برآورد کمى غنایم عصر خلفاى راشدین و برخى پیامدهاى آن (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
در طول قریب 30 سال، بعد از وفات رسولاللّه صلىاللهعلیهوآله ، تا پایان حکومت على علیهالسلام ، غنایم نقدى و غیر نقدى فراوانى از راه فتوحات نصیب مسلمانان شد. افزایش حجم نقدینگى در مدینه ممکن بود در کوتاهمدت سطح عمومى قیمتها را تحت تأثیر جدى قرار دهد، اما به علت رواج داد و ستدها به نحو کالا به کالا، جریان آزاد تجارى بین عربستان و سایر مناطق، ذوب درهم و دینار و تبدیل آنها به شمش و وسایل زینتى و مصرف بخشى از آنها براى جنگ در خارج از مدینه، بعید به نظر مىرسد که در بلندمدت در افزایش سطح عمومى قیمتها به طور قابل ملاحظهاى مؤثر بوده باشد. افزایش تولید و درآمد و عمران و آبادانى مدینه و اطراف آن از دیگر پیامدهاى اقتصادى غنایم بود.
این نوشتار در صدد برآورد کمى غنایم جنگى عصر خلفاى راشدین است و در پایان اشارهاى مختصر به برخى پیامدهاى آن خواهد داشت.
مقدمه
در مقدمه چند مطلب، براى بهرهبردارى بیشتر از مطالب آتى ذکر مىشود:
1. نقلهاى مختلفى دربارهى مقدار غنایم، جزیه و خراج بعضى مناطق، در منابع تاریخى آمده است. این امر ممکن است بدان جهت باشد که اهالى مناطق فتح شده در فرصتهاى به دست آمده قیام کرده، ولى مجددا به تصرف سپاه اسلام درمىآمدند یا صلح مىکردند و در فتحهاى بعدى جزیه و غنایم دیگرى به دست مىآمد.
2. بعضى از منابع تاریخى براى یک منطقهى فتح شده، جزیه و غنیمت را با هم ذکر کردهاند؛ چون در ابتداى جنگ ممکن است غنیمت نصیب سپاه اسلام شده، آنگاه صلح شده و جزیه گرفته باشند.
3. وجه المصالحهاى که به سالانه یا جزیه بودن آن تصریح نشده است، در شمار غنایم محسوب مىشود.
4. براى شهرهایى که با جنگ فتح شدند ولى غنایم آنها بیان نشده است، متوسط مجموع غنایم شهرهایى که غنایم آنها معلوم است محاسبه مىشود؛ چرا که تعیین حدود مقدار غنایم با انحراف معیار منطقى و معقول، امرى غیر صواب به نظر نمىرسد.
5. در برخى جنگها تعداد سربازان و سهم سواره و پیاده معلوم است، ولى نسبت سواره به پیاده مشخص نیست. در این گونه موارد نسبت سواره را32 در نظر مىگیریم. این نسبت در جنگ نصیبین در سال 17 و زالق در سال 30 تصریح شده است و اکثر جنگها نیز بعد از سال 16 واقع شده که هر روز بر اثر فتوحات و به چنگ آوردن اسبهاى بیشتر، بر تعداد سربازان سواره نسبت به پیاده افزوده مىشد. این گونه محاسبهى برآورد حداقل غنایم، منطقى است.
6. اگر در محاسبهى مقدار غنایم منطقهاى، نیاز به نسبت سهم سواره به پیاده باشد، سهم سوار را دو برابر سهم پیاده در نظر مىگیریم. در برآورد غنایم معلوم خواهد شد که این نسبت یک امر مسلم براى تقسیم غنایم جنگى بود.
7. دینار را بر اساس رابطهى یک به ده درهم تبدیل مىکنیم و حجم مجموع غنایم را بر اساس درهم بیان مىکنیم.
8. اگر جنس غنایم نقدى به درهم یا دینار ذکر نشده باشد، در صورتى که منطقهى فتح شده در قلمرو ایران باشد، آن را به درهم (پول رایج ایران در آن زمان) و اگر در قملرو روم بوده باشد آن را به دینار (پول رایج روم در آن زمان) محاسبه مىکنیم.
مقدار کمّى غنایم شهرها
حضرموت و قبایل کِنده و سکاک: این منطقه در زمان ابوبکر (11 ق) با جنگ فتح شد،1 اموال و مواشى آنها به غنیمت گرفته شد2 و زنان و اولاد آنها به اسارت درآمدند؛3 اسراى زن 000/1 نفر بودند،4 خمس غنایم و اسرا به مدینه فرستاده شد و بین مردم مدینه تقسیم گردید5 و باقیماندهى غنایم بین جنگجویان مسلمان تقسیم شد.6
عمان: این شهر نیز در زمان ابوبکر (11 ق) با جنگ فتح گردید7 و 000/4 اسیر8 و غنایمى از انواع اموال بهدست آمد.9 کشتههاى مرتدین 000/10 نفر بودند.10 خمس غنایم را نزد ابوبکر به مدینه فرستادند.11
قبیلهى اسد و غطفان و فزاره: این قبایل در زمان ابوبکر (11 ق) با جنگ فتح گردیدند،12 خالد بعد از فتح، غنایم و اسیر گرفت13 و غنایم و اسرا به مدینه فرستاده شدند.14 تعداد اسرا 31 نفر بود.15
بحرین و جزیرهى دارین: این مناطق در زمان ابوبکر (11 ق) با جنگ فتح گردید،16 اموال زیادى به غنیمت گرفته شد و عدهاى نیز بهدست مسلمانان اسیر شدند.17 سهم سوار 000/6 و سهم پیاده به 000/2 رسید.18 تعداد سپاهیان مسلمان بیش از 000/6 نفر بود.19 خمس غنایم نزد ابوبکر فرستاده شد.20
سهم پیادهها000/000/4 = 000/2 × 000/2
سهم سوارهها 000/000/24 = 000/4 × 000/6
سهم جنگجویان (5 /4غنایم) 000/000/28 = 000/000/4 + 000/000/24
کل غنایم21 این جنگ 000/000/35 =4/ 5 × 000/000/28
مَهْرَة: این منطقه در زمان ابوبکر (11 ق) فتح شد،22 اموال و اسیران زیادى نصیب مسلمانان شد23 و 000/2 اسب به غنیمت گرفته شد.24 خمس آن نزد ابوبکر فرستاده شد25 و بقیه بین لشکر تقسیم گردید.26
کاظمهى عراق (جنگ ذات السلاسل): این منطقه در زمان ابوبکر (12 ق) با جنگ فتح شد.27 تعداد لشکریان مسلمان 000/18 نفر،28 سهم سوار 000/1 درهم و پیاده 3/1 آن بود.29 لباس و کلاه فراوانى از سربازان بهدست آمد که یکى از آنها 100 هزار درهم ارزش داشت و ابوبکر آن را به خالد بخشید.30 خمس غنایم به مدینه فرستاده شد.31 طبق این فرض که سهم سواره3/2 و پیاده 3/1 بود، کل غنایم عبارت است از: سهم سوار 000/000/12 سهم پیاده 00/000/2 سهم جنگجویان 000/000/14 و حداقل کل غنایم نقدى 000/500/17.
مذار (الثَّنْى): این منطقه در زمان ابوبکر (12 ق) با جنگ فتح شد.32 سهم سوار در این جنگ بیش از جنگ ذات السلاسل بود.33 زن و فرزند جنگآوران را اسیر کردند.34 کشتههاى دشمن 000/30 نفر بود.35 خمس غنایم به مدینه فرستاده شد و بقیه بین سپاهیان تقسیم گردید.36 سربازان مسلمان 000/10 نفر بودند.37
هر چند گفته شده سهم سواره در این جنگ بیش از جنگ ذات السلاسل بود، ما مبنا را همان مقدار جنگ ذات السلاسل قرار مىدهیم تا حداقل آن را مشخص کنیم. تعداد پیاده تقریبا 3334 نفر و سواره 6666 نفر بود؛ بنابراین، غنایم این جنگ به این نحو است: سهم سوارهها 000/667/6، پیادهها 000/111/1، سهم جنگجویان 000/778/7 و حداقل غنایم 500/722/9.
امغیشیا: این شهر در زمان ابوبکر (12ق) با جنگ فتح شد.38 سهم سوار 1500 درهم شد.39 آنچنان غنیمت گرفتند که هرگز چنین نگرفته بودند.40 غنایم نزد ابوبکر فرستاده شد.41 لشکریان اسلام 000/18 نفر بودند؛42 در نتیجه، سهم سوارهها 000/000/18، پیادهها 000/000/3، جنگجویان 000/000/21 و کل غنایم 000/250/26 بود.
اهل نهرالتمر: این قبیله در سال 12 قمرى در مقابل 000/12 درهم با مسلمانان صلح کرد.43
الزّاره (ناحیهاى در بحرین): این ناحیه در زمان خلافت ابوبکر (13 ق) با جنگ فتح شد. غنایم بهدست آمده نزد ابوبکر فرستاده شد و به هر فرد در مدینه یک دینار رسید.44
بر اساس تحقیقات، جمعیت مدینه در سال 10 قمرى، حداقل 000/60 نفر بود.45 با توجه به اینکه به طور مرتب، افرادى جنگجو از مدینه به میادین جنگ مىرفتند و از طرف دیگر، به دلایل مادى و معنوى افرادى از اطراف به مدینه هجرت مىکردند، اگر جمعیت مدینه را در سال 13 قمرى در همان حد فرض کنیم، غیر معقول به نظر نمىآید. پس مىتوان گفت 000/60 دینار یا 600 هزار درهم غنیمت وارد مدینه شد.
یرموک: این ناحیه در زمان عمر (13 ق) با جنگ فتح شد.46 تعداد افراد مسلمین به قولى 000/46 نفر47 و به قول دیگر 000/24 نفر48 بود. حداقل 120 هزار نفر از دشمن کشته شدند.49 سهم سوار 500/1 دینار = 000/15 درهم شد.50 سهم سوار در این نبرد 000/24 دینار = 240 هزار درهم و سهم پیاده 000/8 دینار = 000/80 درهم و به مقدار دینار هم نقره و درهم به آنها رسید.51 غنایم و جواهرات فراوان و 000/40 اسیر گرفتند.52 خمس غنایم به مدینه فرستاده شد و بقیه بین لشکریان تقسیم شد.53
منابع تاریخى در بعضى از ارقام ذکر شده، مثل تعداد لشکریان مسلمانان، سهم غنایم ایشان و تعداد کشتههاى دشمن، اختلاف دارند؛ اما به نظر مىرسد تعداد لشکریان اعراب مسلمان حداقل 000/46 نفر بوده که در چند مرحله به یرموک رسیدند و فقط در یک مرحله 000/27 نفر بودند. سهم سربازان از غنایم نیز به نظر مىآید 000/24 دینار و 000/8 دینار بوده است، اگر چه ممکن است همهى آن از خود جنگ یرموک بهدست نیامده و بخشى از آن در جنگهاى قبلى و در مسیر لشکریان تا یرموک بهدست آمده باشد؛ بنابراین ممکن است فقط در خود یرموک سهم سوار 500/1 دینار باشد و بقیه از مناطق دیگرى که بعد از یرموک تقسیم شدهاند باشد؛ اما ممکن است تعداد کشتههاى دشمن 120 هزار یا 105 هزار نفر باشد، لکن ما مبنا را 105 هزار قرار مىدهیم؛ بنابراین، سهم پیاده 000/392/349/1، سواره 000/824/095/8، سهم جنگجویان 000/216/445/9 و حداقل کل غنایم 000/520/806/11 بود.
دمشق: این شهر در زمان عمر (13 ق) با سپاه اعراب مسلمان به جنگ برخاست و سپس صلح کرد54 که مبلغ 100 هزار دینار مساوى 1 میلیون درهم وجه المصالحه دریافت شد.55 خمس آن به مدینه فرستاده شد و بقیه بین لشکریان تقسیم گردید. لشکر 000/37 نفر بودند.56
قادسیه: این منطقه در زمان عمر (14 ق) با جنگ فتح شد.57 موقع غنایم، لشکر اسلام حدود 000/30 نفر بودند.58 تعدادى اسیر و اموال و اشیا بهدست آمد که قیمت آنها را کسى نمىدانست.59 تعداد کشتههاى دشمن در میدان قادسیه 000/10 نفر بودند.60 آن قدر غنایم جمعآورى شد که قبل و بعد از قادسیه هرگز مثل آن بهدست نیامد.61 درفش کاویان 1 میلیون و 200 هزار درهم،62 کلاه جنگى رستم 100 هزار درهم،63 لباسهاى جنگى او 000/70 درهم،64 گاو و گوسفند و غذاهاى فراوان،65 000/30 دینار،66 سهم سوار 000/14 درهم67 و سهم پیاده 100/7 درهم68 شد. با این حساب، سهم سوار 000/000/280، پیاده 000/000/71، سهم جنگجویان 000/000/351 و حداقل کل غنایم نقدى، 000/750/438 بود.
مداین: این شهر در زمان عمر (16 ق) با جنگ فتح شد.69 سربازان اسلام 000/60 نفر سواره70 بودند که به هر نفر 000/12 درهم رسید.71 از بیتالمال مداین، لباس، کالا، جواهرات و ... فراوان بهدست آمد،72 به طورى که تعیین قیمت آن ممکن نبود.73 گاو، گوسفند، شتر و غذاهاى بىشمار نصیب مسلمانان شد.74 در بیت المال مداین 3 میلیارد درهم وجود داشت.75 قطعهاى از فرش 600/3 متر مربعى بهارستان76 که به على علیهالسلام رسید و بهترین آن هم نبود، با این حال 000/20 درهم ارزش داشت.77 خمس غنایم، بعد از جدا کردن، به مدینه فرستاده شد و بین اهل مدینه78 و ما بقى بین سربازان تقسیم گردید.79
در بعضى منابع تاریخى مقدار موجودى بیتالمال را برابر 1210×3 درهم ذکر کردهاند، که نصف آن را رستم، هنگام حرکت به طرف قادسیه با خود برده و بقیه را در بیتالمال مداین باقى گذاشته بود،80 ولى ما در اینجا مبنا را مقدارى قرار مىدهیم که بهدست سربازان رسید؛ زیرا معلوم نیست همهى آنچه رستم در بیتالمال مداین باقى گذاشته بود بهدست سربازان رسید یا بخشى از آن؛ از منابع تاریخى مىتوان استنباط کرد که بخشى از آن در نبرد مداین بهدست سربازان اسلام افتاد؛ بنابراین سهم سربازان و کل غنایم را مىتوان بدین نحو حساب کرد: سهم سربازان، 000/000/720 و حداقل کل غنایم نقدى 000/000/900 بود.
جلولاء: این شهر در زمان عمر (16 ق) با جنگ فتح شد.81 تعداد سپاهیان مسلمان 000/12 نفر بودند.82 کشتههاى دشمن به 100 هزار نفر رسید.83 طلا، جواهرات و اشیاى زینتى فراوانى از قبیل مجسمههاى طلایى و ... بهدست آمد.84
آنقدر غنیمت گرفتند که هرگز مثل آن بهدست نیامد.85 تعداد اسرا به حدى زیاد بود که عمر مىگفت: خدایا از اسراى جلولاء به تو پناه مىبرم.86 غنایم جلولاء به 30 میلیون درهم و خمس آن به 6 میلیون درهم رسید.87 به هر یک از سربازان اسلام 000/9 درهم و 9 حیوان رسید.88 خمس غنایم به مدینه نزد عمر فرستاده شد.89
منابع تاریخى از یک طرف مقدار غنایم جلولاء را 30 میلیون درهم و از طرف دیگر، تعداد سربازان را 000/12 نفر ذکر کردهاند که به هر نفر 000/9 درهم رسید، و این دو با هم نمىسازد. بعضى از منابع نیز هر دو را با هم ذکر کردهاند. عدم سازگارى این دو نقل بدین جهت است که وقتى به هر سرباز 000/9 درهم برسد، مقدار کل غنایم عبارت خواهد شد از: کل سهم سربازان (54 غنایم) 000/000/108، کل غنایم، 000/000/135.
در نتیجه، این دو نقل، در مقدار کل غنایم و در مقدار خمس آن با هم ناسازگارند.
ولى به نظر مىرسد که با اضافه کردن اشیاى دیگر، مثل طلا و جواهرات و اسرا به غنایمِ نقدى، این ناسازگارى رفع خواهد شد و مقدار هر سهم را مىتوان 000/9 درهم و 9 حیوان، و در نتیجه مقدار غنایم جلولاء را 135 میلیون درهم و تعداد 000/108=000/12×9 حیوان (از قبیل گاو، گوسفند و شتر و ...) و احیانا تعدادى اسیر و... دانست که خمس آنها لااقل 27 میلیون درهم نقد و 000/36 حیوان است.
قیساریه: این شهر در زمان عمر (15 ق) به جنگ برخاست90 و سپس صلح برقرار شد.91 تعداد کشتههاى دشمن به 100 هزار نفر92 و تعداد اسرا به، 000/4 نفر رسید93 و 000/20 دینار یا 200 هزار درهم وجه المصالحه دریافت شد.94
خمس غنایم95 و اسرا به مدینه نزد عمر فرستاده شد.96 اسرا بین یتیمان مدینه تقسیم شدند که بعضى براى نوشتن و بعضى براى کارکردن گمارده شدند.97
با توجه به اینکه وجه المصالحه در حکم غنایم بوده و خمس آن متعلق به حکومت بود. در این نبرد، 000/20 دینار، بخشى از غنایم بهدست آمده بود؛ زیرا شکى نیست در جنگى که تعداد کشتههاى آن 100 هزار نفر و اسراى آن 000/4 نفر بوده غنایم، بسیار بیش از مقدار وجه المصالحه بوده است.
رُقّه: این شهر در زمان عمر با سپاه اعراب مسلمان صلح کرد و 000/20 دینار = 200 هزار درهم وجه المصالحه از آنها دریافت شد. اهل رُهّا و حرّان98 نیز در زمان عمر با سپاه اسلام صلح کردند و از هر یک از آنها 000/20 دینار یا 200 هزار درهم وجه المصالحه دریافت شد.99 از این سه شهر، مقدار 600 هزار درهم غنیمت بهدست آمد.
عین الوردة (راس العین): این شهر در زمان عمر با لشکر اعراب صلح کرد و از آنها 000/30 دینار = 300 هزار درهم وجه المصالحه دریافت شد.100
قرقیسیا: اهل این شهر در زمان عمر ابتدا با اعراب مسلمان به جنگ برخاسته، آنگاه صلح کردند و از آنها 000/3 دینار یا 000/30 درهم وجه المصالحه دریافت شد.101 اهل سِنجار نیز مثل اهل قرقیسیا عمل کردند.102
آمد: اهل این شهر در زمان عمر با مسلمانان صلح نمودند و از آنها 000/5 دینار = 000/50 درهم وجه المصالحه دریافت شد.103
میّا فارقین: اهل این شهر در زمان عمر با سپاهیان مسلمان صلح نمودند و از آنها 000/3 دینار = 000/30 درهم نقدا دریافت شد.104
نصیبین: این شهر در زمان عمر (17 ق) به تصرف سپاه اسلام در آمد،105 تعداد سربازان 000/5 نفر بودند106 که به هر یک از آنها، به جز چهارپایان، برده و انواع کالاهاى گرانقیمت، 000/10 درهم رسید. خمس غنایم به مدینه نزد عمر فرستاده شد.107 در نتیجه سهم سربازان، 000/000/50 درهم و کل غنایم، 000/500/62 درهم شد.
شهرهاى لوبیة، لُبده، سبره، زویده، مراقیه در زمان عمر با اعراب مسلمان صلح نمودند و از هر یک از این شهرها، تعدادى اسیر، اسب، الاغ، گاو و گوسفند (هر کدام 300 تا) گرفتند؛108 بنابراین مجموع غنایم این شهرها 1500 اسیر، 1500 اسب، 1500 الاغ، 1500 گاو و 1500 گوسفند بود.
بُرقه: اهل این شهر در زمان خلافت عمر با لشکریان مسلمان به جنگ برخاسته، آنگاه صلح نمودند و از آنها 500 اسیر و 500 چهار پا گرفته شد.109
تستر (شوشتر): این شهر در زمان عمر (17 ق) با جنگ فتح شد.110 تعداد مسلمین بیش از 000/20 سواره و پیاده بود.111 تمام اموال و اغنام آنجا را به غنیمت گرفتند؛ از جمله: دینارهاى زیاد کسروى و طلا و جواهرات فراوان.112 غنایم بین سربازان تقسیم گردید، که سهم سواره 000/3 و سهم پیاده 000/1 درهم شد.113 خمس غنایم به مدینه نزد عمر فرستاده شد.114
بنابراین، غنایم عبارت است از: سهم پیادهها، 000/667/6، سواران 000/999/39، جنگجویان 000/666/46 و کل غنایم نقدى، 000/325/583.
نهاوند: این شهر در زمان عمر (21 ق) با جنگ فتح شد.115 تعداد سربازان مسلمان 000/30 نفر،116 و تعداد کشتههاى دشمن بیش از 100 هزار نفر بود.117 غنایم فراوانى، از جمله گنج نخیرجانَ (شامل انواع جواهرات و وسایل زینتى) بهدست آمد که 4 میلیون درهم ارزش داشت.118 خمس غنایم به مدینه نزد عمر فرستاده شد و بقیه بین سربازان تقسیم گردید.119 سهم سواره 000/6 و سهم پیاده 000/2 درهم شد.120 بنابراین، غنایم عبارت بود از: سهم سواران 000/000/120، پیادهها 000/000/20، جنگجویان 000/000/140 و کل غنایم، 000/000/175.
رى: اهل این شهر در زمان عمر (22 ق) ابتدا به جنگ با مسلمانان پرداختند، سپس صلح کردند121 و مقرر شد که 000/000/2 درهم به عنوان وجه المصالحه به صورت نقدى بپردازند.122 تعداد سپاه اسلام 000/10 نفر بود.123 خمس غنایم را به مدینه نزد عمر فرستادند.124 مقدار غنایم آن، مثل غنایم نقدى مداین 900 میلیون درهم بود.
اصفهان: اهل اصفهان در زمان عمر با فاتحان مسلمان صلح و 100 هزار درهم نقدى به ایشان پرداخت نمودند.125 تعداد سپاهیان مسلمان 000/17 نفر بود.126
آذربایجان: اهل این منطقه در دوران خلافت عمر (22 ق) ابتدا اقدام به جنگ نمودند، سپس مجبور به صلح شدند127 و 800 هزار درهم به عنوان وجه المصالحه پرداختند128 و خمس غنایم نزد عمر فرستاده شد.129
فارس و کرمان: در زمان عمر، بین لشکر اعراب مسلمان و اهالى این دو شهر جنگ در گرفت که سرانجام با پیروزى مسلمانان پایان یافت.130 تعداد مسلمین 000/17 نفر131 و تعداد کشتههاى دشمن 100 هزار نفر بود.132 خمس غنایم به مدینه نزد عمر فرستاده شد که بین مهاجرین و انصار تقسیم کرد و باقیماندهى غنایم بین سربازان اسلام تقسیم شد.133 سهم سواره بیش از 000/8 درهم و پیاده بیش از 000/4 درهم شد.134 با توجه به این مطالب، سهم پیادهها 000/668/22، سواران 000/664/90 و سهم جنگجویان 000/332/113 و حداقل کل غنایم نقدى 000/665/141 بود.
تکریت: این شهر در زمان خلافت عمر (16 ق) با جنگ به تصرف مسلمانان درآمد.135 تعداد سپاهیان عرب مسلمان در این جنگ 000/5 نفر بود.136 سهم سواره 000/3 درهم و پیاده 000/1 درهم شد.137 خمس غنایم به مدینه نزد عمر فرستاده شد.138 در نتیجه سهم پیادهها 000/667/1، سواران 000/999/9، جنگجویان 000/663/11 و کل غنایم 14578750 بود.
حمص: اهل حمص در عصر خلافت عمر (15 ق) به جنگ با مسلمانان برخاستند، ولى در نهایت مجبور به صلح شدند139 و مقرر گردید که 170 هزار دینار = 1 میلیون و 700 هزار درهم به مسلمانان پرداخت کنند.140 خمس غنایم به مدینه نزد عمر فرستاده شد.141
اسکندریه: این شهر در دوران خلافت عمر (20 ق) بعد از جنگ با اعراب مسلمان مجبور به تقاضاى صلح شد142 و مقدار 000/13 دینار = 130 هزار درهم به سپاه اسلام پرداخت کردند.143 خمس غنایم به مدینه نزد عمر فرستاده شد.144
حلب: این شهر در زمان عمر با صلح فتح شد و 000/30 دینار = 300 هزار درهم پرداخت کردند.145
أبَلّه: این شهر نیز در زمان خلافت عمر (14 ق) با جنگ به تصرف سپاه اسلام درآمد. تعداد سربازان مسلمان 300 نفر بود که به هر نفر 2 درهم و مقدارى کالا رسید. تعدادى اسیر و سلاح و دیگى مسى با 000/80 مثقال طلا و اساس داخل آن را به غنیمت گرفتند.146
هر مثقال برابر یک دینار رومى بود؛147 بنابراین:درهم 000/800=10×000/80
درهم 600/800=000/800+600
خراسان (شامل شهرهاى آن): این منطقه در زمان عمر (22 ق) به تصرف اعراب مسلمان درآمد. تعداد سپاه اسلام 000/20 بود.148
در این جنگ، همچون جنگ قادسیه، سهم سواره 000/14 درهم و پیاده 100/7 درهم بود؛ در نتیجه، سهم سواران 000/662/186، پیادهها 700/335/47، جنگجویان 700/997/233 و کل غنایم 125/497/292 شد.
همدان: اهالى این شهر در زمان عمر (22 ق) به جنگ با مسلمین برخاسته، آنگاه خواستار صلح شدند.149 و مقرر شد 100 هزار درهم پرداخت نمایند.150
رامهرمز: اهل آن در دوران خلافت عمر ـ بعد از اقدام به جنگ با پرداخت 800 یا 900 هزار درهم تن به صلح دادند.151
نهرتیرى: مردم آن در دوران خلافت عمر (15 ق) به جنگ با اعراب مسلمان برخاستند، آن گاه بر مقدار 1 میلیون و 100 هزار درهم صلح را پذیرفتند.152
جرزاها: جرزان در دوران خلافت عثمان بر 000/80 درهم نقد با مسلمانان صلح کرد.153
قبرص: اهالى آن در زمان خلافت عثمان (28 ق) ابتدا به جنگ با سپاه مسلمانان برخاستند، سپس با ایشان صلح نمودند.154 در این جنگ، اموال فراوان و بیش از 000/8 اسیر گرفته شد. خمس غنایم به مدینه نزد عثمان فرستاده شد و باقىمانده بین سربازان تقسیم گردید.155
افریقیه: اهالى این ناحیه در دوران خلافت عثمان (27 ق) در مقابل سپاه اسلام به جنگ پرداخت، سپس صلح را بر جنگ ترجیح داد.156 تعداد سربازان اسلام 000/23 نفر بود.157 غنایم فراوانى، مثل حیوانات، اسرا و اموال نصیب مسلمانان شد.158 مقدار 2 میلیون و 520 هزار دینار = 25 میلیون و 200 هزار درهم نقدا به عنوان وجه المصالحه به مسلمانان پرداخت شد.159 خمس غنایم براى عثمان به مدینه ارسال 160 و 54 باقىمانده بین سربازان تقسیم شد.161 سهم سواره به 000/3 دینار =000/30 درهم و پیاده 000/1 دینار=000/10 درهم رسید.162 بنابراین سهم پیادهها 000/6670/2، سواران 000/020/460 و جنگجویان 000/690/486 و کل غنایم 500/362/608 بود.
باخررزان: در زمان عثمان به تصرف اعراب مسلمان درآمد، و مقدار 000/80 درهم وجهالمصالحه از آنان دریافت شد.163
زرنج (منطقهى سیستان): اهالى آن در سال 23 قمرى، ابتدا به جنگ با سپاه مسلمانان برخاستند، سپس مجبور به صلح شدند.164 والى سیستان، هزار جام طلا را که هزار عبد آنها را حمل مىکردند به مسلمین داد.165 تعداد اسرا در این نبرد به 000/40 نفر رسید.166
زالق (منطقهى سیستان): سپاه اعراب از این شهر 000/10 اسیر و بنا به قولى 000/30 اسیر گرفت.167 تعداد مسلمین 000/8 نفر بود که به هر نفر 000/4 درهم رسید. سال فتح آن 30 قمرى بود.168 بنابراین سهم جنگجویان 000/000/32 و کل غنایم 000/000/40 بود.
شاپور: در دوران خلافت عثمان (26 ق) با پرداخت 3 میلیون و 300 هزار درهم تن به صلح داد.169
دارابجرد: در دوران خلافت عثمان (27 ق) بر مبناى پرداخت 2 میلیون و 200 هزار درهم با جنگجویان مسلمان صلح کرد.170
اَرّجان (ارمان): در دوران خلافت عثمان (27 ق) با اعراب صلح نمود171 و مقرر گردید که 2 میلیون و 200 هزار درهم پرداخت کنند.172
اهل قصور و مداین: در دوران خلافت عثمان (27 ق) بر مقدار 200 هزار رطل طلا با سپاه اسلام صلح کرد.173 هر رطل برابر 90 مثقال174 و هر مثقال از نظر وزن برابر یک دینار است.175
بنابراین، مىتوان به این صورت محاسبه نمود:
مثقال (دینار) 000/000/18=90×000/200
به درهم 000/000/180=10×000/000/18
زرنج (از منطقهى سیستان): اهالى آن در سال 32 قمرى به جنگ با مسلمانان برخاستند، آنگاه صلح را پذیرفتند176 و با 200 هزار درهم و 000/2 عبد صلح واقع شد.177
نیشابور (منطقهى خراسان): اهل آن در دوران خلافت عثمان (31 ق) به جنگ با اعراب برخاستند آنگاه با مبلغ 1 میلیون درهم صلح شد.178
قهستان (منطقهى خراسان): در دوران خلافت عثمان (30 ق) ابتدا به جنگ با سپاه اسلام برخاستند، آنگاه مجبور به صلح شدند.179 صلح بر مبلغ 600 هزار درهم واقع شد.180
ابیورد (منطقه خراسان): در دوران خلافت عثمان بر اساس پرداخت مبلغ 400 هزار درهم صلح را پذیرا شدند.181
طوس (منطقهى خراسان): مردمان آن در دوران خلافت عثمان (31 ق) بر مبلغ 600 هزار درهم با مسلمانان صلح کردند.182
جرجان یا گرگان (منطقهى خراسان): در دوران خلافت عثمان با صلح فتح شد.183 صلح بر مقدار 200 هزار و 800 درهم واقع شد.184 این مبلغ براى جنگآوران مسلمان مصرف مىشد.185
مرو (منطقهى خراسان): در زمان خلافت عثمان (31 ق) با صلح فتح شد.186 مبلغ صلح 2 میلیون و 200 هزار بود.187 بعد از فتح مرو و بعض بلاد دیگر خراسان، خراج فراوانى از هر طرف به سوى مدینه سرازیر شد به نحوى که مجبور شدند انبارهایى براى آنها بسازند.188
سرخس (منطقهى خراسان): در دوران خلافت عثمان با مبلغ 150 هزار درهم به صلح فتح شد.189
بلخ (منطقهى خراسان): در دوران خلافت عثمان (32 ق) بر مبلغ 400 هزار درهم با سپاه اسلام صلح نمود190 و گفته شده با 700 هزار درهم صلح شد.191 مقدار دوم صحیحتر است.192
طخارستان (منطقهى خراسان): اهالى آن در دوران خلافت عثمان (31 ق) به جنگ با اعراب مسلمان برخاستند، آنگاه مجبور به صلح شدند193 که قرارداد صلح بر 300 هزار درهم واقع شد.194
در مجموع حداقل غنایم شهرهاى فوق عبارت است از: 15 میلیارد و 866 میلیون و 71 هزار و 775 درهم. خمس این غنایم عبارت است از: 3 میلیاد و 173 میلیون و214 هزار و 355 درهم.
على القاعده غنایم باید به صورت نقدى و اشیاى قیمتى وارد مدینه مىشد؛ زیرا مسلمانان در دو جبههى عظیم ایران و روم جنگهاى پىدرپى داشتند و انواع غنایم بهدست مىآوردند. براى حل مشکل تقسیم غنایم غیر نقدى بین سربازان مسلمان و مشکل نگهدارى و حمل خمس آن به مدینه، معقول به نظر مىرسد که آنها را تبدیل به درهم و دینار کنند؛ علاوه بر این، از ظاهر نقلهاى تاریخى ذکر شده مىتوان استنباط کرد که علىرغم اینکه غنایم بهدست آمده معمولاً از نوع کالا بود، امّا هنگام تقسیم، در اغلب موارد، سهم سپاهیان به صورت نقدى به آنها پرداخت مىشد. البته، علاوه بر خمس، بخشى از غنایم سهم سربازان نیز باید وارد مدینه مىشد؛ زیرا تعدادى از خانوادهها و بستگان جنگجویان در مدینه سکونت داشتند.
مقدار خمسى که از شهرهاى فوق در طول حدود 30 سال وارد مدینه شد، بیش از سه میلیارد درهم بود و گاهى در برخى از جنگها، مثل یرموک، 2 میلیارد و 361 میلیون و 304 هزار درهم خمس غنایم بود که وارد مدینه مىشد.
همانطورى که از بعضى نقلهاى گذشته بر مىآید، خمس غنایم به طور غالب به محض ورود به مدینه بین مسلمانان مدینه تقسیم مىشد و حجم پول و درپى آن، تقاضا براى کالاها، با توجه به نیازهاى شدید مردم مدینه به انواع کالاهاى ضرورى، افزایش پیدا مىکرد و این امر باعث افزایش قیمتها مىشد.
وقتى خمس شهرهاى دیگرى را که مقدار غنیمت بهدست آمده از آنها بیان نشده است محاسبه و به خمس شهرهاى فوق اضافه نماییم، مقدار پول نقدى که در طول حدود 30 سال وارد مدینه شد، خیلى بیش از 3 میلیارد و 173 میلیون و 214 هزار و 355195 درهم خواهد شد.
شهرهایى که مقدار غنایم بهدست آمده از آنها بیان نشده است:
ولجه: در زمان خلافت ابوبکر (12ق) با جنگ فتح شده زن و فرزندان جنگآوران آنجا به اسارت مسلمانان درآمدند.196
دُبّا: در زمان خلافت ابوبکر با جنگ فتح شده اموالشان به غنیمت مسلمانان درآمد و 300 مرد و 400 زن و فرزند به عنوان اسیر نزد ابوبکر فرستاده شدند.197
قبیلهى خولان در یمن: این ناحیه در زمان خلافت ابوبکر (11ق) با جنگ فتح شد و غنیمت و اسرایى از آن بهدست مسلمانان افتاد.198
اهل یمامه و قبیلهى بنىتمیم: اهل آن در زمان خلافت ابوبکر (11 ق) به جنگ با اعراب برخاستند و سپس تن به صلح دادند.199 طلا، نقره، اموال فراوان، حیوانات و بردگان بسیارى به غنیمت گرفته شد.200 از هر ناحیهاى باغى نصیب مسلمانان شد.201 خمس غنایم به مدینه نزد ابوبکر فرستاده شد و بقیه بین سربازان تقسیم گردید.
عین التمر: در زمان خلافت ابوبکر (12 ق) با جنگ به تصرف سپاهیان اسلام درآمد و202 زن و فرزندان آنها به دست مسلمانان اسیر شدند.203 خمس غنایم نزد ابوبکر فرستاده شد204 و باقىماندهى غنایم بین سپاهیان تقسیم شد.205
دومة الجندل: در زمان خلافت ابوبکر (12 ق) با جنگ فتح شد.206
میسان: در زمان خلافت ابوبکر (12 ق) با جنگ فتح گردید و اسیران و غنایمى در این جنگ بهدست مسلمانان افتادند.207
حصید: در زمان خلافت ابوبکر (11 ق) با جنگ فتح گردید208 و غنایم و اسیرانى گرفته شدند.209 اسیران نزد ابوبکر فرستاده شدند.210
مُصَیّخ: این شهر در دوران خلافت ابوبکر (11 ق) با جنگ فتح گردید211 و غنایم و اسرایى نصیب مسلمانان شد.212 اسرا به مدینه نزد ابوبکر فرستاده شد.213
اُلیّس: این شهر در زمان ابوبکر (12 ق) با جنگ فتح گردید.214 سپاه مسلمانان بیش از 18 هزار نفر بودند.215 تعدادى اسیر216 و 70 هزار نفر کشته شدند217 و خمس غنایم نزد ابوبکر فرستاده شد.218
سوى: در زمان خلافت ابوبکر (13 ق) با جنگ فتح شد219 و غنایمى بهدست آمد که خمس آن به مدینه فرستاده شد.220
قَرْیتین: در دوران ابوبکر (13 ق) با جنگ به تصرف مسلمانان درآمد و در این فتح غنایمى نصیب مسلمانان شد.221
حُوّارَیْن: در دوران خلافت ابوبکر (13 ق) با جنگ به تصرف مسلمانان درآمد و اهل آنجا اسیر شدند222 و خمس غنایم به مدینه نزد ابوبکر فرستاده شد.223
ثَنِىّ: در زمان خلافت ابوبکر (12 ق) با جنگ فتح گردید و تعدادى اسیر شدند و خمس غنایم به مدینه نزد ابوبکر فرستاده شد.224
نرمیل: در زمان خلافت ابوبکر (11 ق) با جنگ فتح گردید و اسرایى نصیب مسلمانان شد و خمس غنایم نزد ابوبکر به مدینه فرستاده شد.225
توّج: در زمان خلافت عمر (23 ق) با جنگ به تصرف مسلمانان درآمد، هر چه در آنجا بود به غنیمت گرفته شد و خمس آن نزد عمر به مدینه فرستاده شد.226
مکران: در زمان خلافت عمر (23 ق) با جنگ فتح گردید، غنایم زیادى نصیب مسلمانان شد و خمس غنایم نزد عمر به مدینه فرستاده شد و بقیه بین سپاهیان تقسیم گردید.227
مَرْج راهط: در زمان خلافت ابوبکر (13 ق) با جنگ فتح گردید، افرادى به اسارت سپاه اسلام درآمد228 و خمس غنایم نزد ابوبکر به مدینه فرستاده شد.229
غوطه: در زمان خلافت ابوبکر (13 ق) با جنگ فتح شد،230 زن و بچه و اهل آنجا به اسارت درآمدند231 و خمس غنایم نزد ابوبکر به مدینه فرستاده شد.232
مرج الصّفر: در دوران خلافت ابوبکر (13 ق) با جنگ به تصرف مسلمانان درآمد،233 مال و غنایم بىشمارى نصیب مسلمانان شد234 و خمس غنایم نزد ابوبکر به مدینه فرستاده شد.235
نمارق: در دوران خلافت عمر (13 ق) با جنگ به تصرف مسلمانان درآمد، غنایم فراوان، از جمله عطر، نصیب مسلمانان شد و خمس غنایم به مدینه نزد عمر فرستاده شد.236
کسکر (سقاطیه): در زمان خلافت عمر (13 ق) با جنگ فتح گردید، غنایم فراوان، از جمله آذوقه و مخازن پادشاه به تصرف مسلمانان درآمد و خمس غنایم به مدینه نزد عمر فرستاده شد.237
بویب: در زمان خلافت عمر (13 ق) با جنگ فتح شد اسیر و غنایم فراوان از جمله گاو و گوسفند و آرد نصیب مسلمانان شد و همهى غنایم تقسیم و خمس آن به مدینه فرستاده شد.238
بعلبک: در زمان خلافت عمر (14 ق) با جنگ به تصرف مسلمانان درآمد، مال، سلاح، اسب و بردهى بىشمار گرفته شد.239 تعداد مسلمانان 51 هزار نفر بود و آن قدر از سپاه دشمن کشته شدند که روى زمین سرخ شد.240
فلسطین: در زمان خلافت عمر (14 ق) با جنگ فتح شد، غنایم و اسیر بسیار نصیب مسلمانان شد و خمس آن نزد عمر به مدینه فرستاه و باقىماندهى آن بین سپاهیان تقسیم شد.241 تعداد سپاهیان حدود 000/20 نفر بود.242
بصره: در زمان خلافت عمر (14 ق) با جنگ تصرف شد، کالا، سلاح و اسیر به غنیمت مسلمین درآمد. خمس غنایم را جدا و بقیه را بین سپاهیان تقسیم کردند. مسلمانان 300 نفر بودند.243
ماسبذان: در دوران خلافت عمر (16 ق) با جنگ فتح گردید.244 سپاه اعراب 10 هزار نفر بودند و غنیمت بىشمارى گرفتند.245
زَوْر: در دوران خلافت عمر با جنگ به تصرف مسلمانان درآمد، مسلمانان 10 هزار نفر بودند و آنقدر غنیمت گرفتند که امکان شمارش آن نبود.246
قِنّسرین (منطقهى دمشق): در دوران خلافت عمر (15 ق) با جنگ فتح شد،247 و گاو و گوسفندانى به غنیمت گرفتند248 و بخشى از آن را بین سربازان تقسیم کردند.249
خابورا:در دوران خلافت عمر با جنگ فتح شد و اموال آنجا به غنیمت مسلمانان درآمد.250 تعداد مسلمین 000/1 سوار نخبه بود.251
اهواز: در دوران خلافت عمر (17 ق) با جنگ به دست اعراب مسلمان اسلام که 10 هزار نفر بودند252 فتح گردید.253 اموال آنجا را به غنیمت گرفته،254 خمس غنایم را نزد عمر فرستادند.255
مناذر: در دوران خلافت عمر (17 ق) با جنگ به تصرف سپاه اسلام که 10 هزار نفر بودند درآمد256 و اموال آنجا به غنیمت و اهل آنجا به اسیرى درآمدند.257
نهر تیرى: در زمان خلافت عمر (17 ق) با جنگ فتح شده و غنایم فراوانى بهدست آمد.258
سوس: در دوران خلافت عمر (17 ق) با جنگ به تصرف سپاه اسلام که 10 هزار نفر بودند259 درآمد260 و هر چه آنجا بود تقسیم شد.261
قم: در زمان عمر با جنگ فتح و هر چه در آن بود جمع شد.262
طرابلس: در زمان خلافت عمر (22 ق) با جنگ به تصرف مسلمانان درآمد و هر چه در آنجا بود به غنیمت گرفته شد.263
حلوان: در دوران خلافت عمر با جنگ فتح و هر چه در آنجا بود جمع شد.264
ارمینیه: در زمان خلافت عثمان (24 ق) با جنگ به تصرف مسلمانان که 12 هزار نفر بودند درآمد و غنایم و اسیرانى بهدست مسلمانان افتادند.265
بلنجر: در دوران خلافت عمر (22 ق) با جنگ فتح و غنایمى نصیب مسلمانان شد.266
جُور (اردشیر خره): در دوران خلافت عمر (23 ق) با جنگ به تصرف مسلمانان درآمد و غنایمى بهدست آمد که خمس آن را نزد عمر فرستادند و باقىمانده را بین سپاهیان تقسیم کردند.267
سجستان (سیستان): در زمان خلافت عثمان با جنگ به تصرف مسلمانان درآمد، غنایم بىشمار و بردهى بسیار نصیب مسلمانان گردید و خمس غنایم به مدینه نزد عثمان فرستاده شد.268
پیرود یا بیرود (منطقهى اهواز): در دوران خلافت عمر (23 ق) با جنگ به تصرف سپاه اسلام درآمد، آنچه آنجا بود به غنیمت گرفته شد و خمس غنایم به مدینه نزد عمر فرستاده شد.269
کابل: در دوران خلافت عمر با جنگ به تصرف مسلمین درآمد، زنان و فرزندان اسیر شدند و اموال فراوان به غنیمت گرفته شد. خمس غنایم به مدینه نزد عمر فرستاده شد.270
طالقان: در زمان عثمان با جنگ به تصرف مسلمانان درآمد و غنایم بسیار و بردهى بىشمار در این جنگ نصیب مسلمانان شد.271
شمشاط: در دوران خلافت عثمان به تصرف مسلمانان که 16 هزار نفر بودند درآمد و غنایم بسیار و اسراى فراوان نصیب مسلمانان شد.272
بَیْلَقان، حص بَرْدعُة (دو شهر): در دوران خلافت عثمان به تصرف اعراب مسلمان درآمد و مال المصالحه دریافت شد.273
شروان: در زمان عثمان به تصرف اعراب مسلمان درآمد و وجه المصالحه دریافت شد.274
فیلان، لَکْرو طبرستان (سه شهر): در زمان عثمان به تصرف مسلمانان درآمد و تحفهها و هدایا به مسلمین تقدیم کردند.275
خلاط: در زمان عثمان به تصرف مسلمانان درآمد، زن و فرزندان آنها اسیر و مال و ظرایف بسیار به غنیمت گرفته شد.
سند (هند): در سال 39 قمرى حارث بن مره عبدى با اجازهى امیر المؤمنین علیهالسلام 276 و به امر او براى جهاد و غزا به کشور سند رفت و غنایم بسیار و بردهى بىشمار گرفت و در یک روز هزار اسیر تقسیم نمود.277
اگر متوسط غنایم شهرهایى را که غنایم آنها مشخص شده براى تعیین حدود غنایم سایر شهرها محاسبه نماییم هر چند این محاسبه دقیق نیست، از مقدار تقریبى غنایم نیز مىتوان به پیامدهاى اقتصادى آن، از جمله تغییر قیمتها دست یافت.
ممکن است این اشکال به ذهن برسد که دلیل ذکر نشدن مقدار غنایم برخى شهرها در منابع تاریخى، ناچیز بودن مقدار آن باشد؛ بنابراین اگر متوسط غنایم برخى شهرها براى آن مناطق محاسبه گردد، غیر واقعى خواهد بود. در پاسخ اشکال بالا کافى است توجه شود که منابع تاریخى مطالبى دربارهى آن شهرها نقل مىکنند که اشکال بالا را غیر موجه مىنماید. برخى از این نقلها بدین قرارند:
ـ در فتح «مرج الصفر» مال و غنایم بىشمار نصیب مسلمانان شد.278
ـ در فلسطین، غنایم و اسیر بسیار نصیب مسلمانان شد.279
ـ در زَور، آنقدر غنیمت گرفتند که امکان شمارش نبود.280
ـ در طالقان غنایم بسیار و بردهى بىشمار نصیب مسلمانان شد.281
ـ در شمشاط غنایم بسیار و بردهى بىشمار نصیب مسلمانان شد.282
در مورد تعداد مسلمانان موقع حمله به برخى از این شهرها از منابع تاریخى بر مىآید که: در حمله به فلسطین 20 هزار، در شمشاط 16 هزار، در ارمینیه 12 هزار، در ماسبذان، زور، اهواز، مناذر،283 هر کدام 10 هزار و اُلیّس 18 هزار نفر بودند. در حالىکه در بسیارى از شهرهایى که غنایم فراوان از آنها بهدست آمده است، تعداد سپاهیان در همین حدود یا کمتر از آن بود.
همچنین براى نشان دادن گستردگى جنگهاى این شهرها مىتوان اشارهاى هم به تعداد کشتههاى دشمنان نمود: در اُلیّس 70 هزار، در قیساریه 100 هزار و در عمان 10 هزار نفر و ... بودند.284
منابع تاریخى براى شهرهایى که از آنها غنایم فراوان نقدى بیان کردهاند، تعداد جنگجویان و رقم کشتههاى دشمنان را مثل بالا ذکر کردند؛ بنابراین، اگر متوسط غنایم نقدى شهرهایى که غنایم آنها مشخص شده است را براى سایر شهرهایى که غنایم از آنها گرفته شده ولى مقادیر آنها بیان نشده است محاسبه کنیم، داراى انحراف معیار غیر منطقى نخواهد بود و، در نتیجه، مىتوانیم تغییر قیمتها و پیامدهاى اقتصادى را براساس آن تحلیل کنیم.
البته رقم بسیار بزرگ مربوط به غنایم جنگ یرموک را که باعث انحراف فوق العاده زیادى مىشود، از مجموعهى غنایم خارج مىکنیم و بدین وسیله متوسط عدد بهدست آمده، داراى حداقل انحراف معیار و منطقىتر خواهد بود.
بنابر مطالب بالا، تعداد شهرهایى که غنایم آنها حساب شده است 52 مورد و مقدار غنایم آنها عبارت است از 4 میلیارد و 59 میلیون و 551 هزار و 775 درهم و مقدار متوسط غنیمت هر شهر عبارت است از:
درهم 764/116/305 = 52 00 775/071/866/15
شهرهایى که مقدار غنیمت گرفته شده از آنها بیان نشده است، عبارتاند از: حضرموت، عمان، قبیلهى اسد و غطفان، مَهْرَة، قبرص، زرنج، ولجه، دُبّا و 57 شهر285 دیگر که در مجموع به 65 شهر مىرسد. که با توجه به مقدار متوسط غنایم، مىتوان غنایم نقدى این شهرها را به نحو زیر محاسبه نمود:
درهم 693/589/832/19 = 764/116/305×65
خمس این مقدار برابر است با درهم 938/517/966/3 = 5 00 693/589/832/19
اگر این خمس با خمس قبلى جمع شود، مقدار آن برابر است با:
درهم 293/732/139/7 = 355/214/173/3 + 938/517/966/3
بنابراین، در طول حدود 30 سال، تقریبا به مقدار 7 میلیارد و 139 میلیون و 732 هزار و 293 درهم پول از شهرهاى فتح شده وارد مدینه شد.
مقدار فوق، غیر از غنایم شهرهایى است که به جنگ با سپاه اعراب قیام مىکردند و بعد از مدتى جنگ و غنیمت گرفتن، سپاه دشمن درخواست صلح مىکرد و صلح بین آنها واقع مىشد. ما در اینگونه موارد که مقدار غنایم آنها مشخص نبود، فقط مقدار وجه المصالحهى معلوم را به عنوان غنیمت محاسبه نمودیم. تعداد این شهرها که قبلاً ذکر شده است، کم نیست. همچنین باید یادآورى کنیم که احتمالاً تعداد شهرهایى که مسلمانان در هنگام جنگ از آنها غنیمت، وجه المصالحه و هدیه گرفتند، بیش از آن چیزى است که ما از منابع تاریخى بهدست آوردهایم.
رقم خمسى که محاسبه کردیم، عدد نجومى به نظر مىرسد، امّا همانگونه که پیامبر اسلام صلىاللهعلیهوآله پیشگویى فرموده بودند، درِ گنجهاى دو امپراطورى جهان آن روز ـ ایران و روم ـ به سوى مسلمانان باز شده بود.
برخى پیامدهاى اقتصادى
1. تأثیر غنایم بر سطح عمومى قیمتهاى مدینه و اطراف آن
براساس رابطهى (اتحاد) مقدارى پول (MV=PY) مطلب فوق را مورد بررسى قرار مىدهیم اگر V (سرعت گردش پول) V را ثابت و برابر با یک فرض کنیم،286 سمت چپ اتحاد فوق، M (حجم پول) بیش از هفت میلیارد درهم در 30 سال افزایش نشان مىدهد. در صورتى این افزایش حجم پول قادر نبود P (سطح قیمتها) را افزایش دهد که مقدار Y (کالاهاى قابل مبادله) نیز به تناسب Mافزایش یابد. چنین افزایش متناسبى بسیار بعید به نظر مىرسد. در نتیجه، میزان افزایش P(سطح عمومى قیمتها) بیش از افزایش متناسب Y (کالاهاى قابل مبادله) بود و این امر همان افزایش سطح عمومى قیمتها در صدر اسلام است. شاهد روشن این تحلیل، سه روایتى است که در کتب روایى آمده است:
عمربن شعیب نقل مىکند:
در زمان ابوبکر، هنگامى که مال فراوان شد و قیمت شتر افزایش یافت، او براى اهل قریه قیمت هر صد شتر را ششصد تا هشتصد دینار تعیین کرد.287
ابوداود مىنویسد:
دیهى قتل در زمان پیامبر صلىاللهعلیهوآله 800 دینار یا 000/8 درهم بود. وقتى که زمان خلافت عمر شد، وى خطبهاى خواند و گفت: قیمت شتر بالا رفته است؛ سپس دیه را براى صاحبان دینار 000/1دینار و براى صاحبان درهم 000/12درهم قرار داد.288
ابن سعد مىنویسد:
در زمان عثمان، مال چنان زیاد شد که گاهى کنیزى به مقدار وزن خود از درهم، و اسبى به صد هزار و درخت خرمایى به هزار درهم فروش مىرفت.289
با مراجعه به کتابهاى لغت درمىیابیم که واژهى مال در صدر اسلام گاهى در معناى عام، یعنى هر چیز با ارزش و گاهى در معناى خاص، یعنى درهم و دینار، به کار برده مىشد و کاربرد دومى اصل بود؛ بنابراین، دور نمىنماید که منظور از مال در دو نقل پیشگفته، درهم و دینار باشد؛ به دیگر سخن، مىتوان گفت حجم پول افزایش یافته بود.
به نظر مىآید که افزایش قیمت کنیز، اسب و درخت خرما در نقل آخر، همراه با کمى اغراق باشد، اما از مجموع آنچه ذکر شد برمىآید که سطح قیمتها افزایش یافته بود؛ چرا که علت افزایش قیمتها را به افزایش درهم و دینار نسبت داده است و زمانى، شتر، اسب و کنیز از قبیل کالاهایى بودند که تا حد زیادى، تغییر قیمت آنها نمایانگر تغییر سطح قیمتها بوده است.
آیا این تغییرات در کوتاهمدت اتفاق مىافتاد یا جریان افزایش سطح عمومى قیمتها مدت زیادى ادامه مىیافت؟ آنچه روشن است، پدیدار شدن تورّم در کوتاهمدت است، اما داورى در مورد تورّم بلندمدت، با توجه به منابع روایى و تاریخى، کارى مشکل به نظر مىرسد؛ بلکه مىتوان شواهدى ارائه داد که تورّم شدید، به گونهاى که عرف آن زمان در رفتارهاى اقتصادىاش در قبال آن از خود واکنش آشکار نشان دهد، رخ نمىداد. این شواهد عبارتاند از:
الف) تورّم، زمانى معنا پیدا مىکند که در داد و ستدها، کالاها با پول مبادله گردند؛ زیرا تورّم، چیزى جز کاهش ارزش پول نیست. بخش مهم و گستردهى دادوستدهاى مردم در صدر اسلام، مبادلهى کالا به کالا بود. اگر جریان تورّم ادامه پیدا مىکرد، به مرور مبادلهى کالا با پول جاى خود را به مبادلهى کالا با کالا مىداد و این امر از ادامهى تورّم جلوگیرى مىکرد، یا میزان آن را در بلندمدت کاهش مىداد.
ب) جریان آزاد تجارى بین عربستان و ایران و روم، به ویژه پس از فتح سرزمینهاى ایران و روم از اوایل دههى دوم هجرى، هر گونه افزایش تقاضاى یک کالا نسبت به عرضهى آن را از راه واردات آن کالا پاسخ مىداد. بهویژه این پاسخ در بلندمدت، با لحاظ اینکه پولهاى جارى در صدر اسلام، همان درهم و دینارهاى ایرانى و رومى بودند، نمایان مىشد.
ج) اگر ارزش درهم و دینار کاهش پیدا مىکرد، با توجه به هزینهى اندک ذوب آنها، که در حد یک در صد بود،290 افراد به خلاف خطر احتمالى، به ذوب و بدل کردن آنها به شمش و جواهرات زینتى دست مىزدند و این امر در بلندمدت از حجم پول مىکاست و در نتیجه، تورّم در بلندمدت تعدیل و کنترل مىشد.
د) بخشى از خمس درهمها و دینارهاى به غنیمت گرفته شده صرف هزینههاى جنگى مىشد. از منابع روایى و تاریخى نتوانستیم نشان دهیم که خمس غنایم در خود همان شهرها به مصرف هزینههاى جنگى مىرسید، اما به یقین بخشى از آنها را صرف سربازان و هزینههاى جنگى در مناطقى غیر از مدینه و اطراف آن مىکردند که این امر از حجم مصرف درهم و دینارهاى وارد شده به مدینه در خود مدینه و اطراف آن مىکاست و، در نتیجه، اثر افزایش قیمت ناشى از آنها را در مدینه و اطرافش کاهش مىداد.
2. تأثیر غنایم بر تولید و درآمد
غنایم از اقلام مختلفى از جمله درهم و دینار و اسرا تشکیل مىشد. حجم عظیمى از درهم و دینارها، شامل خمس و سهم جنگجویان، همراه با اسراى فراوانى از شهرهاى مختلف و دوردست جمعآورى و به مدینه منتقل و اکثر آنها بین مسلمانان مدینه و اطراف آن تقسیم مىشد. در نتیجهى این وضعیت، علاوه بر آشفتگى و ناامنى در مناطقى که به جنگ با سپاه مسلمانان اقدام مىکردند، به شدت حجم عظیمى از نیروهاى انسانى آنجا، به سبب اسارت، کم مىشد؛ همچنین دارایى نقدى مردم آنجا که سرمایهى نقدى تولیداتشان محسوب مىشد، کاهش مىیافت. نتیجهى چنین وضعیتى، حداقل، کاهش تولید و درآمد آن مناطق در کوتاهمدت بود. اما در مدینه و اطراف آن دو عامل تولید، یعنى نیروى انسانى (اسرا) و سرمایهى نقدى، به شدت افزایش مىیافت. با توجه به توصیهى اسلام به کار و تلاش و روحیهى تجارتپیشگىِ مردم جزیرة العرب، این دو عامل با هزینهى بسیار اندک در اختیار عمران و آبادانى و تولیدات قرار مىگرفت؛ به ویژه گاهى بین اسرا افراد متخصص پیدا مىشدند که مسلمانان از تخصص آنها براى عمران و تولیدات بهرهبردارى مىکردند. آباد کردن انواع باغها، مزارع، آبیارى، احداث نهرهاى آب و استفاده از اسرا در پرورش انواع حیوانات، همانند شتر، اسب، گوسفند و گاو، برخى از اقداماتى بود که بر آبادانى و تولیدات مدینه و اطراف آن مىافزود.
پىنوشتها:
1. محمدبن جریر طبرى، تاریخ طبرى، ج3، ص338؛ ابنالاثیر، الکامل فى التاریخ، ج2، ص49؛ احمد ابناعثم کوفى، الفتوح، ج1، ص65.
2. ابنالاثیر، همان، ج2، ص143؛ عبدالرحمن ابن خلدون، تاریخ ابنخلدون، ج2، ص538.
3. محمدبن جریر طبرى، همان، ج3، ص338؛ احمد ابناعثم کوفى، همان، ص66.
4. محمدبن جریر طبرى، همان.
5. همان، ص338 و 339؛ ابنالاثیر، همان، ج2، ص49.
6. محمدبن جریر طبرى، همان، ج3، ص338 و 339.
7. ابنالاثیر، همان، ص 43؛ محمدبن جریر طبرى، همان، ص 316؛ عبدالراحمن ابنخلدون، همان، ص 506.
8. محمدبن جریر طبرى، همان، ص316 (طبرى خمس اسرا را 800 نفر نقل کرد که 5 برابر آن مىشود 000/4)؛ عبدالراحمن ابنخلدون، همان، ص507.
9. ابنالاثیر، همان، ص43؛ محمدبن جریر طبرى، همان، ص316.
10. همان.
11. همان.
12. احمد ابناعثم کوفى، همان، ص15 و 16؛ یعقوبى، تاریخ یعقوبى، ج2، ص129.
13. احمد ابناعثم کوفى، همان، ص15 و 16، یقعوبى، همان.
14. احمد ابناعثم کوفى، همان، ص16، یقعوبى، همان.
15. یقعوبى، همان.
16. محمدبن جریر طبرى، همان، ص311؛ ابنالاثیر، همان، ص42؛ احمد ابناعثم کوفى، همان، ص53 و عبدالرحمان ابنخلدون، همان، ص505.
17. همان.
18. محمدبن جریر طبرى، همان و عبدالرحمان ابنخلدون، همان.
19. احمد ابناعثم کوفى، همان، ص52.
20. همان، ج2، ص54.
21. سهم پیادهها، سوارهها، مجموع سهم جنگجویان و کل غنایم بر اساس این روابط ـ که در صفحات پیشین گفته شد ـ برآورد مىشود و فقط نتیجهى برآورد، بدون ذکر روابط بیان مىشود.
22. محمدبن جریر طبرى، همان، ص317؛ ابنالاثیر، همان، ص44 و ابنخلدون، همان، ص 507.
23. محمدبن جریر طبرى، همان، و ابنالاثیر، همان.
24. محمدبن جریر طبرى، همان، ابنخلدون، همان.
25. محمدبن جریر طبرى، همان، ابنالاثیر، همان، و ابنخلدون، همان.
26. محمدبن جریر طبرى، همان.
27. محمدبن جریر طبرى، همان، ص349؛ ابنالاثیر، همان، ص51 و ابنخلدون، همان.
28. محمدبن جریر طبرى، همان، ص347؛ ابنالاثیر، همان، و ابنخلدون، همان، ص507 و 508.
29. محمدبن جریر طبرى، همان، ص350.
30. همان، ص349؛ ابنالاثیر، همان، ص51 و ابنخلدون، همان.
31. محمدبن جریر طبرى، همان، ص350؛ ابنالاثیر، همان، ص51 و ابنخلدون، همان.
32. محمدبن جریر طبرى، همان، ص352 و ابنخلدون، همان.
33. محمدبن جریر طبرى، همان.
34. همان و ابنالاثیر، همان، ص52.
35. محمدبن جریر طبرى، همان، ابنخلدون، همان، ص508 و ابنالاثیر، همان.
36. محمدبن جریر طبرى، همان و ابنالاثیر، همان، ص52.
37. محمدبن جریر طبرى، همان، ص347 (در این صفحه تعداد سربازان همراه خالد را 000/10 نفر گفته شد و جنگ مذار بعد از آن اتفاق افتاد)؛ ابنخلدون، همان؛ ابنالاثیر، همان، ص52.
38. محمدبن جریر طبرى، همان، ص358.
39. همان؛ ابنالاثیر، همان، ص54.
40. محمدبن جریر طبرى، همان، ابنالاثیر، همان.
41. ابنالاثیر، همان.
42. محمدبن جریر طبرى، همان (این جنگ را خالد بلافاصله بعد از جنگ اُلیّس شروع کرده است؛ بنابراین تعداد لشکرش باید در همان حد باشد).
43. العصقرى، تاریخ خلیفه، ص77.
44. یقعوبى، همان، ص134.
45. در کتاب التراتیب الاداریه آمده است که در روزهاى آخر حیات رسولاللّه صلىاللهعلیهوآله سى هزار مرد به او اقتدا مىکردند. چون مردم مرتب از اطراف مدینه به مدینه مهاجرت مىکردند، اگر تعداد 000/10 نفر را مهاجر در نظر بگیریم، 000/20 نفر باقى مىماند و اگر متوسط هر خانوار را سه نفر در نظر بگیریم، حداقل جمعیت مدینه در هنگام وفات رسول اللّه صلىاللهعلیهوآله 000/60 نفر بوده است. الکتانى، التراتیب الاداریه، ج 2، ص 407.
46. محمدبن جریر طبرى، همان، ص394 به بعد.
47. همان، ص395؛ ابنالاثیر، همان، ص69 و ابنخلدون، همان، ص516.
48. ابى الحسن البلاذرى، فتوح البلدان، ص141.
49. محمدبن جریر طبرى، همان، ص400 و ابنالاثیر، همان، ص72.
50. محمدبن جریر طبرى، همان.
51. احمد ابناعثم کوفى، همان، ص271.
52. همان، ص269.
53. همان، ص270.
54. محمدبن جریر طبرى، همان، ص440؛ احمد ابناعثم کوفى، همان، ص160.
55. احمد ابناعثم کوفى، همان.
56. همان، ص161.
57. محمدبن جریر طبرى، همان، ص564 و ابنالاثیر، همان، ص119.
58. محمدبن جریر طبرى، همان، ص487 و 564؛ مسعودى، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج2، ص312؛ ابنالاثیر، همان، ص98.
59. محمدبن جریر طبرى، همان، ص494؛ ابنالاثیر، همان، ص99؛ یقعوبى، همان، ص145؛ احمد ابناعثم کوفى، همان، ص204 و ابنخلدون، همان، ص535.
60. محمدبن جریر طبرى، همان، ص564؛ ابنالاثیر، همان، ص119؛ ابنخلدون، همان.
61. محمدبن جریر طبرى، همان، ص565؛ ابنالاثیر، همان و ابنخلدون، همان.
62. محمدبن جریر طبرى، همان، ص564؛ ابنالاثیر، همان و ابنخلدون، همان.
63. محمدبن جریر طبرى، همان، ص566 و ابنالاثیر، همان.
64. محمدبن جریر طبرى، همان.
65. ابنالاثیر، همان، ص102 و احمد ابناعثم کوفى، همان، ص204.
66. احمد ابناعثم کوفى، همان، ص203.
67. یقعوبى، همان، ص145.
68. همان.
69. محمدبن جریر طبرى، همان، ج4، ص10 و 20؛ ابنالاثیر، همان، ص140؛ ابنخلدون، همان، ص537 و ابنکثیر دمشقى، البدایة و النهایة، ج7، ص76.
70. ابنالاثیر، همان، ص143 و ابنخلدون، همان، ص538.
71. محمدبن جریر طبرى، همان، ج4، ص20؛ ابنالاثیر، همان، ص143؛ ابنخلدون، همان، ص538 و ابنکثیر دمشقى، همان، ص78.
72. محمدبن جریر طبرى، همان، ص17؛ ابنالاثیر، همان، ص140 و 141 و 142؛ ابنخلدون، همان، ص 537 و 538؛ ابنکثیر دمشقى، همان، ص76.
73. ابنالاثیر، همان، ص140؛ ابنکثیر دمشقى، همان، ص767.
74. ابنالاثیر، همان.
75. محمدبن جریر طبرى، همان، ص10.
76. محمدبن جریر طبرى، همان، ص21؛ ابنالاثیر، همان، ص143؛ ابنخلدون، همان، ص538 و ابنکثیر دمشقى، همان، ج7، ص77.
77. محمدبن جریر طبرى، همان، ص21؛ ابنالاثیر، همان، ص143؛ ابنخلدون، همان و ابنکثیر دمشقى، همان، ص78.
78. همان.
79. محمدبن جریر طبرى، همان، ج4، ص20؛ ابنالاثیر، همان؛ ابن خلدون، همان و ابنکثیر دمشقى، همان.
80. ابنالاثیر، همان، ص140 و ابنخلدون، همان، ص537.
81. محمدبن جریر طبرى، همان، ص26؛ العصقرى، همان، ص94؛ ابى الحسن البلاذرى، همان، ص264 و 265 و ابنالاثیر، همان، ص145.
82. محمدبن جریر طبرى، همان، ص26؛ العصقرى، همان؛ ابى الحسن البلاذرى، همان، ص264 و ابنالاثیر، همان، ص144.
83. محمدبن جریر طبرى، همان؛ ابنالاثیر، همان، ص145 و ابنخلدون، همان، ص539.
84. محمدبن جریر طبرى، همان، ص28 و 29؛ دینورى، الاخبار الطوال، ص128؛ ابنالاثیر، همان، ص146.
85. دینورى، همان، ص129.
86. همان.
87. محمدبن جریر طبرى، همان، ص29؛ العصقرى، همان، ص95؛ ابنالاثیر، همان، ص146 و ابنخلدون، همان، ص539.
88. محمدبن جریر طبرى، همان و ابنالاثیر، همان.
89. محمدبن جریر طبرى، همان، ص29 و 30؛ ابنالاثیر، همان، و ابنخلدون، همان.
90. محمدبن جریر طبرى، همان، ص604؛ ابى الحسن البلاذرى، همان، ص147.
91. احمد ابناعثم کوفى، همان، ص322.
92. محمدبن جریر طبرى، همان.
93. ابى الحسن البلاذرى، همان و قدامة بن جعفر، الخراج و صنعة الکتابة، ص302.
94. احمد ابناعثم کوفى، همان.
95. همان.
96. قدامة بن جعفر، همان.
97. همان و ابى الحسن البلاذرى، همان.
98. احمد ابناعثم کوفى، همان، ص328.
99. همان، به ترتیب صفحه 330 و 336.
100. همان، ص338.
101. همان.
102. همان، ص339.
103. همان، ص340.
104. همان.
105. محمدبن جریر طبرى، همان، ص53؛ احمد ابناعثم کوفى، همان، ص341.
106. احمد ابناعثم کوفى، همان، ص325. نصیبین صلح شهرهاى رقه تا میافارقین فتح شد و تعداد سربازان نباید تغییر قابل توجهى نموده باشند.
107. احمد ابناعثم کوفى، همان، ص341.
108. همان، ج2، ص3.
109. همان، ج2، ص3.
110. محمدبن جریر طبرى، همان، ص84؛ احمد ابناعثم کوفى، همان، ج2، ص23؛ ابنخلدون، همان، ص552.
111. احمد ابناعثم کوفى، همان، ج2، ص11.
112. همان، ص23 و 26.
113. ابنخلدون، همان؛ ابنالاثیر، همان، ص164.
114. احمد ابناعثم کوفى، همان، ص23.
115. محمدبن جریر طبرى، همان، ص116؛ ابى الحسن البلاذرى، همان، ص301؛ ابنالاثیر، همان، ص185 و ابنخلدون، همان، ص557.
116. ابنالاثیر، همان، ص182 و 186.
117. محمدبن جریر طبرى، همان، ص132 و ابنالاثیر، همان، ص184.
118. محمدبن جریر طبرى، همان، ص116؛ ابى الحسن البلاذرى، همان، ص302؛ دینورى، همان، ص137.
119. محمدبن جریر طبرى، همان؛ احمد ابناعثم کوفى، همان، ص60 و 62؛ ابنخلدون، همان، ص558.
120. محمدبن جریر طبرى، همان، ص133؛ ابى الحسن البلاذرى، همان، ج 2، ص186؛ ابنخلدون، همان.
121. محمدبن جریر طبرى، همان، ص150؛ احمد ابناعثم کوفى، همان، ص66؛ ابنالاثیر، همان، ص192.
122. احمد ابناعثم کوفى، همان، ص66.
123. همان، ص65.
124. ابنالاثیر، همان.
125. احمد ابناعثم کوفى، همان، ص70.
126. احمد ابناعثم کوفى، الفتوح، ترجمه مستوفى هروى، ص258.
127. محمدبن جریر طبرى، همان، ص154؛ ابنالاثیر، همان، ص231؛ ابى الحسن البلاذرى، همان، ص321 و 323؛ ابنخلدون، همان، ص561.
128. محمدبن جریر طبرى، همان، ص247؛ ابنالاثیر، همان و ابى الحسن البلاذرى، همان، ص321.
129. محمدبن جریر طبرى، همان، ص154 و ابنخلدون، همان، ص561.
130. احمد ابناعثم کوفى، همان، ترجمه مستوفى هروى، ص378 ـ 383؛ احمد ابناعثم کوفى، همان، ص77.
131. احمد ابناعثم کوفى، همان، ص73.
132. احمد ابناعثم کوفى، همان، ترجمهى مستوفى هروى، ص382.
133. احمد ابناعثم کوفى، الفتوح، ص77.
134. همان.
135. محمدبن جریر طبرى، همان، ص36؛ ابنالاثیر، همان، ص147؛ ابنخلدون، همان، ص545.
136. محمدبن جریر طبرى، همان، ص35.
137. محمدبن جریر طبرى، همان، ص36؛ ابنالاثیر، همان، ص147؛ ابنخلدون، همان.
138. محمدبن جریر طبرى، همان و ابنالاثیر، همان.
139. محمدبن جریر طبرى، همان، ص600؛ البلاذرى، همان، ص136؛ احمد ابناعثم کوفى، همان، ص216؛ العصقرى، همان، ص88.
140. بلاذرى، همان؛ یقعوبى، همان، ص107 و العصقرى، همان.
141. محمدبن جریر طبرى، همان، ص601؛ احمد ابناعثم کوفى، همان، ص217 و ابنالاثیر، همان، ص126.
142. بلاذرى، همان، ص222 و محمدبن جریر طبرى، همان، ص106.
143. بلاذرى، همان.
144. همان.
145. احمد ابناعثم کوفى، الفتوح، ترجمهى مستوفى هروى، ص 179.
146. محمدبن جریر طبرى، همان، ص594 و 596.
147. جامعهى مدرسین حوزهى علمیهى قم، پول و نظامهاى پولى، ص 136.
148. محمدبن جریر طبرى، همان، ج4، ص 169و 171 و ابنخلدون، همان، ص563 و 564.
149. بلاذرى، همان، ص306؛ ابنالاثیر، همان، ص190؛ محمدبن جریر طبرى، همان، ص147.
150. بلاذرى، همان.
151. همان، ص372.
152. العصقرى، همان، ص89.
153. احمد ابناعثم کوفى، الفتوح، ج2، ص115.
154. ابنالاثیر، همان، ص240 و احمد ابناعثم کوفى، همان، ص 119 و 120.
155. احمد ابناعثم کوفى، همان، ص120.
156. همان، ص136؛ بلاذرى، همان، ص228 و یقعوبى، همان، ص165.
157. احمد ابناعثم کوفى، همان، ص134 و 136.
158. همان، ص135.
159. همان، ص136؛ محمدبن جریر طبرى، همان، ص256؛ ابنالاثیر، همان، ص237؛ بلاذرى، همان، ص228؛ یقعوبى، همان، ص165؛ الاتابکى، النجوم الزاهره فى ملوک مِصر و القاهرة، ج1، ص80 .
160. احمد ابناعثم کوفى، همان، ص137 و ابنالاثیر، همان.
161. احمد ابناعثم کوفى، همان.
162. ابنالاثیر، همان، ص236؛ الاتابکى، همان، ص80.
163. احمد ابناعثم کوفى، الفتوح، ترجمهى مستوفى هروى ، ص 291.
164. محمدبن جریر طبرى، همان، ص180؛ العصقرى، همان، ص120 و ابنخلدون، همان، ص580.
165. ابنخلدون، همان؛ تاریخ سیستان، ص82؛ العصقرى، همان، ص120؛ ابنالاثیر، همان، ص261 و بلاذرى، همان، ص386.
166. بلاذرى، همان و ابنالاثیر، همان.
167. احمدبن اسحاق یعقوبى، فتوح البلدان، ص385 و 386.
168. بلاذرى، همان، ص385 و 386.
169. العصقرى، همان، ص114.
170. همان، ص115.
171. همان و الاتابکى، همان، ص85.
172. همان و ذهبى، تاریخ الاسلام، ج2، ص318.
173. العصقرى، همان.
174. مصباح المنیر، ذیل مادهى رطل.
175. جامعهى مدرسین حوزه علمیه قم، همان، ص136.
176. محمدبن جریر طبرى، همان، ص180؛ العصقرى، همان، ص120؛ ابنخلدون، همان، ص580.
177. ابنالاثیر، همان، ص262؛ ابنخلدون، همان.
178. ابنالاثیر، همان، ص258 و 259؛ ابنخلدون، همان، ص578 و 579 و بلاذرى، همان، ص395.
179. بلاذرى، همان، ص394.
180. همان و ابنخلدون، همان، ص578.
181. بلاذرى، همان، ص395.
182. همان، ص396؛ ابنالاثیر، همان، ص259؛ ابنخلدون، همان، ص579.
183. محمدبن جریر طبرى، همان، ص269.
184. همان؛ بلاذرى، همان، ص330؛ ابنالاثیر، همان، ص249؛ ابنخلدون، همان، ص582.
185. بلاذرى، همان.
186. محمدبن جریر طبرى، همان، ص303.
187. محمدبن جریر طبرى، همان؛ بلاذرى، همان، ص396؛ العصقرى، همان، ص121؛ یقعوبى، همان، ص259؛ الاتابکى، همان، ص87.
188. الاتابکى، همان.
189. همان و العصقرى، همان، ص120.
190. محمدبن جریر طبرى، همان، ص313؛ العصقرى، همان، ص121.
191. بلاذرى، همان، ص398؛ ابنالاثیر، همان، ص260؛ ابنخلدون، همان، ص579.
192. بلاذرى، همان.
193. ابنالاثیر، همان، ص259.
194. همان؛ بلاذرى، همان، ص396؛ ابنخلدون، همان.
195. مجموع غنایم شهرهایى که پیشتر بیان شد.
196. محمدبن جریر طبرى، همان، ص354؛ ابنخلدون، همان، ص509؛ ابنالاثیر، همان، ص52.
197. احمد ابناعثم کوفى، الفتوح، ص75.
198. بلاذرى، همان، ص109.
199. احمد ابناعثم کوفى، همان، ص40؛ محمدبن جریر طبرى، همان، ص298؛ العصقرى، همان، ص72؛ ابنالاثیر، همان، ص38 و یقعوبى، همان، ص130.
200. احمد ابناعثم کوفى، همان، ص40 و 42؛ العصقرى، همان، ص72؛ ابنالاثیر، همان، ص38 و یقعوبى، همان، ص130.
201. محمدبن جریر طبرى، همان، ص298.
202. دینورى، همان، ص112؛ محمدبن جریر طبرى، همان، ص377؛ یقعوبى، همان، ص133؛ ابنالاثیر و همان، ص58.
203. احمد ابناعثم کوفى، همان، ص96 و ابنخلدون، همان، ص512.
204. همان.
205. احمد ابناعثم کوفى، همان.
206. ابنخلدون، همان؛ محمدبن جریر طبرى، همان، ص379 و ابنالاثیر، همان، ص59.
207. العصقرى، همان، ص85 .
208. محمدبن جریر طبرى، همان، ص314؛ ابنالاثیر، همان، بلاذرى، همان، ص118؛ ابنخلدون، همان، ص513.
209. همان.
210. محمدبن جریر طبرى، همان و بلاذرى، همان.
211. همان و ابنالاثیر، همان، ص67.
212. همان.
213. محمدبن جریر طبرى، همان و بلاذرى، همان.
214. محمدبن جریر طبرى، همان، ص358.
215. همان.
216. همان، ص458؛ ابنالاثیر، همان، ص53؛ ابنخلدون، همان، ص509 و ابنالاثیر، همان، ص73.
217. محمدبن جریر طبرى، همان، ص358؛ ابنالاثیر، همان و ابنخلدون، همان.
218. محمدبن جریر طبرى، همان.
219. همان؛ ابنالاثیر، همان و ابنخلدون، همان.
220. ابنالاثیر، همان، ص69.
221. همان، ص 61 و محمدبن جریر طبرى، همان ج3، ص407.
222. محمدبن جریر طبرى، همان؛ بلاذرى، همان، ص119 و ابنالاثیر، همان.
223. ابنالاثیر، همان.
224. همان، ص 61؛ محمدبن جریر طبرى، همان، ص382.
225. محمدبن جریر طبرى، همان، ص383؛ ابنالاثیر، همان، ص61.
226. محمدبن جریر طبرى، همان، ج4، ص174؛ ابنالاثیر، همان، ص203.
227. محمدبن جریر طبرى، همان، ص182؛ ابنالاثیر، همان، ص207.
228. محمدبن جریر طبرى، همان، ص407؛ بلاذرى، همان، ص119 و ابنالاثیر، همان، ص69.
229. ابنالاثیر، همان.
230. همان؛ محمدبن جریر طبرى، همان، ص407؛ بلاذرى، همان، ص119.
231. محمدبن جریر طبرى، همان و ابنالاثیر، همان.
232. ابنالاثیر، همان.
233. محمدبن جریر طبرى، همان، ص410؛ احمد ابناعثم کوفى، الفتوح، ترجمهى هروى، ص76.
234. احمد ابناعثم کوفى، همان.
235. محمدبن جریر طبرى، همان، ص410.
236. همان، ص449 و 450.
237. همان، ص451 و ابنالاثیر، همان، ص87.
238. محمدبن جریر طبرى، همان، ص469 و 470 و ابنالاثیر، همان، ص92.
239. احمد ابناعثم کوفى، الفتوح، ص176.
240. احمد ابناعثم کوفى، الفتوح، ترجمهى مستوفى هروى، ص85.
241. احمد ابناعثم کوفى، همان، ص92.
242. همان، ص90.
243. ابنالاثیر، همان، ص123.
244. ابنالاثیر، همان، ص148؛ احمد ابناعثم کوفى، الفتوح، ص280.
245. احمد ابناعثم کوفى، همان.
246. همان.
247. ابنالاثیر، همان، ص128؛ ابنخلدون، همان، ص542.
248. همان.
249. ابنالاثیر، همان، ص128.
250. احمد ابناعثم کوفى، همان، ص338.
251. احمد ابناعثم کوفى، الفتوح، ترجمهى مستوفى هروى، ص198.
252. احمد ابناعثم کوفى، الفتوح، ج2، ص4.
253. محمدبن جریر طبرى، همان، ج4، ص76؛ احمد ابناعثم کوفى، همان، ج2، ص4 و 105؛ ابنالاثیر، همان، ص162.
254. احمد ابناعثم کوفى، همان، ص5.
255. محمدبن جریر طبرى، همان، ص76؛ ابنالاثیر، همان، ص162.
256. احمد ابناعثم کوفى، همان، ص6؛ محمدبن جریر طبرى، همان، ص74 و ابنالاثیر، همان، ص160.
257. احمد ابناعثم کوفى، همان، ص4.
258. محمدبن جریر طبرى، همان، ص74؛ ابنالاثیر، همان.
259. احمد ابناعثم کوفى، همان.
260. محمدبن جریر طبرى، همان، ص92؛ ابنالاثیر، همان، ص166.
261. همان و احمد ابناعثم کوفى، همان، ص7.
262. احمد ابناعثم کوفى، همان، ص68.
263. ابنالاثیر، همان، ص193.
264. احمد ابناعثم کوفى، همان، ص280.
265. محمدبن جریر طبرى، همان، ص247.
266. همان، ص158 و ابنالاثیر، همان، ص196.
267. ابنالاثیر، همان، ص203.
268. احمد ابناعثم کوفى، همان، ص105 و 106.
269. محمدبن جریر طبرى، همان، ص184 و ابنالاثیر، همان، ص207.
270. احمد ابناعثم کوفى، همان، ص105 و 106.
271. همان، ص107.
272. همان، ص108 و 109.
273. همان، ص123.
274. همان، ص112.
275. همان، ص123.
276. احمد ابناعثم کوفى، الفتوح، ترجمهى مستوفى هروى، ص391.
277. ابن اثیر، کامل در تاریخ، ترجمهى عباس خلیلى، ج4، ص205.
278. احمد ابناعثم کوفى، همان، ص76.
279. همان، ص92.
280. همان، ص280.
281. همان، ج2، ص107.
282. همان، ص108 و 109.
283. همهى این موارد قبلاً ذکر شد.
284. همهى این موارد قبلاً ذکر شد.
285. تعداد 56 شهر، از شهرهایى است که قبلاً تحت عنوان شهرهایى ذکر شد که غنیمت از آنها گرفته شد، امّا مقدار آنها معلوم نبود و براى 8 شهر دیگر نوعى غنایم ذکر کردند، امّا به درهم و دینار نیست. اینها هم قبلاً نوشته شد.
286. با توجه به روحیهى تجارى مردم جزیرة العرب و رونق تجارب بر اثر فتوحات اسلامى، ثابت بودن سرعت گردش پول، آن هم در حد یک، غیر واقعى به نظر مىرسد، ولى حداقل است.
287. هندى، کنز العمال فى سنن الاقوال و الافعال، ج 6، ص 553.
288. یوسف قرضاوى، فقه الزکاة، ج 1، ص 264.
289. ابن شیبه، تاریخ المدینة المنورة، ج 3، ص 1021.
290. عبدالرحمن فهمى محمد، فجرالسکة العربیة، ص235.
منابع:
ـ ابناعثم کوفى، احمد، الفتوح، ترجمهى محمّد بن احمد مستوفى هروى (قرن ششم قمرى)، تصحیح غلامرضا طباطبایى مجد، چاپ اول (انتشارات آموزش انقلاب اسلامى، 1372).
ـ ابناعثم کوفى، احمد، الفتوح، (لبنان، انتشارات دار الندوة الجدید).
ـ ابنالاثیر، الکامل فى التاریخ، تحقیق مکتب التراث، چاپ اول، (دار احیاء التراث العربى).
ـ ابن جعفر، قدامة، الخراج و صناعة الکتابة، شرح و تعلیق الدکتور محمّد حسین الزبیدى، (نشر 1981).
ـ ابنخلدون، عبدالرحمن (732ـ808 ق)، تاریخ ابنخلدون، چ دوم (لبنان، دارالفکر، 1408 ق).
ـ ابن شیبه، تاریخ المدینة المنورة، ج 3 (بیروت، دارالفکر، بىتا).
ـ ابنکثیر دمشقى، البدایه و النهایه (بیروت، دارالمعرفة، 1419ق).
ـ الاتابکى، النجوم الزاهره فى ملوک مِصر و القاهرة، (مصر).
ـ احمد بن ابى یعقوب، تاریخ الیعقوبى، (قم، انتشارات الشریف الرضى، 1373ـ1414).
ـ البلاذرى، ابى الحسن، فتوح البلدان، (لبنان، دار الکتب العلمیه).
ـ جامعهى مدرسین حوزهى علمیهى قم، پول و نظامهاى پولى (قم، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى، 1375ش).
ـ الدینورى، ابوحنیفه احمدبن داود، الاخبار الطوال، تحقیق عبدالمنعم عامر.
ـ الذهبى، احمدبن عثمان، تاریخ الاسلام (بیروت، دارالکتاب العربى، 1410ق).
ـ الطَبرىّ، لابى جعفر محمّد بن جَرْیر، تاریخ الطبرى (تاریخ الامم و الملوک)، تحقیق محمّد ابوالفضل ابراهیم (لبنان).
ـ العَصْقرى، تاریخ خلیفة بن خیّاط، تحقیق سهیل زکار (بیروت، دارالفکر، 1414ق).
ـ فهمى محمد، عبدالرحمن، فجر السکة العربیه (مصر، مطبعة دارالکتب، 1965م).
ـ قرضاوى، یوسف، فقه الزکاة، ج 1 (لبنان، انتشارات الرسالة، 1981م).
ـ مسعودى، مروج الذهب و معادن الجوهر، چاپ اول (بیروت، دارالاندلس، 1965).
ـ هندى، کنز العمال فى سنن الاقوال و الافعال، ج 6 (بیروت، مکتبة التراث الاسلامى، 1397ق).
ـ یعقوبى، احمدبن اسحاق، البلدان، ترجمه محمدابراهیم آیتى (تهران، شرکت انتشارات علمى و فرهنگى، 1381ش).
این نوشتار در صدد برآورد کمى غنایم جنگى عصر خلفاى راشدین است و در پایان اشارهاى مختصر به برخى پیامدهاى آن خواهد داشت.
مقدمه
در مقدمه چند مطلب، براى بهرهبردارى بیشتر از مطالب آتى ذکر مىشود:
1. نقلهاى مختلفى دربارهى مقدار غنایم، جزیه و خراج بعضى مناطق، در منابع تاریخى آمده است. این امر ممکن است بدان جهت باشد که اهالى مناطق فتح شده در فرصتهاى به دست آمده قیام کرده، ولى مجددا به تصرف سپاه اسلام درمىآمدند یا صلح مىکردند و در فتحهاى بعدى جزیه و غنایم دیگرى به دست مىآمد.
2. بعضى از منابع تاریخى براى یک منطقهى فتح شده، جزیه و غنیمت را با هم ذکر کردهاند؛ چون در ابتداى جنگ ممکن است غنیمت نصیب سپاه اسلام شده، آنگاه صلح شده و جزیه گرفته باشند.
3. وجه المصالحهاى که به سالانه یا جزیه بودن آن تصریح نشده است، در شمار غنایم محسوب مىشود.
4. براى شهرهایى که با جنگ فتح شدند ولى غنایم آنها بیان نشده است، متوسط مجموع غنایم شهرهایى که غنایم آنها معلوم است محاسبه مىشود؛ چرا که تعیین حدود مقدار غنایم با انحراف معیار منطقى و معقول، امرى غیر صواب به نظر نمىرسد.
5. در برخى جنگها تعداد سربازان و سهم سواره و پیاده معلوم است، ولى نسبت سواره به پیاده مشخص نیست. در این گونه موارد نسبت سواره را32 در نظر مىگیریم. این نسبت در جنگ نصیبین در سال 17 و زالق در سال 30 تصریح شده است و اکثر جنگها نیز بعد از سال 16 واقع شده که هر روز بر اثر فتوحات و به چنگ آوردن اسبهاى بیشتر، بر تعداد سربازان سواره نسبت به پیاده افزوده مىشد. این گونه محاسبهى برآورد حداقل غنایم، منطقى است.
6. اگر در محاسبهى مقدار غنایم منطقهاى، نیاز به نسبت سهم سواره به پیاده باشد، سهم سوار را دو برابر سهم پیاده در نظر مىگیریم. در برآورد غنایم معلوم خواهد شد که این نسبت یک امر مسلم براى تقسیم غنایم جنگى بود.
7. دینار را بر اساس رابطهى یک به ده درهم تبدیل مىکنیم و حجم مجموع غنایم را بر اساس درهم بیان مىکنیم.
8. اگر جنس غنایم نقدى به درهم یا دینار ذکر نشده باشد، در صورتى که منطقهى فتح شده در قلمرو ایران باشد، آن را به درهم (پول رایج ایران در آن زمان) و اگر در قملرو روم بوده باشد آن را به دینار (پول رایج روم در آن زمان) محاسبه مىکنیم.
مقدار کمّى غنایم شهرها
حضرموت و قبایل کِنده و سکاک: این منطقه در زمان ابوبکر (11 ق) با جنگ فتح شد،1 اموال و مواشى آنها به غنیمت گرفته شد2 و زنان و اولاد آنها به اسارت درآمدند؛3 اسراى زن 000/1 نفر بودند،4 خمس غنایم و اسرا به مدینه فرستاده شد و بین مردم مدینه تقسیم گردید5 و باقیماندهى غنایم بین جنگجویان مسلمان تقسیم شد.6
عمان: این شهر نیز در زمان ابوبکر (11 ق) با جنگ فتح گردید7 و 000/4 اسیر8 و غنایمى از انواع اموال بهدست آمد.9 کشتههاى مرتدین 000/10 نفر بودند.10 خمس غنایم را نزد ابوبکر به مدینه فرستادند.11
قبیلهى اسد و غطفان و فزاره: این قبایل در زمان ابوبکر (11 ق) با جنگ فتح گردیدند،12 خالد بعد از فتح، غنایم و اسیر گرفت13 و غنایم و اسرا به مدینه فرستاده شدند.14 تعداد اسرا 31 نفر بود.15
بحرین و جزیرهى دارین: این مناطق در زمان ابوبکر (11 ق) با جنگ فتح گردید،16 اموال زیادى به غنیمت گرفته شد و عدهاى نیز بهدست مسلمانان اسیر شدند.17 سهم سوار 000/6 و سهم پیاده به 000/2 رسید.18 تعداد سپاهیان مسلمان بیش از 000/6 نفر بود.19 خمس غنایم نزد ابوبکر فرستاده شد.20
سهم پیادهها000/000/4 = 000/2 × 000/2
سهم سوارهها 000/000/24 = 000/4 × 000/6
سهم جنگجویان (5 /4غنایم) 000/000/28 = 000/000/4 + 000/000/24
کل غنایم21 این جنگ 000/000/35 =4/ 5 × 000/000/28
مَهْرَة: این منطقه در زمان ابوبکر (11 ق) فتح شد،22 اموال و اسیران زیادى نصیب مسلمانان شد23 و 000/2 اسب به غنیمت گرفته شد.24 خمس آن نزد ابوبکر فرستاده شد25 و بقیه بین لشکر تقسیم گردید.26
کاظمهى عراق (جنگ ذات السلاسل): این منطقه در زمان ابوبکر (12 ق) با جنگ فتح شد.27 تعداد لشکریان مسلمان 000/18 نفر،28 سهم سوار 000/1 درهم و پیاده 3/1 آن بود.29 لباس و کلاه فراوانى از سربازان بهدست آمد که یکى از آنها 100 هزار درهم ارزش داشت و ابوبکر آن را به خالد بخشید.30 خمس غنایم به مدینه فرستاده شد.31 طبق این فرض که سهم سواره3/2 و پیاده 3/1 بود، کل غنایم عبارت است از: سهم سوار 000/000/12 سهم پیاده 00/000/2 سهم جنگجویان 000/000/14 و حداقل کل غنایم نقدى 000/500/17.
مذار (الثَّنْى): این منطقه در زمان ابوبکر (12 ق) با جنگ فتح شد.32 سهم سوار در این جنگ بیش از جنگ ذات السلاسل بود.33 زن و فرزند جنگآوران را اسیر کردند.34 کشتههاى دشمن 000/30 نفر بود.35 خمس غنایم به مدینه فرستاده شد و بقیه بین سپاهیان تقسیم گردید.36 سربازان مسلمان 000/10 نفر بودند.37
هر چند گفته شده سهم سواره در این جنگ بیش از جنگ ذات السلاسل بود، ما مبنا را همان مقدار جنگ ذات السلاسل قرار مىدهیم تا حداقل آن را مشخص کنیم. تعداد پیاده تقریبا 3334 نفر و سواره 6666 نفر بود؛ بنابراین، غنایم این جنگ به این نحو است: سهم سوارهها 000/667/6، پیادهها 000/111/1، سهم جنگجویان 000/778/7 و حداقل غنایم 500/722/9.
امغیشیا: این شهر در زمان ابوبکر (12ق) با جنگ فتح شد.38 سهم سوار 1500 درهم شد.39 آنچنان غنیمت گرفتند که هرگز چنین نگرفته بودند.40 غنایم نزد ابوبکر فرستاده شد.41 لشکریان اسلام 000/18 نفر بودند؛42 در نتیجه، سهم سوارهها 000/000/18، پیادهها 000/000/3، جنگجویان 000/000/21 و کل غنایم 000/250/26 بود.
اهل نهرالتمر: این قبیله در سال 12 قمرى در مقابل 000/12 درهم با مسلمانان صلح کرد.43
الزّاره (ناحیهاى در بحرین): این ناحیه در زمان خلافت ابوبکر (13 ق) با جنگ فتح شد. غنایم بهدست آمده نزد ابوبکر فرستاده شد و به هر فرد در مدینه یک دینار رسید.44
بر اساس تحقیقات، جمعیت مدینه در سال 10 قمرى، حداقل 000/60 نفر بود.45 با توجه به اینکه به طور مرتب، افرادى جنگجو از مدینه به میادین جنگ مىرفتند و از طرف دیگر، به دلایل مادى و معنوى افرادى از اطراف به مدینه هجرت مىکردند، اگر جمعیت مدینه را در سال 13 قمرى در همان حد فرض کنیم، غیر معقول به نظر نمىآید. پس مىتوان گفت 000/60 دینار یا 600 هزار درهم غنیمت وارد مدینه شد.
یرموک: این ناحیه در زمان عمر (13 ق) با جنگ فتح شد.46 تعداد افراد مسلمین به قولى 000/46 نفر47 و به قول دیگر 000/24 نفر48 بود. حداقل 120 هزار نفر از دشمن کشته شدند.49 سهم سوار 500/1 دینار = 000/15 درهم شد.50 سهم سوار در این نبرد 000/24 دینار = 240 هزار درهم و سهم پیاده 000/8 دینار = 000/80 درهم و به مقدار دینار هم نقره و درهم به آنها رسید.51 غنایم و جواهرات فراوان و 000/40 اسیر گرفتند.52 خمس غنایم به مدینه فرستاده شد و بقیه بین لشکریان تقسیم شد.53
منابع تاریخى در بعضى از ارقام ذکر شده، مثل تعداد لشکریان مسلمانان، سهم غنایم ایشان و تعداد کشتههاى دشمن، اختلاف دارند؛ اما به نظر مىرسد تعداد لشکریان اعراب مسلمان حداقل 000/46 نفر بوده که در چند مرحله به یرموک رسیدند و فقط در یک مرحله 000/27 نفر بودند. سهم سربازان از غنایم نیز به نظر مىآید 000/24 دینار و 000/8 دینار بوده است، اگر چه ممکن است همهى آن از خود جنگ یرموک بهدست نیامده و بخشى از آن در جنگهاى قبلى و در مسیر لشکریان تا یرموک بهدست آمده باشد؛ بنابراین ممکن است فقط در خود یرموک سهم سوار 500/1 دینار باشد و بقیه از مناطق دیگرى که بعد از یرموک تقسیم شدهاند باشد؛ اما ممکن است تعداد کشتههاى دشمن 120 هزار یا 105 هزار نفر باشد، لکن ما مبنا را 105 هزار قرار مىدهیم؛ بنابراین، سهم پیاده 000/392/349/1، سواره 000/824/095/8، سهم جنگجویان 000/216/445/9 و حداقل کل غنایم 000/520/806/11 بود.
دمشق: این شهر در زمان عمر (13 ق) با سپاه اعراب مسلمان به جنگ برخاست و سپس صلح کرد54 که مبلغ 100 هزار دینار مساوى 1 میلیون درهم وجه المصالحه دریافت شد.55 خمس آن به مدینه فرستاده شد و بقیه بین لشکریان تقسیم گردید. لشکر 000/37 نفر بودند.56
قادسیه: این منطقه در زمان عمر (14 ق) با جنگ فتح شد.57 موقع غنایم، لشکر اسلام حدود 000/30 نفر بودند.58 تعدادى اسیر و اموال و اشیا بهدست آمد که قیمت آنها را کسى نمىدانست.59 تعداد کشتههاى دشمن در میدان قادسیه 000/10 نفر بودند.60 آن قدر غنایم جمعآورى شد که قبل و بعد از قادسیه هرگز مثل آن بهدست نیامد.61 درفش کاویان 1 میلیون و 200 هزار درهم،62 کلاه جنگى رستم 100 هزار درهم،63 لباسهاى جنگى او 000/70 درهم،64 گاو و گوسفند و غذاهاى فراوان،65 000/30 دینار،66 سهم سوار 000/14 درهم67 و سهم پیاده 100/7 درهم68 شد. با این حساب، سهم سوار 000/000/280، پیاده 000/000/71، سهم جنگجویان 000/000/351 و حداقل کل غنایم نقدى، 000/750/438 بود.
مداین: این شهر در زمان عمر (16 ق) با جنگ فتح شد.69 سربازان اسلام 000/60 نفر سواره70 بودند که به هر نفر 000/12 درهم رسید.71 از بیتالمال مداین، لباس، کالا، جواهرات و ... فراوان بهدست آمد،72 به طورى که تعیین قیمت آن ممکن نبود.73 گاو، گوسفند، شتر و غذاهاى بىشمار نصیب مسلمانان شد.74 در بیت المال مداین 3 میلیارد درهم وجود داشت.75 قطعهاى از فرش 600/3 متر مربعى بهارستان76 که به على علیهالسلام رسید و بهترین آن هم نبود، با این حال 000/20 درهم ارزش داشت.77 خمس غنایم، بعد از جدا کردن، به مدینه فرستاده شد و بین اهل مدینه78 و ما بقى بین سربازان تقسیم گردید.79
در بعضى منابع تاریخى مقدار موجودى بیتالمال را برابر 1210×3 درهم ذکر کردهاند، که نصف آن را رستم، هنگام حرکت به طرف قادسیه با خود برده و بقیه را در بیتالمال مداین باقى گذاشته بود،80 ولى ما در اینجا مبنا را مقدارى قرار مىدهیم که بهدست سربازان رسید؛ زیرا معلوم نیست همهى آنچه رستم در بیتالمال مداین باقى گذاشته بود بهدست سربازان رسید یا بخشى از آن؛ از منابع تاریخى مىتوان استنباط کرد که بخشى از آن در نبرد مداین بهدست سربازان اسلام افتاد؛ بنابراین سهم سربازان و کل غنایم را مىتوان بدین نحو حساب کرد: سهم سربازان، 000/000/720 و حداقل کل غنایم نقدى 000/000/900 بود.
جلولاء: این شهر در زمان عمر (16 ق) با جنگ فتح شد.81 تعداد سپاهیان مسلمان 000/12 نفر بودند.82 کشتههاى دشمن به 100 هزار نفر رسید.83 طلا، جواهرات و اشیاى زینتى فراوانى از قبیل مجسمههاى طلایى و ... بهدست آمد.84
آنقدر غنیمت گرفتند که هرگز مثل آن بهدست نیامد.85 تعداد اسرا به حدى زیاد بود که عمر مىگفت: خدایا از اسراى جلولاء به تو پناه مىبرم.86 غنایم جلولاء به 30 میلیون درهم و خمس آن به 6 میلیون درهم رسید.87 به هر یک از سربازان اسلام 000/9 درهم و 9 حیوان رسید.88 خمس غنایم به مدینه نزد عمر فرستاده شد.89
منابع تاریخى از یک طرف مقدار غنایم جلولاء را 30 میلیون درهم و از طرف دیگر، تعداد سربازان را 000/12 نفر ذکر کردهاند که به هر نفر 000/9 درهم رسید، و این دو با هم نمىسازد. بعضى از منابع نیز هر دو را با هم ذکر کردهاند. عدم سازگارى این دو نقل بدین جهت است که وقتى به هر سرباز 000/9 درهم برسد، مقدار کل غنایم عبارت خواهد شد از: کل سهم سربازان (54 غنایم) 000/000/108، کل غنایم، 000/000/135.
در نتیجه، این دو نقل، در مقدار کل غنایم و در مقدار خمس آن با هم ناسازگارند.
ولى به نظر مىرسد که با اضافه کردن اشیاى دیگر، مثل طلا و جواهرات و اسرا به غنایمِ نقدى، این ناسازگارى رفع خواهد شد و مقدار هر سهم را مىتوان 000/9 درهم و 9 حیوان، و در نتیجه مقدار غنایم جلولاء را 135 میلیون درهم و تعداد 000/108=000/12×9 حیوان (از قبیل گاو، گوسفند و شتر و ...) و احیانا تعدادى اسیر و... دانست که خمس آنها لااقل 27 میلیون درهم نقد و 000/36 حیوان است.
قیساریه: این شهر در زمان عمر (15 ق) به جنگ برخاست90 و سپس صلح برقرار شد.91 تعداد کشتههاى دشمن به 100 هزار نفر92 و تعداد اسرا به، 000/4 نفر رسید93 و 000/20 دینار یا 200 هزار درهم وجه المصالحه دریافت شد.94
خمس غنایم95 و اسرا به مدینه نزد عمر فرستاده شد.96 اسرا بین یتیمان مدینه تقسیم شدند که بعضى براى نوشتن و بعضى براى کارکردن گمارده شدند.97
با توجه به اینکه وجه المصالحه در حکم غنایم بوده و خمس آن متعلق به حکومت بود. در این نبرد، 000/20 دینار، بخشى از غنایم بهدست آمده بود؛ زیرا شکى نیست در جنگى که تعداد کشتههاى آن 100 هزار نفر و اسراى آن 000/4 نفر بوده غنایم، بسیار بیش از مقدار وجه المصالحه بوده است.
رُقّه: این شهر در زمان عمر با سپاه اعراب مسلمان صلح کرد و 000/20 دینار = 200 هزار درهم وجه المصالحه از آنها دریافت شد. اهل رُهّا و حرّان98 نیز در زمان عمر با سپاه اسلام صلح کردند و از هر یک از آنها 000/20 دینار یا 200 هزار درهم وجه المصالحه دریافت شد.99 از این سه شهر، مقدار 600 هزار درهم غنیمت بهدست آمد.
عین الوردة (راس العین): این شهر در زمان عمر با لشکر اعراب صلح کرد و از آنها 000/30 دینار = 300 هزار درهم وجه المصالحه دریافت شد.100
قرقیسیا: اهل این شهر در زمان عمر ابتدا با اعراب مسلمان به جنگ برخاسته، آنگاه صلح کردند و از آنها 000/3 دینار یا 000/30 درهم وجه المصالحه دریافت شد.101 اهل سِنجار نیز مثل اهل قرقیسیا عمل کردند.102
آمد: اهل این شهر در زمان عمر با مسلمانان صلح نمودند و از آنها 000/5 دینار = 000/50 درهم وجه المصالحه دریافت شد.103
میّا فارقین: اهل این شهر در زمان عمر با سپاهیان مسلمان صلح نمودند و از آنها 000/3 دینار = 000/30 درهم نقدا دریافت شد.104
نصیبین: این شهر در زمان عمر (17 ق) به تصرف سپاه اسلام در آمد،105 تعداد سربازان 000/5 نفر بودند106 که به هر یک از آنها، به جز چهارپایان، برده و انواع کالاهاى گرانقیمت، 000/10 درهم رسید. خمس غنایم به مدینه نزد عمر فرستاده شد.107 در نتیجه سهم سربازان، 000/000/50 درهم و کل غنایم، 000/500/62 درهم شد.
شهرهاى لوبیة، لُبده، سبره، زویده، مراقیه در زمان عمر با اعراب مسلمان صلح نمودند و از هر یک از این شهرها، تعدادى اسیر، اسب، الاغ، گاو و گوسفند (هر کدام 300 تا) گرفتند؛108 بنابراین مجموع غنایم این شهرها 1500 اسیر، 1500 اسب، 1500 الاغ، 1500 گاو و 1500 گوسفند بود.
بُرقه: اهل این شهر در زمان خلافت عمر با لشکریان مسلمان به جنگ برخاسته، آنگاه صلح نمودند و از آنها 500 اسیر و 500 چهار پا گرفته شد.109
تستر (شوشتر): این شهر در زمان عمر (17 ق) با جنگ فتح شد.110 تعداد مسلمین بیش از 000/20 سواره و پیاده بود.111 تمام اموال و اغنام آنجا را به غنیمت گرفتند؛ از جمله: دینارهاى زیاد کسروى و طلا و جواهرات فراوان.112 غنایم بین سربازان تقسیم گردید، که سهم سواره 000/3 و سهم پیاده 000/1 درهم شد.113 خمس غنایم به مدینه نزد عمر فرستاده شد.114
بنابراین، غنایم عبارت است از: سهم پیادهها، 000/667/6، سواران 000/999/39، جنگجویان 000/666/46 و کل غنایم نقدى، 000/325/583.
نهاوند: این شهر در زمان عمر (21 ق) با جنگ فتح شد.115 تعداد سربازان مسلمان 000/30 نفر،116 و تعداد کشتههاى دشمن بیش از 100 هزار نفر بود.117 غنایم فراوانى، از جمله گنج نخیرجانَ (شامل انواع جواهرات و وسایل زینتى) بهدست آمد که 4 میلیون درهم ارزش داشت.118 خمس غنایم به مدینه نزد عمر فرستاده شد و بقیه بین سربازان تقسیم گردید.119 سهم سواره 000/6 و سهم پیاده 000/2 درهم شد.120 بنابراین، غنایم عبارت بود از: سهم سواران 000/000/120، پیادهها 000/000/20، جنگجویان 000/000/140 و کل غنایم، 000/000/175.
رى: اهل این شهر در زمان عمر (22 ق) ابتدا به جنگ با مسلمانان پرداختند، سپس صلح کردند121 و مقرر شد که 000/000/2 درهم به عنوان وجه المصالحه به صورت نقدى بپردازند.122 تعداد سپاه اسلام 000/10 نفر بود.123 خمس غنایم را به مدینه نزد عمر فرستادند.124 مقدار غنایم آن، مثل غنایم نقدى مداین 900 میلیون درهم بود.
اصفهان: اهل اصفهان در زمان عمر با فاتحان مسلمان صلح و 100 هزار درهم نقدى به ایشان پرداخت نمودند.125 تعداد سپاهیان مسلمان 000/17 نفر بود.126
آذربایجان: اهل این منطقه در دوران خلافت عمر (22 ق) ابتدا اقدام به جنگ نمودند، سپس مجبور به صلح شدند127 و 800 هزار درهم به عنوان وجه المصالحه پرداختند128 و خمس غنایم نزد عمر فرستاده شد.129
فارس و کرمان: در زمان عمر، بین لشکر اعراب مسلمان و اهالى این دو شهر جنگ در گرفت که سرانجام با پیروزى مسلمانان پایان یافت.130 تعداد مسلمین 000/17 نفر131 و تعداد کشتههاى دشمن 100 هزار نفر بود.132 خمس غنایم به مدینه نزد عمر فرستاده شد که بین مهاجرین و انصار تقسیم کرد و باقیماندهى غنایم بین سربازان اسلام تقسیم شد.133 سهم سواره بیش از 000/8 درهم و پیاده بیش از 000/4 درهم شد.134 با توجه به این مطالب، سهم پیادهها 000/668/22، سواران 000/664/90 و سهم جنگجویان 000/332/113 و حداقل کل غنایم نقدى 000/665/141 بود.
تکریت: این شهر در زمان خلافت عمر (16 ق) با جنگ به تصرف مسلمانان درآمد.135 تعداد سپاهیان عرب مسلمان در این جنگ 000/5 نفر بود.136 سهم سواره 000/3 درهم و پیاده 000/1 درهم شد.137 خمس غنایم به مدینه نزد عمر فرستاده شد.138 در نتیجه سهم پیادهها 000/667/1، سواران 000/999/9، جنگجویان 000/663/11 و کل غنایم 14578750 بود.
حمص: اهل حمص در عصر خلافت عمر (15 ق) به جنگ با مسلمانان برخاستند، ولى در نهایت مجبور به صلح شدند139 و مقرر گردید که 170 هزار دینار = 1 میلیون و 700 هزار درهم به مسلمانان پرداخت کنند.140 خمس غنایم به مدینه نزد عمر فرستاده شد.141
اسکندریه: این شهر در دوران خلافت عمر (20 ق) بعد از جنگ با اعراب مسلمان مجبور به تقاضاى صلح شد142 و مقدار 000/13 دینار = 130 هزار درهم به سپاه اسلام پرداخت کردند.143 خمس غنایم به مدینه نزد عمر فرستاده شد.144
حلب: این شهر در زمان عمر با صلح فتح شد و 000/30 دینار = 300 هزار درهم پرداخت کردند.145
أبَلّه: این شهر نیز در زمان خلافت عمر (14 ق) با جنگ به تصرف سپاه اسلام درآمد. تعداد سربازان مسلمان 300 نفر بود که به هر نفر 2 درهم و مقدارى کالا رسید. تعدادى اسیر و سلاح و دیگى مسى با 000/80 مثقال طلا و اساس داخل آن را به غنیمت گرفتند.146
هر مثقال برابر یک دینار رومى بود؛147 بنابراین:درهم 000/800=10×000/80
درهم 600/800=000/800+600
خراسان (شامل شهرهاى آن): این منطقه در زمان عمر (22 ق) به تصرف اعراب مسلمان درآمد. تعداد سپاه اسلام 000/20 بود.148
در این جنگ، همچون جنگ قادسیه، سهم سواره 000/14 درهم و پیاده 100/7 درهم بود؛ در نتیجه، سهم سواران 000/662/186، پیادهها 700/335/47، جنگجویان 700/997/233 و کل غنایم 125/497/292 شد.
همدان: اهالى این شهر در زمان عمر (22 ق) به جنگ با مسلمین برخاسته، آنگاه خواستار صلح شدند.149 و مقرر شد 100 هزار درهم پرداخت نمایند.150
رامهرمز: اهل آن در دوران خلافت عمر ـ بعد از اقدام به جنگ با پرداخت 800 یا 900 هزار درهم تن به صلح دادند.151
نهرتیرى: مردم آن در دوران خلافت عمر (15 ق) به جنگ با اعراب مسلمان برخاستند، آن گاه بر مقدار 1 میلیون و 100 هزار درهم صلح را پذیرفتند.152
جرزاها: جرزان در دوران خلافت عثمان بر 000/80 درهم نقد با مسلمانان صلح کرد.153
قبرص: اهالى آن در زمان خلافت عثمان (28 ق) ابتدا به جنگ با سپاه مسلمانان برخاستند، سپس با ایشان صلح نمودند.154 در این جنگ، اموال فراوان و بیش از 000/8 اسیر گرفته شد. خمس غنایم به مدینه نزد عثمان فرستاده شد و باقىمانده بین سربازان تقسیم گردید.155
افریقیه: اهالى این ناحیه در دوران خلافت عثمان (27 ق) در مقابل سپاه اسلام به جنگ پرداخت، سپس صلح را بر جنگ ترجیح داد.156 تعداد سربازان اسلام 000/23 نفر بود.157 غنایم فراوانى، مثل حیوانات، اسرا و اموال نصیب مسلمانان شد.158 مقدار 2 میلیون و 520 هزار دینار = 25 میلیون و 200 هزار درهم نقدا به عنوان وجه المصالحه به مسلمانان پرداخت شد.159 خمس غنایم براى عثمان به مدینه ارسال 160 و 54 باقىمانده بین سربازان تقسیم شد.161 سهم سواره به 000/3 دینار =000/30 درهم و پیاده 000/1 دینار=000/10 درهم رسید.162 بنابراین سهم پیادهها 000/6670/2، سواران 000/020/460 و جنگجویان 000/690/486 و کل غنایم 500/362/608 بود.
باخررزان: در زمان عثمان به تصرف اعراب مسلمان درآمد، و مقدار 000/80 درهم وجهالمصالحه از آنان دریافت شد.163
زرنج (منطقهى سیستان): اهالى آن در سال 23 قمرى، ابتدا به جنگ با سپاه مسلمانان برخاستند، سپس مجبور به صلح شدند.164 والى سیستان، هزار جام طلا را که هزار عبد آنها را حمل مىکردند به مسلمین داد.165 تعداد اسرا در این نبرد به 000/40 نفر رسید.166
زالق (منطقهى سیستان): سپاه اعراب از این شهر 000/10 اسیر و بنا به قولى 000/30 اسیر گرفت.167 تعداد مسلمین 000/8 نفر بود که به هر نفر 000/4 درهم رسید. سال فتح آن 30 قمرى بود.168 بنابراین سهم جنگجویان 000/000/32 و کل غنایم 000/000/40 بود.
شاپور: در دوران خلافت عثمان (26 ق) با پرداخت 3 میلیون و 300 هزار درهم تن به صلح داد.169
دارابجرد: در دوران خلافت عثمان (27 ق) بر مبناى پرداخت 2 میلیون و 200 هزار درهم با جنگجویان مسلمان صلح کرد.170
اَرّجان (ارمان): در دوران خلافت عثمان (27 ق) با اعراب صلح نمود171 و مقرر گردید که 2 میلیون و 200 هزار درهم پرداخت کنند.172
اهل قصور و مداین: در دوران خلافت عثمان (27 ق) بر مقدار 200 هزار رطل طلا با سپاه اسلام صلح کرد.173 هر رطل برابر 90 مثقال174 و هر مثقال از نظر وزن برابر یک دینار است.175
بنابراین، مىتوان به این صورت محاسبه نمود:
مثقال (دینار) 000/000/18=90×000/200
به درهم 000/000/180=10×000/000/18
زرنج (از منطقهى سیستان): اهالى آن در سال 32 قمرى به جنگ با مسلمانان برخاستند، آنگاه صلح را پذیرفتند176 و با 200 هزار درهم و 000/2 عبد صلح واقع شد.177
نیشابور (منطقهى خراسان): اهل آن در دوران خلافت عثمان (31 ق) به جنگ با اعراب برخاستند آنگاه با مبلغ 1 میلیون درهم صلح شد.178
قهستان (منطقهى خراسان): در دوران خلافت عثمان (30 ق) ابتدا به جنگ با سپاه اسلام برخاستند، آنگاه مجبور به صلح شدند.179 صلح بر مبلغ 600 هزار درهم واقع شد.180
ابیورد (منطقه خراسان): در دوران خلافت عثمان بر اساس پرداخت مبلغ 400 هزار درهم صلح را پذیرا شدند.181
طوس (منطقهى خراسان): مردمان آن در دوران خلافت عثمان (31 ق) بر مبلغ 600 هزار درهم با مسلمانان صلح کردند.182
جرجان یا گرگان (منطقهى خراسان): در دوران خلافت عثمان با صلح فتح شد.183 صلح بر مقدار 200 هزار و 800 درهم واقع شد.184 این مبلغ براى جنگآوران مسلمان مصرف مىشد.185
مرو (منطقهى خراسان): در زمان خلافت عثمان (31 ق) با صلح فتح شد.186 مبلغ صلح 2 میلیون و 200 هزار بود.187 بعد از فتح مرو و بعض بلاد دیگر خراسان، خراج فراوانى از هر طرف به سوى مدینه سرازیر شد به نحوى که مجبور شدند انبارهایى براى آنها بسازند.188
سرخس (منطقهى خراسان): در دوران خلافت عثمان با مبلغ 150 هزار درهم به صلح فتح شد.189
بلخ (منطقهى خراسان): در دوران خلافت عثمان (32 ق) بر مبلغ 400 هزار درهم با سپاه اسلام صلح نمود190 و گفته شده با 700 هزار درهم صلح شد.191 مقدار دوم صحیحتر است.192
طخارستان (منطقهى خراسان): اهالى آن در دوران خلافت عثمان (31 ق) به جنگ با اعراب مسلمان برخاستند، آنگاه مجبور به صلح شدند193 که قرارداد صلح بر 300 هزار درهم واقع شد.194
در مجموع حداقل غنایم شهرهاى فوق عبارت است از: 15 میلیارد و 866 میلیون و 71 هزار و 775 درهم. خمس این غنایم عبارت است از: 3 میلیاد و 173 میلیون و214 هزار و 355 درهم.
على القاعده غنایم باید به صورت نقدى و اشیاى قیمتى وارد مدینه مىشد؛ زیرا مسلمانان در دو جبههى عظیم ایران و روم جنگهاى پىدرپى داشتند و انواع غنایم بهدست مىآوردند. براى حل مشکل تقسیم غنایم غیر نقدى بین سربازان مسلمان و مشکل نگهدارى و حمل خمس آن به مدینه، معقول به نظر مىرسد که آنها را تبدیل به درهم و دینار کنند؛ علاوه بر این، از ظاهر نقلهاى تاریخى ذکر شده مىتوان استنباط کرد که علىرغم اینکه غنایم بهدست آمده معمولاً از نوع کالا بود، امّا هنگام تقسیم، در اغلب موارد، سهم سپاهیان به صورت نقدى به آنها پرداخت مىشد. البته، علاوه بر خمس، بخشى از غنایم سهم سربازان نیز باید وارد مدینه مىشد؛ زیرا تعدادى از خانوادهها و بستگان جنگجویان در مدینه سکونت داشتند.
مقدار خمسى که از شهرهاى فوق در طول حدود 30 سال وارد مدینه شد، بیش از سه میلیارد درهم بود و گاهى در برخى از جنگها، مثل یرموک، 2 میلیارد و 361 میلیون و 304 هزار درهم خمس غنایم بود که وارد مدینه مىشد.
همانطورى که از بعضى نقلهاى گذشته بر مىآید، خمس غنایم به طور غالب به محض ورود به مدینه بین مسلمانان مدینه تقسیم مىشد و حجم پول و درپى آن، تقاضا براى کالاها، با توجه به نیازهاى شدید مردم مدینه به انواع کالاهاى ضرورى، افزایش پیدا مىکرد و این امر باعث افزایش قیمتها مىشد.
وقتى خمس شهرهاى دیگرى را که مقدار غنیمت بهدست آمده از آنها بیان نشده است محاسبه و به خمس شهرهاى فوق اضافه نماییم، مقدار پول نقدى که در طول حدود 30 سال وارد مدینه شد، خیلى بیش از 3 میلیارد و 173 میلیون و 214 هزار و 355195 درهم خواهد شد.
شهرهایى که مقدار غنایم بهدست آمده از آنها بیان نشده است:
ولجه: در زمان خلافت ابوبکر (12ق) با جنگ فتح شده زن و فرزندان جنگآوران آنجا به اسارت مسلمانان درآمدند.196
دُبّا: در زمان خلافت ابوبکر با جنگ فتح شده اموالشان به غنیمت مسلمانان درآمد و 300 مرد و 400 زن و فرزند به عنوان اسیر نزد ابوبکر فرستاده شدند.197
قبیلهى خولان در یمن: این ناحیه در زمان خلافت ابوبکر (11ق) با جنگ فتح شد و غنیمت و اسرایى از آن بهدست مسلمانان افتاد.198
اهل یمامه و قبیلهى بنىتمیم: اهل آن در زمان خلافت ابوبکر (11 ق) به جنگ با اعراب برخاستند و سپس تن به صلح دادند.199 طلا، نقره، اموال فراوان، حیوانات و بردگان بسیارى به غنیمت گرفته شد.200 از هر ناحیهاى باغى نصیب مسلمانان شد.201 خمس غنایم به مدینه نزد ابوبکر فرستاده شد و بقیه بین سربازان تقسیم گردید.
عین التمر: در زمان خلافت ابوبکر (12 ق) با جنگ به تصرف سپاهیان اسلام درآمد و202 زن و فرزندان آنها به دست مسلمانان اسیر شدند.203 خمس غنایم نزد ابوبکر فرستاده شد204 و باقىماندهى غنایم بین سپاهیان تقسیم شد.205
دومة الجندل: در زمان خلافت ابوبکر (12 ق) با جنگ فتح شد.206
میسان: در زمان خلافت ابوبکر (12 ق) با جنگ فتح گردید و اسیران و غنایمى در این جنگ بهدست مسلمانان افتادند.207
حصید: در زمان خلافت ابوبکر (11 ق) با جنگ فتح گردید208 و غنایم و اسیرانى گرفته شدند.209 اسیران نزد ابوبکر فرستاده شدند.210
مُصَیّخ: این شهر در دوران خلافت ابوبکر (11 ق) با جنگ فتح گردید211 و غنایم و اسرایى نصیب مسلمانان شد.212 اسرا به مدینه نزد ابوبکر فرستاده شد.213
اُلیّس: این شهر در زمان ابوبکر (12 ق) با جنگ فتح گردید.214 سپاه مسلمانان بیش از 18 هزار نفر بودند.215 تعدادى اسیر216 و 70 هزار نفر کشته شدند217 و خمس غنایم نزد ابوبکر فرستاده شد.218
سوى: در زمان خلافت ابوبکر (13 ق) با جنگ فتح شد219 و غنایمى بهدست آمد که خمس آن به مدینه فرستاده شد.220
قَرْیتین: در دوران ابوبکر (13 ق) با جنگ به تصرف مسلمانان درآمد و در این فتح غنایمى نصیب مسلمانان شد.221
حُوّارَیْن: در دوران خلافت ابوبکر (13 ق) با جنگ به تصرف مسلمانان درآمد و اهل آنجا اسیر شدند222 و خمس غنایم به مدینه نزد ابوبکر فرستاده شد.223
ثَنِىّ: در زمان خلافت ابوبکر (12 ق) با جنگ فتح گردید و تعدادى اسیر شدند و خمس غنایم به مدینه نزد ابوبکر فرستاده شد.224
نرمیل: در زمان خلافت ابوبکر (11 ق) با جنگ فتح گردید و اسرایى نصیب مسلمانان شد و خمس غنایم نزد ابوبکر به مدینه فرستاده شد.225
توّج: در زمان خلافت عمر (23 ق) با جنگ به تصرف مسلمانان درآمد، هر چه در آنجا بود به غنیمت گرفته شد و خمس آن نزد عمر به مدینه فرستاده شد.226
مکران: در زمان خلافت عمر (23 ق) با جنگ فتح گردید، غنایم زیادى نصیب مسلمانان شد و خمس غنایم نزد عمر به مدینه فرستاده شد و بقیه بین سپاهیان تقسیم گردید.227
مَرْج راهط: در زمان خلافت ابوبکر (13 ق) با جنگ فتح گردید، افرادى به اسارت سپاه اسلام درآمد228 و خمس غنایم نزد ابوبکر به مدینه فرستاده شد.229
غوطه: در زمان خلافت ابوبکر (13 ق) با جنگ فتح شد،230 زن و بچه و اهل آنجا به اسارت درآمدند231 و خمس غنایم نزد ابوبکر به مدینه فرستاده شد.232
مرج الصّفر: در دوران خلافت ابوبکر (13 ق) با جنگ به تصرف مسلمانان درآمد،233 مال و غنایم بىشمارى نصیب مسلمانان شد234 و خمس غنایم نزد ابوبکر به مدینه فرستاده شد.235
نمارق: در دوران خلافت عمر (13 ق) با جنگ به تصرف مسلمانان درآمد، غنایم فراوان، از جمله عطر، نصیب مسلمانان شد و خمس غنایم به مدینه نزد عمر فرستاده شد.236
کسکر (سقاطیه): در زمان خلافت عمر (13 ق) با جنگ فتح گردید، غنایم فراوان، از جمله آذوقه و مخازن پادشاه به تصرف مسلمانان درآمد و خمس غنایم به مدینه نزد عمر فرستاده شد.237
بویب: در زمان خلافت عمر (13 ق) با جنگ فتح شد اسیر و غنایم فراوان از جمله گاو و گوسفند و آرد نصیب مسلمانان شد و همهى غنایم تقسیم و خمس آن به مدینه فرستاده شد.238
بعلبک: در زمان خلافت عمر (14 ق) با جنگ به تصرف مسلمانان درآمد، مال، سلاح، اسب و بردهى بىشمار گرفته شد.239 تعداد مسلمانان 51 هزار نفر بود و آن قدر از سپاه دشمن کشته شدند که روى زمین سرخ شد.240
فلسطین: در زمان خلافت عمر (14 ق) با جنگ فتح شد، غنایم و اسیر بسیار نصیب مسلمانان شد و خمس آن نزد عمر به مدینه فرستاه و باقىماندهى آن بین سپاهیان تقسیم شد.241 تعداد سپاهیان حدود 000/20 نفر بود.242
بصره: در زمان خلافت عمر (14 ق) با جنگ تصرف شد، کالا، سلاح و اسیر به غنیمت مسلمین درآمد. خمس غنایم را جدا و بقیه را بین سپاهیان تقسیم کردند. مسلمانان 300 نفر بودند.243
ماسبذان: در دوران خلافت عمر (16 ق) با جنگ فتح گردید.244 سپاه اعراب 10 هزار نفر بودند و غنیمت بىشمارى گرفتند.245
زَوْر: در دوران خلافت عمر با جنگ به تصرف مسلمانان درآمد، مسلمانان 10 هزار نفر بودند و آنقدر غنیمت گرفتند که امکان شمارش آن نبود.246
قِنّسرین (منطقهى دمشق): در دوران خلافت عمر (15 ق) با جنگ فتح شد،247 و گاو و گوسفندانى به غنیمت گرفتند248 و بخشى از آن را بین سربازان تقسیم کردند.249
خابورا:در دوران خلافت عمر با جنگ فتح شد و اموال آنجا به غنیمت مسلمانان درآمد.250 تعداد مسلمین 000/1 سوار نخبه بود.251
اهواز: در دوران خلافت عمر (17 ق) با جنگ به دست اعراب مسلمان اسلام که 10 هزار نفر بودند252 فتح گردید.253 اموال آنجا را به غنیمت گرفته،254 خمس غنایم را نزد عمر فرستادند.255
مناذر: در دوران خلافت عمر (17 ق) با جنگ به تصرف سپاه اسلام که 10 هزار نفر بودند درآمد256 و اموال آنجا به غنیمت و اهل آنجا به اسیرى درآمدند.257
نهر تیرى: در زمان خلافت عمر (17 ق) با جنگ فتح شده و غنایم فراوانى بهدست آمد.258
سوس: در دوران خلافت عمر (17 ق) با جنگ به تصرف سپاه اسلام که 10 هزار نفر بودند259 درآمد260 و هر چه آنجا بود تقسیم شد.261
قم: در زمان عمر با جنگ فتح و هر چه در آن بود جمع شد.262
طرابلس: در زمان خلافت عمر (22 ق) با جنگ به تصرف مسلمانان درآمد و هر چه در آنجا بود به غنیمت گرفته شد.263
حلوان: در دوران خلافت عمر با جنگ فتح و هر چه در آنجا بود جمع شد.264
ارمینیه: در زمان خلافت عثمان (24 ق) با جنگ به تصرف مسلمانان که 12 هزار نفر بودند درآمد و غنایم و اسیرانى بهدست مسلمانان افتادند.265
بلنجر: در دوران خلافت عمر (22 ق) با جنگ فتح و غنایمى نصیب مسلمانان شد.266
جُور (اردشیر خره): در دوران خلافت عمر (23 ق) با جنگ به تصرف مسلمانان درآمد و غنایمى بهدست آمد که خمس آن را نزد عمر فرستادند و باقىمانده را بین سپاهیان تقسیم کردند.267
سجستان (سیستان): در زمان خلافت عثمان با جنگ به تصرف مسلمانان درآمد، غنایم بىشمار و بردهى بسیار نصیب مسلمانان گردید و خمس غنایم به مدینه نزد عثمان فرستاده شد.268
پیرود یا بیرود (منطقهى اهواز): در دوران خلافت عمر (23 ق) با جنگ به تصرف سپاه اسلام درآمد، آنچه آنجا بود به غنیمت گرفته شد و خمس غنایم به مدینه نزد عمر فرستاده شد.269
کابل: در دوران خلافت عمر با جنگ به تصرف مسلمین درآمد، زنان و فرزندان اسیر شدند و اموال فراوان به غنیمت گرفته شد. خمس غنایم به مدینه نزد عمر فرستاده شد.270
طالقان: در زمان عثمان با جنگ به تصرف مسلمانان درآمد و غنایم بسیار و بردهى بىشمار در این جنگ نصیب مسلمانان شد.271
شمشاط: در دوران خلافت عثمان به تصرف مسلمانان که 16 هزار نفر بودند درآمد و غنایم بسیار و اسراى فراوان نصیب مسلمانان شد.272
بَیْلَقان، حص بَرْدعُة (دو شهر): در دوران خلافت عثمان به تصرف اعراب مسلمان درآمد و مال المصالحه دریافت شد.273
شروان: در زمان عثمان به تصرف اعراب مسلمان درآمد و وجه المصالحه دریافت شد.274
فیلان، لَکْرو طبرستان (سه شهر): در زمان عثمان به تصرف مسلمانان درآمد و تحفهها و هدایا به مسلمین تقدیم کردند.275
خلاط: در زمان عثمان به تصرف مسلمانان درآمد، زن و فرزندان آنها اسیر و مال و ظرایف بسیار به غنیمت گرفته شد.
سند (هند): در سال 39 قمرى حارث بن مره عبدى با اجازهى امیر المؤمنین علیهالسلام 276 و به امر او براى جهاد و غزا به کشور سند رفت و غنایم بسیار و بردهى بىشمار گرفت و در یک روز هزار اسیر تقسیم نمود.277
اگر متوسط غنایم شهرهایى را که غنایم آنها مشخص شده براى تعیین حدود غنایم سایر شهرها محاسبه نماییم هر چند این محاسبه دقیق نیست، از مقدار تقریبى غنایم نیز مىتوان به پیامدهاى اقتصادى آن، از جمله تغییر قیمتها دست یافت.
ممکن است این اشکال به ذهن برسد که دلیل ذکر نشدن مقدار غنایم برخى شهرها در منابع تاریخى، ناچیز بودن مقدار آن باشد؛ بنابراین اگر متوسط غنایم برخى شهرها براى آن مناطق محاسبه گردد، غیر واقعى خواهد بود. در پاسخ اشکال بالا کافى است توجه شود که منابع تاریخى مطالبى دربارهى آن شهرها نقل مىکنند که اشکال بالا را غیر موجه مىنماید. برخى از این نقلها بدین قرارند:
ـ در فتح «مرج الصفر» مال و غنایم بىشمار نصیب مسلمانان شد.278
ـ در فلسطین، غنایم و اسیر بسیار نصیب مسلمانان شد.279
ـ در زَور، آنقدر غنیمت گرفتند که امکان شمارش نبود.280
ـ در طالقان غنایم بسیار و بردهى بىشمار نصیب مسلمانان شد.281
ـ در شمشاط غنایم بسیار و بردهى بىشمار نصیب مسلمانان شد.282
در مورد تعداد مسلمانان موقع حمله به برخى از این شهرها از منابع تاریخى بر مىآید که: در حمله به فلسطین 20 هزار، در شمشاط 16 هزار، در ارمینیه 12 هزار، در ماسبذان، زور، اهواز، مناذر،283 هر کدام 10 هزار و اُلیّس 18 هزار نفر بودند. در حالىکه در بسیارى از شهرهایى که غنایم فراوان از آنها بهدست آمده است، تعداد سپاهیان در همین حدود یا کمتر از آن بود.
همچنین براى نشان دادن گستردگى جنگهاى این شهرها مىتوان اشارهاى هم به تعداد کشتههاى دشمنان نمود: در اُلیّس 70 هزار، در قیساریه 100 هزار و در عمان 10 هزار نفر و ... بودند.284
منابع تاریخى براى شهرهایى که از آنها غنایم فراوان نقدى بیان کردهاند، تعداد جنگجویان و رقم کشتههاى دشمنان را مثل بالا ذکر کردند؛ بنابراین، اگر متوسط غنایم نقدى شهرهایى که غنایم آنها مشخص شده است را براى سایر شهرهایى که غنایم از آنها گرفته شده ولى مقادیر آنها بیان نشده است محاسبه کنیم، داراى انحراف معیار غیر منطقى نخواهد بود و، در نتیجه، مىتوانیم تغییر قیمتها و پیامدهاى اقتصادى را براساس آن تحلیل کنیم.
البته رقم بسیار بزرگ مربوط به غنایم جنگ یرموک را که باعث انحراف فوق العاده زیادى مىشود، از مجموعهى غنایم خارج مىکنیم و بدین وسیله متوسط عدد بهدست آمده، داراى حداقل انحراف معیار و منطقىتر خواهد بود.
بنابر مطالب بالا، تعداد شهرهایى که غنایم آنها حساب شده است 52 مورد و مقدار غنایم آنها عبارت است از 4 میلیارد و 59 میلیون و 551 هزار و 775 درهم و مقدار متوسط غنیمت هر شهر عبارت است از:
درهم 764/116/305 = 52 00 775/071/866/15
شهرهایى که مقدار غنیمت گرفته شده از آنها بیان نشده است، عبارتاند از: حضرموت، عمان، قبیلهى اسد و غطفان، مَهْرَة، قبرص، زرنج، ولجه، دُبّا و 57 شهر285 دیگر که در مجموع به 65 شهر مىرسد. که با توجه به مقدار متوسط غنایم، مىتوان غنایم نقدى این شهرها را به نحو زیر محاسبه نمود:
درهم 693/589/832/19 = 764/116/305×65
خمس این مقدار برابر است با درهم 938/517/966/3 = 5 00 693/589/832/19
اگر این خمس با خمس قبلى جمع شود، مقدار آن برابر است با:
درهم 293/732/139/7 = 355/214/173/3 + 938/517/966/3
بنابراین، در طول حدود 30 سال، تقریبا به مقدار 7 میلیارد و 139 میلیون و 732 هزار و 293 درهم پول از شهرهاى فتح شده وارد مدینه شد.
مقدار فوق، غیر از غنایم شهرهایى است که به جنگ با سپاه اعراب قیام مىکردند و بعد از مدتى جنگ و غنیمت گرفتن، سپاه دشمن درخواست صلح مىکرد و صلح بین آنها واقع مىشد. ما در اینگونه موارد که مقدار غنایم آنها مشخص نبود، فقط مقدار وجه المصالحهى معلوم را به عنوان غنیمت محاسبه نمودیم. تعداد این شهرها که قبلاً ذکر شده است، کم نیست. همچنین باید یادآورى کنیم که احتمالاً تعداد شهرهایى که مسلمانان در هنگام جنگ از آنها غنیمت، وجه المصالحه و هدیه گرفتند، بیش از آن چیزى است که ما از منابع تاریخى بهدست آوردهایم.
رقم خمسى که محاسبه کردیم، عدد نجومى به نظر مىرسد، امّا همانگونه که پیامبر اسلام صلىاللهعلیهوآله پیشگویى فرموده بودند، درِ گنجهاى دو امپراطورى جهان آن روز ـ ایران و روم ـ به سوى مسلمانان باز شده بود.
برخى پیامدهاى اقتصادى
1. تأثیر غنایم بر سطح عمومى قیمتهاى مدینه و اطراف آن
براساس رابطهى (اتحاد) مقدارى پول (MV=PY) مطلب فوق را مورد بررسى قرار مىدهیم اگر V (سرعت گردش پول) V را ثابت و برابر با یک فرض کنیم،286 سمت چپ اتحاد فوق، M (حجم پول) بیش از هفت میلیارد درهم در 30 سال افزایش نشان مىدهد. در صورتى این افزایش حجم پول قادر نبود P (سطح قیمتها) را افزایش دهد که مقدار Y (کالاهاى قابل مبادله) نیز به تناسب Mافزایش یابد. چنین افزایش متناسبى بسیار بعید به نظر مىرسد. در نتیجه، میزان افزایش P(سطح عمومى قیمتها) بیش از افزایش متناسب Y (کالاهاى قابل مبادله) بود و این امر همان افزایش سطح عمومى قیمتها در صدر اسلام است. شاهد روشن این تحلیل، سه روایتى است که در کتب روایى آمده است:
عمربن شعیب نقل مىکند:
در زمان ابوبکر، هنگامى که مال فراوان شد و قیمت شتر افزایش یافت، او براى اهل قریه قیمت هر صد شتر را ششصد تا هشتصد دینار تعیین کرد.287
ابوداود مىنویسد:
دیهى قتل در زمان پیامبر صلىاللهعلیهوآله 800 دینار یا 000/8 درهم بود. وقتى که زمان خلافت عمر شد، وى خطبهاى خواند و گفت: قیمت شتر بالا رفته است؛ سپس دیه را براى صاحبان دینار 000/1دینار و براى صاحبان درهم 000/12درهم قرار داد.288
ابن سعد مىنویسد:
در زمان عثمان، مال چنان زیاد شد که گاهى کنیزى به مقدار وزن خود از درهم، و اسبى به صد هزار و درخت خرمایى به هزار درهم فروش مىرفت.289
با مراجعه به کتابهاى لغت درمىیابیم که واژهى مال در صدر اسلام گاهى در معناى عام، یعنى هر چیز با ارزش و گاهى در معناى خاص، یعنى درهم و دینار، به کار برده مىشد و کاربرد دومى اصل بود؛ بنابراین، دور نمىنماید که منظور از مال در دو نقل پیشگفته، درهم و دینار باشد؛ به دیگر سخن، مىتوان گفت حجم پول افزایش یافته بود.
به نظر مىآید که افزایش قیمت کنیز، اسب و درخت خرما در نقل آخر، همراه با کمى اغراق باشد، اما از مجموع آنچه ذکر شد برمىآید که سطح قیمتها افزایش یافته بود؛ چرا که علت افزایش قیمتها را به افزایش درهم و دینار نسبت داده است و زمانى، شتر، اسب و کنیز از قبیل کالاهایى بودند که تا حد زیادى، تغییر قیمت آنها نمایانگر تغییر سطح قیمتها بوده است.
آیا این تغییرات در کوتاهمدت اتفاق مىافتاد یا جریان افزایش سطح عمومى قیمتها مدت زیادى ادامه مىیافت؟ آنچه روشن است، پدیدار شدن تورّم در کوتاهمدت است، اما داورى در مورد تورّم بلندمدت، با توجه به منابع روایى و تاریخى، کارى مشکل به نظر مىرسد؛ بلکه مىتوان شواهدى ارائه داد که تورّم شدید، به گونهاى که عرف آن زمان در رفتارهاى اقتصادىاش در قبال آن از خود واکنش آشکار نشان دهد، رخ نمىداد. این شواهد عبارتاند از:
الف) تورّم، زمانى معنا پیدا مىکند که در داد و ستدها، کالاها با پول مبادله گردند؛ زیرا تورّم، چیزى جز کاهش ارزش پول نیست. بخش مهم و گستردهى دادوستدهاى مردم در صدر اسلام، مبادلهى کالا به کالا بود. اگر جریان تورّم ادامه پیدا مىکرد، به مرور مبادلهى کالا با پول جاى خود را به مبادلهى کالا با کالا مىداد و این امر از ادامهى تورّم جلوگیرى مىکرد، یا میزان آن را در بلندمدت کاهش مىداد.
ب) جریان آزاد تجارى بین عربستان و ایران و روم، به ویژه پس از فتح سرزمینهاى ایران و روم از اوایل دههى دوم هجرى، هر گونه افزایش تقاضاى یک کالا نسبت به عرضهى آن را از راه واردات آن کالا پاسخ مىداد. بهویژه این پاسخ در بلندمدت، با لحاظ اینکه پولهاى جارى در صدر اسلام، همان درهم و دینارهاى ایرانى و رومى بودند، نمایان مىشد.
ج) اگر ارزش درهم و دینار کاهش پیدا مىکرد، با توجه به هزینهى اندک ذوب آنها، که در حد یک در صد بود،290 افراد به خلاف خطر احتمالى، به ذوب و بدل کردن آنها به شمش و جواهرات زینتى دست مىزدند و این امر در بلندمدت از حجم پول مىکاست و در نتیجه، تورّم در بلندمدت تعدیل و کنترل مىشد.
د) بخشى از خمس درهمها و دینارهاى به غنیمت گرفته شده صرف هزینههاى جنگى مىشد. از منابع روایى و تاریخى نتوانستیم نشان دهیم که خمس غنایم در خود همان شهرها به مصرف هزینههاى جنگى مىرسید، اما به یقین بخشى از آنها را صرف سربازان و هزینههاى جنگى در مناطقى غیر از مدینه و اطراف آن مىکردند که این امر از حجم مصرف درهم و دینارهاى وارد شده به مدینه در خود مدینه و اطراف آن مىکاست و، در نتیجه، اثر افزایش قیمت ناشى از آنها را در مدینه و اطرافش کاهش مىداد.
2. تأثیر غنایم بر تولید و درآمد
غنایم از اقلام مختلفى از جمله درهم و دینار و اسرا تشکیل مىشد. حجم عظیمى از درهم و دینارها، شامل خمس و سهم جنگجویان، همراه با اسراى فراوانى از شهرهاى مختلف و دوردست جمعآورى و به مدینه منتقل و اکثر آنها بین مسلمانان مدینه و اطراف آن تقسیم مىشد. در نتیجهى این وضعیت، علاوه بر آشفتگى و ناامنى در مناطقى که به جنگ با سپاه مسلمانان اقدام مىکردند، به شدت حجم عظیمى از نیروهاى انسانى آنجا، به سبب اسارت، کم مىشد؛ همچنین دارایى نقدى مردم آنجا که سرمایهى نقدى تولیداتشان محسوب مىشد، کاهش مىیافت. نتیجهى چنین وضعیتى، حداقل، کاهش تولید و درآمد آن مناطق در کوتاهمدت بود. اما در مدینه و اطراف آن دو عامل تولید، یعنى نیروى انسانى (اسرا) و سرمایهى نقدى، به شدت افزایش مىیافت. با توجه به توصیهى اسلام به کار و تلاش و روحیهى تجارتپیشگىِ مردم جزیرة العرب، این دو عامل با هزینهى بسیار اندک در اختیار عمران و آبادانى و تولیدات قرار مىگرفت؛ به ویژه گاهى بین اسرا افراد متخصص پیدا مىشدند که مسلمانان از تخصص آنها براى عمران و تولیدات بهرهبردارى مىکردند. آباد کردن انواع باغها، مزارع، آبیارى، احداث نهرهاى آب و استفاده از اسرا در پرورش انواع حیوانات، همانند شتر، اسب، گوسفند و گاو، برخى از اقداماتى بود که بر آبادانى و تولیدات مدینه و اطراف آن مىافزود.
پىنوشتها:
1. محمدبن جریر طبرى، تاریخ طبرى، ج3، ص338؛ ابنالاثیر، الکامل فى التاریخ، ج2، ص49؛ احمد ابناعثم کوفى، الفتوح، ج1، ص65.
2. ابنالاثیر، همان، ج2، ص143؛ عبدالرحمن ابن خلدون، تاریخ ابنخلدون، ج2، ص538.
3. محمدبن جریر طبرى، همان، ج3، ص338؛ احمد ابناعثم کوفى، همان، ص66.
4. محمدبن جریر طبرى، همان.
5. همان، ص338 و 339؛ ابنالاثیر، همان، ج2، ص49.
6. محمدبن جریر طبرى، همان، ج3، ص338 و 339.
7. ابنالاثیر، همان، ص 43؛ محمدبن جریر طبرى، همان، ص 316؛ عبدالراحمن ابنخلدون، همان، ص 506.
8. محمدبن جریر طبرى، همان، ص316 (طبرى خمس اسرا را 800 نفر نقل کرد که 5 برابر آن مىشود 000/4)؛ عبدالراحمن ابنخلدون، همان، ص507.
9. ابنالاثیر، همان، ص43؛ محمدبن جریر طبرى، همان، ص316.
10. همان.
11. همان.
12. احمد ابناعثم کوفى، همان، ص15 و 16؛ یعقوبى، تاریخ یعقوبى، ج2، ص129.
13. احمد ابناعثم کوفى، همان، ص15 و 16، یقعوبى، همان.
14. احمد ابناعثم کوفى، همان، ص16، یقعوبى، همان.
15. یقعوبى، همان.
16. محمدبن جریر طبرى، همان، ص311؛ ابنالاثیر، همان، ص42؛ احمد ابناعثم کوفى، همان، ص53 و عبدالرحمان ابنخلدون، همان، ص505.
17. همان.
18. محمدبن جریر طبرى، همان و عبدالرحمان ابنخلدون، همان.
19. احمد ابناعثم کوفى، همان، ص52.
20. همان، ج2، ص54.
21. سهم پیادهها، سوارهها، مجموع سهم جنگجویان و کل غنایم بر اساس این روابط ـ که در صفحات پیشین گفته شد ـ برآورد مىشود و فقط نتیجهى برآورد، بدون ذکر روابط بیان مىشود.
22. محمدبن جریر طبرى، همان، ص317؛ ابنالاثیر، همان، ص44 و ابنخلدون، همان، ص 507.
23. محمدبن جریر طبرى، همان، و ابنالاثیر، همان.
24. محمدبن جریر طبرى، همان، ابنخلدون، همان.
25. محمدبن جریر طبرى، همان، ابنالاثیر، همان، و ابنخلدون، همان.
26. محمدبن جریر طبرى، همان.
27. محمدبن جریر طبرى، همان، ص349؛ ابنالاثیر، همان، ص51 و ابنخلدون، همان.
28. محمدبن جریر طبرى، همان، ص347؛ ابنالاثیر، همان، و ابنخلدون، همان، ص507 و 508.
29. محمدبن جریر طبرى، همان، ص350.
30. همان، ص349؛ ابنالاثیر، همان، ص51 و ابنخلدون، همان.
31. محمدبن جریر طبرى، همان، ص350؛ ابنالاثیر، همان، ص51 و ابنخلدون، همان.
32. محمدبن جریر طبرى، همان، ص352 و ابنخلدون، همان.
33. محمدبن جریر طبرى، همان.
34. همان و ابنالاثیر، همان، ص52.
35. محمدبن جریر طبرى، همان، ابنخلدون، همان، ص508 و ابنالاثیر، همان.
36. محمدبن جریر طبرى، همان و ابنالاثیر، همان، ص52.
37. محمدبن جریر طبرى، همان، ص347 (در این صفحه تعداد سربازان همراه خالد را 000/10 نفر گفته شد و جنگ مذار بعد از آن اتفاق افتاد)؛ ابنخلدون، همان؛ ابنالاثیر، همان، ص52.
38. محمدبن جریر طبرى، همان، ص358.
39. همان؛ ابنالاثیر، همان، ص54.
40. محمدبن جریر طبرى، همان، ابنالاثیر، همان.
41. ابنالاثیر، همان.
42. محمدبن جریر طبرى، همان (این جنگ را خالد بلافاصله بعد از جنگ اُلیّس شروع کرده است؛ بنابراین تعداد لشکرش باید در همان حد باشد).
43. العصقرى، تاریخ خلیفه، ص77.
44. یقعوبى، همان، ص134.
45. در کتاب التراتیب الاداریه آمده است که در روزهاى آخر حیات رسولاللّه صلىاللهعلیهوآله سى هزار مرد به او اقتدا مىکردند. چون مردم مرتب از اطراف مدینه به مدینه مهاجرت مىکردند، اگر تعداد 000/10 نفر را مهاجر در نظر بگیریم، 000/20 نفر باقى مىماند و اگر متوسط هر خانوار را سه نفر در نظر بگیریم، حداقل جمعیت مدینه در هنگام وفات رسول اللّه صلىاللهعلیهوآله 000/60 نفر بوده است. الکتانى، التراتیب الاداریه، ج 2، ص 407.
46. محمدبن جریر طبرى، همان، ص394 به بعد.
47. همان، ص395؛ ابنالاثیر، همان، ص69 و ابنخلدون، همان، ص516.
48. ابى الحسن البلاذرى، فتوح البلدان، ص141.
49. محمدبن جریر طبرى، همان، ص400 و ابنالاثیر، همان، ص72.
50. محمدبن جریر طبرى، همان.
51. احمد ابناعثم کوفى، همان، ص271.
52. همان، ص269.
53. همان، ص270.
54. محمدبن جریر طبرى، همان، ص440؛ احمد ابناعثم کوفى، همان، ص160.
55. احمد ابناعثم کوفى، همان.
56. همان، ص161.
57. محمدبن جریر طبرى، همان، ص564 و ابنالاثیر، همان، ص119.
58. محمدبن جریر طبرى، همان، ص487 و 564؛ مسعودى، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج2، ص312؛ ابنالاثیر، همان، ص98.
59. محمدبن جریر طبرى، همان، ص494؛ ابنالاثیر، همان، ص99؛ یقعوبى، همان، ص145؛ احمد ابناعثم کوفى، همان، ص204 و ابنخلدون، همان، ص535.
60. محمدبن جریر طبرى، همان، ص564؛ ابنالاثیر، همان، ص119؛ ابنخلدون، همان.
61. محمدبن جریر طبرى، همان، ص565؛ ابنالاثیر، همان و ابنخلدون، همان.
62. محمدبن جریر طبرى، همان، ص564؛ ابنالاثیر، همان و ابنخلدون، همان.
63. محمدبن جریر طبرى، همان، ص566 و ابنالاثیر، همان.
64. محمدبن جریر طبرى، همان.
65. ابنالاثیر، همان، ص102 و احمد ابناعثم کوفى، همان، ص204.
66. احمد ابناعثم کوفى، همان، ص203.
67. یقعوبى، همان، ص145.
68. همان.
69. محمدبن جریر طبرى، همان، ج4، ص10 و 20؛ ابنالاثیر، همان، ص140؛ ابنخلدون، همان، ص537 و ابنکثیر دمشقى، البدایة و النهایة، ج7، ص76.
70. ابنالاثیر، همان، ص143 و ابنخلدون، همان، ص538.
71. محمدبن جریر طبرى، همان، ج4، ص20؛ ابنالاثیر، همان، ص143؛ ابنخلدون، همان، ص538 و ابنکثیر دمشقى، همان، ص78.
72. محمدبن جریر طبرى، همان، ص17؛ ابنالاثیر، همان، ص140 و 141 و 142؛ ابنخلدون، همان، ص 537 و 538؛ ابنکثیر دمشقى، همان، ص76.
73. ابنالاثیر، همان، ص140؛ ابنکثیر دمشقى، همان، ص767.
74. ابنالاثیر، همان.
75. محمدبن جریر طبرى، همان، ص10.
76. محمدبن جریر طبرى، همان، ص21؛ ابنالاثیر، همان، ص143؛ ابنخلدون، همان، ص538 و ابنکثیر دمشقى، همان، ج7، ص77.
77. محمدبن جریر طبرى، همان، ص21؛ ابنالاثیر، همان، ص143؛ ابنخلدون، همان و ابنکثیر دمشقى، همان، ص78.
78. همان.
79. محمدبن جریر طبرى، همان، ج4، ص20؛ ابنالاثیر، همان؛ ابن خلدون، همان و ابنکثیر دمشقى، همان.
80. ابنالاثیر، همان، ص140 و ابنخلدون، همان، ص537.
81. محمدبن جریر طبرى، همان، ص26؛ العصقرى، همان، ص94؛ ابى الحسن البلاذرى، همان، ص264 و 265 و ابنالاثیر، همان، ص145.
82. محمدبن جریر طبرى، همان، ص26؛ العصقرى، همان؛ ابى الحسن البلاذرى، همان، ص264 و ابنالاثیر، همان، ص144.
83. محمدبن جریر طبرى، همان؛ ابنالاثیر، همان، ص145 و ابنخلدون، همان، ص539.
84. محمدبن جریر طبرى، همان، ص28 و 29؛ دینورى، الاخبار الطوال، ص128؛ ابنالاثیر، همان، ص146.
85. دینورى، همان، ص129.
86. همان.
87. محمدبن جریر طبرى، همان، ص29؛ العصقرى، همان، ص95؛ ابنالاثیر، همان، ص146 و ابنخلدون، همان، ص539.
88. محمدبن جریر طبرى، همان و ابنالاثیر، همان.
89. محمدبن جریر طبرى، همان، ص29 و 30؛ ابنالاثیر، همان، و ابنخلدون، همان.
90. محمدبن جریر طبرى، همان، ص604؛ ابى الحسن البلاذرى، همان، ص147.
91. احمد ابناعثم کوفى، همان، ص322.
92. محمدبن جریر طبرى، همان.
93. ابى الحسن البلاذرى، همان و قدامة بن جعفر، الخراج و صنعة الکتابة، ص302.
94. احمد ابناعثم کوفى، همان.
95. همان.
96. قدامة بن جعفر، همان.
97. همان و ابى الحسن البلاذرى، همان.
98. احمد ابناعثم کوفى، همان، ص328.
99. همان، به ترتیب صفحه 330 و 336.
100. همان، ص338.
101. همان.
102. همان، ص339.
103. همان، ص340.
104. همان.
105. محمدبن جریر طبرى، همان، ص53؛ احمد ابناعثم کوفى، همان، ص341.
106. احمد ابناعثم کوفى، همان، ص325. نصیبین صلح شهرهاى رقه تا میافارقین فتح شد و تعداد سربازان نباید تغییر قابل توجهى نموده باشند.
107. احمد ابناعثم کوفى، همان، ص341.
108. همان، ج2، ص3.
109. همان، ج2، ص3.
110. محمدبن جریر طبرى، همان، ص84؛ احمد ابناعثم کوفى، همان، ج2، ص23؛ ابنخلدون، همان، ص552.
111. احمد ابناعثم کوفى، همان، ج2، ص11.
112. همان، ص23 و 26.
113. ابنخلدون، همان؛ ابنالاثیر، همان، ص164.
114. احمد ابناعثم کوفى، همان، ص23.
115. محمدبن جریر طبرى، همان، ص116؛ ابى الحسن البلاذرى، همان، ص301؛ ابنالاثیر، همان، ص185 و ابنخلدون، همان، ص557.
116. ابنالاثیر، همان، ص182 و 186.
117. محمدبن جریر طبرى، همان، ص132 و ابنالاثیر، همان، ص184.
118. محمدبن جریر طبرى، همان، ص116؛ ابى الحسن البلاذرى، همان، ص302؛ دینورى، همان، ص137.
119. محمدبن جریر طبرى، همان؛ احمد ابناعثم کوفى، همان، ص60 و 62؛ ابنخلدون، همان، ص558.
120. محمدبن جریر طبرى، همان، ص133؛ ابى الحسن البلاذرى، همان، ج 2، ص186؛ ابنخلدون، همان.
121. محمدبن جریر طبرى، همان، ص150؛ احمد ابناعثم کوفى، همان، ص66؛ ابنالاثیر، همان، ص192.
122. احمد ابناعثم کوفى، همان، ص66.
123. همان، ص65.
124. ابنالاثیر، همان.
125. احمد ابناعثم کوفى، همان، ص70.
126. احمد ابناعثم کوفى، الفتوح، ترجمه مستوفى هروى، ص258.
127. محمدبن جریر طبرى، همان، ص154؛ ابنالاثیر، همان، ص231؛ ابى الحسن البلاذرى، همان، ص321 و 323؛ ابنخلدون، همان، ص561.
128. محمدبن جریر طبرى، همان، ص247؛ ابنالاثیر، همان و ابى الحسن البلاذرى، همان، ص321.
129. محمدبن جریر طبرى، همان، ص154 و ابنخلدون، همان، ص561.
130. احمد ابناعثم کوفى، همان، ترجمه مستوفى هروى، ص378 ـ 383؛ احمد ابناعثم کوفى، همان، ص77.
131. احمد ابناعثم کوفى، همان، ص73.
132. احمد ابناعثم کوفى، همان، ترجمهى مستوفى هروى، ص382.
133. احمد ابناعثم کوفى، الفتوح، ص77.
134. همان.
135. محمدبن جریر طبرى، همان، ص36؛ ابنالاثیر، همان، ص147؛ ابنخلدون، همان، ص545.
136. محمدبن جریر طبرى، همان، ص35.
137. محمدبن جریر طبرى، همان، ص36؛ ابنالاثیر، همان، ص147؛ ابنخلدون، همان.
138. محمدبن جریر طبرى، همان و ابنالاثیر، همان.
139. محمدبن جریر طبرى، همان، ص600؛ البلاذرى، همان، ص136؛ احمد ابناعثم کوفى، همان، ص216؛ العصقرى، همان، ص88.
140. بلاذرى، همان؛ یقعوبى، همان، ص107 و العصقرى، همان.
141. محمدبن جریر طبرى، همان، ص601؛ احمد ابناعثم کوفى، همان، ص217 و ابنالاثیر، همان، ص126.
142. بلاذرى، همان، ص222 و محمدبن جریر طبرى، همان، ص106.
143. بلاذرى، همان.
144. همان.
145. احمد ابناعثم کوفى، الفتوح، ترجمهى مستوفى هروى، ص 179.
146. محمدبن جریر طبرى، همان، ص594 و 596.
147. جامعهى مدرسین حوزهى علمیهى قم، پول و نظامهاى پولى، ص 136.
148. محمدبن جریر طبرى، همان، ج4، ص 169و 171 و ابنخلدون، همان، ص563 و 564.
149. بلاذرى، همان، ص306؛ ابنالاثیر، همان، ص190؛ محمدبن جریر طبرى، همان، ص147.
150. بلاذرى، همان.
151. همان، ص372.
152. العصقرى، همان، ص89.
153. احمد ابناعثم کوفى، الفتوح، ج2، ص115.
154. ابنالاثیر، همان، ص240 و احمد ابناعثم کوفى، همان، ص 119 و 120.
155. احمد ابناعثم کوفى، همان، ص120.
156. همان، ص136؛ بلاذرى، همان، ص228 و یقعوبى، همان، ص165.
157. احمد ابناعثم کوفى، همان، ص134 و 136.
158. همان، ص135.
159. همان، ص136؛ محمدبن جریر طبرى، همان، ص256؛ ابنالاثیر، همان، ص237؛ بلاذرى، همان، ص228؛ یقعوبى، همان، ص165؛ الاتابکى، النجوم الزاهره فى ملوک مِصر و القاهرة، ج1، ص80 .
160. احمد ابناعثم کوفى، همان، ص137 و ابنالاثیر، همان.
161. احمد ابناعثم کوفى، همان.
162. ابنالاثیر، همان، ص236؛ الاتابکى، همان، ص80.
163. احمد ابناعثم کوفى، الفتوح، ترجمهى مستوفى هروى ، ص 291.
164. محمدبن جریر طبرى، همان، ص180؛ العصقرى، همان، ص120 و ابنخلدون، همان، ص580.
165. ابنخلدون، همان؛ تاریخ سیستان، ص82؛ العصقرى، همان، ص120؛ ابنالاثیر، همان، ص261 و بلاذرى، همان، ص386.
166. بلاذرى، همان و ابنالاثیر، همان.
167. احمدبن اسحاق یعقوبى، فتوح البلدان، ص385 و 386.
168. بلاذرى، همان، ص385 و 386.
169. العصقرى، همان، ص114.
170. همان، ص115.
171. همان و الاتابکى، همان، ص85.
172. همان و ذهبى، تاریخ الاسلام، ج2، ص318.
173. العصقرى، همان.
174. مصباح المنیر، ذیل مادهى رطل.
175. جامعهى مدرسین حوزه علمیه قم، همان، ص136.
176. محمدبن جریر طبرى، همان، ص180؛ العصقرى، همان، ص120؛ ابنخلدون، همان، ص580.
177. ابنالاثیر، همان، ص262؛ ابنخلدون، همان.
178. ابنالاثیر، همان، ص258 و 259؛ ابنخلدون، همان، ص578 و 579 و بلاذرى، همان، ص395.
179. بلاذرى، همان، ص394.
180. همان و ابنخلدون، همان، ص578.
181. بلاذرى، همان، ص395.
182. همان، ص396؛ ابنالاثیر، همان، ص259؛ ابنخلدون، همان، ص579.
183. محمدبن جریر طبرى، همان، ص269.
184. همان؛ بلاذرى، همان، ص330؛ ابنالاثیر، همان، ص249؛ ابنخلدون، همان، ص582.
185. بلاذرى، همان.
186. محمدبن جریر طبرى، همان، ص303.
187. محمدبن جریر طبرى، همان؛ بلاذرى، همان، ص396؛ العصقرى، همان، ص121؛ یقعوبى، همان، ص259؛ الاتابکى، همان، ص87.
188. الاتابکى، همان.
189. همان و العصقرى، همان، ص120.
190. محمدبن جریر طبرى، همان، ص313؛ العصقرى، همان، ص121.
191. بلاذرى، همان، ص398؛ ابنالاثیر، همان، ص260؛ ابنخلدون، همان، ص579.
192. بلاذرى، همان.
193. ابنالاثیر، همان، ص259.
194. همان؛ بلاذرى، همان، ص396؛ ابنخلدون، همان.
195. مجموع غنایم شهرهایى که پیشتر بیان شد.
196. محمدبن جریر طبرى، همان، ص354؛ ابنخلدون، همان، ص509؛ ابنالاثیر، همان، ص52.
197. احمد ابناعثم کوفى، الفتوح، ص75.
198. بلاذرى، همان، ص109.
199. احمد ابناعثم کوفى، همان، ص40؛ محمدبن جریر طبرى، همان، ص298؛ العصقرى، همان، ص72؛ ابنالاثیر، همان، ص38 و یقعوبى، همان، ص130.
200. احمد ابناعثم کوفى، همان، ص40 و 42؛ العصقرى، همان، ص72؛ ابنالاثیر، همان، ص38 و یقعوبى، همان، ص130.
201. محمدبن جریر طبرى، همان، ص298.
202. دینورى، همان، ص112؛ محمدبن جریر طبرى، همان، ص377؛ یقعوبى، همان، ص133؛ ابنالاثیر و همان، ص58.
203. احمد ابناعثم کوفى، همان، ص96 و ابنخلدون، همان، ص512.
204. همان.
205. احمد ابناعثم کوفى، همان.
206. ابنخلدون، همان؛ محمدبن جریر طبرى، همان، ص379 و ابنالاثیر، همان، ص59.
207. العصقرى، همان، ص85 .
208. محمدبن جریر طبرى، همان، ص314؛ ابنالاثیر، همان، بلاذرى، همان، ص118؛ ابنخلدون، همان، ص513.
209. همان.
210. محمدبن جریر طبرى، همان و بلاذرى، همان.
211. همان و ابنالاثیر، همان، ص67.
212. همان.
213. محمدبن جریر طبرى، همان و بلاذرى، همان.
214. محمدبن جریر طبرى، همان، ص358.
215. همان.
216. همان، ص458؛ ابنالاثیر، همان، ص53؛ ابنخلدون، همان، ص509 و ابنالاثیر، همان، ص73.
217. محمدبن جریر طبرى، همان، ص358؛ ابنالاثیر، همان و ابنخلدون، همان.
218. محمدبن جریر طبرى، همان.
219. همان؛ ابنالاثیر، همان و ابنخلدون، همان.
220. ابنالاثیر، همان، ص69.
221. همان، ص 61 و محمدبن جریر طبرى، همان ج3، ص407.
222. محمدبن جریر طبرى، همان؛ بلاذرى، همان، ص119 و ابنالاثیر، همان.
223. ابنالاثیر، همان.
224. همان، ص 61؛ محمدبن جریر طبرى، همان، ص382.
225. محمدبن جریر طبرى، همان، ص383؛ ابنالاثیر، همان، ص61.
226. محمدبن جریر طبرى، همان، ج4، ص174؛ ابنالاثیر، همان، ص203.
227. محمدبن جریر طبرى، همان، ص182؛ ابنالاثیر، همان، ص207.
228. محمدبن جریر طبرى، همان، ص407؛ بلاذرى، همان، ص119 و ابنالاثیر، همان، ص69.
229. ابنالاثیر، همان.
230. همان؛ محمدبن جریر طبرى، همان، ص407؛ بلاذرى، همان، ص119.
231. محمدبن جریر طبرى، همان و ابنالاثیر، همان.
232. ابنالاثیر، همان.
233. محمدبن جریر طبرى، همان، ص410؛ احمد ابناعثم کوفى، الفتوح، ترجمهى هروى، ص76.
234. احمد ابناعثم کوفى، همان.
235. محمدبن جریر طبرى، همان، ص410.
236. همان، ص449 و 450.
237. همان، ص451 و ابنالاثیر، همان، ص87.
238. محمدبن جریر طبرى، همان، ص469 و 470 و ابنالاثیر، همان، ص92.
239. احمد ابناعثم کوفى، الفتوح، ص176.
240. احمد ابناعثم کوفى، الفتوح، ترجمهى مستوفى هروى، ص85.
241. احمد ابناعثم کوفى، همان، ص92.
242. همان، ص90.
243. ابنالاثیر، همان، ص123.
244. ابنالاثیر، همان، ص148؛ احمد ابناعثم کوفى، الفتوح، ص280.
245. احمد ابناعثم کوفى، همان.
246. همان.
247. ابنالاثیر، همان، ص128؛ ابنخلدون، همان، ص542.
248. همان.
249. ابنالاثیر، همان، ص128.
250. احمد ابناعثم کوفى، همان، ص338.
251. احمد ابناعثم کوفى، الفتوح، ترجمهى مستوفى هروى، ص198.
252. احمد ابناعثم کوفى، الفتوح، ج2، ص4.
253. محمدبن جریر طبرى، همان، ج4، ص76؛ احمد ابناعثم کوفى، همان، ج2، ص4 و 105؛ ابنالاثیر، همان، ص162.
254. احمد ابناعثم کوفى، همان، ص5.
255. محمدبن جریر طبرى، همان، ص76؛ ابنالاثیر، همان، ص162.
256. احمد ابناعثم کوفى، همان، ص6؛ محمدبن جریر طبرى، همان، ص74 و ابنالاثیر، همان، ص160.
257. احمد ابناعثم کوفى، همان، ص4.
258. محمدبن جریر طبرى، همان، ص74؛ ابنالاثیر، همان.
259. احمد ابناعثم کوفى، همان.
260. محمدبن جریر طبرى، همان، ص92؛ ابنالاثیر، همان، ص166.
261. همان و احمد ابناعثم کوفى، همان، ص7.
262. احمد ابناعثم کوفى، همان، ص68.
263. ابنالاثیر، همان، ص193.
264. احمد ابناعثم کوفى، همان، ص280.
265. محمدبن جریر طبرى، همان، ص247.
266. همان، ص158 و ابنالاثیر، همان، ص196.
267. ابنالاثیر، همان، ص203.
268. احمد ابناعثم کوفى، همان، ص105 و 106.
269. محمدبن جریر طبرى، همان، ص184 و ابنالاثیر، همان، ص207.
270. احمد ابناعثم کوفى، همان، ص105 و 106.
271. همان، ص107.
272. همان، ص108 و 109.
273. همان، ص123.
274. همان، ص112.
275. همان، ص123.
276. احمد ابناعثم کوفى، الفتوح، ترجمهى مستوفى هروى، ص391.
277. ابن اثیر، کامل در تاریخ، ترجمهى عباس خلیلى، ج4، ص205.
278. احمد ابناعثم کوفى، همان، ص76.
279. همان، ص92.
280. همان، ص280.
281. همان، ج2، ص107.
282. همان، ص108 و 109.
283. همهى این موارد قبلاً ذکر شد.
284. همهى این موارد قبلاً ذکر شد.
285. تعداد 56 شهر، از شهرهایى است که قبلاً تحت عنوان شهرهایى ذکر شد که غنیمت از آنها گرفته شد، امّا مقدار آنها معلوم نبود و براى 8 شهر دیگر نوعى غنایم ذکر کردند، امّا به درهم و دینار نیست. اینها هم قبلاً نوشته شد.
286. با توجه به روحیهى تجارى مردم جزیرة العرب و رونق تجارب بر اثر فتوحات اسلامى، ثابت بودن سرعت گردش پول، آن هم در حد یک، غیر واقعى به نظر مىرسد، ولى حداقل است.
287. هندى، کنز العمال فى سنن الاقوال و الافعال، ج 6، ص 553.
288. یوسف قرضاوى، فقه الزکاة، ج 1، ص 264.
289. ابن شیبه، تاریخ المدینة المنورة، ج 3، ص 1021.
290. عبدالرحمن فهمى محمد، فجرالسکة العربیة، ص235.
منابع:
ـ ابناعثم کوفى، احمد، الفتوح، ترجمهى محمّد بن احمد مستوفى هروى (قرن ششم قمرى)، تصحیح غلامرضا طباطبایى مجد، چاپ اول (انتشارات آموزش انقلاب اسلامى، 1372).
ـ ابناعثم کوفى، احمد، الفتوح، (لبنان، انتشارات دار الندوة الجدید).
ـ ابنالاثیر، الکامل فى التاریخ، تحقیق مکتب التراث، چاپ اول، (دار احیاء التراث العربى).
ـ ابن جعفر، قدامة، الخراج و صناعة الکتابة، شرح و تعلیق الدکتور محمّد حسین الزبیدى، (نشر 1981).
ـ ابنخلدون، عبدالرحمن (732ـ808 ق)، تاریخ ابنخلدون، چ دوم (لبنان، دارالفکر، 1408 ق).
ـ ابن شیبه، تاریخ المدینة المنورة، ج 3 (بیروت، دارالفکر، بىتا).
ـ ابنکثیر دمشقى، البدایه و النهایه (بیروت، دارالمعرفة، 1419ق).
ـ الاتابکى، النجوم الزاهره فى ملوک مِصر و القاهرة، (مصر).
ـ احمد بن ابى یعقوب، تاریخ الیعقوبى، (قم، انتشارات الشریف الرضى، 1373ـ1414).
ـ البلاذرى، ابى الحسن، فتوح البلدان، (لبنان، دار الکتب العلمیه).
ـ جامعهى مدرسین حوزهى علمیهى قم، پول و نظامهاى پولى (قم، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى، 1375ش).
ـ الدینورى، ابوحنیفه احمدبن داود، الاخبار الطوال، تحقیق عبدالمنعم عامر.
ـ الذهبى، احمدبن عثمان، تاریخ الاسلام (بیروت، دارالکتاب العربى، 1410ق).
ـ الطَبرىّ، لابى جعفر محمّد بن جَرْیر، تاریخ الطبرى (تاریخ الامم و الملوک)، تحقیق محمّد ابوالفضل ابراهیم (لبنان).
ـ العَصْقرى، تاریخ خلیفة بن خیّاط، تحقیق سهیل زکار (بیروت، دارالفکر، 1414ق).
ـ فهمى محمد، عبدالرحمن، فجر السکة العربیه (مصر، مطبعة دارالکتب، 1965م).
ـ قرضاوى، یوسف، فقه الزکاة، ج 1 (لبنان، انتشارات الرسالة، 1981م).
ـ مسعودى، مروج الذهب و معادن الجوهر، چاپ اول (بیروت، دارالاندلس، 1965).
ـ هندى، کنز العمال فى سنن الاقوال و الافعال، ج 6 (بیروت، مکتبة التراث الاسلامى، 1397ق).
ـ یعقوبى، احمدبن اسحاق، البلدان، ترجمه محمدابراهیم آیتى (تهران، شرکت انتشارات علمى و فرهنگى، 1381ش).