار محور جنوبى (از مکه تا یمن) را شامل مىشوند. قصهى نصاراى نجران نیز ـ بنابر پارهاى روایات ـ به این محور ارتباط دارد؛ هر چند که آیات کریمه، به اسم آن قصه صراحتاً اشاره ندارند:
قتل اصحاب الاخدود. النار ذات الوقود. اذهم علیها قعود و هم على ما یفعلون بالمؤمنین شهود.39
داستان قوم تبع نیز به این ناحیه مربوط است:
أهم خیرّ ام قوم تبعٍ والذین من قبلهم اهلکناهم.40
در وراى احقاف، در جنوب، مکان دیگر نیست که قرآن کریم از آن یاد کرده باشد. بنابراین، خلیج عدن و اقیانوس هند را مىبایست مرز و حدّ جنوبىِ جغرافیاىِ قصص قرآن، قلمداد کنیم.
2. محور شمالى
چنانچه به شمال مکه روى آوریم به حلقهى میانى برخورد مىکنیم؛ مکانى که مربوط به هجرت و غزوات پیامبر صلىاللهعلیهوآله بوده است. در ادامه و پس از یثرب، به طرف شمال و شمال غربى تا به شام، قریههایى وجود داشته است. در این قسمت که از مدینه تا به اطراف شام جنوبى گسترده بوده، تعدادى از اماکن آن را که در شمار راههاى تجارى محسوب مىشد، خداوند در سورهى حجر به آن اشاره مىفرماید:
مکان اول در قصهى لوط است که بدون تصریح به نام مکان، به آن اشاره شده:
وجاء أهل المدینة یستبشرون.41
سپس خداوند آن را چنین توصیف مىکند:
وانها لبسبیل مقیم.42
مکان دوم، در آیهى:
وان کان اصحاب الایکة لظالمین فانتقمنا منهم وانهما لبإمام مبین.43
مکان سوم که در آیه شریفه چنین ذکر شده:
و لقد کذب اصحاب الحجر المرسلین وآتیناهم آیاتنا فکانوا عنها معرضین وکانوا ینحتون من الجبال بیوتاً آمنین فأخذتهم الصیحة مصبحین.44
اینها اماکن سهگانهى اصلى در محور شمالى هستند. قصص لوط، شعیب (پیامبر مدین) و صالح (پیامبر ثمود)، به این محور مربوط مىشود. منطقهى شمالى که شامل اماکن یاد شده مىبوده، داراى محیطى ثروتمندتر و غنىتر از محیط کنونى آن بوده است. این مطلب را خداوند در جایى که از ثمود سخن به میان آورده بیان داشته است:
اتترکون فیما ههنا آمنین فى جنات وعیون و زروع ونخل طلعها هضیم. وتنحتون من الجبال بیوتاً فارهین. فاتقوا اللّه و اطیعون.45
شهرهاى یاد شده، از مراکز مهم تجارت و داد و ستد قافلهها بودهاند.46 از ثمود نیز به هنگام ظهور اسلام اثرى بر جاى نبوده است.47
در غزوهى تبوک، پیامبر صلىاللهعلیهوآله بر مردم حجر (در خانههاى ثمود) فرود آمدند و به اصحاب خود فرمودند:
بر این شکنجه شدگان، جز گریه کنان، وارد نشوید.48
خداوند اماکن واقع در این محور را بدین شکل توصیف کرده:
و انکم لتمرون علیهم مصبحین وباللیل. افلا تعقلون.49
و این خود تأکیدى است بر عبرتگیرى از وقایع و داستانهاى گذشتگان.
منطقهى شمالِ محور شمالى به دو شعبه تقسیم مىشود: یکى به طرف غرب و متمایل به مصر و دیگرى گسترده شده تا به شام مىباشد که ما هر یک را جداگانه بررسى مىکنیم:
الف) مصر
خداوند از مصر به غنى بودن یاد کرده. در قصص موسى و فرعون مىتوانیم قول خداوند را در مورد اعجاب فرعون [در مورد این شهر] بخوانیم:
ألیس لى ملک مصر و هذه الانهار تجرى من تحتى.50
در مصر وقایع مربوط به داستانهاى حضرت ابراهیم، یوسف، موسى و عیسى رخ داده است. و نیز برخى از جوانب زندگانى اسماعیل و حضرت محمد صلىاللهعلیهوآله به این ناحیه مرتبط مىشود. در آیات کریمه نیز از مصر به دو گونه یاد شده است:
1. مصر (با همین لفظ). که در سورهى یوسف و قصهى موسى از آن یاد شده و آیات در مورد جامعهى مصرى در عهد یوسف علیهالسلام توصیفاتى به دست دادهاند، که دورانهاى قحطى، غنى و سرشارى و پیوندشان به فیضان رود نیل و انواع غلات، زندگانى قصرنشینى و خوشگذرانىها و بدبختىها و ... از این توصیفات هستند. در اواخر سورهى یوسف نیز فراخوان الهى [خطاب] به مردم جهت پندگیرى از وقایع آمده:
افلم یسیروا فى الارض فینظروا کیف کان عاقبة الذین من قبلهم ولدار الآخر خیر للذین اتقوا. افلا تعقلون.51
در اینجا مىتوانیم به وجود ارتباط و پیوند میان حرکت در زمین و موقعیت مکانى، در سورهى یوسف، به وضوح پى ببریم.
2. شبه جزیره سینا. خداوند از این مکان در این آیات یاد کرده:
وانزلنا من السماء ماء بقدر فأسکناه فى الارض وانا على ذهاب به لقادرون. فأنشأنا لکم به جنات من نخیل وأعناب لکم فیها فواکه کثیرة ومنها تأکلون. وشجرة تخرج من طور سیناء تنبت بالدهن وصبغ للآکلین.52
در دیگر آیات آمده:
والتین والزیتون. وطور سینین وهذا البلد الامین. لقد خلقنا الانسان فى احسن تقویم.53
در سینا، وادى مقدس و کوه مناجات قرار دارد؛ جایى که خداوند با موسى سخن گفت. گرچه به سختى بتوان در مورد این اماکن تحقیق کرد؛ چه اینها مناطق خالى از سکونت بوده و مانند مکه حیات ثابتى نداشتهاند و آثارى که بتواند به یقین ما را بدانها رهنمون سازند، از آنها بر جاى نمانده است.
اهمیت مکانى سینا دو جنبه دارد: اول قصهى موسى و دوم ورود آن در آیات متعدد پیرامون نعمتهاى الهى بر بندگان.
3. شام. بار دیگر به مدین باز مىگردیم تا از شمال آنجا به شام رهسپار شویم. مکانى که در اینجا مورد تأکید است، مسجد الاقصى است:
سبحان الذى أسرى بعبده لیلاً من المسجد الحرام الى المسجد الأقصى الذى بارکنا حوله لنریه من آیاتنا انه هو السمیع البصیر.54
مسجد الاقصى از مکانهایى است که در آن جا رومیان حکمرانى مىکردهاند. خداوند در این آیات به آنها اشاره دارد:
غلبت الروم فى أدنى الارض وهم من بعد غلبهم سیغلبون فى بضع سنین. للّه الامر من قبل و من بعد.55
در شام نیز زندگانى پیامبران بنى اسرائیل و نیز بخشى از حیات ابراهیم و عیسى[علیهماالسلام]، سپرى شده است.
آیات کریمه، به اسم قریهاى که در آن داستان شخص مؤمنى که خداوند در سورهى یس بدان پرداخته، اشارهاى نکردهاند؛ ولى برخى مفسرین معتقدند که این قریه، همان انطاکیه (از شهرهاى شام) بوده است.56
بیت المقدس، مکانى است که خداوند در مورد عیسى و مریم در این آیه از آن یاد کرده:
و آوینا هما إلى ربوة ذات قرار و معین.57
گرچه پارهاى از مفسرین گفتهاند که مکان یاد شده در مصر قرار داشته است؛ اما نسبت دادن ربوه (تپه / بلندى) به بیت المقدس از نسبت دادن آن به مصر، بیشتر مطابقت و مناسبت دارد.
4. عراق. وقتى از ناحیهى شمال، در شام گذر کنیم، به منابع فرات و به دنبال آن به منطقهاى سبز در اطراف بادیهى شام مىرسیم. عراق، مرز شرقى قصص قرآن به شمار مىرود. در آیهاى از قرآن، بابل ـ اسم قدیم ـ آمده:
و ما انزل على الملکین ببابل...58
داستانهاى نوح، ابراهیم، لوط و یونس (در نینوا)، به عراق مربوط مىشود، که در سخنان پیامبر صلىاللهعلیهوآله با عداس در هنگام بازگشت از طائف، بدان اشاره شده است.59
بدین وسیله، نگرش کلى و عام، بر نقشهى قصص قرآن، بر ما واضح و روشن شد. مرکز این نقشه بیت الله الحرام است. محور جنوبى از مکه تا یمن را شامل مىشود و محور شمالى نیز دو شعبه مىشود: یکى ناحیهى غربى که تا مصر امتداد دارد و دیگرى تا شمال ادامه یافته است. شام و بادیهى آن نیز تا عراق را در بر مىگیرد. مرز این نواحى از کمربندى کوهستانى در شمال شرق دریاى مدیترانه، تا خلیج فارس را شامل مىشود. در مقابل آن، مرزهاى جنوبى شامل خلیج عدن و اقیانوس هند، مىباشند. مرز غربى نیز همان غرب مصر محسوب مىشود. ناحیهى شرقى را نیز گرچه نتوان به صراحت تعیین کرد اما مىتوان گفت که کلیهى [شبه] جزیرة العرب تا خلیج فارس و دریاى عمان را شامل مىشود.
موقعیتهاى جغرافیایى یاد شده را، شاید بتوان با اطمینان، حدود و ثغور جغرافیایى قصص قرآنى قلمداد کرد.
نقشه و عبرتگیرى از داستانها
1. باید گفت پیوند و ارتباط محکمى بین ناحیهى مرکزى و مناسک حج و قصص ابراهیم، اسماعیل و محمد صلىاللهعلیهوآله وجود داشته است. این مکان پیوسته تا به امروز قلب تپندهى دنیاى اسلام باقى مانده است. آنجا که خداوند به ابراهیم فرمان داد:
واذن فى الناس بالحج یأتوک رجالاً و على کل ضامر یأتین من کل فجٍ عمیق.60
2. بسیارى از مسافرتهاى تجارى، توسط ساکنین منطقهى مرکزى به مقصد یمن (در جنوب) و شام و مصر (در شمال) انجام مىشده است، که زمان انجام آنها را خداوند در این آیات چنین ذکر فرموده:
لایلاف قریش. ایلافهم رحلة الشتاء والصیف. فلیعبدوا رب هذا البیت؛ الذی اطعمهم من جوعٍ وآمنهم من خوف.61
[پس باید تدبر کنیم که] این برنامهریزى منظم و مرتب، چگونه مىتواند ما را به ایمان و عبادت الهى فرا خواند.
3. در نواحى میانه، اماکن مربوط به غزوات و سیرهى پیامبر صلىاللهعلیهوآله و به ویژه غزوهى بدر و حنین قرار گرفته، که در آن عبرتهاى زیادى نهفته است:
لقد نصرکم اللّه ببدرٍ وانتم اذلة فاتقوا اللّه؛62
لقد نصرکم اللّه فى مواطن کثیرة ویوم حنین اذا اعجبتکم کثرتکم فلم تغن عنکم شیئا... .63
در مدینه نیز وقایع و غزوات متعددى رخ داده است که خداوند در قرآن به ذکر پارهاى از این وقایع پرداخته، ولى نام آنها را به صراحت ذکر نکرده است.
4. حلقهى سوم، که خدا برخى از داستانهاى آن را بیان فرموده است، هر یک مىتواند وسیلهاى براى تأمل و تفکر و عبرتگیرى از وقایع باشد؛ چنانچه قبلاً دیدیم که پیامبر با اصحاب خود در راه غزوهى تبوک در مورد دیار ثمود، با آن وصف، از آنها یاد کرد. بنابراین، این مکانها هر کدام وسیلهى تأمل و تفکر در حوادث اجتماع به شمار مىروند و ما را در پندگیرى از قصص قرآنى یارى مىدهند.
داستانهایى که خداوند در قرآن به مکان آنها اشاره نکرده
نمىتوان اذعان داشت که تمامى داستانهاى قرآن، داراى ارتباطات مکانى بوده، تا هر کدام را در حلقههاى یاد شده قرار داد؛ چه در برخى از آنها یادى از مکان نشده است:
مجموعهى اول، داستانهاى قبل از طوفان است که قبلاً به آن اشاره شد و چارهاى جز توقف و سکوت در مورد علت عدم ذکر نام اماکن این قبیل داستانها نداریم.
مجموعهى دوم، داستانهاى سورهى کهف است که مجموع داستانهاى آن، داراى ویژگى متمایزى بوده، که شاید بتوان این ویژگى را با سبب نزول آن، مرتبط دانست. پارهاى از مفسرین در مورد سبب نزول این سوره، گفتهاند: کفار قریش، از یهود در مورد اطلاع رسانى از برخى امورى که در کتابهاى مقدس پیشین آمده بود، کمک خواستند تا بدین وسیله پیامبر صلىاللهعلیهوآله را مورد آزمایش قرار دهند. لذا فرستادگانى از کفار به مدینه به نزد دانشمندان (احبار) یهود رفتند و آنها به کفار سفارش کردند که از پیامبر صلىاللهعلیهوآله در مورد روح و جوانانى که در قرون گذشته غایب گردیدند و مردى که مشرق و مغرب را پیمود و ... پرسش و سؤال کنند. آنها نیز برگشتند و از پیامبر در این موارد پرسش کردند و پیامبر صلىاللهعلیهوآله به آنها فرمود:
در آینده به شما جواب خواهم داد، مگر آن که خدا بخواهد که نتوانم پاسخى ارائه دهم.
و آنگاه وحى تا مدتى منقطع شد و قریش بر پیامبر مىگذشتند و مىگفتند:
خداى محمد[ص] او را ترک کرد، تا اینکه سینهاش تنگ شد.64
[سپس] سورهى کهف نازل گردید و در آیات آغازین، خداوند به سبب این وقایع، بر پیامبر تخفیف و مرحمت فرو فرستاد:
فلعلک باخع نفسک على آثارهم ان لم یؤمنوا بهذا الحدیث أسفاً.65
سپس قصهى اصحاب غار و ذوالقرنین و بین آن دو، قصهى موسى و عبد صالح، بیان شد و در ادامه دو قصهى آدم و قصهى دو یار ذکر شد. اما در این سوره از مکان مشخصى یادآورى نشده است. از طرف دیگر، برخى از وقایع و عبارات در این سوره، به صورت کلى و عمومى ذکر شده است. از جمله در قصهى ذوالقرنین، عباراتى کلى مثل مغرب الشمس، مطلع الشمس، بین السدین و یأجوج و مأجوج آمده است. حتى در مورد ذوالقرنین بدون اینکه به تصریح از او نامى بیاید، به ذکر ویژگىهاى او پرداخته شده است. پس در این صورت آیا قصهى موسى و عبد صالح مىتواند در این خصوص راهگشا باشد؟
قصص سوره کهف بین دو گرایش
1. گرایش یهودى
قرآن کریم، یهود را به کثرت پرسشگرى، قساوت قلب، سرپیچى از انبیاءشان و اختلاف برانگیزى بین آنها توصیف کرده است. جزءنگرى و اهتمام به تفصیل، یکى از جنبههاى تفکر یهود و حیات آن به شمار مىرفته است. مثال واضح آن، وصف هیکل در سفر خروج مىباشد.
2. گرایش اسلامى
این گرایش به تفاصیل و جزئیات قصص اهتمامى نداشته، بلکه اگر وارد جزئیات شده، با هدف عبرتگیرى از وقایع بوده است. زندگانى پیامبر، نمونهى زندهى این گرایش مىباشد، و این احادیث بیانگر دیدگاه اسلامى در این راستا است:
انهاکم عن قیل و قال و کثرة السؤال؛
ذرونى ما ترکتکم فانما اهلک الذین من قبلکم سؤالهم واختلافهم على انبیائهم فاذا نهیتکم عن شىء فاجتنبوه و اذا امرتکم بشىء فخذوا منه ما استطعتم.66
این موضعگیرى و گرایش، بیشتر به اهداف کلى و فهم درست و نزدیک، نسبت به وقایع ـ بدون هیچ گونه تحکّم و خودرأیى ـ عنایت و توجه دارد. لذا مىبینیم که پاسخهاى پیامبر صلىاللهعلیهوآله به قریش، با این رویکردِ عام و کلى که شیوهى قرآن کریم به همانگونه است، پیوند و تناسب دارد. از طرف دیگر قریش براى غلبه بر پیامبر صلىاللهعلیهوآله ، به یهود پناه مىبرد. و اینها سعى مىکردند تا از کتب قدیم براى امتحان و مقابله با وحى، پرسشهایى مطرح کنند. سپس با نزول آیات الهى، این شیوه و گرایش به طور کلى از بین رفت. نمونهى آن، سؤال از تعداد اصحاب غار (کهف)، از پیامبر بود که در جواب آنها چنین آمده:
سیقولون ثلاثة رابعهم کلبهم ویقولون خمسة سادسهم کلبهم، رجماً بالغیب ویقولون سبعة وثامنهم کلبهم. قل ربى اعلم بعدتهم. ما یعلمهم الا قلیل. فلا تمار فیهم الا مراء ظاهرا و لا تستفت فیهم منهم احداً.67
شاید بتوانیم جانبى از عبرتگیرى از قصهى موسى و عبد صالح و اصحاب غار و ذوالقرنین را دریابیم. همراهى و مصاحبت موسى با عبد صالح، تا زمانى که حضرت موسى تابع شرایط عبد صالح بود ادامه یافت:
فان اتبعنى فلا تسألنى عن شىءٍ حتى احدث لک منه ذکراً.
و عبد صالح قبل از تعیین شرایط به موسى هشدار مىدهد که:
انک لن تستطیع معى صبراً؛ وکیف تصبر على ما لم تحط به خبراً.
و سپس مشکلات بعدى ـ چنانچه قرطبى بدان اشاره کرده68 ـ در زندگانى موسى رخ مىدهد، [که از آن جمله مىتوان به این موارد اشاره کرد]: شکافتن کشتى؛ کشتن غلام، استوار کردن دیوار (بدون دریافت مزد)، که در تقابل با وقایعى چون انداختن موسى در دریا، کشتن قبطى، و همیارى و کمک به دختران شعیب در امر چوپانى قرار مىگیرند. به گمان من، از این زاویه مىتوایم گوشهاى از راه و روش خداوند را در بیان قصص این سوره دریابیم.
در مجموعهاى از قصص قرآنى، همواره تفاسیر و آراى گوناگونى بیان شده است. در این راستا در [بیان و تفسیر] مجموع داستانهاى سورهى کهف، از اسرائیلیات بسیار آمده است؛ به عنوان مثال، مفسرین کوشیدهاند تا مکان غار و شهرى را که آن جوانان در آن بودهاند، تعیین کنند. به عقیدهى برخى از آنها، این شهر همان (افسوس) واقع در آسیاى صغیر بوده است.69 همچنین برخى از مفسرین در صدد تعیین شخصیت ذوالقرنین برآمدهاند. بعضى او را اسکندر و برخى کورش دانستهاند، و در پى آن به بحث پیرامون مسافرت وى به مطلع شمس و مغرب شمس و نیز مکان استقرار سد، پرداختهاند.70
نقطه مشترکى که در بین معظم این آرا ـ به رغم اختلاف آنها ـ مىتوان مشاهده کرد، این است که موقعیت مکانهاى پیشنهادى، در دایره یا حلقهى سومى که قبلاً بدان اشاره شد، قرار دارد، که ما مىتوانیم این وضعیت را در قصهى اصحاب کهف و ذوالقرنین و آرایى که پیرامون موقعیت مکانى سدّ مأرب در کوههاى قفقاز بیان شده است، دریابیم.
نتایج بحث
مىتوان نتایج این بحث را به طور خلاصه اینگونه بیان کرد:
1. مسجد الحرام، مرکز نقشهى جغرافیایى قصص قرآن به شمار مىرود و مجموعهى بزرگى از داستانها و احکام، به این مکان تعلق دارد؛
2. در حوالى مسجد الحرام، حلقهى مرکزى یا منطقهى قلب وجود دارد، که در آن بیشترین تعداد از اسامى مکانها آمده است؛
3. حوالى منطقهى قلب، حلقهى میانى واقع شده است، که هجرت نبوى و غزوهها، به این ناحیه مربوط مىشود؛
4. اطراف منطقهى یاد شده، حلقهى سوم قرار داد، که در محدودهى آن، یمن، عراق (بابل)، شام و مصر قرار مىگیرد؛
5. ناحیهى مرکزى به وسیلهى محورهایى به حلقهى سوم متصل مىشود: الف) محور جنوبى که تا یمن امتداد دارد؛ ب) محور شمالى که به دو شعبه تقسیم مىشود، یکى به مصر و دیگرى تا شام و بادیهى آن تا عراق امتداد مىیابد، که مىتوان از عراق یک محور متمایز ترسیم کرد. گرچه به دلیل نزدیکى مکانى و خطوط هجرت نبوى از عراق تا شام، بایسته است که آن را به محور سابق متصل کنیم؛
6. مکانهاى یاد شده به وسیلهى یک واحد جغرافیایى که در آن دو عامل ارتباطات و توزیعات مشاهده مىشود، منظم و مرتب مىشوند که بیشترین نواحى آن، در چارچوب کوچهاى زمستانه و تابستانه قرار مىگیرند. خداوند در قرآن ضمن سفارش به مسلمانان در مورد گردشگرى در زمین، از این مکانها به عنوان وسیلهاى براى پندگیرى و عبرتگیرى از قصص قرآن یاد کرده است؛
7. در قرآن کریم دو دسته داستان وجود دارد که خداوند در آنها از مکانها یادى نکرده است؛ که شامل مجموع داستانهاى قبل از طوفان، به اضافهى قصص آدم و نوح و مجموع داستانهاى سورهى کهف مىشود، که در آن اشاراتى بدون تصریح، به مکانها شده است. این مطلب بیانگر شیوهاى خاص براى فهم کتاب الهى مىباشد.
پىنوشتها:
1. این نوشتار، برگردان بخشى از کتاب (بحوث فى قصص القرآن) ـ ص 299 ـ 265 ـ تألیف سید حافظ عبدربه، استاد دانشگاه الازهر مصر است. (با حذف برخى جزئیات). اما مقالهى حاضر در اصل یکى از سخنرانىهاى دکتر عبدالعزیز کامل است که مؤلف کتاب فوق الذکر به جهت تتمیم و افاده بحث آن را در آخر کتاب خود آورده است.
2. در مکتب جبر جغرافیایى، بر تأثیرات شرایط محیط طبیعى، بیش از حدّ تأکید مىشود. و حتى اثرات محیط طبیعى را نه تنها در فعالیتهاى اقتصادى، بلکه در پرورش ذهن آدمى و روان انسانى نیز دخالت مىدهند. کتابها و مقالات کلاسیک مکتب جغرافیایى که به وسیلهى فردریک راتزل، الن چرچیل، سمپل وهانتینگتن نوشته شده است مربوط به این دوره است. بنابر باور این عده، سطح بالاى تمدن بشرى، نتیجهى عامل آب و هواست و گرماى خسته کننده و یکنواخت مدارى، عامل عمدهى بازماندن از رشد و عدم توسعهى ساکنین این مناطق مىباشد.
با گذشت زمان، جبر محیطى یا جغرافیایى به مثابه یک طرز تفکر در خدمت امپریالیسم درآمد. براى اطلاعات بیشتر، ر.ک: دکتر حسین شکویى، جغرافیاى کاربردى و مکتبهاى جغرافیایى، چاپ دوم، ص 25 به بعد. [مترجم]
3. ویل دورانت، مباهج الفلسفه، تعریب دکتر اهوانى، ج 2، فصل 14.
4. عبدالوهاب نجار، قصص الانبیاء، مقدمه، ص س، ع.
5. محمد احمد جاد المولى و دیگران، قصص القرآن، مقدمه.
6. محمد احمد خلفاللّه، الفن القصصى فى القرآن الکریم، ص 9.
7. همان، ص 60.
8. محمد رشید رضا، تفسیر المنار، ج 1، ص 279.
9. همان، ج 12، ص 42.
10. مظفرالدین ندوى، تاریخ الجغرافى للقرآن، تعریب عبدشافى غنیم، مقدمه.
11. در مورد مبحث اسرائیلیات و کتابشناسى آن، از جمله رجوع شود به:
الف) پژوهشى در باب اسرائیلیات در تفاسیر قرآن، محمد تقى دیارى؛
ب) مقالهى اسرائیلیات و زمینههاى نفوذ آن به فرهنگ اسلامى، حمید محمد قاسمى، در مجلهى بینات، شماره 24؛
ج) دانشنامهى قرآن و قرآن پژوهى، به کوشش استاد خرمشاهى، ج 1، مدخل اسرائیلیات؛
د) کتاب اسرائیلیات و تأثیر آن بر داستانهاى انبیا در تفاسیر قرآن، حمید محمد قاسمى (تهران، سروش، 1380). [مترجم]
12. طه / 120، ترجمه: ... آیا تو را به درخت جاودانگى و پادشاهىاى که نفرساید رهنمون شوم؟ در برگردان آیات این مقاله از ترجمهى عالمانه و دلپذیر دکتر ابوالقاسم امامى استفاده شد.
13. غافر / 78، ترجمه: ... داستان بعضى از آنان را با تو گفتهایم، و داستان بعضى از آنان را با تو نگفتهایم... .
14. یوسف / 3، ترجمه: ما با این قرآن که بر تو وحى کردهایم، بهترین داستان را بر تو باز مىگوییم... .
15. ابراهیم / 9، ترجمه: آیا نرسیده است تان خبر آنان که پیش از شما بودهاند، خبر مردم نوح و عاد و ثمود و آنان که از پس ایشان بودند، که جز خداى کسى نشناسدشان پیامبرانشان نشانههاى آشکار آوردندشان وآنان دستهایشان را بر دهانهاشان نهادند و گفتند: ما بدانچه بدان فرستاده شدهاید ناباوریم و ما در آنچه ما را به سوى آن مىخوانید در گمانى سختیم.
16. آل عمران / 96، ترجمه: نخستین خانهاى که براى مردم نهاده شده است، همان است که در مکه است، خجسته و راهنماى مردمان.
17. ابن حنبل، مسند، تحقیق احمد شاکر، ج 4، ص 2354.
18. فتح / 24، ترجمه: اوست که دست ایشان را از شما و دست شما را از ایشان، در وادى مکه باز داشت؛ پس از آن که شما را بر آنان پیروز ساخت. و خداوند بر آنچه مىکنید بیناست.
19. انعام / 92، ترجمه: این نامهاى است که فرو فرستادهایم، خجسته و راست دارندهى آنچه پیش از اوست، تا تمام شهر و پیرامونش را بدان بیم دهى... .
20. آل عمران / 96.
21. بقره / 158،ترجمه: صفا و مروه از نشانههاى خداست. هر که حج خانه کند یا عمره بگذارد باکى بر او نَبُود که بر آن دو نیز طواف کند... .
22. بقره / 198، ترجمه: ... و چون از عرفات باز گردید در مشعرالحرام خداى را یاد کنید... .
23. احزاب / 13، ترجمه: و آنگاه که گروهىشان گفتند: اى مردم یثرب! جاىِ ماندنتان نیست، پس باز گردید ... .
24. منافقون / 8، ترجمه: گویند: هر گاه به مدینه باز گردیم توانمندتران، خوارتران را از آنجا برانند. توان، خداى راست و پیامبرش را و گرویدگان را. لیکن دورویان ندانند.
25. توبه / 120، ترجمه: مردم مدینه و مردم پیرامون آن از تازیان را، نَبُود که از همراهى پیامبر خدا واپس مانند و جان خویش را از جان او بیش خواهند... .
26. آل عمران / 123، ترجمه: خداوند شما را در بدر، یارى کرد و شما خوار بودید... .
27. انفال / 42، ترجمه: آنگاه که شما بر کرانه نزدیکتر بودید و آنها بر کرانه دورتر و کاروان فروتر از شما.
28. توبه / 25 ـ 26، ترجمه: هر آینه خداوند در جاهاى بسیار یاریتان کرده است و در روز حنین، آنگاه که از بسیارى شمارتان در شگفت شدید و شمارتان سودىتان نبخشید و زمین با فراخیش بر شما تنگ شد و سپس پشت کنان بگریختید. آنگاه خداوند آرامش خویش را بر پیامبرش و بر گرویدگان فرو فرستاد ... .
29. احقاف / 21، ترجمه: یاد برادر [ت ] عاد کن، آنگاه که مردمش را در آن ریگستان بیم داد، و بیم دهندگانى پیش و پس از وى گذشتند، که جز خداى نپرستید. من از عذاب روزى بزرگ بر شما بیم دارم.
30. ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج 1، ص 120.
31. فجر / 6 ـ 8.
32. شعرا / 132 ـ 134.
33. سبأ / 15 ـ 16، ترجمه: سبائیان را در شهرشان نشانهاى بود: دو پردیس از راست و چپ، که از روزى پروردگارتان بخورید و سپاس او گزارید. شهرى خوش و پروردگارى آمرزگار؛ پس روى بگردانیدند و ما آن سیل شکننده را بر آنان فرستادیم و دو پردیسشان را به دو پردیس با میوههایى تلخ و شوره گز و چیز اندکى از کُنار بدل ساختیم.
34. رودو کاناکیس، الحیاة العامه للدول الجنوبیه؛ ص 52، نیلسون و دیگران، التاریخ العربى القدیم، تعریب فؤاد حسنین.
35. احمد فخرى، الیمن و آثارها، ص 134.
36. سبأ / 18، ترجمه: در میان ایشان و آبادىهایى که خجستهىشان داشتیم، آبادىهایى پیدا پدید آوردیم و راه را میانشان براندازه کردیم که شبان و روزان بىهیچ گزند از آن بگذرید.
37. تفسیر ابن کثیر، ج 7، ص 70.
38. سبأ / 19، ترجمه: پس گفتند: اى پروردگار ما، سفرهاى ما را دور ساز و بر خود ستم کردند و ما افسانهىشان ساختیم و سخت از هم پراکندهىشان ... .
39. بروج / 4 ـ 7.
40. دخان / 37.
41. حجر / 67.
42. حجر / 76.
43. حجر / 78 ـ 79.
44. حجر / 79 ـ 80 .
45. شعراء / 146 ـ 150.
46. نیلسون، همان، ص 37.
47. مظفرالدین ندوى، همان، ص 196.
48. ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج 1، ص 138.
49. صافات / 137 ـ 138.
50. زخرف / 51.
51. یوسف / 109، ترجمه: ... آیا در روى زمین نگشتهاند که ببینند فرجام آنان که پیش از ایشان بودند چگونه بوده است؟ سراى واپسین بهتر است آنان را که پروا کنند. پس آیا خرد نمىورزند؟
52. مؤمنون / 18 ـ 20، ترجمه: از آسمان آبى به اندازه فرو فرستادیم و آن را در زمین جاى دادیم و ما بر بردنش تواناایم. پس، هم به آب برایتان بوستانهایى از خرما و انگور فراهم کردیم که شما را در آن میوههاى بسیار است و از آنها مىخورید و درختى را که در طور سینا بر مىآید و روغن رویاند و نان خورشى براى خورندگان است.
53. تین.
54. اسراء / 1، ترجمه: پاکا آن که بندهى خویش را شبانه از مسجد الحرام به مسجد دورتر که پیرامونش را خجسته داشتهایم برد، تا نشانههاى خویش را به وى بنماییم. که او خود آن شنواى بیناست.
55. روم / 2 ـ 4.
56. ر.ک: زمخشرى، تفسیر کشاف، ج 4، ص 7.
57. مؤمنون / 50؛ زمخشرى، همان ج 3، ص 189 ـ 190.
58. بقره / 102.
59. ابن کثیر، همان، ج 3، ص 136.
60. حج / 27، ترجمه: در میان کسان بانگ به آهنگ خانه زن، تا پیاده و سوار بر اشتران تکیده؛ از هر رهى دور سوى تو آیند.
61. قریش.
62. آل عمران / 123.
63. توبه / 25.
64. سیوطى، لباب المنقول فى اسباب النزول، ص 144 ـ 145.
65. سفر خروج، ص 25 ـ 30.
66. ابن عبدالبر، جامع بیان العلم و فضله، ج 2، ص 141.
67. کهف / 22، ترجمه: خواهند گفت: سه تنند. چهارمینشان، سگشان است و گویند پنج تنند، ششمینشان، سگشان است، تیرى به ناپدید زدن. و گویند هفت تنند، هشتمینشان، سگشان است. بگو پروردگارم بر شمارشان داناتر است، جز اندکى از کسان، کس بر کارشان آگاه نیست. پس در شمارشان با ایشان ستیز، مگر ستیزى آشکار، و در کارشان از کس چیزى مپرس.
68. قرطبى، تفسیر، ج 11، ص 33.
69. مسعودى، التنبیه و الاشراف، تحقیق الصاوى، ص 116 ـ 127.
70. ابوکلام آزاد، مقاله، شخصیه ذى القرنین المذکور فى القرآن، مندرج در مجله «ثقافه الهند» ص 32.
منابع:
ـ ابن حنبل، مسند، تحقیق احمد شاکر، (قاهره، بىنا، 1367ق / 1948م) ج 4.
ـ ابن عبدالبر، جامع بیان العلم و فضله، (قاهره، طبع منیریه، بىتا) ج 2.
ـ ابن کثیر، البدایة و النهایة (بىجا، طبع المنار، 1347ه ) ج 1، 3 و 7.
ـ ابوکلام آزاد، شخصیة ذى القرنین المذکور فى القرآن (بىجا، مجلة ثقافة الهند، بىتا).
ـ ادریسى، شریف، صدرة الارض، تحقیق محمد بهجت الاثرى و دکتر جواد على (بغداد، مطبعة المساحة، 1370ق / 1951م).
ـ جادالمولى، محمد احمد و دیگران، قصص القران (قاهره، بىنا، 1937م).
ـ خرمشاهى، دانشنامه قرآن و قرآن پژوهى (تهران، ناهید دوستان، 1377) ج 1.
ـ خلف الله، محمد احمد، الفن القصص فى القران الکریم (قاهره، بىنا، 1950م).
ـ دورانت، ویل، مباهج الفلسفه، تعریب دکتر اهوانى، ج 2.
ـ دیارى، محمد تقى، پژوهشى در باب اسرائیلیات در تفاسیر قرآن (تهران، سهروردى، 1379).
ـ رضا، محمدرشید، تفسیر المنار، (قاهره، بىنا، 1367ق).
ـ رود وکاناکیس، الحیاة العامة للدول الجنوبة (بىجا، بىنا، بىتا).
ـ سیوطى، الباب المنقول فى اسباب النزول، (قاهره، بىنا، 1935م).
ـ شکویى، حسین، جغرافیاى کاربردى و مکتبهاى جغرافیایى، چاپ دوم (مشهد، آستان قدس رضوى، بىتا).
ـ فخرى، احمد، الیمن و آثارها (بىنا، بىجا، بىتا).
ـ قرطبى، تفسیر، (بىجا، دارالکتب، 1360ق / 1941م) ج 11.
ـ محمد قاسمى، حمید، اسرائیلیات و زمینههاى نفوذ آن به فرهنگ اسلامى (مجله بینات، شماره 24، سال ششم، زمستان 78).
ـ ــــــــــــــــــــــــــ ، اسرائیلیات و تأثیر آن بر داستانهاى انبیاء در تفاسیر قران (تهران، سروش، 1380).
ـ مسعودى، التنبیه و الاشراف، تحقیق الصاوى (قاهره، بىنا، 1938م).
ـ نجار، عبدالوهاب، قصص الانبیاء، (قاهره، بىجا، 1956).
ـ ندوى، مظفرالدین، تاریخ الجغرافى القرآن، مقدمه و تعریب عبدشافى غنیم (قاهره، 1956).
ـ نیلسون و دیگران، تاریخ العربى القدیم، تعریب فؤاد حسین (قاهره، بىنا، 1958م).
________________________________________
1. .ehcalB aled ladiV
2. .nworB effilcdaR derflA
3. .nawwoB haiasI
4. .reuaslraC
5. .miehkruD elimE
مقدمه و هدف
این مقاله به بررسى مکان در قصص قرآن مىپردازد. در آغاز، مقدمهاى با هدف روشنگرى پارهاى از موضوعات جغرافیاى اسلام، مىآید؛ به این امید که موجب توجه و اهتمام بیشتر به اینگونه تحقیقات شده و نتایج نظرى و عملى آن براى پژوهشگران مؤثر افتد.
تحقیق حاضر تابع و پیرو آراى جغرافىدانان بزرگ همچون دیمولان و مس سمپل ـ که معتقد به نظریهى جبر جغرافیا2 مىباشند و تمامى پدیدههاى انسانى را نتیجهى عوامل جغرافیایى دانسته و اعتقاد دارند که اگر بشریت به سیرت آغازین خود باز گردد، پىگیر همان راهى خواهد بود که قبلاً طى کرده، ـ نیست؛ [چرا که] اگر عوامل جغرافیایى همواره یکسان باشند، این نظریهى مخرب جبر جغرافیایى، سبب اخلال در طریق آزادى و اختیارى مىشود که توجه بشریت همواره به سوى آن گرایش داشته است. [از اینرو] پیروان طریق آزادى و اختیار، همچون ویدال دولابلاش(1) و براون(2) در فرانسه و بومن(3) و ساور(4) در آمریکا، [بر خلاف جبریون] به آزادى انسان در اختیار [سرنوشت خود [معتقد هستند و شیوه و اسلوب فعالیتهاى بشرى را ناشى از توانایى انسان در دخل و تصرف در قواى طبیعى مىدانند. بین نظریهى جبر و اختیار، گرایشها و مکاتب دیگرى ظاهر گردید که هر یک به نسبت، شباهتى به این دو نظریه داشتهاند.
هرگاه متخصصین، به بررسى تعیین عامل مؤثر در زندگانى بشرى و طرح دیدگاههاى خود در این باره پرداختهاند، همواره به زیاده روى و غلو رفتهاند. در نتیجه مکاتب مختلفى پدید آمده که هر یک به بیان و تفسیر دیدگاههاى خود، پیرامون تاریخ و سرنوشت انسان پرداخته و اصول و پایههایى براى خود ترسیم کردهاند. در این راستا رویکردهاى دینى، جغرافیایى، اقتصادى، روانشناختى و نژادى ـ که به اجناس معیّن تعصب مىورزند ـ وجود داشتهاند. رویکردى نیز در پى به دست دادن تفسیرى مرکب از همهى عوامل یاد شده و در قالبى هماهنگ و منظم بوده است.
با وجود اینکه مکتب جامعه شناختى فرانسه، بر تحقیقات و بررسىهاى مربوط به پدیدههاى اجتماعى، پرتو افکنىهاى زیادى کرد و امیل دورکیم(5) در این خصوص روشى متمایز از دیگر مکاتب، پىریزى کرد، اما مکاتب مختلف تفسیر تاریخ، همواره حامیان و طرفداران خود را داشته و نیز پیوسته دانشمندانى در پى تولید تئورىهاى نوین در این خصوص بودهاند.3
در این مقاله توجه تعصبگرایانه به هیچ یک از این مکاتب نشده و صرفا نشان دادن اهمیت مبحث جغرافیا در این گونه بررسىها و درک و برداشت و تفسیر ما از [آموزههاى] دین اسلام، مورد نظر بوده است.
در زمینهى مطالعات جغرافیایى دو عامل اساسى وجود دارد: یکى توزیع پدیدهها و دیگر تبیین ارتباطات و علایق بین آنهاست. ما در این نوشتار، این دو عامل را در پرتو مکان در قرآن کریم بررسى خواهیم کرد.
موضوعات حایز اهمیت در جغرافیاى اسلام
در جغرافیاى اسلام، موضوعات زیادى وجود دارد که باید مورد توجه و بررسى قرار گیرند. براى نمونه مىتوان به موارد ذیل اشاره کرد:
مىدانیم که اسلام در [شبه] جزیرهى عربستان ظهور کرد. در همان زمان مناطق دیگرى نیز در عالم وجود داشت که داراى توانمندى و ثبات بیشترى نسبت به آنجا باشد، پس چرا مکه مهد این دین بزرگ، تعیین گردید، و چرا [شبه] جزیرهى عربستان براى ظهور اسلام شایستهترین محیط شناخته شد؟ «واللّه اعلم حیث یجعل رسالته». باید گفت: در اینجا اِشکالى متوجه این سؤال مىشود و آن اینکه ما در پى علتیابى حقیقتى شکل یافته در حال، هستیم؛ بدین معنا که اگر اسلام در مکانى دیگر نیز ظهور کرده بود باز در پى تفسیر و تعلیل آن مىرفتیم. چنین اشکالى سبب گشودن باب مقایسه بین واقعیت و خیال است؛ مقایسهاى که هرگز به واقعیت ثابت تاریخى منجر نمىشود؛ چرا که رخدادها و وقایع، موادى نیستند که بتوانیم آنها را مجددا در کارگاه تاریخ وارد کنیم و آنها را کم و زیاد کرده و یا تغییر دهیم تا بتوانیم پیامدهاى آن را دریابیم. ـ چنانکه در علوم تجربى عمل مىکنند. ـ در حقیقت ما بدون اینکه وقایع [گذشته] را ایجاد کنیم، آنها را تفسیر و توجیه مىنماییم.
از [اطلاعات] تاریخى درمىیابیم که پیامبر صلىاللهعلیهوآله اصحاب خود را دو بار براى هجرت به حبشه فرا خواند، بدون اینکه خود با آنها هجرت کند و هنگامى که [اهل] مدینه آغوش خود را براى اسلام گشود، ایشان به همراه یاران خود به آنجا مهاجرت کردند. تفاوت این دو هجرت (هجرت به حبشه و هجرت به مدینه و نشر دعوت به اسلام در آن)، آشکار است، و عوامل جغرافیایى مىتوانند تفاوت این دو مکان را براى ما تبیین کنند. در ادامه مىتوان به غزوات و توزیع [جغرافیایى] آنها و ارتباط مکان وقوع آنها با راههاى تجارى و مناطق مسکونى و نیز قریهها، قلعهها و دژهاى یهودیان در فدک، تیماء و خیبر و سپس انتشار اسلام به خارج از [شبه [جزیرهى عربستان، اشاره کرد. دیگر اینکه چرا اسلوب نشر و دعوت اسلام در اقیانوس هند و نواحى مشرف به آن، با اسلوبى که در شمال، آفریقا و برخى نواحى آسیایى متداول بوده تفاوت داشته است؟ همچنین کیفیت ارتباط اسلام با مناطق مسکونى قدیم دو دولت فارس و روم در آن زمان، و اینکه چگونه مرکزیت عالم اسلام به شمال و سپس از مدینه به کوفه، دمشق، بغداد و قاهره انتقال یافت؟
در حال حاضر جنگها، بر و بحر را فرا گرفته و استعمار پیوسته در صدد جلوگیرى از گسترش اسلام مىباشد. اما به رغم آن، [مشاهده مىکنیم که [تعداد مسلمانان در بیست سال اخیر، در آفریقا دو چندان شده و گزارشات خود اروپاییان نیز مؤیّد این مطلب است. در این حال غربىها به اینگونه مطالعات و تحقیقات جغرافیایى بسیار همت ورزیده و در این راستا آکادمىهاى تخصصى را که با هدف جمعآورى اطلاعات پیرامون اسلام و عالم اسلامى به وجود آمده، در اختیار داشتهاند و نیز ابزار و وسایل تحقیق، همچون نقشهها، آمارها، تحقیقات و توانمندى زیادى در این خصوص در اختیار داشته و به کار بستهاند. بنابراین در اینجا بر ماست که نسبت به شناسایى و شناساندن جغرافیاى عالم اسلامى و بررسى مشکلات آن اهتمام ورزیم؛ تا در نتیجه، به وضعیت تکامل یافته و جزئیات و ارتباطات آن آگاه شویم.
میزان توجه منابع به مکان در قرآن
رویکرد پژوهشگران قصص قرآنى در مبحث مکان متفاوت بوده است:
1. شیخ عبدالوهاب نجار در کتاب قصص الانبیاء،4 به وقایع تاریخى و توجه دادن به عبرتهاى قصص قرآنى و احادیث و تعقّل در آنها اهتمام ورزیده و در این راستا از [روایات[ تورات و انجیل نیز بهره برده است. وى کوشیده تا مشکلات مربوط به روایاتى را که بر طبق موازین قرآنى و اخبار متواتره بوده، مرتفع سازد و اخبار و روایاتى را که با قرآن و عقل سازگارى نداشته، رد کند. او از مکانها در قصص، به طور پراکنده یاد کرده، بدون اینکه ارتباط بین آنها را مشخص کند. استاد جادالمولى نیز در قصص القرآن،5 با تأکید بر عبرتگیرى از این داستانها، توجه و پرداختن به مکان را مردود دانسته است.
2. دکتر خلف اللّه در کتاب الفن القصصى فى القرآن الکریم معتقد است که:
قرآن به تاریخ جز در مواردى نادر توجهى نداشته است، بلکه برعکس آن، به ابهام در زمان و مکان به عنوان مؤلفههاى تاریخ، اشاره داشته است. و لذا مىتوان گفت که این مردم قضیه را به عکس جلوه دادهاند و به بحث و نظر پیرامون مؤلفهها و مقدمات تاریخ پرداختهاند؛ حال آن که اینها مورد نظر نبودهاند و آنها به مقاصد حقیقى قصص قرآنى، توجهى نشان ندادند.6
خلف اللّه همچنین در مورد مکان آورده:
اگر چنانچه مکانهایى که به طور پراکنده در قرآن از آن یاد شده وجود نداشت، مىتوانستیم بگوییم که قرآن کریم به مکان تقریبا هیچ توجهى نداشته است.7
استناد او در این نظر، قول سید رشید رضا در تفسیر المنار است؛ آنجایى که او در شرح قصهى آدم گفته:
تاریخ به ذات خود، منظور نیست؛ چرا که مسائل این علم، خود تاریخ مىباشد که البته شامل اصول دین، مِنْ حیث هُو دین، نمىشود. دین، به تاریخ از منظر عبرتگیرى از آن، نگاه مىکند و به تبیین زمان و مکان پرداخته است. این مطلب را در باب سفر تکوین نیز بیان داشتهایم.8
چنین مىنماید که این نظر استاد رشید، در مورد مکانها و زمانهایى است که قرآن از آن یادى نکرده، اما در مورد مکانها و مواضعى که قرآن بدان اشاره داشته، نظر دیگرى دارد. مثلاً در بررسى سورهى هود، بحثى را پیرامون مزایا و برترىهاى این سوره در اعجاز علمى آن و قصص اقوام و مسائل تاریخى و مکانى آن اختصاص داده است.9 در این زمینه مثالهایى را از قصص موسى، فرعون، هود، عاد، صالح و ثمود، بیان داشته است.
3. سید مظفر الدین ندوى در کتاب التاریخ القرآنى للقرآن، به امور مربوط به آثار جغرافیایى و حوادث و رویدادهاى تاریخى که در قرآن آمده پرداخته و توجه نشان داده است.10 وى همچنین کوشش کرده تا زمانبندى و شرحى از اعلام آنها را به دست دهد، که در این راستا بر تورات و انجیل و روایات عربى و آثار باستانى تکیه کرده و در مورد ارتباط بین اسامى اشخاص و ملل و نیز مواطنشان که در تاریخ بدانها اشاره شده، به تحقیق پرداخته است. در این خصوص بر نظریات سید سلیمان ندوى در کتاب ارض القران، بسیار رجوع کرده و محتویات این کتاب را به همراه آنچه که در منابع دیگر، پیرامون این موضوع آمده، احصا و تدوین کرده است.
4. پارهاى از جغرافىدانان فرانسوى به جغرافیاى ادیان پرداختهاند. از مهمترین منابعى که در این موضوع تألیف یافته، کتاب جغرافیا و ادیان مىباشد که آن را بییردیونتن نگاشته است. او در این کتاب به ارتباط دین با مساکن و ساکنین آنها و به کارگیرى محیط در تولیدات زراعى، کشاورزى، صنعت و غیره توسط انسان پرداخته است. وى همچنین کوچها و هجرتهاى دینى و نواحى تجارى را که اسامى دینى داشتهاند، مورد بررسى قرار داده است.
5. قبل از تألیفات یاد شده، مورخین اسلامى و مفسرین، به قصص قرآن روى آورده بودند. آنها در این راستا بر احادیث صحیح و نیز در مواردى بر اسرائیلیات تکیه داشتند.11 شاید بتوان از برترین این کتابها، کتاب تاریخ الامم و الملوک [نوشتهى] ابوجعفر بن جریر طبرى را بر شمرد. او در آغاز این کتاب به اصولى که بر پایهى آن، اخبار به راویان آنها اسناد داده شده، اشاره داشته است.
6. منبع و مرجع اساسى در مبحت مکان در قرآن، همان قرآن کریم است. ما بر اساس هدایت و روشنگرى آیات، اماکن وارد شده در قصص قرآن را مورد بررسى قرار داده و به یک پارچگى و انسجام جغرافیایى آنها و ارتباطشان با یک دیگر اشاره خواهیم کرد.
مکان در قرآن
1. قصهى انسانیت در قرآن، با خلق آدم آغاز مىشود. خداوند به پدر اول، همهى اسماء را آموخت. و ملائکه بر او سجده کردند مگر ابلیس.] سپس] آدم و حوّا در بهشت مسکن گزیدند و آن گاه شیطان او را وسوسه کرد:
هل أدلک على شجرة الخلد و ملک لا یبلى12 و هوا و خواهشها بر عقل چیره شد و آدم و همسرش به زمین هبوط کرده و در آنجا ابناء بشر منشعب گردید.
2. خداوند هیچ امتى را بدون فرستادن [رسولى] انذار کننده که قادر به سخن گفتن به زبان قومش بوده باشد، رها نکرده است. خداوند، در مورد پیامبران، به رسولش چنین فرموده:
ومنهم من قصصنا علیک ومنهم من لم نقصص علیک.13
یعنى داستانهاى قرآنى شامل مجموعهى معینى از قصص است که خداوند آنها را در قرآن ذکر کرده و آنها را اینگونه توصیف نموده:
نحن نقص علیک احسن القصص بما اوحینا إلیک هذا القرآن.14
آیا مکان مىتواند بخشى از حکمت و فلسفهى این گزینش را بازگو کند؟
میزان صراحت به ذکر مکانها در قصص قرآن متفاوت است:
الف) گاهى اسم معروفِ یک مکان به صراحت آورده مىشود؛ مانند: المسجد الحرام و المسجد الاقصى؛
ب) گاهى اسم علم آورده مىشود ولى در تعیین موقعیت آن اختلاف پیدا مىشود؛ مانند جودى (= کوه نوح علیهالسلام )؛
ج) گاهى صفت یک مکان ذکر مىشود؛ مانند: ربوة ذات قرار و معین، که در تفسیر و تحدید موقعیت آن، آراى مختلفى ابراز شده است؛
د) گاهى قصه، بدون اشاره به مکان، بیان مىگردد؛ مانند قصهى ادریس؛
ه ) گاهى اسم صاحب قصه آورده مىشود، بدون اینکه به بیان قصه پرداخته شود؛ مانند: ذى الکفل و قوم تبع؛
و ) گاهى صاحب قصه به مکانى منسوب مىشود، بدون اینکه خود قصه بیان گردد؛ مانند اصحاب الرس؛
ز) گاهى قصه بدون تعیین مکان و اسم صاحب قصه، بیان مىشود؛ مانند داستان مرد مؤمن در سوره یس؛
ح) گاهى مجموعهاى از داستانها به یک روش و سیاق بیان مىگردد؛ مانند قول خداوند تبارک و تعالى:
الم یأتکم نبأ الذین من قبلکم قوم نوح و عاد و ثمود والذین من بعدهم لا یعلمهم الا اللّه. جاءتهم رسلهم بالبینات فردوا أیدیهم فی أفواههم وقالوا انا کفرنا بما ارسلتم به. و انا لفى شک مما تدعوننا إلیه مریب.15
شاید بتوان قصص قرآنى را بر مبناى تاریخى، به دو بخش متمایز تفکیک کرد، که هر یک نسبت به میزان بیان و آوردن مکانها متفاوتند.
بخش اول: داستانهاى قبل از طوفان [نوح]؛ که شامل قصص آدم، ادریس و نوح [علیهم السلام] مىشوند. در این مجموعه تقریباً ذکرى از مکان به میان نیامده است، مگر جودى در داستان نوح، که محل آن همواره مورد مناقشه بوده است. بنابراین باید تعیین و تحدیدِ مکانىِ قصصِ قبل از طوفان را به طور کامل کنار گذارد.
بخش دوم: داستانهاى بعد از طوفان؛ از هود علیهالسلام تا حضرت محمد صلىاللهعلیهوآله ، که در این مجموعه مکانهاى متعددى آمده که اختصاراً بدانها مىپردازیم.
مرکز نقشه و منطقه مرکزى
1. البیت الحرام: مکانى است که مىتوان آن را مرکز نقشهى داستانهاى قرآن قلمداد کرد. به جهت اهمیت و احکام مربوط به آن در اسلام، هیچ مکان دیگرى شبیه به آنجا نمىباشد. خداوند تعالى در مورد آن فرموده:
ان اول بیت وضع للناس للذى ببکة مبارکاً وهدى للعالمین.16
از کنار همین مکان بود که خداوند بر دیگر پیامبران وحى فرستاد و مسلمانان به هنگام نماز رو بدان سوى مىکنند. پیامبر صلىاللهعلیهوآله در روز فتح [مکه] فرمودند:
این شهر، حرام است. خداوند روزى که آسمانها و زمین را آفرید آن را حرام گردانید تا روز قیامت.17
2. این سرزمین امین که خداوند آن را حرام گردانید، در قرآن به اسمهاى مختلفى آمده؛ از جمله مکه در قول خداوند تبارک و تعالى:
و هو الذى کف ایدیهم عنکم وایدیکم عنهم ببطن مکة من بعد ان اظفرکم علیهم وکان الله بما تعملون بصیرا.18
به ام القرى نیز تعبیر شده:
و هذا کتاب انزلناه مبارک مصدق الذى بین یدیه ولتنذر ام القرى ومن حولها.19
3. بیت الحرام (خانه خدا)، مرکز و منطقة القلب [قصص قرآن] است، که در آن تعدادى از اسامى مشخص و معلوم المکان، ذکر شده است:
الف) در آیهاى که مىآید از سه مکان یاد شده است:
ان اول بیت وضع للناس للذى ببکة مبارکا و هدى للعالمین. فیه آیات بینات مقام ابراهیم.20 [بیت، بکه / مکه، مقام ابراهیم]
ب) در دو آیه قرآن از 4 مکان دیگر که مربوط به مناسک حج بوده یاد شده است:
ان الصفا والمروة من شعائر اللّه فمن حج البیت او اعتمر فلا جناح علیه ان یطوف بهما؛21
فاذا افضتم من عرفات فاذکروا اللّه عند المشعر الحرام.22 [صفا ـ مروه ـ عرفات ـ مشعر الحرام].
بدین ترتیب مجموعهى اماکن یاد شده در منطقهى مرکزى، به هفت مکان تقسیم شده و در چارچوبهاى که از عرفات تا مکه ادامه یافته، قرار گرفته است.
منطقه میانى
در اطراف منطقهى مرکزى، مجموعهى دیگرى از اماکن که مربوط به غزوههاى پیامبر صلىاللهعلیهوآله مىباشد وجود دارد:
1. اولین مکان، مدینه یا همان سراى هجرت نبوى است، که از آن در آیات گوناگون یاد شده؛ از جمله آیهى شریفهى:
واذ قالت طائفة منهم یا اهل یثرب لا مقام لکم فارجعوا.23
که مربوط به غزوهى احزاب مىباشد.
در آیات دیگر آمده:
یقولون لئن رجعنا الى المدینة لیخرجن الاعز منها الاذل وللّه العزة ولرسوله و للمؤمنین ولکن المنافقین لا یعلمون؛24
ماکان لاهل المدینة و من حولهم من الاعراب أن یتخلفوا من رسول اللّه و لایرغبوا بأنفسهم عن نفسه.25
که هر دو آیه در مورد غزوهى تبوک مىباشند.
2. خداوند، پیرامون غزوهى بدر، از سه مکان یاد کرده که در این آیات بیان گردیده:
ولقد نصرکم اللّه ببدر وأنتم اذله؛26
اذ انتم بالعدوة الدنیا وهم بالعدوة القصوى والرکب اسفل منکم.27
این اماکن در شمال غربى منطقهى مرکزى (قلب) قرار گرفتهاند. [بدر، عدوة الدنیا، عدوة القصوى].
3. به طرف جنوب شرقى، یک مکان وجود دارد که در قرآن از آن چنین یاد شده:
ولقد نصرکم اللّه فى مواطن کثیرة ویوم حنین اذ أعجبتکم کثرتکم فلم تغن عنکم شیئاً وضاقت علیکم الارض بما رحبت ثم ولیتم مدبرین ثم انزل اللّه سکینته على رسوله و على المؤمنین... .28 [ناحیه حنین].
دایرهى سوم
1. در اینجا نکتهاى جغرافیایى جلب توجه مىکند و آن اینکه: اگر خانهى خدا یا مکه (ام القرى) محور و مرکز دایرهاى فرضى بوده، که نیمى از قطر آن در حدود 1200 کیلومتر باشد، در مىیابیم که یمن، عراق، شام و مصر در محدودهى آن و یا نزدیک به آن قرار مىگیرند. در چارچوب همین دایره یا حلقهى [فرضى] سوم است که بیشترین وقایع داستانهاى قرآنى روى داده است.
2. با وجود این مرکزیت جغرافیایى، ارتباطات دینى و تاریخى بین مکه و مراکز استقرار قدیمى دنیاى عرب، موجود بوده. در این زمینه داستان حضرت ابراهیم علیهالسلام از جالبترین و بهترین داستانهاى قرآنى است که مىتوان نام برد. زندگانى ابراهیم ـ ابوالانبیاء ـ با عراق، شام و مصر، ارتباط تنگاتنگى داشته است. هجرت او به سوى بیت العتیق (کعبه) و اسکان خانوادهاش، جهت برپایى و اقامهى نماز بود. سپس اسماعیل بعد از استقرار در مکه، با زنى از قبیلهى جرهم که از یمن مهاجرت کرده بودند، [و در نزدیکى مکه اقامت داشتند] ازدواج کرد، و سپس از همین دودمانِ پاک، پیامبر [خاتم] ـ که درود و سلام خدا بر او باد ـ متولد شد.
ذو محور بین مرکز نقشه و مناطق استقرار در محور سوم را پیوند مىدهند که عبارتند از:
1. محور جنوبى
این محور از مکه تا یمن گسترده است. قصهى هود بنى عاد، مربوط به این محور مىباشد. قوم عاد در احقاف مىزیستهاند. خداوند مىفرماید:
و اذکر اخا عاد اذ أنذر قومه بالاحقاف و قد خلت النذر من بین یدیه و من خلفه الا تعبدوا الا اللّه. انى اخاف علیکم عذاب یوم عظیم.29
ابن کثیر آورده:
احقاف همان تپههاى ریگى مىباشد و شامل سرزمینهاى میان عمان و حضرموت و مشرف بر دریا بوده و به آن شحر نیز اطلاق مىشده است. اسم وادى آنها مغیث بوده.30
در قرآن نیز از قصرها و بناهاى محکم آنها چنین یاد شده:
الم تر کیف فعل ربک بعاد ارم ذات العماد التى لم یخلق مثلها فى البلاد؛31
و نیز مناطق استقرار آنها به وفورِ نعمت و کثرتِ وسایل عیش، وصف شده:
واتقوا الذى امدکم بما تعلمون؛ امدکم بانعام وبنین وجنات وعیون.32
این توانگرى و وفور را مىتوان در داستان دیگرى که خداوند در همین محور جنوبى (یا یمنى) از آن یاد کرده و به داستان سبا معروف است، مشاهده کرد:
لقد کان لسبأ فى مسکنهم آیة جنتان عن یمین وشمال، کلوا من رزق ربکم واشکروا له. بلدة طیبة و رب غفور. فأعرضوا فأرسلنا علیهم سیل العرم و بدّلناهم بجنتیهم؛ جنتین ذواتى اکل خمط وأثل وشىءٍ من سدر قلیل.33
آثار سدّ مأرب و تمدن سبایى، تا زمان ما بر جاى مانده است، که این حکایت از وجود و تداول هنر معمارى دقیق در بین آنها مىکند. تخته سنگهاى بزرگ را به شکلى منظم تراشیده و با آنها به شیوهاى که جزئیات آن ـ و به ویژه نحوهى استوار کردن این سنگها ـ بر ما پوشیده است بناها را ایجاد مىکردند. گلایزر به روشهاى علمى در مورد سد مأرب به این نتایج دست یافته است.34
احمد فخرى نیز این منطقه را به سال 1947 دیدار و بررسى کرده و در مورد این سد، چنین گزارش داده است:
سد مأرب به دو دلیل احداث شده بود: اول ذخیرهى آب در پشت وادى وسیع مأرب... و دوم بالا آمدن آب به میزان حداقل پنج متر در جلوى سد، تا از این طریق، اراضى این منطقه آبیارى شود... . این منطقه همواره در سایهى سیستم آبیارى دقیق با بهرهگیرى از سد، استقرار داشت، تا این که واقعهى سیل عرم رخ داد و از آن زمان کلیهى بلاد شکوفا یافتهى این منطقه، به ویرانى گرایید.35
در قرآن کریم آمده: و شىء من سدرٍ قلیل
که در این آیه قِلّت [درخت] سدر اشاره به قِلّت و کمبود آب دارد؛ زیرا که در قدیم ـ و اکنون در منطقهى سودان شرقى ـ از وجود درخت سدر، پى به وجود آب زمینى مىبردهاند، و در نتیجه، کمبود آب، سبب کمبود فرصت براى استقرار در این منطقه شده است.
آیات بعدى در قصه، بر غنى بودن این منطقهى جغرافیایى در آن زمان اشاره دارند:
وجعلنا بینهم و بین القرى التى بارکنا فیها قرى ظاهرة وقدرنا فیها السیر، سیروا فیها لیالى و ایاماً آمنین.36
قریهها و منازل سفر به هم متصل و پیوسته بوده و مسافر، چنانچه ابن کثیر گفته:
هیچ احتیاجى به همراه داشتن خوراک و آب نداشته و هر جا فرود مىآمده همانجا آب و خرما یافت مىشده است.37
این مناطق پر برکت در شام یا یمن واقع بودهاند و آنچه آیه بدان اشارت دارد، غنى بودن آن اقالیم است که به دنبال ناسپاسى از نعمات خداوند، دچار نابسامانى گردیده و دستخوش انهدام و تخریب شدند:
فقالوا ربنا باعد بین اسفارنا وظلموا انفسهم فجعلناهم احادیث ومزقناهم کل ممزق.38
از اینرو عربها در مورد قومى که متفرق و متلاشى مىشوند به مثل مىگویند:
تفرقوا ایدى سبأ.
دو داستان هود و سبأ، مهمترین آثار محور جنوبى (از مکه تا یمن) را شامل مىشوند. قصهى نصاراى نجران نیز ـ بنابر پارهاى روایات ـ به این محور ارتباط دارد؛ هر چند که آیات کریمه، به اسم آن قصه صراحتاً اشاره ندارند:
قتل اصحاب الاخدود. النار ذات الوقود. اذهم علیها قعود و هم على ما یفعلون بالمؤمنین شهود.39
داستان قوم تبع نیز به این ناحیه مربوط است:
أهم خیرّ ام قوم تبعٍ والذین من قبلهم اهلکناهم.40
در وراى احقاف، در جنوب، مکان دیگر نیست که قرآن کریم از آن یاد کرده باشد. بنابراین، خلیج عدن و اقیانوس هند را مىبایست مرز و حدّ جنوبىِ جغرافیاىِ قصص قرآن، قلمداد کنیم.
2. محور شمالى
چنانچه به شمال مکه روى آوریم به حلقهى میانى برخورد مىکنیم؛ مکانى که مربوط به هجرت و غزوات پیامبر صلىاللهعلیهوآله بوده است. در ادامه و پس از یثرب، به طرف شمال و شمال غربى تا به شام، قریههایى وجود داشته است. در این قسمت که از مدینه تا به اطراف شام جنوبى گسترده بوده، تعدادى از اماکن آن را که در شمار راههاى تجارى محسوب مىشد، خداوند در سورهى حجر به آن اشاره مىفرماید:
مکان اول در قصهى لوط است که بدون تصریح به نام مکان، به آن اشاره شده:
وجاء أهل المدینة یستبشرون.41
سپس خداوند آن را چنین توصیف مىکند:
وانها لبسبیل مقیم.42
مکان دوم، در آیهى:
وان کان اصحاب الایکة لظالمین فانتقمنا منهم وانهما لبإمام مبین.43
مکان سوم که در آیه شریفه چنین ذکر شده:
و لقد کذب اصحاب الحجر المرسلین وآتیناهم آیاتنا فکانوا عنها معرضین وکانوا ینحتون من الجبال بیوتاً آمنین فأخذتهم الصیحة مصبحین.44
اینها اماکن سهگانهى اصلى در محور شمالى هستند. قصص لوط، شعیب (پیامبر مدین) و صالح (پیامبر ثمود)، به این محور مربوط مىشود. منطقهى شمالى که شامل اماکن یاد شده مىبوده، داراى محیطى ثروتمندتر و غنىتر از محیط کنونى آن بوده است. این مطلب را خداوند در جایى که از ثمود سخن به میان آورده بیان داشته است:
اتترکون فیما ههنا آمنین فى جنات وعیون و زروع ونخل طلعها هضیم. وتنحتون من الجبال بیوتاً فارهین. فاتقوا اللّه و اطیعون.45
شهرهاى یاد شده، از مراکز مهم تجارت و داد و ستد قافلهها بودهاند.46 از ثمود نیز به هنگام ظهور اسلام اثرى بر جاى نبوده است.47
در غزوهى تبوک، پیامبر صلىاللهعلیهوآله بر مردم حجر (در خانههاى ثمود) فرود آمدند و به اصحاب خود فرمودند:
بر این شکنجه شدگان، جز گریه کنان، وارد نشوید.48
خداوند اماکن واقع در این محور را بدین شکل توصیف کرده:
و انکم لتمرون علیهم مصبحین وباللیل. افلا تعقلون.49
و این خود تأکیدى است بر عبرتگیرى از وقایع و داستانهاى گذشتگان.
منطقهى شمالِ محور شمالى به دو شعبه تقسیم مىشود: یکى به طرف غرب و متمایل به مصر و دیگرى گسترده شده تا به شام مىباشد که ما هر یک را جداگانه بررسى مىکنیم:
الف) مصر
خداوند از مصر به غنى بودن یاد کرده. در قصص موسى و فرعون مىتوانیم قول خداوند را در مورد اعجاب فرعون [در مورد این شهر] بخوانیم:
ألیس لى ملک مصر و هذه الانهار تجرى من تحتى.50
در مصر وقایع مربوط به داستانهاى حضرت ابراهیم، یوسف، موسى و عیسى رخ داده است. و نیز برخى از جوانب زندگانى اسماعیل و حضرت محمد صلىاللهعلیهوآله به این ناحیه مرتبط مىشود. در آیات کریمه نیز از مصر به دو گونه یاد شده است:
1. مصر (با همین لفظ). که در سورهى یوسف و قصهى موسى از آن یاد شده و آیات در مورد جامعهى مصرى در عهد یوسف علیهالسلام توصیفاتى به دست دادهاند، که دورانهاى قحطى، غنى و سرشارى و پیوندشان به فیضان رود نیل و انواع غلات، زندگانى قصرنشینى و خوشگذرانىها و بدبختىها و ... از این توصیفات هستند. در اواخر سورهى یوسف نیز فراخوان الهى [خطاب] به مردم جهت پندگیرى از وقایع آمده:
افلم یسیروا فى الارض فینظروا کیف کان عاقبة الذین من قبلهم ولدار الآخر خیر للذین اتقوا. افلا تعقلون.51
در اینجا مىتوانیم به وجود ارتباط و پیوند میان حرکت در زمین و موقعیت مکانى، در سورهى یوسف، به وضوح پى ببریم.
2. شبه جزیره سینا. خداوند از این مکان در این آیات یاد کرده:
وانزلنا من السماء ماء بقدر فأسکناه فى الارض وانا على ذهاب به لقادرون. فأنشأنا لکم به جنات من نخیل وأعناب لکم فیها فواکه کثیرة ومنها تأکلون. وشجرة تخرج من طور سیناء تنبت بالدهن وصبغ للآکلین.52
در دیگر آیات آمده:
والتین والزیتون. وطور سینین وهذا البلد الامین. لقد خلقنا الانسان فى احسن تقویم.53
در سینا، وادى مقدس و کوه مناجات قرار دارد؛ جایى که خداوند با موسى سخن گفت. گرچه به سختى بتوان در مورد این اماکن تحقیق کرد؛ چه اینها مناطق خالى از سکونت بوده و مانند مکه حیات ثابتى نداشتهاند و آثارى که بتواند به یقین ما را بدانها رهنمون سازند، از آنها بر جاى نمانده است.
اهمیت مکانى سینا دو جنبه دارد: اول قصهى موسى و دوم ورود آن در آیات متعدد پیرامون نعمتهاى الهى بر بندگان.
3. شام. بار دیگر به مدین باز مىگردیم تا از شمال آنجا به شام رهسپار شویم. مکانى که در اینجا مورد تأکید است، مسجد الاقصى است:
سبحان الذى أسرى بعبده لیلاً من المسجد الحرام الى المسجد الأقصى الذى بارکنا حوله لنریه من آیاتنا انه هو السمیع البصیر.54
مسجد الاقصى از مکانهایى است که در آن جا رومیان حکمرانى مىکردهاند. خداوند در این آیات به آنها اشاره دارد:
غلبت الروم فى أدنى الارض وهم من بعد غلبهم سیغلبون فى بضع سنین. للّه الامر من قبل و من بعد.55
در شام نیز زندگانى پیامبران بنى اسرائیل و نیز بخشى از حیات ابراهیم و عیسى[علیهماالسلام]، سپرى شده است.
آیات کریمه، به اسم قریهاى که در آن داستان شخص مؤمنى که خداوند در سورهى یس بدان پرداخته، اشارهاى نکردهاند؛ ولى برخى مفسرین معتقدند که این قریه، همان انطاکیه (از شهرهاى شام) بوده است.56
بیت المقدس، مکانى است که خداوند در مورد عیسى و مریم در این آیه از آن یاد کرده:
و آوینا هما إلى ربوة ذات قرار و معین.57
گرچه پارهاى از مفسرین گفتهاند که مکان یاد شده در مصر قرار داشته است؛ اما نسبت دادن ربوه (تپه / بلندى) به بیت المقدس از نسبت دادن آن به مصر، بیشتر مطابقت و مناسبت دارد.
4. عراق. وقتى از ناحیهى شمال، در شام گذر کنیم، به منابع فرات و به دنبال آن به منطقهاى سبز در اطراف بادیهى شام مىرسیم. عراق، مرز شرقى قصص قرآن به شمار مىرود. در آیهاى از قرآن، بابل ـ اسم قدیم ـ آمده:
و ما انزل على الملکین ببابل...58
داستانهاى نوح، ابراهیم، لوط و یونس (در نینوا)، به عراق مربوط مىشود، که در سخنان پیامبر صلىاللهعلیهوآله با عداس در هنگام بازگشت از طائف، بدان اشاره شده است.59
بدین وسیله، نگرش کلى و عام، بر نقشهى قصص قرآن، بر ما واضح و روشن شد. مرکز این نقشه بیت الله الحرام است. محور جنوبى از مکه تا یمن را شامل مىشود و محور شمالى نیز دو شعبه مىشود: یکى ناحیهى غربى که تا مصر امتداد دارد و دیگرى تا شمال ادامه یافته است. شام و بادیهى آن نیز تا عراق را در بر مىگیرد. مرز این نواحى از کمربندى کوهستانى در شمال شرق دریاى مدیترانه، تا خلیج فارس را شامل مىشود. در مقابل آن، مرزهاى جنوبى شامل خلیج عدن و اقیانوس هند، مىباشند. مرز غربى نیز همان غرب مصر محسوب مىشود. ناحیهى شرقى را نیز گرچه نتوان به صراحت تعیین کرد اما مىتوان گفت که کلیهى [شبه] جزیرة العرب تا خلیج فارس و دریاى عمان را شامل مىشود.
موقعیتهاى جغرافیایى یاد شده را، شاید بتوان با اطمینان، حدود و ثغور جغرافیایى قصص قرآنى قلمداد کرد.
نقشه و عبرتگیرى از داستانها
1. باید گفت پیوند و ارتباط محکمى بین ناحیهى مرکزى و مناسک حج و قصص ابراهیم، اسماعیل و محمد صلىاللهعلیهوآله وجود داشته است. این مکان پیوسته تا به امروز قلب تپندهى دنیاى اسلام باقى مانده است. آنجا که خداوند به ابراهیم فرمان داد:
واذن فى الناس بالحج یأتوک رجالاً و على کل ضامر یأتین من کل فجٍ عمیق.60
2. بسیارى از مسافرتهاى تجارى، توسط ساکنین منطقهى مرکزى به مقصد یمن (در جنوب) و شام و مصر (در شمال) انجام مىشده است، که زمان انجام آنها را خداوند در این آیات چنین ذکر فرموده:
لایلاف قریش. ایلافهم رحلة الشتاء والصیف. فلیعبدوا رب هذا البیت؛ الذی اطعمهم من جوعٍ وآمنهم من خوف.61
[پس باید تدبر کنیم که] این برنامهریزى منظم و مرتب، چگونه مىتواند ما را به ایمان و عبادت الهى فرا خواند.
3. در نواحى میانه، اماکن مربوط به غزوات و سیرهى پیامبر صلىاللهعلیهوآله و به ویژه غزوهى بدر و حنین قرار گرفته، که در آن عبرتهاى زیادى نهفته است:
لقد نصرکم اللّه ببدرٍ وانتم اذلة فاتقوا اللّه؛62
لقد نصرکم اللّه فى مواطن کثیرة ویوم حنین اذا اعجبتکم کثرتکم فلم تغن عنکم شیئا... .63
در مدینه نیز وقایع و غزوات متعددى رخ داده است که خداوند در قرآن به ذکر پارهاى از این وقایع پرداخته، ولى نام آنها را به صراحت ذکر نکرده است.
4. حلقهى سوم، که خدا برخى از داستانهاى آن را بیان فرموده است، هر یک مىتواند وسیلهاى براى تأمل و تفکر و عبرتگیرى از وقایع باشد؛ چنانچه قبلاً دیدیم که پیامبر با اصحاب خود در راه غزوهى تبوک در مورد دیار ثمود، با آن وصف، از آنها یاد کرد. بنابراین، این مکانها هر کدام وسیلهى تأمل و تفکر در حوادث اجتماع به شمار مىروند و ما را در پندگیرى از قصص قرآنى یارى مىدهند.
داستانهایى که خداوند در قرآن به مکان آنها اشاره نکرده
نمىتوان اذعان داشت که تمامى داستانهاى قرآن، داراى ارتباطات مکانى بوده، تا هر کدام را در حلقههاى یاد شده قرار داد؛ چه در برخى از آنها یادى از مکان نشده است:
مجموعهى اول، داستانهاى قبل از طوفان است که قبلاً به آن اشاره شد و چارهاى جز توقف و سکوت در مورد علت عدم ذکر نام اماکن این قبیل داستانها نداریم.
مجموعهى دوم، داستانهاى سورهى کهف است که مجموع داستانهاى آن، داراى ویژگى متمایزى بوده، که شاید بتوان این ویژگى را با سبب نزول آن، مرتبط دانست. پارهاى از مفسرین در مورد سبب نزول این سوره، گفتهاند: کفار قریش، از یهود در مورد اطلاع رسانى از برخى امورى که در کتابهاى مقدس پیشین آمده بود، کمک خواستند تا بدین وسیله پیامبر صلىاللهعلیهوآله را مورد آزمایش قرار دهند. لذا فرستادگانى از کفار به مدینه به نزد دانشمندان (احبار) یهود رفتند و آنها به کفار سفارش کردند که از پیامبر صلىاللهعلیهوآله در مورد روح و جوانانى که در قرون گذشته غایب گردیدند و مردى که مشرق و مغرب را پیمود و ... پرسش و سؤال کنند. آنها نیز برگشتند و از پیامبر در این موارد پرسش کردند و پیامبر صلىاللهعلیهوآله به آنها فرمود:
در آینده به شما جواب خواهم داد، مگر آن که خدا بخواهد که نتوانم پاسخى ارائه دهم.
و آنگاه وحى تا مدتى منقطع شد و قریش بر پیامبر مىگذشتند و مىگفتند:
خداى محمد[ص] او را ترک کرد، تا اینکه سینهاش تنگ شد.64
[سپس] سورهى کهف نازل گردید و در آیات آغازین، خداوند به سبب این وقایع، بر پیامبر تخفیف و مرحمت فرو فرستاد:
فلعلک باخع نفسک على آثارهم ان لم یؤمنوا بهذا الحدیث أسفاً.65
سپس قصهى اصحاب غار و ذوالقرنین و بین آن دو، قصهى موسى و عبد صالح، بیان شد و در ادامه دو قصهى آدم و قصهى دو یار ذکر شد. اما در این سوره از مکان مشخصى یادآورى نشده است. از طرف دیگر، برخى از وقایع و عبارات در این سوره، به صورت کلى و عمومى ذکر شده است. از جمله در قصهى ذوالقرنین، عباراتى کلى مثل مغرب الشمس، مطلع الشمس، بین السدین و یأجوج و مأجوج آمده است. حتى در مورد ذوالقرنین بدون اینکه به تصریح از او نامى بیاید، به ذکر ویژگىهاى او پرداخته شده است. پس در این صورت آیا قصهى موسى و عبد صالح مىتواند در این خصوص راهگشا باشد؟
قصص سوره کهف بین دو گرایش
1. گرایش یهودى
قرآن کریم، یهود را به کثرت پرسشگرى، قساوت قلب، سرپیچى از انبیاءشان و اختلاف برانگیزى بین آنها توصیف کرده است. جزءنگرى و اهتمام به تفصیل، یکى از جنبههاى تفکر یهود و حیات آن به شمار مىرفته است. مثال واضح آن، وصف هیکل در سفر خروج مىباشد.
2. گرایش اسلامى
این گرایش به تفاصیل و جزئیات قصص اهتمامى نداشته، بلکه اگر وارد جزئیات شده، با هدف عبرتگیرى از وقایع بوده است. زندگانى پیامبر، نمونهى زندهى این گرایش مىباشد، و این احادیث بیانگر دیدگاه اسلامى در این راستا است:
انهاکم عن قیل و قال و کثرة السؤال؛
ذرونى ما ترکتکم فانما اهلک الذین من قبلکم سؤالهم واختلافهم على انبیائهم فاذا نهیتکم عن شىء فاجتنبوه و اذا امرتکم بشىء فخذوا منه ما استطعتم.66
این موضعگیرى و گرایش، بیشتر به اهداف کلى و فهم درست و نزدیک، نسبت به وقایع ـ بدون هیچ گونه تحکّم و خودرأیى ـ عنایت و توجه دارد. لذا مىبینیم که پاسخهاى پیامبر صلىاللهعلیهوآله به قریش، با این رویکردِ عام و کلى که شیوهى قرآن کریم به همانگونه است، پیوند و تناسب دارد. از طرف دیگر قریش براى غلبه بر پیامبر صلىاللهعلیهوآله ، به یهود پناه مىبرد. و اینها سعى مىکردند تا از کتب قدیم براى امتحان و مقابله با وحى، پرسشهایى مطرح کنند. سپس با نزول آیات الهى، این شیوه و گرایش به طور کلى از بین رفت. نمونهى آن، سؤال از تعداد اصحاب غار (کهف)، از پیامبر بود که در جواب آنها چنین آمده:
سیقولون ثلاثة رابعهم کلبهم ویقولون خمسة سادسهم کلبهم، رجماً بالغیب ویقولون سبعة وثامنهم کلبهم. قل ربى اعلم بعدتهم. ما یعلمهم الا قلیل. فلا تمار فیهم الا مراء ظاهرا و لا تستفت فیهم منهم احداً.67
شاید بتوانیم جانبى از عبرتگیرى از قصهى موسى و عبد صالح و اصحاب غار و ذوالقرنین را دریابیم. همراهى و مصاحبت موسى با عبد صالح، تا زمانى که حضرت موسى تابع شرایط عبد صالح بود ادامه یافت:
فان اتبعنى فلا تسألنى عن شىءٍ حتى احدث لک منه ذکراً.
و عبد صالح قبل از تعیین شرایط به موسى هشدار مىدهد که:
انک لن تستطیع معى صبراً؛ وکیف تصبر على ما لم تحط به خبراً.
و سپس مشکلات بعدى ـ چنانچه قرطبى بدان اشاره کرده68 ـ در زندگانى موسى رخ مىدهد، [که از آن جمله مىتوان به این موارد اشاره کرد]: شکافتن کشتى؛ کشتن غلام، استوار کردن دیوار (بدون دریافت مزد)، که در تقابل با وقایعى چون انداختن موسى در دریا، کشتن قبطى، و همیارى و کمک به دختران شعیب در امر چوپانى قرار مىگیرند. به گمان من، از این زاویه مىتوایم گوشهاى از راه و روش خداوند را در بیان قصص این سوره دریابیم.
در مجموعهاى از قصص قرآنى، همواره تفاسیر و آراى گوناگونى بیان شده است. در این راستا در [بیان و تفسیر] مجموع داستانهاى سورهى کهف، از اسرائیلیات بسیار آمده است؛ به عنوان مثال، مفسرین کوشیدهاند تا مکان غار و شهرى را که آن جوانان در آن بودهاند، تعیین کنند. به عقیدهى برخى از آنها، این شهر همان (افسوس) واقع در آسیاى صغیر بوده است.69 همچنین برخى از مفسرین در صدد تعیین شخصیت ذوالقرنین برآمدهاند. بعضى او را اسکندر و برخى کورش دانستهاند، و در پى آن به بحث پیرامون مسافرت وى به مطلع شمس و مغرب شمس و نیز مکان استقرار سد، پرداختهاند.70
نقطه مشترکى که در بین معظم این آرا ـ به رغم اختلاف آنها ـ مىتوان مشاهده کرد، این است که موقعیت مکانهاى پیشنهادى، در دایره یا حلقهى سومى که قبلاً بدان اشاره شد، قرار دارد، که ما مىتوانیم این وضعیت را در قصهى اصحاب کهف و ذوالقرنین و آرایى که پیرامون موقعیت مکانى سدّ مأرب در کوههاى قفقاز بیان شده است، دریابیم.
نتایج بحث
مىتوان نتایج این بحث را به طور خلاصه اینگونه بیان کرد:
1. مسجد الحرام، مرکز نقشهى جغرافیایى قصص قرآن به شمار مىرود و مجموعهى بزرگى از داستانها و احکام، به این مکان تعلق دارد؛
2. در حوالى مسجد الحرام، حلقهى مرکزى یا منطقهى قلب وجود دارد، که در آن بیشترین تعداد از اسامى مکانها آمده است؛
3. حوالى منطقهى قلب، حلقهى میانى واقع شده است، که هجرت نبوى و غزوهها، به این ناحیه مربوط مىشود؛
4. اطراف منطقهى یاد شده، حلقهى سوم قرار داد، که در محدودهى آن، یمن، عراق (بابل)، شام و مصر قرار مىگیرد؛
5. ناحیهى مرکزى به وسیلهى محورهایى به حلقهى سوم متصل مىشود: الف) محور جنوبى که تا یمن امتداد دارد؛ ب) محور شمالى که به دو شعبه تقسیم مىشود، یکى به مصر و دیگرى تا شام و بادیهى آن تا عراق امتداد مىیابد، که مىتوان از عراق یک محور متمایز ترسیم کرد. گرچه به دلیل نزدیکى مکانى و خطوط هجرت نبوى از عراق تا شام، بایسته است که آن را به محور سابق متصل کنیم؛
6. مکانهاى یاد شده به وسیلهى یک واحد جغرافیایى که در آن دو عامل ارتباطات و توزیعات مشاهده مىشود، منظم و مرتب مىشوند که بیشترین نواحى آن، در چارچوب کوچهاى زمستانه و تابستانه قرار مىگیرند. خداوند در قرآن ضمن سفارش به مسلمانان در مورد گردشگرى در زمین، از این مکانها به عنوان وسیلهاى براى پندگیرى و عبرتگیرى از قصص قرآن یاد کرده است؛
7. در قرآن کریم دو دسته داستان وجود دارد که خداوند در آنها از مکانها یادى نکرده است؛ که شامل مجموع داستانهاى قبل از طوفان، به اضافهى قصص آدم و نوح و مجموع داستانهاى سورهى کهف مىشود، که در آن اشاراتى بدون تصریح، به مکانها شده است. این مطلب بیانگر شیوهاى خاص براى فهم کتاب الهى مىباشد.
پىنوشتها:
1. این نوشتار، برگردان بخشى از کتاب (بحوث فى قصص القرآن) ـ ص 299 ـ 265 ـ تألیف سید حافظ عبدربه، استاد دانشگاه الازهر مصر است. (با حذف برخى جزئیات). اما مقالهى حاضر در اصل یکى از سخنرانىهاى دکتر عبدالعزیز کامل است که مؤلف کتاب فوق الذکر به جهت تتمیم و افاده بحث آن را در آخر کتاب خود آورده است.
2. در مکتب جبر جغرافیایى، بر تأثیرات شرایط محیط طبیعى، بیش از حدّ تأکید مىشود. و حتى اثرات محیط طبیعى را نه تنها در فعالیتهاى اقتصادى، بلکه در پرورش ذهن آدمى و روان انسانى نیز دخالت مىدهند. کتابها و مقالات کلاسیک مکتب جغرافیایى که به وسیلهى فردریک راتزل، الن چرچیل، سمپل وهانتینگتن نوشته شده است مربوط به این دوره است. بنابر باور این عده، سطح بالاى تمدن بشرى، نتیجهى عامل آب و هواست و گرماى خسته کننده و یکنواخت مدارى، عامل عمدهى بازماندن از رشد و عدم توسعهى ساکنین این مناطق مىباشد.
با گذشت زمان، جبر محیطى یا جغرافیایى به مثابه یک طرز تفکر در خدمت امپریالیسم درآمد. براى اطلاعات بیشتر، ر.ک: دکتر حسین شکویى، جغرافیاى کاربردى و مکتبهاى جغرافیایى، چاپ دوم، ص 25 به بعد. [مترجم]
3. ویل دورانت، مباهج الفلسفه، تعریب دکتر اهوانى، ج 2، فصل 14.
4. عبدالوهاب نجار، قصص الانبیاء، مقدمه، ص س، ع.
5. محمد احمد جاد المولى و دیگران، قصص القرآن، مقدمه.
6. محمد احمد خلفاللّه، الفن القصصى فى القرآن الکریم، ص 9.
7. همان، ص 60.
8. محمد رشید رضا، تفسیر المنار، ج 1، ص 279.
9. همان، ج 12، ص 42.
10. مظفرالدین ندوى، تاریخ الجغرافى للقرآن، تعریب عبدشافى غنیم، مقدمه.
11. در مورد مبحث اسرائیلیات و کتابشناسى آن، از جمله رجوع شود به:
الف) پژوهشى در باب اسرائیلیات در تفاسیر قرآن، محمد تقى دیارى؛
ب) مقالهى اسرائیلیات و زمینههاى نفوذ آن به فرهنگ اسلامى، حمید محمد قاسمى، در مجلهى بینات، شماره 24؛
ج) دانشنامهى قرآن و قرآن پژوهى، به کوشش استاد خرمشاهى، ج 1، مدخل اسرائیلیات؛
د) کتاب اسرائیلیات و تأثیر آن بر داستانهاى انبیا در تفاسیر قرآن، حمید محمد قاسمى (تهران، سروش، 1380). [مترجم]
12. طه / 120، ترجمه: ... آیا تو را به درخت جاودانگى و پادشاهىاى که نفرساید رهنمون شوم؟ در برگردان آیات این مقاله از ترجمهى عالمانه و دلپذیر دکتر ابوالقاسم امامى استفاده شد.
13. غافر / 78، ترجمه: ... داستان بعضى از آنان را با تو گفتهایم، و داستان بعضى از آنان را با تو نگفتهایم... .
14. یوسف / 3، ترجمه: ما با این قرآن که بر تو وحى کردهایم، بهترین داستان را بر تو باز مىگوییم... .
15. ابراهیم / 9، ترجمه: آیا نرسیده است تان خبر آنان که پیش از شما بودهاند، خبر مردم نوح و عاد و ثمود و آنان که از پس ایشان بودند، که جز خداى کسى نشناسدشان پیامبرانشان نشانههاى آشکار آوردندشان وآنان دستهایشان را بر دهانهاشان نهادند و گفتند: ما بدانچه بدان فرستاده شدهاید ناباوریم و ما در آنچه ما را به سوى آن مىخوانید در گمانى سختیم.
16. آل عمران / 96، ترجمه: نخستین خانهاى که براى مردم نهاده شده است، همان است که در مکه است، خجسته و راهنماى مردمان.
17. ابن حنبل، مسند، تحقیق احمد شاکر، ج 4، ص 2354.
18. فتح / 24، ترجمه: اوست که دست ایشان را از شما و دست شما را از ایشان، در وادى مکه باز داشت؛ پس از آن که شما را بر آنان پیروز ساخت. و خداوند بر آنچه مىکنید بیناست.
19. انعام / 92، ترجمه: این نامهاى است که فرو فرستادهایم، خجسته و راست دارندهى آنچه پیش از اوست، تا تمام شهر و پیرامونش را بدان بیم دهى... .
20. آل عمران / 96.
21. بقره / 158،ترجمه: صفا و مروه از نشانههاى خداست. هر که حج خانه کند یا عمره بگذارد باکى بر او نَبُود که بر آن دو نیز طواف کند... .
22. بقره / 198، ترجمه: ... و چون از عرفات باز گردید در مشعرالحرام خداى را یاد کنید... .
23. احزاب / 13، ترجمه: و آنگاه که گروهىشان گفتند: اى مردم یثرب! جاىِ ماندنتان نیست، پس باز گردید ... .
24. منافقون / 8، ترجمه: گویند: هر گاه به مدینه باز گردیم توانمندتران، خوارتران را از آنجا برانند. توان، خداى راست و پیامبرش را و گرویدگان را. لیکن دورویان ندانند.
25. توبه / 120، ترجمه: مردم مدینه و مردم پیرامون آن از تازیان را، نَبُود که از همراهى پیامبر خدا واپس مانند و جان خویش را از جان او بیش خواهند... .
26. آل عمران / 123، ترجمه: خداوند شما را در بدر، یارى کرد و شما خوار بودید... .
27. انفال / 42، ترجمه: آنگاه که شما بر کرانه نزدیکتر بودید و آنها بر کرانه دورتر و کاروان فروتر از شما.
28. توبه / 25 ـ 26، ترجمه: هر آینه خداوند در جاهاى بسیار یاریتان کرده است و در روز حنین، آنگاه که از بسیارى شمارتان در شگفت شدید و شمارتان سودىتان نبخشید و زمین با فراخیش بر شما تنگ شد و سپس پشت کنان بگریختید. آنگاه خداوند آرامش خویش را بر پیامبرش و بر گرویدگان فرو فرستاد ... .
29. احقاف / 21، ترجمه: یاد برادر [ت ] عاد کن، آنگاه که مردمش را در آن ریگستان بیم داد، و بیم دهندگانى پیش و پس از وى گذشتند، که جز خداى نپرستید. من از عذاب روزى بزرگ بر شما بیم دارم.
30. ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج 1، ص 120.
31. فجر / 6 ـ 8.
32. شعرا / 132 ـ 134.
33. سبأ / 15 ـ 16، ترجمه: سبائیان را در شهرشان نشانهاى بود: دو پردیس از راست و چپ، که از روزى پروردگارتان بخورید و سپاس او گزارید. شهرى خوش و پروردگارى آمرزگار؛ پس روى بگردانیدند و ما آن سیل شکننده را بر آنان فرستادیم و دو پردیسشان را به دو پردیس با میوههایى تلخ و شوره گز و چیز اندکى از کُنار بدل ساختیم.
34. رودو کاناکیس، الحیاة العامه للدول الجنوبیه؛ ص 52، نیلسون و دیگران، التاریخ العربى القدیم، تعریب فؤاد حسنین.
35. احمد فخرى، الیمن و آثارها، ص 134.
36. سبأ / 18، ترجمه: در میان ایشان و آبادىهایى که خجستهىشان داشتیم، آبادىهایى پیدا پدید آوردیم و راه را میانشان براندازه کردیم که شبان و روزان بىهیچ گزند از آن بگذرید.
37. تفسیر ابن کثیر، ج 7، ص 70.
38. سبأ / 19، ترجمه: پس گفتند: اى پروردگار ما، سفرهاى ما را دور ساز و بر خود ستم کردند و ما افسانهىشان ساختیم و سخت از هم پراکندهىشان ... .
39. بروج / 4 ـ 7.
40. دخان / 37.
41. حجر / 67.
42. حجر / 76.
43. حجر / 78 ـ 79.
44. حجر / 79 ـ 80 .
45. شعراء / 146 ـ 150.
46. نیلسون، همان، ص 37.
47. مظفرالدین ندوى، همان، ص 196.
48. ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج 1، ص 138.
49. صافات / 137 ـ 138.
50. زخرف / 51.
51. یوسف / 109، ترجمه: ... آیا در روى زمین نگشتهاند که ببینند فرجام آنان که پیش از ایشان بودند چگونه بوده است؟ سراى واپسین بهتر است آنان را که پروا کنند. پس آیا خرد نمىورزند؟
52. مؤمنون / 18 ـ 20، ترجمه: از آسمان آبى به اندازه فرو فرستادیم و آن را در زمین جاى دادیم و ما بر بردنش تواناایم. پس، هم به آب برایتان بوستانهایى از خرما و انگور فراهم کردیم که شما را در آن میوههاى بسیار است و از آنها مىخورید و درختى را که در طور سینا بر مىآید و روغن رویاند و نان خورشى براى خورندگان است.
53. تین.
54. اسراء / 1، ترجمه: پاکا آن که بندهى خویش را شبانه از مسجد الحرام به مسجد دورتر که پیرامونش را خجسته داشتهایم برد، تا نشانههاى خویش را به وى بنماییم. که او خود آن شنواى بیناست.
55. روم / 2 ـ 4.
56. ر.ک: زمخشرى، تفسیر کشاف، ج 4، ص 7.
57. مؤمنون / 50؛ زمخشرى، همان ج 3، ص 189 ـ 190.
58. بقره / 102.
59. ابن کثیر، همان، ج 3، ص 136.
60. حج / 27، ترجمه: در میان کسان بانگ به آهنگ خانه زن، تا پیاده و سوار بر اشتران تکیده؛ از هر رهى دور سوى تو آیند.
61. قریش.
62. آل عمران / 123.
63. توبه / 25.
64. سیوطى، لباب المنقول فى اسباب النزول، ص 144 ـ 145.
65. سفر خروج، ص 25 ـ 30.
66. ابن عبدالبر، جامع بیان العلم و فضله، ج 2، ص 141.
67. کهف / 22، ترجمه: خواهند گفت: سه تنند. چهارمینشان، سگشان است و گویند پنج تنند، ششمینشان، سگشان است، تیرى به ناپدید زدن. و گویند هفت تنند، هشتمینشان، سگشان است. بگو پروردگارم بر شمارشان داناتر است، جز اندکى از کسان، کس بر کارشان آگاه نیست. پس در شمارشان با ایشان ستیز، مگر ستیزى آشکار، و در کارشان از کس چیزى مپرس.
68. قرطبى، تفسیر، ج 11، ص 33.
69. مسعودى، التنبیه و الاشراف، تحقیق الصاوى، ص 116 ـ 127.
70. ابوکلام آزاد، مقاله، شخصیه ذى القرنین المذکور فى القرآن، مندرج در مجله «ثقافه الهند» ص 32.
منابع:
ـ ابن حنبل، مسند، تحقیق احمد شاکر، (قاهره، بىنا، 1367ق / 1948م) ج 4.
ـ ابن عبدالبر، جامع بیان العلم و فضله، (قاهره، طبع منیریه، بىتا) ج 2.
ـ ابن کثیر، البدایة و النهایة (بىجا، طبع المنار، 1347ه ) ج 1، 3 و 7.
ـ ابوکلام آزاد، شخصیة ذى القرنین المذکور فى القرآن (بىجا، مجلة ثقافة الهند، بىتا).
ـ ادریسى، شریف، صدرة الارض، تحقیق محمد بهجت الاثرى و دکتر جواد على (بغداد، مطبعة المساحة، 1370ق / 1951م).
ـ جادالمولى، محمد احمد و دیگران، قصص القران (قاهره، بىنا، 1937م).
ـ خرمشاهى، دانشنامه قرآن و قرآن پژوهى (تهران، ناهید دوستان، 1377) ج 1.
ـ خلف الله، محمد احمد، الفن القصص فى القران الکریم (قاهره، بىنا، 1950م).
ـ دورانت، ویل، مباهج الفلسفه، تعریب دکتر اهوانى، ج 2.
ـ دیارى، محمد تقى، پژوهشى در باب اسرائیلیات در تفاسیر قرآن (تهران، سهروردى، 1379).
ـ رضا، محمدرشید، تفسیر المنار، (قاهره، بىنا، 1367ق).
ـ رود وکاناکیس، الحیاة العامة للدول الجنوبة (بىجا، بىنا، بىتا).
ـ سیوطى، الباب المنقول فى اسباب النزول، (قاهره، بىنا، 1935م).
ـ شکویى، حسین، جغرافیاى کاربردى و مکتبهاى جغرافیایى، چاپ دوم (مشهد، آستان قدس رضوى، بىتا).
ـ فخرى، احمد، الیمن و آثارها (بىنا، بىجا، بىتا).
ـ قرطبى، تفسیر، (بىجا، دارالکتب، 1360ق / 1941م) ج 11.
ـ محمد قاسمى، حمید، اسرائیلیات و زمینههاى نفوذ آن به فرهنگ اسلامى (مجله بینات، شماره 24، سال ششم، زمستان 78).
ـ ــــــــــــــــــــــــــ ، اسرائیلیات و تأثیر آن بر داستانهاى انبیاء در تفاسیر قران (تهران، سروش، 1380).
ـ مسعودى، التنبیه و الاشراف، تحقیق الصاوى (قاهره، بىنا، 1938م).
ـ نجار، عبدالوهاب، قصص الانبیاء، (قاهره، بىجا، 1956).
ـ ندوى، مظفرالدین، تاریخ الجغرافى القرآن، مقدمه و تعریب عبدشافى غنیم (قاهره، 1956).
ـ نیلسون و دیگران، تاریخ العربى القدیم، تعریب فؤاد حسین (قاهره، بىنا، 1958م).
________________________________________
1. .ehcalB aled ladiV
2. .nworB effilcdaR derflA
3. .nawwoB haiasI
4. .reuaslraC
5. .miehkruD elimE