آرشیو

آرشیو شماره ها:
۹۰

چکیده

متن

یکى از سنت‏هاى عصر جاهلى که مورد تأیید و استفاده‏ى اسلام قرار گرفت بیعت است.
شباهت‏ها و تفاوت‏هایى میان بیعت در عصر جاهلى و صدر اسلام وجود دارد. شباهت، بیش‏تر در شکل اجرا و برخى شرایط و خصوصیات و متولیان امر بیعت است؛ اما تفاوت مهم بیعت در عصر جاهلى با صدر اسلام، تفاوت کارکردى آن است که ریشه در نظام سیاسى و نوع حاکمیت موجود در آن دو عصر دارد.
در این نوشتار سعى کرده‏ایم ضمن بیان معناى بیعت و اشاره‏ى مختصرى به نظام سیاسى و برخى سنت‏هاى عصر جاهلى و صدر اسلام، تفاوت کارکردى آن را در این دو عصر بیان کنیم.
مفهوم بیعت
بیعت از ماده بیع (ب ـ ى ـ ع) و به معناى عهد و پیمان و پذیرش ریاست و حکومت کسى است.1 بیع به معناى خرید و فروش بین بایع و مشترى است بیعت نیز معامله‏اى است که بین بیعت کننده و بیعت شونده واقع مى‏شود. بیع و بیعة از حیث شکل ظاهرى هم یکسان‏اند. در عرب رسم بود که هنگام خرید و فروش پس از تعیین ثمن و مثمن، براى قطعى شدن معامله، دست راست خود رابه هم مى زدند و مى‏فشردند (مصافحه مى‏کردند)؛ این عمل در بستن پیمان هم به کار برده مى‏شد و به تدریج در هنگام انعقاد پیمان و انتخاب فرمانده جنگ و رییس قبیله و... همین عمل مرسوم شد و به هنگام بیعت دست راست خود را در دست حاکم یا رییس یا فرمانده جنگ و... مى‏گذاشتند وابراز وفادارى مى‏کردند.
بیعت در اصطلاح عبارت است از تعهدى که شخص یا اشخاصى به منظور اطاعت یا وفادارى نسبت به شخص یا اشخاص دیگر مى‏پذیرند و، در مقابل، شخص یا اشخاص بیعت شونده نیز وظیفه‏اى را بر عهده مى‏گیرند.
دانشمندان تعاریفى را براى تعریف بیعت آورده‏اند، از جمله «معناها المعاقدة و المعاهدة2...»،
کان المبایع یعاهد امیره3...» و «البیعة الصفقة على ایجاب البیع و على المبایعة».4
در این تعریف‏ها از کلماتى نظیر معاقده، معاهده و مبایعه (باب مفاعله) استفاده کرده‏اند که داراى معناى طرفینى است و از آن‏جا که بیعت یک نوع عقد است ودر عقد نیز دو طرف وجود دارد (ایجاب و قبول)، هر کدام چیزى رابه دیگرى واگذار کرده، حقى بر دیگرى پیدا مى‏کنند که در صورت تخطّىِ یکى از آنها، تعهد و مسئولیت طرف مقابل نیز از بین مى‏رود؛ بنابراین، اثر بیعت با توجه به عقدى بودن و طرفینى بودن آن، پیدایش مسئولیت متقابل در طرفین این عقد است. این مسئله را در بیعت‏هاى انجام گرفته، خصوصا در دوران اسلامى و در کلام بزرگان دین مبین اسلام و کارهاى آنها ملاحظه مى‏کنیم.
پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله در عقبه‏ى ثانى به یثربیان فرمود: «با شما بر اسلام بیعت مى‏کنم.» برخى افراد سؤال کردند: یا رسول‏اللّه‏، مى‏خواهیم بدانیم که با بیعت، خدا و رسول او چه حقوقى بر ما پیدا مى‏کنند و ما چه حقوقى بر آنها داریم؟ پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله به بیان آن پرداختند.5 امام على علیه‏السلام در نهج البلاغه به حقوق متقابل حاکم و مردم اشاره دارند: «اى مردم، مرا بر شما حقى و شما را بر من حقى است...».6
بنابراین، با توجه به تعاریف بیعت و کلمات دانشمندان و سخنان بزرگان دین (مانند پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و على علیه‏السلام ) چنین استنباط مى‏شود که بیعت یک امر تعاقدى و طرفینى است.
کارکِرد بیعت در عصر جاهلى
بیعت داراى دو نوع کارکرد است: 1ـ تأکیدى به معناى پذیرش ریاست و حکومت و اعلام تعهد و وفادارى نسبت به شخص یا اشخاص. 2ـ انشایى به معناى اعطاى حاکمیت و ریاست (انتخاب رییس یا حاکم). اما پیش از پرداختن به نقش بیعت در عصر جاهلى، ناچاریم نگاهى به وضعیت سیاسى و اجتماعى این دوره‏ى شبه جزیره‏ى عربستان داشته باشیم و برخى سنت‏هاى آن رامورد بررسى قرار دهیم.
قدر مسلم این است که در حجاز آن روز، خصوصا مکه و اطراف آن، نه یک حکومت مرکزى به معناى امروزى وجود داشت و نه پادشاه و رییس که تابع و خدم و حشم داشته باشد و نه رییس واحدى؛ حتى حکومت‏هاى کوچک و پراکنده نیز وجود نداشت. مکه از تعدادى شعب تشکیل شده بود که هر شعبى مربوط به عشیره‏اى بود و امور هر شعب از قبیل اجراى قوانین و تأدیب متمرّدین و... بر عهده‏ى رؤساى آن، که همان اهل حل و عقد بودند قرار داشت.7
بنابراین، اساس زندگى جامعه‏ى عرب قبل از اسلام بر سازمان عشیره‏اى و قبیله‏اى استوار بود، به طورى که مى‏توان گفت بارزترین خصیصه‏ى عرب درا ین دوره نظام عشیره‏اى آن بود. تیره‏ها و قبایل بسیارى در سراسر شبه جزیره‏ى عربستان پراکنده بودند وتمام معیارها و افتخارات آنها بر اساس انتساب به قبیله بود. قیبله در واقع نوعى دولت کوچک در صحرا بود که همه‏ى ارکان یک دولت را، جز سرزمین محدود و ثابت، در اختیار داشت.8
هر قبیله براى خود مجلسى از شیوخ داشت که ریاست آن با شیخى بود که از میان خود انتخاب مى‏کردند و او را رییس یا شیخ یا امیر یا سید قبیله مى‏نامیدند که امور قبیله به دست او اداره مى‏شد و تصمیمات مختلف، مانند اعلان جنگ وصلح و... به عهده‏ى او بود؛ البته او نمى‏توانست استبداد به خرج دهد و قبل از صدور دستور در تصمیم‏گیرى‏هاى مهم، با اهل رأى و بزرگان قوم مشورت مى‏کرد.9
ریاست در میان قبایل عرب عصر جاهلى غالباً از طریق وراثت منتقل مى‏شد و پس از مرگ رییس قبیله، پسر بزرگ او (یا لایق‏ترین فرزند او ) جانشین پدر مى‏شد.10 البته در برخى موارد (مثلاً اگر رییس متوفى پسرى نداشت که جانشین او شود، یا این‏که پسران او بر سر جانشینى او اختلاف مى‏کردند و احتمال از هم پاشیده شدن و از بین رفتن اصل قبیله وجود داشت) اهل حل و عقد با انتخاب بهترین وقوى‏ترین فرد از فرزندان رییسِ متوفى، یا با نصب مرد دیگرى از نزدیکان و اقوام او که سزاوار جانشینى بود، اختلاف را از بین مى‏بردند.11
خصیصه‏ى اصلى نظام قبیله‏اى، واژه‏اى به نام عصبیت بود؛ بدین معنا که عرب بدون ملاحظه‏ى این‏که فردِ درگیر نزاع از قبیله‏ى او ظالم است یا مظلوم، به دفاع از او برمى‏خاست. نَسَب، پایه واساس عصبیت را تشکیل مى‏داد و غالبا از طریق پدر بود.
عرب جاهلى نه تنها نسبت به قبیله و افراد آن، بلکه نسبت به سنت‏هاى موجود در جامعه و قبیله نیز تعصب نشان مى‏داد. برخى از این سنت‏ها شخص یا طایفه‏اى را جزء قبیله‏ى آنها مى‏کرد و برخى دیگر آنها را هم‏پیمان مى‏نمود و ... . در واقع تعصب نسبت به این سنت‏ها نیز همان تعصب قبیله‏اى بود که به برخى از آنها اشاره مى‏کنیم.
1. استلحاق: یعنى انسان شخص دیگرى را در نسب به خود ملحق کند. این کار را هم در مورد افراد معلوم النسب به کار مى‏بردند و هم در مورد اسیران و موالى و بردگان و افراد مجهول النسب. چنان‏که معاویه براى نزدیک کردن هر چه بیشترِ زیاد بن سمیه به خود، با آوردن گواهان و... او را زیاد بن ابى سفیان و برادرخود خواند.12
2. جوار: در لغت به معناى عهد و امان و، در اصطلاح، عبارت از این است که شخص یا قبیله‏اى از شخص یا قبیله‏ى دیگرى تقاضاى پناهندگى کند و طرف مقابل نیز قبول نماید. شخص پناه خواهنده را مستجیر و پناه دهنده را مجیر گویند و مستجیر در پناه مجیر قرار مى‏گیرد. این سنت در عصر جاهلى و حتى در صدر اسلام از جایگاه بالا و حرمت ویژه‏اى برخوردار بود و در صورت قبول، مجیر مى‏بایست از مستجیر دفاع مى‏نمود.
سنت جوار مورد تأیید دین اسلام نیز قرار گرفته و در قرآن کریم هم به آن اشاره شده است13 و پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله نیز از آن استفاده کرده است.14
3. حلف: در لغت به معناى عهد و پیمان است15 و در اصل معاهده‏اى بود براى کمک به یکدیگر که بین افراد قبایل منعقد مى‏شد و بیش از آن‏که جنبه‏ى تهاجمى داشته باشد، جنبه‏ى دفاعى داشت. برخى اوقات نیز، براى دفاع از مظلومان احلافى منعقد مى‏شد؛ مانند «حلف الفضول» که براى دفاع از جان و مال و... افراد غریبى که وارد مکه مى‏شدند، در خانه‏ى عبداللّه‏ بن جدعان منعقد گردید.16
انعقاد احلاف مى‏بایست در ملأ عام اعلام مى‏گردید، تا مردم از آن مطلع شده، حلیف‏هاى یکدیگر را بشناسند.
4. بیعت
اما یکى دیگر از سنت‏هاى عصر جاهلى که نقش بسیارمهمى در زندگى سیاسى اجتماعى آن روز عرب داشت و موضوع بحث حاضر است بیعت بود. بیعت یکى از سنت‏هاى مهم و، شاید بتوان گفت، مهم‏ترین سنت و قانون عصر جاهلى و وسیله‏ى انعقاد و امضاى دیگر سنن بود که به دوران اسلامى نیز منتقل شد و مورد تأیید دین اسلام هم قرار گرفت.
بیعت داراى اشکال مختلفى بود؛ مانند: 1. بیعت از طریق دست دادن و کلام (هر دو با هم)؛ غالبا بیعت به این شکل بود و هرگاه لفظ بیعت مطلق آورده شود همین شکل به ذهن متبادر مى‏شود. 2. بیعت با کلام فقط؛ این نوع بیعت مربوط به زنان بود؛ همانند بیعت پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله با زنان. 3. بیعت مکاتبه‏اى؛ همانند بیعت نجاشى با پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله .17
با توجه به انواع و اشکال مختلف بیعت که یکى از انواع آن، بیعت با کلام و بیعت مکاتبه‏اى است، در عصر جاهلى هم، پیمان‏هایى را مى‏بینیم که علاوه بر انعقاد آن به طریق رایج بیعت، یعنى دست دادن و مصافحه کردن، با قَسَم و کلام نیز آن را مؤکد مى‏کردند که به آنها حلف مى‏گفتند؛ بنابر این برخى از احلاف را مى‏توان زیر مجموعه‏ى بیعت و یکى از انواع آن قرار داد.
البته باید توجه داشت که بیعت در این احلاف، فقط براى ابراز وفادارى و تعهّد قبایل در برابر یکدیگر بود. ضمن این‏که با بررسى بیعت‏هاى مختلف در عصر جاهلى، باز هم معنایى فراتر از تأکید وابراز وفادارى در برابر یکدیگر نمى‏بینیم که به برخى آنها اشاره مى‏کنیم.
بیعت قریش و بنى کنانه با قصى بن کلاب
یکى از مهم‏ترین بیعت‏هاى عصر جاهلى مربوط به زمانى است که قصى بن کلاب تصمیم گرفت خزاعه را از مکه اخراج و امتیازات اجداد خود را احیا نماید؛ لذا از قریش و بنى کنانه براى کمک در این امر دعوت کرد که قریش پذیرفت و با او بر این امر بیعت کرد.
هدف قصى در این‏جا به دست آوردن امور کعبه و امتیازات اجدادى غصب شده‏ى خود بود. این امور نشانه‏ى مجد وشرف در مکه و حجاز بودند.18 قصى به فکر حکومت نبود؛ چنان‏که اقدامات بعدى او مؤید این مطلب است. او پس از اخراج خزاعه، قبایل قریش را جمع کرد و هر کدام را در جایگاه خود قرار داد و سپس دار الندوة را تأسیس نمود19 که مکانى براى مشورت و اخذ تصمیم در مورد وقایع مهم بود.
همه‏ى این مطالب، یعنى عدم توجه قصى به ریاست مکه و توجه او به امور کعبه و قرار دادن اقوام مختلف در جایگاه خود و تأسیس دار الندوه و، از همه مهم‏تر، دعوت از قریش وبنى کنانه براى اخراج خزاعه از مکه و بیعت آنها با قصى براى یارى او، همگى دلیل بر این است که بیعت با قصى نه براى اعطاى ریاست و حکومت بلکه براى تأکید بر تعهد و ابراز وفادارى نسبت به اوست و چنانچه قصى به ریاست مکه رسیده باشد هم، مخالفتى با نظر ما ندارد، چرا که حکومت یا ریاست او از طریق بیعت نبوده است، بلکه بیعت با او ـ چنان‏که گفته شد ـ فقط براى یارى او در مقابل خزاعه بوده است.
در بیعت‏هاى دیگر عصر جاهلیت هم که عموما بیعت‏هایى است که در حین انعقاد پیمان‏هاى مختلف انجام داده‏اند اصلاً خبرى از ریاست و حکومت نیست، بلکه تنها پیمان‏هایى است که بین افراد ویا قبایل به صورت دفاعى یا تهاجمى و... منعقد مى‏گردید؛ مثلاً حلف الفضول که در خانه‏ى عبدالله بن جدعان پیمان بستند که بر بیگانه و افراد غریب ستم نشود و حق مظلوم را از ظالم بگیرند.20
در پیمان «لقعة الدم» که در جریان تجدید بناى کعبه و اختلاف بر سر نصب حجر الاسود، هر کس سعى مى‏کرد افتخار نصب حجر الاسود را نصیب خود و قبیله‏اش نماید و همین سبب اختلاف و نزاع شدیدى شد، به حدى که آماده‏ى جنگ با یکدیگر شدند، بنو عبد الدار و بنو عدى بن کعب بن لوى با یکدیگر پیمان بستند و بیعت کردند که تا پاى جان بجنگند. آنان ظرف پر از خونى را فراهم کرده دست خود را در آن فرو بردند و به همین سبب این پیمان به «لقعة الدم» معروف گردید. البته سرانجام جنگى رخ نداد و با حسن تدبیر پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله ، قضیه بدون خون‏ریزى خاتمه یافت.21 آنچه دراین پیمان به خوبى مشهود است، اعلام تعهد و وفادارى در برابر یکدیگراست.
از دیگر پیمان‏هاى عصر جاهلى «حلف المطیبین» و «حلف الاحلاف»اند که در مقابل یکدیگر شکل گرفتند. ماجرا از این قرار بود که قصى بن کلاب در پایان عمرش عبد الدار را که پسر بزرگ او بود، به جانشینى خود انتخاب کرد و براى تقویت او تمام مناصب مکه و خانه‏ى کعبه را به او داد. بنابر این، ریاست دار الندوه و حجابت کعبه و لواء و سقایة و رفادت و...به عبد الدار رسید و این وصیت قصى، تا زمانى که پسر دیگر او، عبد مناف، زنده بود پا برجا ماند، ولى بعد از مرگ عبد مناف فرزندان او نیز خواهان مناصب و مقام‏هاى خانه‏ى کعبه شدند و بدین ترتیب فرزندان عبدمناف و فرزندان عبد الدار در برابر یکدیگر قرار گرفتند و هر طایفه‏اى از قریش نیز با یکى از این دو همراه شدند. بنى اسد بن عبد العزى و بنى زهرة بن کلاب و بنى تیم بن مره و بنى حارث بن فهر، به فرزندان عبدمناف پیوسته، امور کعبه را حق آنها مى‏دانستند. اینان ظرفى پر از مواد خوش‏بو و معطر در کنار کعبه نهادند و دست‏هایشان را در آن فرو بردند و بر یارى آنها قسم خوردند. این قسم به «حلف المطییبین» معروف شد.
از آن طرف نیز، بنى مخزوم و بنى مهم و بنى جمح و بنى عدى با فرزندان عبد الدار متحد شدند و خواهان عمل به وصیت قصى و بقاى مقامات مکه در دست فرزندان عبد الدار بودند. این‏ها نیز با یکدیگر پیمان بستند و قسم یاد کردند که به «حلف الاحلاف» معروف شد، ولى سرانجام دو گروه صلح کردند؛ به این نحو که امور مکه و خانه‏ى کعبه را بین خود تقسیم نمودند و سقایت و رفادت به فرزندان عبد مناف رسید و مابقى نیز در دست فرزندان عبد الدار باقى ماند.22 در این پیمان‏ها نیز فقط مسئله‏ى تعهد و وفادارى دربرابر یکدیگر مطرح است و اصلاً بحث انتخاب حاکم مطرح نیست.
با توجه به این پیمان‏ها و بیعت‏هاى عصر جاهلیت و هم‏چنین، با توجه به بیعتى که قریش و کنانه با قصى بن کلاب در هنگام اخراج خزاعه ازمکه انجام دادند وبررسى یکایک آنها، متوجه مى‏شویم که در هیچ‏کدام از آنها اصلاً بحث ریاست حکومت مطرح نیست تا بیعت براى انتخاب حاکم یا رییس باشد. حتى در مورد قصى نیز، مورد بیعت به خوبى در تاریخ مشخص و نمایان است و بر فرض که قصى بعدا حکومتى داشته و رییس مکه شده باشد23 باز هم دلیلى بر انشایى بودن بیعت او نیست، بلکه بیعت او پس از اعلام آمادگى قریش و کنانه براى یارى او صرفا براى تأکید بر این وفادارى بوده است.
بنابراین، بیعت در عصر جاهلى به هیچ وجه جنبه‏ى انشایى نداشت؛ یعنى براى اعطاى حکومت نبود بلکه صرفا تأکیدى براى تعهد وابراز وفادارى بود.
نقش بیعت در دوره‏ى اسلامى
براى تبیین معنا و نقش بیعت در این دوره نیز، باید نگاهى به نظام سیاسى در این دوره داشته باشیم.
پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله در سرزمین حجاز که تنها قدرت قبیله و تعصبات خشک قبیلگى در آن مطرح بود به رسالت مبعوث و بعد از سه سال دعوت مخفیانه، مأمور به علنى نمودن دعوت شدند. پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله از همان نخستین دعوت علنى که در میان خاندان خود داشت به فکر حکومتى فرا قبیله‏اى بود.24 این مسئله در بیعت‏هاى نخستین، به ویژه بیعت عقبه‏ى اول و دوم کاملاً مشهود است. در عقبه‏ى اول با مردم یثرب براى امورى بیعت مى‏کنند که با آن‏که سیاسى نیستند، برخى از موارد آن لزوم اطاعت از پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله را بیان مى‏کند25 و در عقبه ثانى هم که بیعتى بر دفاع از پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و جنگ بود،26 نشان از توجه آن حضرت به امر حکومت دارد. اگر چه بیعت بر دفاع و جنگ در میان قبایل هم وجود داشت و ملازمه‏اى با حکومت نداشت ولى با توجه به این‏که پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله در مدینه قبیله‏اى نداشت که ریاست آن را به عهده گیرد و در نظام قبیله‏اى هم قطعا هیچ قبیله‏اى ریاست فردى خار ج از قبیله را قبول نمى‏کند، پس قطعا توجه پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله به یک نظام سیاسى فرا قبیله‏اى و همه‏گیر بود، امرى که بعدا موفق به آن گردید.
با عنایت به توجه پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله تشکیل حکومت فرا قبیله‏اى و انجام این امر در مدینه و با توجه به مفهوم بیعت که ذکر شد، سؤال این است که بیعت در عصر نبوى چه کارکردى داشت و به چه مفهومى به کار مى‏رفت؟ براى روشن شدن این سؤال لازم است ابتدا به منشأ مشروعیت حکومت پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله اشاره کنیم.
با توجه به آیات قرآن کریم، حکومت پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله از ناحیه‏ى خداوند به آن حضرت افاضه شده است. آیات قرآنى در این زمینه را مى‏توان به دو دسته تقسیم کرد:
الف) آیاتى که دلالت بر حاکمیت پیامبران الهى به طور عام دارد.27
ب) آیاتى که دلالت بر افاضه حکومت از طرف خداوند به پیامبر اسلام صلى‏الله‏علیه‏و‏آله دارند و مخصوص آن حضرت است.28
از مجموع آیات مورد نظر چنین استنباط مى‏شود که حکومت پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله امرى است که از طرف خداوند به ایشان تفویض شده و لزوم پیروى از آن حضرت، مستند به آیات الهى و دستور خداوندى است. پس از ذکر این نکته به مضامین بیعت‏هاى پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله مى‏پردازیم.
بیعت‏هاى عصر نبوى
الف) قبل از هجرت
1. بیعت عشیره: نخستین بیعت پس از بعثت، بیعت على علیه‏السلام با پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله بود که در مکه و در جریان دعوت عشیره صورت گرفت. پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله ، در اولین دعوت علنى، خطاب به قوم خود فرمود: «کدام یک از شما با من بیعت مى‏کنید تا برادر و جانشین و همراه من باشید؟» کسى جز على علیه‏السلام که کم سن‏ترین فرد مجلس بود، دعوت پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله را اجابت نکرد. این قضیه سه بار تکرار شد. در مرتبه‏ى سوم پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله دست خود را به نشانه‏ى بیعت به دست على علیه‏السلام زدند.29
2. بیعت عقبه‏ى اول: پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله ، طبق عادت، دعوت خود را به حجّاج بیت‏اللّه‏ اعلام مى‏کرد. آن حضرت در ایام حج شش تن از مردم خزرج را ملاقات کرد و دعوت خویش را به آنها ابلاغ نمود. آنها دعوت پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله را که آشتى و صلح و صفا را نوید مى‏داد پذیرفتند و به یثرب بازگشتند و مردم را از دعوت محمد صلى‏الله‏علیه‏و‏آله آگاه نمودند که مردم نیز از این دعوت استقبال کردند؛ زیرا قبلاً از ظهور پیامبرى در حجاز آگاه شده بودند30 و مى‏خواستند با پذیرش دین او و دعوت او به یثرب، شرفى را نصیب خود نمایند؛ ضمن این‏که ریاست او بر یثرب به چند جهت باعث استحکام صلح و صفاى بیشتر مى‏شد: نخست آن‏که او از طرف خداو پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله الهى بود؛ دوم این‏که وابستگى قبیله‏اى در یثرب نداشت و سوم این‏که از مردم شهر نبود و در جنگ‏هاى اوس و خزرج شرکت نداشت.
سال بعد، 12 نفر از مردم یثرب که دو زن نیز در میان آنها بودند، براى زیارت به مکه آمدند و درعقبه با محمد صلى‏الله‏علیه‏و‏آله بیعت نمودند که به خدا شرک نورزند و دزدى و زنا نکنند و فرزندان خود را نکشند و به کسى تهمت نزنند و در کارهاى خیر که محمد صلى‏الله‏علیه‏و‏آله دستور مى‏دهد از او اطاعت کنند.31
3. بیعت عقبه‏ى دوم: یک‏سال پس از عقبه‏ى اول، تعداد بیشترى از مردم یثرب به مکه آمدند و در همان محل با پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله ملاقات و بیعت نمودند. در جریان این بیعت بود که زمینه‏ى هجرت آن حضرت به یثرب فراهم گردید. مواد این بیعت با عقبه‏ى اول متفاوت بود. در این‏جا بحث جهاد و دفاع مطرح گردید و پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله فرمودند: با شما بیعت مى‏کنم بر این‏که هم‏چنان که از زن و فرزندان خود دفاع مى‏کنید از من نیز دفاع کنید.32 در واقع بیعت عقبه‏ى دوم بیعت بر جنگ بود.33
ب) از هجرت تا رحلت
موارد فوق، بیعت‏هاى پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله قبل از هجرت بود. آن حضرت پس از هجرت نیز تا زمان رحلت، بیعت‏هایى با افراد و قبایل مختلف داشتند که از مهم‏ترین آنها مى‏توان به «بیعت رضوان» یا «بیعت شجره»، «بیعت النساء» (بیعت با زنان پس از فتح مکه) و «بیعت غدیر» اشاره کرد.
1. بیعت رضوان (شجره)
پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله در ذى قعده‏ى سال ششم هجرى به قصد زیارت خانه‏ى خدا همراه عده‏ى زیادى از مسلمانان عازم مکه شدند و دستور دادند که مسلمانان جز شمشیرى در نیام، سلاحى با خود نیاورند. این دستور پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و همراه بردن شتر براى قربانى و محرِم شدن مسلمین در ذى الحلیفه، در حقیقت دادن این پیام به مکّیان بود که مسلمانان قصد جنگ ندارند و فقط براى زیارت به مکه مى‏روند.34 ولى مشرکان درصدد برآمدند که مانع ورود مسلمانان به مکه شوند. پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله با انتخاب راهى دیگر، بدون برخورد با مشرکان، خود را به حدیبیه رساند و قریش را در وضعى دشوار قرار داد.
بنابر سنت قدیم عرب، کسانى که براى زیارت به خانه‏ى خدا مى‏آمدند، امنیت کامل داشتند و همین باعث اختلاف نظر در میان مشرکان شد و درمورد شیوه‏ى واکنش نسبت به پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله متحد نبودند و همگى تمایل به جنگ نداشتند و، از طرف دیگر، از حمایت خزاعه و احابیش35 از پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله بیمناک بودند؛ لذا شرایط براى قریش دشوار و خطرناک شد. آنان براى خروج از بن بست نمایندگانى را نزد پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله فرستادند و پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله نیز در مقابل سفیرى نزد آنها فرستاد که با برخورد تند قریش مواجه شد و بازگشت و پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله سفیرى دیگر و این بار عثمان‏بن‏عفان36 را فرستاد که در مکه از حمایت بنى امیه برخوردار بود. او در پناه امویان وارد مکه شد و پس از رساندن پیام رسول خدا، در بازگشت تأخیر داشت و شایعه‏ى قتل او منتشر شد؛ لذا پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله مسلمانان را دعوت به بیعت نمود و آنان در زیر درختى به نام سمره با رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله بیعت کردند که تا پاى جان در برابر قریش استوار بمانند.37
این بیعت از آن جهت که مورد رضایت خداوند بود و خدا رضایت خود را از مؤمنان اعلام کرد،38 به بیعت رضوان، و از آن جهت که در زیر درختى به نام سمره واقع گردید، به بیعت شجره معروف شد. ملاحظه مى‏شود که در این‏جا بیعت مى‏کنند که در جنگ احتمالى، پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله را تنها نگذارند.
2. بیعت النساء:
 بیعت النساء به معناى بیعت با زنان است. پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله در موارد مهم از زنان نیز بیعت مى‏گرفتند که مواردى از آن به ثبت رسیده است. از مهم‏ترین و معروف‏ترین آنها بیعت عقبه‏ى اول و بیعت پس از فتح مکه است که عنوان بیعت النساء نیز بر این دو اطلاق شده است. برخى بیعت عقبه‏ى اول و برخى بیعت پس از فتح مکه را بیعت النساء نامیده‏اند، ولى به دو دلیل به نظر مى‏رسد که بیعت النساء همان بیعت پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله با زنان پس از فتح مکه است: نخست آن‏که آیه‏ى قرآن در مورد دستور خداوند به بیعت با زنان و مواد بیعت، پس از فتح مکه نازل شده است39 و دیگر این‏که مورخان مهمى مانند طبرى، ابن هشام و سلف او ابن اسحاق، در مورد بیعت عقبه‏ى اول گفته‏اند که بیعت عقبه‏ى اول بر مواد بیعت النساء انجام گرفت40 و این خود دلیل است بر این که آن بیعت، بیعت النساء نبود بلکه بیعت النساء مورد دیگرى بود که مواد آن مانند مواد بیعت عقبه‏ى اول بود؛ بنابر این همان بیعت با زنان پس از فتح مکه بیعت النساء بوده است.
پس از فتح مکه و شکستن بت‏ها پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله با مردم تازه‏مسلمان بیعت کردند. ابتدا با مردان بیعت کردند که به گفته‏ى طبرى این بیعت بر اسلام بود؛41 سپس رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله زنان را نیز براى بیعت فراخواندند و با آنها بیعت کردند. البته مواد و شکل بیعت با زنان متفاوت از مردان بود. مواد و مضمون آن طبق آیه‏ى 12 سوره‏ى ممتحنه عبارت‏اند از: 1. به خدا شرک نورزند؛ 2. دزدى نکنند؛ 3. زنا نکنند؛ 4. اولاد خود را نکشند؛ 5. به شوهران خود خیانت نکنند؛ 6. در هیچ معروفى نا فرمانى پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله را نکنند.
در مورد شکل بیعت نیز اقوال مختلفى نقل شده است. برخى گفته‏اند: پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله با پیچیدن پارچه به دست خود با زنان بیعت کردند.42 عده‏اى دیگر گفته‏اند که بیعت پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله با زنان کلامى بوده است. از عایشه نقل شده است که پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله با آیه‏ى شریفه «یَا أَیُّهَا النَّبِىُّ إِذَا جَاءَکَ الْمُؤْمِنَاتُ یُبَایِعْنَکَ عَلَى أَنْ لاَ یُشْرِکْنَ بِاللّه‏ِ شَیْئا وَلاَ یَسْرِقْنَ وَلاَ یَزْنِینَ وَلاَ یَقْتُلْنَ أَوْلاَدَهُنَّ وَلاَ یَأْتِینَ بِبُهْتَانٍ یَفْتَرِینَهُ بَیْنَ أَیْدِیهِنَّ وَأَرْجُلِهِنَّ وَلاَ یَعْصِینَکَ فِی مَعْرُوفٍ فَبَایِعْهُنَّ وَاسْتَغْفِرْ لَهُنَّ اللّه‏َ إِنَّ اللّه‏َ غَفُورٌ رَحِیمٌ»43 با زنان بیعت کردند و هرگز دست رسول خدا، دست زن نامحرمى را لمس نکرد.44 اقوال دیگرى نیز در این باره نقل شده اما قول مشهور این است که پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله دستور دادند ظرف آبى نزد آن حضرت آوردند و ایشان دست خود را در آن فرو بردند و بیرون آوردند، سپس به زنان دستور دادند که دست خود را در آن ظرف بگذارند و، بعد از این، مواد بیعت را به آنان ابلاغ فرمودند و پس از قبول شرایط از طرف آنها، فرمودند «بروید که با شما بیعت کردم».45
در این‏جا نیز مواد بیعت در آیه‏ى شریفه به خوبى بیان شده و صحبتى از امر حکومت و اعطاى حاکمیت و ریاست نیست.
3. بیعت غدیر:
یکى از وقایع انکارناپذیرى که وقوع آن به تواتر ثابت شده، واقعه‏ى غدیر خم است.
پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله در بازگشت از آخرین حج خود در محلى به نام غدیر خم توقف کردند و فرمودند: «کسانى که به جلو رفته‏اند برگردند و کسانى که عقب مانده‏اند زودتر برسند.» وقتى جمعیت در محل جمع شدند، پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله به نحوى که همه‏ى حاضران صداى آن حضرت را مى‏شنیدند، خطبه‏اى ایراد فرمودند و ضمن آن خبر از پایان عمر شریفشان دادند و پس از بیان حدیث ثقلین فرمودند: «خدا مولاى من و من سرپرست مؤمنانم.» سپس دست على علیه‏السلام را بالا بردند و فرمودند:« هر که من مولاى اویم این على مولاى اوست. خدایا، دوست بدار کسى را که او را دوست مى‏دارد و دشمن بدار دشمن او را.»46 بعد دستور دادند که اصحاب با على علیه‏السلام بیعت کنند و به آن حضرت تبریک بگویند. پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله به ابوبکر و عمر فرمودند: «با على علیه‏السلام به ولایت بعد از من بیعت کنید.» آنها سؤال کردند: آیا این امر از خدا و پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله است؟ پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله فرمود: «آیا امرى به این عظمت از طرف غیر خداوند است؟ بله امرى از خدا و رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله است.» سپس آنها بیعت کردند.47
طبق برخى از تفاسیر، پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله بعد از دستور خداوند و ناز ل شدن آیه‏ى 67 سوره‏ى مائده، این کار را انجام دادند.48 خداوند مى فرماید:
«یا ایُّهَا الرَّسول بَلِّغ ما اُنزلَ اِلیکَ مِن رَبِّکَ وَ اَنْ لَمْ تَفْعَلْ فما بَلَّغْتَ رِسالَتَه وَ اللّه یَعْصِمُکَ من الناسِ، اِنَّ الله لا یَهدِى الْقومَ الْکافرینَ»؛
اى پیامبر آنچه از طرف پرودگارت بر تو نازل شده است کاملاً (به مردم) برسان و اگر نکنى رسالت او را انجام نداده‏اى خداوند تو را از (خطرات احتمالى) مردم نگاه مى‏دارد و خداوند جمعیت کافران را هدایت نمى‏کند.
علامه طباطبائى در تفسیر این آیه مى‏فرماید:
این حکم حکمى است که حایز کمال اهمیت است، به حدى که جا دارد رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله ازمخالفت مردم با آن اندیشناک باشد و خداوند هم با وعده‏ى خود وى را دلگرم و مطمئن سازد. حکمى که از لحاظ اهمیت به درجه‏اى است که تبلیغ نشدن آن تبلیغ نشدن همه‏ى احکام دین است. این نشان مى‏دهد که رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله از عدم پذیرش آن از سوى مردم ترسیده واندیشناک است، لذا در انتظار فرصت مناسب و محیط آرامى بود که بتواند مطلب را به عموم مسلمین ابلاغ کند و مسلمانان هم آن را بپذیرند.49
در این بیعت علاوه بر تأکید بر ابراز وفادارى نسبت به پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و دستور آن حضرت، تا حدودى کارکرد انشایى و اعطاى حکومت و ولایت نیز مشاهده مى‏شود، به ویژه در آن‏جا که پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله دستور مى‏دهد «با على علیه‏السلام به ولایت بعد از من بیعت کنید».50
البته غیر از این موارد بیعت‏هاى دیگرى هم انجام گرفت که بر امورى مانند توحید و اقامه‏ى نماز و دادن زکات و امر به معروف و نهى از منکر و هجرت و جهاد و گفتن حق و اقامه‏ى آن بود.
با توجه به معناى لغوى و اصطلاحى بیعت و ادله‏ى حکومت پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و هم‏چنین بررسى بیعت‏هاى آن حضرت، در مى‏یابیم که بیعت‏هاى عصر پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله به حسب مورد و محلِ احتیاج تفاوت دارند، ولى نکته‏اى که در تمام این بیعت‏ها ملاحظه مى‏شود این است که در هیچ‏کدام از این موارد بیعتى که در محدوده‏ى قبیله و با رییس قبیله باشد نیست و در واقع حصار قبیله شکسته شده و بیعت، یک امر فراقبیله‏اى گردیده است.
نکته‏ى دومى که در این بیعت‏ها مى‏بینیم این است که غالبا جنبه‏ى تأکیدى دارند و به منظور تأکید عملى ایمان به آن حضرت و تعهد به لوازم آن بوده‏اند، ولى در برخى موارد کارکرد انشایى آن را نیز مشاهده مى‏کنیم؛ مثلاً در بیعت عقبه‏ى اول و دوم اگر صرفا با دید تاریخى (بدون مسائل اعتقادى) به آن نظر کنیم، مفهوم انشایى بیعت را ملاحظه مى‏کنیم؛ چرا که خوشحالى اولیه‏ى اهل یثرب از شنیدن خبر دعوت پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله قبل از آن‏که به خاطر دست کشیدن از بت‏پرستى و روى آوردن به خداپرستى باشد، بیشتر به خاطر پیدا کردن یک شخص کاملاً بى‏طرف و بدون قبیله در یثرب بود که مى‏توانست فراتر از وابستگى هاى قبیله‏اى، ریاست یثرب را به عهده گیرد و بیعت آنان با رسول خدا و دعوت از آن حضرت براى هجرت به یثرب، در درجه‏ى اول بدین منظور بود.
شاید مهم‏ترین بیعت زمان پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله که کارکرد انشایى نیز در آن دیده مى‏شود، همان بیعت غدیر باشد؛ زیرا در آن مسئله‏ى اعطاى ولایت و سرپرستى مطرح است.
بیعت در عصر خلفا
تغییر عمده در نقش و کارکرد بیعت را در عصر خلفا و از نخستین روزهاى پس از رحلت پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله مشاهده مى‏کنیم. انصار که خود را در پیشرفت اسلام مؤثر و جانشینى پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله را حق خود مى‏دانستند، در سقیفه‏ى بنى ساعده گرد هم آمدند تا براى آن حضرت جانشینى از میان خود برگزینند و براى این کار نیز سعد بن عباده را نامزد خلافت کرده بودند.
عده‏ى معدودى از مهاجران نظیر ابوبکر و عمر و ابو عبیده جراح پس از اطلاع از قضیه، خود را به آن جمع رساندند و ضمن تمجیداز انصار به خاطر یارى پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و مسلمانان خلافت را حق قریش دانستند و پس از گفت‏وگو و کشمکش، سرانجام با ابوبکر بیعت کردند و او با بیعت عده‏اى مهاجر و انصار حاضر در سقیفه و سپس بیعت عمومى در مسجد، رسما قدرت را در دست گرفت؛51 یعنى منشأ قدرت او همان بیعت مردم با او بود. در واقع مى‏توان اولین انتخاب حاکم در دوره‏ى اسلامى پس از پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله را همان بیعت سقیفه دانست که در آن ابوبکر به خلافت انتخاب گردید. در این‏جا کارکرد انشایى بیعت به وضوح مشاهده مى‏شود.
ابوبکر پس از دو سال خلافت، در پایان عُمْر خود، عُمَر را جانشین خود کرد.52 بنابر این خلافت عمر به طریق استخلاف بود و اگر بیعتى هم انجام گرفته باشد صرفا براى تأکید بر پذیرفتن وصیت ابوبکر بود. عمر نیز قبل از مرگ، شش نفر از اصحاب پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله را مأمور کرد تا با هم مشورت کنند و ظرف مدت سه روز یک نفر را از میان خود به عنوان خلیفه برگزینند. این شش نفر عبارت بودند از: على علیه‏السلام ، عثمان، زبیر، سعد بن ابى وقاص، عبد الرحمن بن عوف وطلحة بن عبید الله.
طبق دستور عمر، در صورت تساوى آرا، به حکم عبد لله بن عمر عمل کنند و در صورت عدم رضایت به حکم او، رأى گروهى که عبد الرحمن بن عوف در آن است ارجح است.53
عمر با این کار در واقع مسیر خلافت را تعیین کرد و نتیجه‏ى شورا از قبل مشخص بود؛ ولى به هرحال در این شورا و در نتیجه‏ى بیعت اعضاى آن، خلافت به عثمان رسید. در این‏جا نیز کارکرد انشایى بیعت یعنى اعطاى حاکمیت دیده مى‏شود؛ زیرا اعضاى شورا با بیعت خود حاکمیت و خلافت را به عثمان واگذار کردند.
عثمان در اثر نارضایتى مسلمانان و شورش عمومى به قتل رسید. بعد از قتل عثمان و چند روز سرگردانى، سرانجام مردم به در خانه‏ى على علیه‏السلام آمدند و با اشتیاق با آن حضرت بیعت کردند و خلافت را به ایشان سپردند.54 در بیعت با على علیه‏السلام نیز کارکرد انشایى بیعت کاملاً مشهود است ؛ زیرا هر چند به اعتقاد شیعه خلافت حق على علیه‏السلام بود و غصب گردیده بود، اما در این زمان مردم مدینه با بیعت خود آن حضرت را به خلافت و حکومت برگزیدند. به هر جهت مى‏توان گفت که پس از رحلت پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله تنها بیعتى که داراى تمام شرایط بود، همین بیعت با على علیه‏السلام بود. زیرا بیعت داراى شرایطى است که برخى از آن ها عبارت‏اند از: 1. بیعت کننده و بیعت شونده اختیار و آزادى کامل داشته باشند؛ 2. بیعت در میان جمع باشد و براى آن شاهد بگیرند؛ 3. در بیعت‏هاى انشایى، بیعت شونده داراى شرایط حکومت یا ریاست باشد؛ 4. در میان بیعت کنندگان اهل حل وعقد حضور داشته باشند. تمام شرایط فوق در بیعت با على علیه‏السلام وجود دارند در حالى که در بیعت خلفاى پیشین شرایط کامل نیست.
چنانچه ملاحظه مى‏شود، نقش انشایى بیعت به معناى اعطاى حاکمیت در دوره‏ى پس از پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله ، خصوصا در بیعت سه خلیفه (اول و سوم و چهارم)، بویژه در مورد امام على علیه‏السلام کاملاً مشهود است.
نتیجه‏گیرى
با بررسى بیعت‏هاى مختلف عصر جاهلى و صدر اسلام مشاهده مى‏کنیم که بیعت در عصر جاهلى اولاً در محدوده‏ى قبیله و حداکثر بین دو یا چند قبیله بوده و ثانیا، مضمون بیعت نیز صرفا تأکیدى و براى اظهار وفادارى و تأکید بر مفاد عهد و پیمان و پاى بندى به آن بوده است. اما در دوره‏ى اسلامى (صدر اسلام) اولاً حصار قبیله شکسته شده و بیعت، مضمونى فرا قبیله‏اى پیدا کرده و ثانیا، علاوه بر حفظ نقش تأکیدى خود، کارکرد انشایى نیز پیدا کرده و براى اعطاى حاکمیت و ریاست نیز به کار رفته است. البته در دوره‏ى پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله باز هم کارکرد تأکیدى آن بیشتر است، ولى درعصر خلفا، به ویژه در بیعت خلفاى اول و سوم و چهارم نقش انشایى آن کاملاً مشهود است.
پى‏نوشت‏ها:
1. بایعه علیه مبایعةً: ابن منظور، لسان العرب، تحقیق على سیرى، ج 1، ص 557؛ یُقال بایعوه بِالخلافة و بُویِعَ له بالخلافة: اى تَوَلاّها، لویس معلوف، المنجد ، ص 57.
2. احمد بن عبد الله قلقشندى، صبح الاعشى، ص 281.
3. عبدالرحمن ابن خلدون، مقدمه، ص 261.
4. ابن منظور، همان، ص 557.
5. ابن هشام، السیرة النبویة، ص 160 و محمد باقر مجلسى، بحار الانوار، ج 19، ص25.
6. صبحى صالح، نهج البلاغه، ص 333، براى اطلاع بیشتر از حقوق والى و رعیت ر.ک: خطبه‏ى 216.
7. جواد على، المفصل فى تاریخ العرب قبل الاسلام، ج 4، ص 49.
8. عبد العزیز سالم، تاریخ العرب قبل الاسلام، ص 360.
9. عبدالحمید سعد زعلول، تاریخ العرب قبل الاسلام، ص 307.
10. جواد على، همان، ج 5، ص 197 ـ عبدالحمید سعد زعلول، همان ،بى‏تا، ص 307.
11. جواد على، همان، ج 4، ص 349.
12. محمد بن جریر طبرى، تاریخ الرسل و الملوک، ج 5، ص 214.
13. «وَإِنْ أَحَدٌ مِنْ الْمُشْرِکِینَ اسْتَجَارَکَ فَأَجِرْهُ حَتَّى یَسْمَعَ کَلاَمَ اللّه‏ِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ»، توبه: آیه‏ى 6.
14. رسول اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله هنگام بازگشت از طائف براى در امان ماندن از آزار مشرکان در جوار مطعم بن عدى قرار گرفت و وارد مکه شد. ابن هشام،همان، ص 141 و طبرى، همان، ج 2، ص 347.
15. لویس معلوف، همان، ص 149.
16. ابن اثیر، الکامل فى التاریخ، ج 1، ص 474 ابن واضح یعقوبى، تاریخ یعقوبى، ترجمه محمد ابراهیم آیتى، ج 1، ص 373.
17. براى اطلاع از بیعت نجاشى با پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله ر.ک: طبرى، همان، ج 2، ص 652.
18. همان، ص 258 و ابن هشام، همان، ص 26.
19. ابن هشام، همان، ص 26.
20. ابن واضح یعقوبى، همان، ج 1، ص 373.
21. ابن هشام، همان، ص 54، 55.
22. همان و ابن اثیر، همان، ج 1، ص 460.
23. ابن هشام، همان، ص 26 مى‏گوید: قصى اولین کسى بود که در مکه به پادشاهى دست یافت. ولى همو درادامه مى‏گوید: «اَطاع له قومه» و این اطاعت قوم از او نشان مى‏دهد که ریاست و حکومت او همان محدوده‏ى قبیله است.
24. پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله در آن‏جا فرمود: «ایکم یوازرنى» که با توجه به زندگى قبیله‏اى آن عصر، وزارت معنایى ندارد و پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله ریاستى ندارد تا کسى را کمک نماید ؛ بنابراین، معلوم است که توجه ایشان به امرى فراتر از قبیله است.
25. برخى در تفسیر «و لا یعصینک فى معروف» که در آیه‏ى شریفه از مواد بیعت النساء ذکر شده است، گفته‏اند منظور این است که در آنچه پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله فرمان مى‏دهد نافرمانى نکنند. ابن على فضل بن حسن طبرسى، مجمع البیان فى تفسیر القرآن، ج 9، ص 414.
26. ابن هشام، همان، ص 161 و ابن اثیر، همان، ج 1، ص 513.
27. براى نمونه ر.ک: آیه‏ى 25 سوره‏ى حدید «لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمْ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ»، آیه‏ى 64 سوره‏ى نساء «وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ لِیُطَاعَ».
28. براى نمونه ر.ک: آیه‏ى 59 سوره‏ى نساء «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللّه‏َ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُوْلِی الاْءَمْرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللّه‏ِ وَالرَّسُولِ إِنْ کُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّه‏ِ وَالْیَوْمِ الاْآخِرِ ذَلِکَ خَیْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِیلاً»؛ آیه 12 سوره‏ى تغابن «أَطِیعُوا اللّه‏َ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ»؛ آیه‏ى 55 سوره‏ى مائده «إِنَّمَا وَلِیُّکُمْ اللّه‏ُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَهُمْ رَاکِعُونَ»؛ آیه‏ى 65 سوره‏ى انفال «یَا أَیُّهَا النَّبِىُّ حَرِّضْ الْمُؤْمِنِینَ عَلَى الْقِتَالِ».
29. ابن شهر آشوب، مناقب آل ابى‏طالب، ج 2، ص 22.
30. یهودیان پیش از ظهور اسلام و در هنگام تعرض اهل یثرب به آنها مى‏گفتند به زودى پیامبرى مبعوث خواهد شد و به کمک او بر شما پیروز خواهیم شد. محمد بن یعقوب کلینى، الروضة من الکافى، ص 309 و عیاشى، تفسیر العیاشى، ج 1، ص 49.
31. ابن هشام، همان، ص 157 و ابن اثیر، همان، ج 1، ص 510.
32. ابن هشام، همان، ص 161 و ابن اثیر، همان، ج 1، ص 513.
33. و بایعهم رسول‏اللّه‏ فى العقبة الاخیرة على حرب الاحمر والاسود.
34. ابن هشام، همان، ص 380.
35. این‏ها سه قبیله بودند که در یکى از دره‏هاى مکه به نام احبش با یکدیگر پیمان بسته و هم قسم شده بودند؛ لذا به آنها احابیش مى‏گفتند. ابن هشام، همان، ص 382.
36. پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله ابتدا به عمر دستور داد که برود ولى او با نگرانى از نداشتن حامى در مکه و ترس از کشته شدن عذر آورد.
37. ابن هشام، همان، ص 383.
38. «لَقَدْ رَضِىَ اللّه‏ُ عَنِ الْمُؤْمِنِینَ إِذْ یُبَایِعُونَکَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ»، فتح: 18.
39. طبرسى، همان، ج 9، ص 413، الماوردى البصرى، النکت و العیون (تفسیر الماوردى)، ج 5، ص524.
40. طبرى، همان، ج 2، ص 355؛ قال ابن اسحاق کانت الاولى على بیعة النساء.......ابن هشام، همان، ص 161.
41. طبرى، همان، ج3 ،ص 62.
42. ابن سعد، الطبقات الکبرى، ج 8، ص 3 و 4.
43. ممتحنه: 12.
44. البخارى الجعفى، صحیح البخارى، ج 6، ص 72.
45. طبرى، همان، ج 3، ص 62.
46. یعقوبى، همان، ج1، ص 508؛ شیخ مفید، الارشاد، ص 94، اسماعیل بن کثیر دمشقى، البدایة و النهایة، ج 5، ص 328.
47. سُلیم بن قیس هلالى، کتاب سلیم بن قیس، ج 2، ص 829؛ حسن بن ابى الحسن محمد دیلمى، ارشاد القلوب، ج 2، ص 194؛ محمد باقر مجلسى، همان، ج 28، ص 99.
48. شیخ مفید، همان، ص 93 و علامه طباطبائى، همان، ج 6، ص 76.
49. محمد حسین طباطبائى، همان، ج 6، ص 76.
50. سلیم بن قیس هلالى، همان؛ دیلمى، همان.
51. طبرى، همان، ج 3، ص 218 ـ 224 و ابن اثیر، همان، ج 2، ص 10.
52. طبرى، همان، ج 3، ص 429.
53. همان، ج 4، ص 229.
54. همان، ج 4، ص 428.
منابع:
ـ قرآن کریم.
ـ ابن اثیر، عز الدین ابو الحسن على ابن ابى الکرم الشیبانى، الکامل فى التاریخ، چاپ چهارم (بیروت، موسسة التاریخ العربى، 1414ق / 1994م).
ـ ابن خلدون، عبد الرحمن، مقدمه، چاپ دوم (بیروت، دارالفکر، 1418ق / 1998م).
ـ ابن سعد، محمد بن سعد بن منیع هاشمى بصرى، الطبقات الکبرى، تحقیق محمد عبدالقادر عطا، چاپ دوم (بیروت، دارالکتب العلمیه، 1418ق / 1997م).
ـ ابن شهر آشوب، ابى جعفر محمد بن على، مناقب آل ابى طالب، چاپ دوم (بیروت، دارالاضواء، 1991م).
ـ ابن کثیر دمشقى، اسماعیل، البدایة و النهایة، چاپ اول (بیروت، دارالا حیاء التراث العربى، 1999م).
ـ ابن منظور، لسان العرب، (بیروت، دار احیاء التراث العربى).
ـ ابن هشام، السیرة النبویة، (بیروت، موسسة الرساله، 1998م).
ـ بخارى، ابوعبیداللّه‏ محمدبن اسماعیل بن ابراهیم بن مغیره، صحیح البخارى، (بیروت، دارالفکر، 1411ق / 1991م).
ـ دیلمى، حسن بن ابى الحسن محمد، ارشاد القلوب، تحقیق سید هاشم میلانى (تهران، دارالاسوة، 1375ش / 1417ق).
ـ سالم عبدالعزیز، تاریخ العرب قبل الاسلام (قاهره، انتشارات موسسة الشباب الجامعة اسکندریه، بى‏تا).
ـ سعد زعلول، عبدالحمید، تاریخ العرب قبل الاسلام (بیروت، دارالنهضة العربیة، بى‏تا).
ـ طباطبائى سید محمد حسین، تفسیر المیزان، ترجمه‏ى محمد باقر موسوى همدانى (قم، نشر علامه، بى‏تا).
ـ طبرسى، ابى على فضل بن حسن، مجمع البیان فى تفسیرالقرآن، تصحیح سید هاشم رسولى محلاتى و سید فضل الله یزدى طباطبائى، (قم، دارالمعرفه، 1406ق / 1986 م).
ـ طبرى، ابى جعفر محمد بن جریر، تاریخ الرسل و الملوک (بیروت، روائع التراث العربى، بى‏تا).
ـ على، جواد، المفصل فى تاریخ العرب قبل الاسلام، چاپ دوم (جامعه بغداد، 1993م).
ـ عیاشى، محمد بن مسعود، تفسیر العیاشى (تهران، مکتبة العلمیة الاسلامیة، بى‏تا).
ـ قلقشندى، احمد بن عبد الله الشافعى، صبح الاعشى (بیروت، دارالکتب العلمیة، 1407ق/ 1987م).
ـ کلینى محمد بن یعقوب، الروضة من الکافى، تصحیح على‏اکبر غفارى (تهران، دارالکتب الاسلامیة، 1362ش).
ـ ماوردى بصرى، ابوالحسن على بن محمد بن حیبب، النکت والعیون (تفسیر الماوردى) (بیروت، دارالکتب العلمیة، بى‏تا).
ـ مجلسى، محمد باقر، بحار الانوار، چاپ سوم (بیروت، دارالاحیاء التراث العربى، 1403ق / 1983م).
ـ معلوف، لوئیس، المنجد (قم، نشر اسماعیلیان، بى‏تا).
ـ مفید، محمد بن محمد بن النعمان العکبرى، الارشاد (قم، مکتبة بصیرتى، بى‏تا).
ـ نهج البلاغه (صبحى صالح) (قم، انتشارات هجرت، 1359ش).
ـ هلالى، سُلیم بن قیس، کتاب سلیم بن قیس، تحقیق محمد باقر انصارى، (قم نشر الهادى، 1373ش / 1415 ق).
ـ یعقوبى، ابن واضح، تاریخ یعقوبى، ترجمه محمد ابراهیم آیتى (تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، بى‏تا).

تبلیغات