معناشناسی شناختی متأخرترین و هم زمان مطرح ترین دیدگاه در میان نظریه های معناشناسی معاصر است که طی چهار دهة گذشته نشو و نما یافته است. در اهمیت این نظریه همین بس که ذهن اندیشمندان گوناگونی را به خود معطوف کرده است. مبانی و مؤلفه های این نظریه کدام است؟ آیا می توان این دیدگاه را پارادایمی موجه در زبان شناسی و معناشناسی دانست که پاسخ گوی مسائل حوزة زبان و معناست؟ نیز این پرسش برای پژوهش گران مسلمان بسی مهم است که آیا می توان این نظریه را چهارچوبی رسا و استوار در خوانش مفاهیم قرآن و معنا شناسی معارف آن انگاشت؟ این جستار تلاشی است برای پاسخ به پرسش های فوق که به روش تحلیلی تطبیقی تکوین یافته است. مؤلف، ضمن بازخوانی عناصر اصلی نظریة معناشناسی شناختی، به بررسی آن ها به ویژه از منظر فلسفة علمی می پردازد و سپس توان و ظرفیت این نظریه را در بازنمایی فرهنگ قرآن مجید و عوالم معنایی آن می سنجد.