تا پیش از قرن نوزدهم میلادی، تعریف و تلقی رایج از علم در سرزمین های اسلامی، تحت تأثیر آیات واحادیث، میراث سلف نخستین و حاکمیت رویکرد نقل گرای مبتنی بر کتاب و سنت در نهادهای آموزشی، اغلب قلمرویی محدود و ماهیتی دینی داشت. با استناد بر پژوهش های انجام شده، رویارویی با غرب، مشاهده قدرت تکنولوژیکی علوم جدید و مقایسه پیشرفت کشورهای اروپایی با عقب ماندگی مزمن کشورهای اسلامی، چالش های ذهنی متعددی را در حوزه های مختلف، میان متفکران مسلمان برانگیخت. یکی از رویکردهای مشترک اندیشمندان مسلمان در مواجهه با چالش های ذهنی نوپدید، بازتعریف برخی مفاهیم سنتی، کلیدی و بنیادین در حوزه های گوناگون و انطباق آن با نیازها و مقتضیات جدید بوده است. مصر از دهه پایانی قرن هیجدهم میلادی به این سو، یکی از کانون های مواجهه با غرب و مدرنیته بود و تحولات گسترده ای را در عرصه های مختلف تجربه نمود. در جستار حاضر به مطالعه موردی تلقی متفکران مصری از علم، پس از مواجهه و آشنایی آنها با مدرنیته می پردازیم و ضمن مقایسه آن با تلقی آنان از علم در دوران پیشامدرنیته به بیان تفاوت ها و علل بازتعریف علم از سوی اندیشمندان مصری و ضرورت های آن خواهیم پرداخت