شخصیت و آثار ابن قتیبهى دینورى (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
قرن سوم هجرى از نظر گسترش علوم معقول و فرهنگ اسلامى، یکى از اعصار درخشان تاریخ تمدن اسلامى است که خود مدیون کوشش دانشمندان بسیار است.
یکى از این عالمان ابن قتیبه دینورى (213 ـ 276 ق)، مؤلف دهها کتاب در موضوعات علوم اسلامى، ادب و تاریخنگارى است که علىرغم معروفیت زیاد، خود و آثارش کمتر مورد توجه بودهاند. ابن قتیبه مؤلف چند اثر برجستهى تاریخى همچون عیون الاخبار، المعارف و... نیز هست که به خاطر شخصیت علمى نویسنده و قدمت آثارش از مهمترین منابع تاریخى دربارهى اوضاع سیاسى، فرهنگى و نظامىِ سه قرن نخست اسلامى و حتى قبل از اسلام به شمار مىروند.
در این مختصر ضمن بیان احوال ابن قتیبه، آثار تاریخى او به بحث گذاشته شده است.
الف) احوال ابن قتیبه
ابن قتیبه از بزرگان ادب، تاریخ و علوم دینى، و در اغلب علوم و فنون متداول زمان خود داراى اثر و تألیف است. با وجود آنکه او در حیات علمى فرهنگى قرن سوم چهرهاى مهم محسوب مىشود، از زندگىاش چندان اطلاعى در دست نیست و مجموع آنچه تذکرهنویسان در شرح حال او آوردهاند، بیشتر از چند سطر نیست که آن هم دربارهى کیفیت مرگ او است.
ابومحمد عبداللّه بن مسلم بن قتیبه دینورى (مروزى) پدرش مسلم از اهالى مرو بود؛1 بدین سبب او را مروزى نیز گویند.2 او در سال 213 متولد شد، اما در محل ولادت او اتفاق نظر نیست. ابن ندیم ولادت او را در کوفه آورده است،3 در حالى که خطیب، زادگاه او را در بغداد مىداند.4 منابع متأخر نیز معمولاً هر دو قول را نقل کردهاند، لیکن زادگاهش هر کجا باشد، سکونتش در بغداد امرى قطعى است؛ شهرى که در آن عهد، کعبهى آمال دانشمندان اسلامى بود. او قبل از آنکه عهدهدار منصب قضا در دینور گردد در بغداد ایام را مىگذرانید و آخرین بار که از حضور او در این شهر یاد شده، سال 231 بوده است.5 ابن خلکان مىنویسد:
او کتاب ادب الکاتب را براى ابوالحسن عبیداللّه بن خاقان تصنیف کرد.6
و این عبیداللّه بن خاقان او را به قضاوت دینور منصوب نمود.7 ابن خاقان، از سال 236 تا قتل متوکل در سال 247 وزیر متوکل بود.8 مستعین او را در سال 249 به مکه تبعید کرد9 و در عهد معتمد (256) مجددا به وزارت منصوب شد.10 با این حساب او دوبار بین سالهاى (236 ـ 247 ق) و (256 ـ 263 ق) وزارت را بر عهده داشت.
اگر سالهاى اولین دورهى وزارت ابن خاقان، ملاک قاضى شدن ابن قتیبه در دینور باشد، او باید این منصب را 11 سال عهدهدار بوده باشد. عکاشه در این باره مىنویسد: قضاوت او در دینور بین سالهاى 232 قمرى از بیعت با متوکل تا قتل او در سال 247 قمرى مىباشد.11 تاریخ شروع آن قضاوت را نمىدانیم و لیکن او بر این شغل بود تا زمانى که ابن خاقان در سال 247 از وزارت بر افتاد. آذرتاش آذرنوش مدت قضاوت او را در دینور 17 سال آورده است و با توجه به ولادت، آغاز آن را در 27 سالگى و سرانجام آن را در 44 سالگى مىداند.12 اگر آغاز قضاوت او را در 27 سالگى بدانیم، که منطبق با سال 240 خواهد بود، پس پایان قضاوت او در سال 257 است که دیگر ربطى به قضیهى وزارت عبیداللّه بن خاقان نخواهد داشت. بدین ترتیب پذیرش مطالب عکاشه در این خصوص سهلتر از قول نویسندهى دایرة المعارف است.
به هر حال او مدتها در دینور ماندگار شد و از فحواى مطالب ابن ندیم استنباط مىشود که او غالب کتابهایش را در دینور نگاشته و ابن ندیم سالها بعد چون کتاب التفقیه را ناقص یافت از مردم جبال سراغ آن را مىگرفت که پاسخ مثبت شنید.13
در منابع متقدم از زمان بازگشت او به بغداد اشارهاى نکردهاند، اما محققین جدید ورود او را به بغداد در یکى از سالهاى 257، 259، 266 حدس زدهاند14 و شاید سال 257، که منطبق بر آغاز دومین دورهى وزارت عبیداللّه بن خاقان است، صحیحتر به نظر برسد.
نکتهى قابل توجه دیگر آنکه لزومى ندارد پایان قضاوت او را هم زمان با پایان اقامتش در دینور بدانیم؛ شاید او سالها در آن شهر بدون منصب بوده باشد؛ و شهرتش به دینورى حکایت از اقامت طولانى او در این شهر ایالت جبال دارد، به طورى که بیرونى او را ابى محمد جبلى خوانده است.15
ابن قتیبه در شهر بغداد کتابهایش را بر دیگران مىخواند.16 ابن ندیم17 سال وفات او را 270، خطیب،18 270 یا 276، ابن خلکان نیز علاوه بر آن اقوال، سال 271 را نوشت، لیکن سال 276 را صحیح دانسته است.19
خطیب بغدادى در روایتى کیفیت مرگ او را این چنین مىنویسد:
او به طور ناگهانى فریاد کشید و بىهوش گردید و درگذشت.
و در ادامه در روایتى دیگر به نقل از ابراهیم بن محمد بن ایوب بن بشیر الصائغ، شاگرد ابن قتیبه، مىآورد که هریسه خورد و حرارتش بالا گرفت و سپس فریادى کرد و تا وقت نماز ظهر بى هوش شد، سپس ساعتى درد کشید و بعد از آن آرام گرفت و تشهد را ادامه داد تا در هنگام سحر درگذشت و این در اول رجب سال 276 قمرى بود.20
استادان و شیوخ ابن قتیبه
خطیب بغدادى مىنویسد:
او از اسحاق بن راهویه (متوفى 237 ق)، محمد بن زیاد الزیادى (متوفى 260 قمرى)، ابى الخطاب زیاد بن یحیى الحسائى (متوفى 254) و ابو حاتم سجستانى (متوفى 255) روایت کرد.21
لیکن اگر منابع روایتى او را در کتابهایش به خصوص عیون الاخبار و المعارف، ملاک قرار دهیم فهرست افرادى که ابن قتیبه از آنها روایت کرده بسیار زیاد هستند و کسانى که ابن قتیبه از آنها روایت کرده است اغلب از مشاهیر و علماى برجسته عراق در اواخر قرن دوم و اوایل قرن سوم هستند. بر اساس منابع روایتى در آثارش بخصوص عیون الاخبار و المعارف ثروت عکاشه نام 26 نفر از استادان و مشایخ او را فهرست کرده است.22
معروفترین استاد و شیخ او اسحاق بن راهویه است. اسحاق ابن راهویه الحنظلى المروزى، معروف به ابن راهویه در سال 166 قمرى در مرو زاده شد23 و به حجاز، عراق، یمن و شام مسافرت کرد.24 وى از بزرگان اصحاب احمد بن حنبل25 و به قولى از اصحاب شافعى (متوفى 204 ق) بوده است.26 ابن ندیم کتابهاى السنن فى الفقه، مسند و تفسیر او را نام مىبرد.27 ابن راهویه در آخر عمر در نیشابور سکنا گزید.
مسعودى28 سال وفات او را 238 قمرى و ابن خلکان 230 و 237 قمرى نقل کردهاند.29
ابن قتیبه از دو نفر از معروفترین علماى نحوى و لغوى، یعنى ابوحاتم سیستانى سهل بن محمد30 و ابوالفضل عباس بن فرح مشهور به ریاشى31 نیز بهره گرفته است.
شاگردان ابن قتیبه
ابن قتیبه شاگردان و راویان زیادى داشت. خطیب بغدادى پنج نفر از کسانى را که از او روایت کردهاند نام مىبرد و مىنویسد:
احمد پسرش،32 عبیدللّه بن عبدالرحمن السکرى33 (متوفى 323 ق)، ابراهیم بن محمد بن ایوب الصائغ34 (متوفى 313 ق)، عبدللّه بن احمد بن بکیر التمیمى (متوفى 324 ق) و عبداللّه بن جعفر بن درستویه الفارسى35 (متوفى 335 ق) از او روایت کردهاند.36
از شاگردان دیگر او باید از قاسم بن اصبغ الاندلسى (247 ـ 340 ق) نام برد که در سال 274 قمرى به مشرق مسافرت کرد و از ابن قتیبه کتاب المعارف و شرح غریب الحدیث را فرا گرفت.37 عکاشه نام 13 تن از شاگردانش که هر کدام یک یا چند اثر او را روایت کردهاند فهرست نموده است.38
ب) آثار ابن قتیبه
ابن قتیبه کتابهاى زیادى تألیف کرده است و تعدادى از آنها اکنون در دستاند و بعضى نیز چاپ شدهاند. ابن ندیم39 فهرستنویس مشهور، 34 کتاب، خطیب بغدادى40 (که کمتر متذکر آثار صاحب ترجمه مىشود) 7 اثر، ابن خلکان41 14 عنوان، ابن عماد42 11 کتاب و اسماعیل پاشا حدود 38 اثر از او نام مىبرند43 که غالبا تکرار نوشتههاى ابن ندیم است. براى سهولت، کتابهاى ابن قتیبه را در جدولى نشان مىدهیم.
منابعى که آثار ابن قتیبه را ذکر کردهاند.44
ج) کتابهاى تاریخى ابن قتیبه
آثار ابن قتیبه متنوع و در موضوعات مختلفى چون ادب، تاریخ و مذهب است که به تناسب بحث به دو اثر تاریخى او اشاره مىشود.
1. کتاب المعارف:
این کتاب در واقع یک دایرة المعارف تاریخى در عصر خود محسوب مىشود و از سرگذشت رجال قرن اول تا نیمهى اول قرن سوم هجرى، که هر کدام به نحوى در حیات سیاسى و علمى آن ایام مؤثر بودهاند، سخن رفته است. در این کتاب از پیامبر صلىاللهعلیهوآله و اصحابش و از خلفا، اشراف، فرماندهان بزرگ، رهبران قیامها، تابعین، محدثین، فقها، راویان اشعار، اخباریان و... یاد شده است.
ابن قتیبه در مقدمهى کتاب انگیزهى تألیف آن را این گونه بیان مىکند:
دیدم که بسیارى از اشراف از نسبشان بى اطلاعاند و اسلاف خود را نمىشناسند؛ و از قریش کسانى بودند که نمىدانستند در چه موقعیتى از قرابت با پیامبر هستند، یا از ابناى ملوک العجم که حال پدران و زمانشان را نمىشناختند؛ و دیدم افرادى را که خود را به اشخاصى منتسب مىکردند در حالى که عقبى نداشت، مانند مردى که خود را از اعقاب ابوذر مىدانست درحالى که او را دنبالهاى نبود.45
بدینگونه او به سان سایر مؤلفین اخبار، به بحث در مورد ابتداى خلقت پرداخته و طبعا براى ورود به بحث از تورات استفاده نموده و از قصهى آدم و ابناى او آغاز و از انبیا چون: ادریس، نوح و عیسى علیهماالسلام یاد کرده است. آن گاه از انساب عرب و از تیرهى عدنان و قبیلهى قریش و سپس از قبایل یمنى (حمیر و کهلان) یاد کرده، به دنبال آن به بحث دربارهى محمد صلىاللهعلیهوآله پرداخته است و در واقع اهمیت کتاب بیشتر از اینجا آغاز مىشود که با شرح حال مختصرى از نزدیکان آن حضرت به احوال و غزوات پیامبر پرداخته، پس از ذکر خلفاى راشدین، از 150 تن از اصحاب رسول صلىاللهعلیهوآله یاد کرده است و آن گاه دربارهى خلفاى اموى و عباسى تا عهد معتمد (256 ق) و از اشراف قبایل، سران نظامى و سیاسى قرن اول و دوم، مانند حجاج بن یوسف، مختار، قطرى خارجى، نصربن سیار و... و سپس از تابعین، فقها، اصحاب حدیث و قرّاء، راویان اخبار و اشعار و انساب و جغرافیاى بصره، جزیرة العرب و سایر مناطق و از ایام العرب، ادیان جاهلى ملوک یمن و شام و ملوک عجم به خصوص ساسانیان به طور فشرده مطالبى را عرضه کرده است.
تمام موارد فوق هر چند به اختصار آمده، شخصیت نویسنده و قدمت اثر ارزش کتاب را دو چندان کرده است. کتاب المعارف در نوع خود یکى از بهترین کتب تاریخى و از معروفترین آثار ابن قتیبه محسوب مىگردد که مشتمل بر اخبارى است که در آن عصر مورد علاقه مردم بود.
تاریخ تألیف کتاب المعارف
تاریخ تألیف کتاب را نمىدانیم، لیکن با قراین مىتوان گفت این اثر را در حوالى 252 قمرى هنگام سکونت در دینور تألیف کرده است. ابن قتیبه در مقدمهى کتاب تصریح مىکند که تاریخ خلفا را تا عهد مستعین (248 ـ 252 ق) آورده است،46 در حالى که در متن موجود از سه نفر پس از مستعین، یعنى معتز (252 ـ 255 ق) مهتدى (256 ـ 255 ق) و معتمد (279 ـ 256 ق) یاد شده است؛47 و در مورد اخبار خلفا آخرین خبر همان بیعت با معتمد در روز سه شنبه 14 روز باقى مانده از رجب سال 256 است. در این خصوص عکاشه مىنویسد:
ابن قتیبه کتاب را در عهد مستعین تألیف کرد و کتاب نزد او باقى ماند تا ایام معتز، مهتدى و معتمد را درک کرد، و ابن قتیبه درگذشت در حالى که معتمد تا سال 279 در خلافت بود.48
بدین ترتیب احتمالاً او اصلاح مقدمهى کتاب را که در عهد مستعین نوشته بود فراموش کرد و یا شاید ناسخین در افزودن این سه نفر به کتاب المعارف دست داشتهاند، هم چنان در پارهاى از نسخ تا عهد معتمد (320 ـ 295 ق) نیز افزوده شده است.49
موضوع دیگر آنکه، کتاب المعارف را مأخوذ از کتاب المحبر محمد بن حبیب50 (متوفى 245 ق) دانستهاند51 و عکاشه پس از مقابلهى فهارس هر دو کتاب مىنویسد: کتاب المعارف با کتاب المحبر، از عناوین مشترکى برخوردارند، لیکن از نظر ترتیب، المعارف با آن مخالف است. گرچه عدهاى مىگویند این کتاب ابن حبیب نیست بلکه او آن را جمع کرده همانگونه که ابن قتیبه آن را جمع نموده... و انصاف آن است که ابن قتیبه جز آنچه ابن حبیب آورده مطلبى ندارد، لیکن در اغلب موارد (در طول و تفصیل) با آن اختلاف دارد و ابن قتیبه ـ آن گونه که از المعارف بر مىآید ـ آن را یا از شیوخ خود شنیده و یا از روایتهاى دیگران اخذ کرده است.52
2. کتاب عیون الاخبار:
از مشهورترین کتب ابن قتیبه، کتاب عیون الاخبار است. این کتاب را در ده فصل جداگانه تقسیم کرده و هر فصل متأخر را به فصل قبل منضم دانسته است.53 این فصول دهگانه بر حسب گفتار و تنظیم مؤلف این گونه است:54
و اما کتاب اول از کتابهاى دهگانه «کتاب السلطان» است و در آن اخبارى از موقعیت سلطان و حالات مختلف او از سیرتش و آنچه مورد احتیاج مصاحبان اوست از آداب صحبت و... نقل شده است.
و کتاب دوم «کتاب الحرب» که این ضمیمهى کتاب سلطان است، و در آن اخبارى از آداب جنگ و حیلههاى آن و توصیههایى به سپاهیان از تعداد و سلاح و چهارپایان و آنچه در سفر و مسیر لازم مىآید و... از اخبار ترسوها و اعمال شجاعان و حیلههاى جنگ و اخبار شهرها و... آمده است.
و کتاب سوم «کتاب السودد» است و در آن اخبارى از راههاى بزرگى و بزرگوارى در جوانى و وسایل آن در بزرگى و از همت نیک و... اختلاف اراده و از کبر، عجب، غضب و فقر و تجارت، خرید و فروش... و از افعال اشراف و بزرگان... قید گردیده است.
کتاب چهارم «کتاب الطبائع و الاخلاق» است و در این کتاب که ضمیمهى کتاب سودد است از اخبار در همانندىهاى مردم در طبایع و اخلاقهاى زشت، مانند حسد، سعایت و... و از طبایع حیوانات، از مردم و جن، چهار پا و درندگان و پرندگان، حشرات، حیوانات کوچک و گیاهان و... سخن رفته است.
کتاب پنجم «کتاب العلم» است و در آن اخبارى از دانش، دانشمندان و شاگردان و از کتابها، حفظیات و قرآن و... وصیتهایى به ادبآموزان است.
و کتاب ششم «کتاب الزهد» است که به خاطر قرابت، به کتاب علم منضم است و در آن اخبارى از زاهدان و کلام آنها در زهد و دعا و مناجات و از مقام زاهدان نزد خلفا و ملوک و موعظههاى آنها و... مطالبى نقل گردیده است.
و کتاب هفتم «کتاب الاخوان» است که در آن از برگزیدگان دوستان و اخبارى از مهربانى و دوستى و آنچه دوستان بر هم واجب دارند... و از زیارت همدیگر، خداحافظى و عیادت، تعزیه کردن، ذکر دوستان بد و نزدیکان و فرزندان و... سخن رفته است.
و کتاب هشتم «کتاب الحوائج» است و این کتاب به خاطر مضمون نزدیکش به کتاب اخوان ضمیمهى آن است و در آن اخبارى از برآوردن حاجات در کتمان و صبر و هدیه و رشوه و احوال گدایان در هنگام سؤال و... و از قناعت و حرص یاد شده است.
کتاب نهم «کتاب الطعام» است که در آن اخبارى از غذاهاى پاک و شیرینىجات، شیر، خرما و... و از گرسنگى، روزه، مهمانى، اخبار بخیلان، خوردن دارو، مضار و منافع غذاها و... سخن رفته است.
و کتاب دهم «کتاب النساء» است، و این کتاب نزدیک به کتاب طعام است؛ چرا که عرب لذایذ را در خوراک و نکاح مىداند و در آن اخبارى از اختلافات اخلاقى زنان، حسن و جمال و سیاستهاى زنان و خطبههاى معروف نکاح و... و اخبار عشاق عرب و... آمده است.55
بدین ترتیب در عیون الاخبار، غالب موضوعات روزمره مربوط به تمام طبقات به چشم مىخورد و مطالب آن از تنوع شایانى برخوردار است.
ابن قتیبه در مقدمهى عیون الاخبار قبل از سخن از تقسیمبندى کتاب، دربارهى شیوهى کار و این که مخاطبین او چه کسانى هستند، بهتر از هر کس دیگر در تحلیل کتابت توضیح داده است که قسمتهایى از آن را نقل مىکنیم.
ابن قتیبه مىنویسد:
این کتاب در مورد قرآن، سنت، شریعت و علم حلال و حرام نیست... این عیون الاخبار براى غافلان در ادب، تذکرهاى براى اهل علم و آموزش ادب به آنهاست، و مایه راحتى ملوک است... و صلاح ندانیم که کتابم براى طالب دنیا بدون آخرت و یا براى خواص بدون عوام و یا براى ملوک بدون رعایا باشد، براى هر گروهى سهمى در آن قرار دادم... و در هر باب، کتاب را به مزاح و حکایات جالب منتهى کردم... کتاب ما مثل سفرهاى است که غذاهاى مختلف، براى سلیقههاى گوناگون در آن فراهم شده است.56
این کتابِ بسیار مفصل خود انعکاسى از اوضاع اجتماعى ـ فرهنگى آن زمان محسوب مىشود. در لابهلاى این همه نوشته، براى هر طبقه و صنفى مطلب مىتوان یافت و این مطالب که اغلب به صورت روایات کوتاه با ذکر سلسله راویان جمع شده است و یا از کتابهایى اخذ گردیده که از فحواى آنها مىتوان اوضاع فرهنگى، اجتماعى و تاریخى فراوانى استنباط کرد، نحوهى دیدگاههاى افراد مختلف، خاطرات شخصى، در شرح حوادث بزرگ به نقل از شاهدان ماجرا، پند و امثال، اشعار بدیع، نکات اخلاقى، نصیحت بزرگان، اندرز صالحان، کلمات عاقلان، رجز شجاعان، دعاى عابدان، خطبهى حاکمان، توجیه مقصران، بذلهگویى دلقکان و جهل عوام در سراسر کتاب عیون الاخبار به چشم مىخورد و کتاب براى شناخت هر چه بیشتر اوضاع و احوال عمومىِ سه قرن اول اسلامى نهایت اهمیت را دارد.
موارد تاریخى عیون الاخبار
چه خبرى بهتر از این که کتاب خود انعکاسى از اوضاع آن زمان و آیینهاى از فعالیتهاى آن جامعه است. کتاب از دیدگاهى شرح زندگى افراد است، با آوردن روایات در قالب داستانهایى پراکنده اما قابل توجه. با این همه عیون الاخبار از لحاظ آنچه صرفا تاریخ خوانده مىشود، داراى اهمیتى بسزا است و در قسمتهایى از کتاب کاملاً موضوعات تاریخى جالب و در خور توجه مطرح، و در ذیل هر موضوع حداقل یک واقعهى تاریخى نقل شده است. مثلاً در جزء اول «کتاب السلطان» بسیارى از مطالب تاریخى به صورت پراکنده در ذیل موضوعات آمده است، از جمله داستان اختلاف ابومسلم و ابوجعفر (ص 26) و یا براى شناسایى روحیهى حجاج و نحوهى رفتار عاملین او (ص 16) و نامهى امام على علیهالسلام به ابن عباس هنگامى که اموال بصره را برده بود. (ص 57) و گردن زدن اسیران توسط حجاج (ص 103).
و در «کتاب الحرب» موارد بسیار زیاد تاریخى، چون: گوشههایى از داستان حجاج و شبیب خارجى (ص 121) دستورهاى ابوبکر به خالد براى حرکت به شام (ص 142) و قسمتهایى از نحوهى شهادت حجر بن عدى (ص 147) و یا داستان عمر و هرمزان (ص 196) اخبارى از منصور در شام (ص 206 و 207) اخبارى از قیام امام حسین علیهالسلام (ص 211) و حتى در باب شناسایى بلاد و شهرها (امصار) مطالب در خور توجه دارد57 و در ذیل «کتاب الاخوان» مطالبى تاریخى چون هدیه فرستادن معاویه براى بزرگان مدینه و حدسهاى معاویه در مورد واکنشهاى آنها در برابر این هدایا در شناخت روحیهى این افراد که خود از فعالان قرن اول هجرى بودند، جالب توجه است؛ مثلاً معاویه حدس مىزند که حسین علیهالسلام این هدایا را صرف فرزندان یتیمِ به جاى مانده از نبرد صفین که در رکاب پدرش بودند مىکند... (ص 40 ـ 41) و در بخش «کتاب الاخوان» نامههایى را از بزرگان ضبط کرده که حایز اهمیتاند؛ مانند نامهى یحیىبن خالد.58
و در آخر «کتاب العلم» خطابهى خلفاى راشدین، والیان و خلفاى دیگر را نقل کرده که از لحاظ تاریخى حایز اهمیت هستند؛ از جمله، خطبهى ابوبکر در سقیفهى بنى ساعده (ص 233) و خطبهى عمر پس از خلافت (ص 234 ـ 235) خطبهى امام على علیهالسلام در هنگامى که عامل او در انبار به قتل رسید (ص 236) و خطابهى حجاج بن یوسف، قطرى خارجى، منصور و مأمون عباسى.59
ابن قتیبه تنها به نقل خبر اکتفا نکرده، بلکه اگر مطلبى به نظرش غیر واقعى بوده متذکر آن شده و به اصلاح آن پرداخته است؛ به طور مثال، در یوم یرموک (13 ق) که براى حارث بن هشام و عکرمة بن ابى جهل و عیاش بن ابى ربیعه آب آوردند و هر کدام دیگرى را مقدم مىداشت، تا هر سه نفر درگذشتند. ابن قتیبه در ادامه مىنویسد: این داستان در نزد من جعلى است، و اهل سیره ذکر کردهاند که عکرمه در روز احنادین (13 ق) به قتل رسید و عیاش در مکه مرد و حارث در طاعون عمواس (18 ق) در شام در گذشت.60
منابع عیون الاخبار و کتاب المعارف
اگر ابن قتیبه را با همگنانش به خصوص تاریخنگاران قرن سوم مقایسه کنیم، امتیاز مهمى بر سایرین دارد و آن این که ابن قتیبه معمولاً از کتابهایى که نقل قول نموده یا مطلبى اخذ کرده به صراحت نام برده است، در حالى که معاصران او مانند ابوحنیفه دینورى بلاذرى، یعقوبى و طبرى از منابع مکتوب خود نام نمىبرند.
ابن قتیبه در مقدمهى عیون الاخبار از منابع و مآخذ خود این گونه یاد مىکند:
من روایات این کتاب را از پیران و بزرگان و همنشینان و کتابها و تواریخ عجم و از بلاغت نویسندگان نقل و اخذ کردهام. از این که حدیث را از افراد خردسال و بنده و کنیز روایت کنم باکى ندارم. علم گم شدهى مؤمن است و اخذ کردن آن از مشرک موجب وهن نیست و نصیحت از حسود نیز مایهى نگرانى نیست... .61
منابع عیون الاخبار را مىتوان از یک دیدگاه به دو دستهى منابع شفاهى و کتبى و در دیدگاهى دیگر به منابع اسلامى و غیر اسلامى دسته بندى کرد.
1. منابع شفاهى: اخذ روایت از استادان و شیوخ با برشمردن سلسله راویان در آن عصر امرى عادى محسوب مىشد. در صفحات قبل هنگام سخن از شیوخِ ابن قتیبه، به کسانى که از آنها نقل قول کرده اشاره شد. او از مشاهیر قرن سوم به خصوص از نحویان و لغویان بهره جسته و روایات آنها در تمام کتاب عیون الاخبار به چشم مىخورد که از پارهاى به لفظ «حدثنى» و در بعضى دیگر لفظ «حدثنا» به کار گرفته است.
2. منابع کتبى: منابع کتبى مورد استفادهى ابن قتیبه اغلب منابع و کتب غیر اسلامى است؛ مانند کتابهاى ایرانیان، هندیان و رومیان. منابع کتبى ابن قتیبه در عیون الاخبار براى شناسایى آثار ایرانیان در عصر ساسانى بسیار اهمیت دارد، و احتمالاً ابن قتیبه ترجمهى آنها را در اختیار داشته است. او از کتاب التاج، کتاب آیین، کتاب آداب، کتاب سیر العجم و از نامههاى خسرو پرویز به پسرش کرارا نقل قول و از پارهاى کتب هند و روم نیز روایت کرده است. نقل قولهاى ابن قتیبه از این منابع مىتواند تا حدودى موضوع این کتابها را مشخص نماید. او مؤلفین یا مترجمین این آثار را نام نمىبرد، تنها هنگام نقل از کتاب آداب از ابن مقفع یاد مىکند؛ به طور مثال او در عیون الاخبار از این کتابها سود جسته است:
ـ کتاب التاج: ابن قتیبه مىنویسد:
در کتاب التاج خواندهام که یکى از ملوک مىگفت: همتهاى مردم کوچک است و همتهاى پادشاهان بزرگ.62
و در موضعى دیگر مىنویسد:
در کتاب التاج خواندم که پرویز به پسرش شیرویه گفت: سپاه را چنان غنى نکن که از تو بىنیاز باشند، و آنها را چنان فقیر مکن که از تو آزرده شوند... .63
ابن قتیبه در مواضعى دیگر از نامهى خسرو پرویز به پسرش شیرویه،64 و از توصیهى خسرو پرویز به مسئول بیت المال65 و حاجبش مطالبى را نقل کرده است.66
ـ آداب ابن مقفع: ابن قتیبه از این کتاب در مورد مصاحبت با پادشاه و شرایط آن مطالبى را نقل کرده است.67
ـ کتاب آیین: ابن قتیبه مىنویسد:
در کتاب آیین خواندم که یکى از ملوک عجم در خطبه مىگفت: من مالک تنهاى شما هستم نه نیتهاى شما.68
و در موضع دیگر از کتاب آیین مطالب مفصلى در مورد لشکرکشى و تعبیهى لشکر، تاکتیکهاى جنگى، چون شبیخون و...69 و در جاى دیگر مطالبى در خصوص تیراندازى از این کتاب نقل نموده است.70
ـ کتاب سیر العجم: ابن قتیبه مىنویسد:
در سیر العجم خواندم که چون کار بر اردشیر استوار شد، مردم را جمع کرد و براى آنها خطبهاى خواند... .71
ابن قتیبه از کتاب سیر العجم داستانهایى در مورد بهرام گور نقل مىکند72 و در جایى دیگر به نقل از این کتاب خبرى مفصل از درگیرى فیروز و اخشنواز پادشاه هیاطله، که سرانجام به قتل فیروز انجامید، ارائه داده است.73
ـ کتاب العجم: ابن قتیبه گاهى بدون ذکر نام کتاب، مطالبى را از کتابهاى ایرانیان نقل مىکند و مىنویسد:
در یکى از کتابهاى عجم خواندم.
آنگاه از نامهى اردشیر به رعایایش یاد مىنماید؛74 و یا در موضعى دیگر مىآورد که در یکى از کتابهاى عجم خواندم که کسرى، وهرز دیلمى را براى نبرد با حبشیان به یمن فرستاد.75
ـ کتاب ابن مقفع: ابن قتیبه گاهى تنها از مؤلف کتاب یاد مىکند و مىنویسد:
در کتاب ابن مقفع خواندم که مردم بر دین پادشاهانشان هستند.76
ـ کتاب هند و روم: ابن قتیبه از کتابهاى هندیان77 و رومیان78 نیز استفاده و نقل قول نموده است. ابن قتیبه از منابع و کتب اسلامى نیز سود جسته، لیکن اسامى کتب را نام نبرده است؛ مثلاً او ابن اسحاق و هیثم بن عدى و... را درک نکرده است در حالى که مطالبى از آنها نقل نموده و هنگام نقل روایت از آنها از راویان سخنى به میان نیاورده است؛ این نشان مىدهد که از کتابهاى آنها استفاده نموده است.
منابع المعارف همان منابع عیون الاخبار است. هر چند در المعارف به خاطر مباحث تاریخى، نقل قول از مشاهیر اخبار قرن دوم بسیار فراوان است. او از ابن اسحاق وهب بن منبه، واقدى، هیثم بن عدى و ابوالیقظان روایات زیادى در این کتاب نقل کرده است.
او در بحث از ابتداى خلقت از تورات79 و در آخر کتاب بحثى نسبتا مفصل از ساسانیان آورده که از کتاب سیر العجم نقل قول کرده است.80
3. کتاب الامامة و السیاسة منسوب به ابن قتیبه
در میان آثار منسوب به ابن قتیبه از کتابى به نام الامامة و السیاسة یاد شده است. کتاب داراى ارزش فراوانى است لیکن نمىتواند از آثار ابن قتیبه باشد؛ زیرا منابع متقدمى که آثار او را نقل کردهاند از این اثر نام نبردهاند و کتاب فاقد مقدمه است، در حالى که معمولاً ابن قتیبه در آغاز کتابهایش مقدمهاى مىآورد.
ثروت عکاشه در مقدمهى خود بر المعارف موارد زیر را برمىشمارد که دلیل بر آن است که این اثر از ابن قتیبه نیست:
1. کسانى که از ابن قتیبه یاد کردهاند، این کتاب را از او ذکر نکردهاند، جز این که اباعبداللّه التوزى معروف به ابن شباط (متوفى 618 ق) آن را از ابن قتیبه دانسته است.
2. از ابن لیلى (متوفى 148 ق) و از زنى که شاهد فتح اندلس بوده است که سالها قبل از تولد ابن قتیبه (213 ق) بودهاند، در این کتاب روایت شده است.
3. مؤلف از سفر خود به دمشق یاد مىکند، در حالى که ابن قتیبه به این شهر مسافرت نکرده است.
4. مؤلف کتاب از شهر مراکش یاد مىکند، که یوسف بن تاشفین آن را در سال 455 بنا نهاد، در حالى که ابن قتیبه در سال 276 وفات کرده بود.81
دلیل اول از استحکام بیشترى برخوردار است، و دلیل سوم نمىتواند متقن باشد؛ چرا که ما اطلاع دقیقى از زندگى ابن قتیبه نداریم، چه بسا از دمشق نیز دیدار کرده باشد. دلیل دوم و چهارم مشکل کلى کتاب است و مؤلف هر که باشد نمىتواند فاصلهى بین سالهاى 148 ـ 455 را درک کرده باشد.
ابن خلدون هنگام سخن از جنگ جمل مىنویسد:
از اینرو به کتاب طبرى اعتماد کردیم که از یکسونگرىهایى که در کتاب ابن قتیبه و مورخین دیگر هست به دور است.82
احتمالاً منظور همین کتاب الامامة و السیاسة باشد که شرح مفصلى از خلافت امام على علیهالسلام به خصوص از جنگ جمل ارائه داده،83 و گرنه در آثار دیگر ابن قتیبه، مانند المعارف، مطالب چندانى از حوادث ایام خلافت امام على علیهالسلام ، به خصوص نبرد جمل نیامده است، که ابن خلدون آن را «یک سونگرى» بخواند.
ما براى اثبات عدم انتساب الامامة و السیاسة به ابن قتیبه، پارهاى از مطالب این کتاب را با کتاب المعارف مقایسه مىکنیم و موارد اختلاف آن را توضیح مىدهیم.
1. در شهادت امام على علیهالسلام :
ـ المعارف: امام على علیهالسلام در جمعه 19 رمضان سال چهل هجرى به شهادت رسید. (ص 209).
ـ الامامة و السیاسة: امام على علیهالسلام در هنگام خروج براى نماز صبح، در جمعه 10 روز مانده از رمضان سال چهل ضربت خورد... و روز یکشنبه به شهادت رسید. (ج 1، ص 138).
2. در کیفیت شهادت امام حسن علیهالسلام :
ـ المعارف: امام حسن علیهالسلام به مدینه رفت و در آنجا وفات کرد و مىگویند جعده دختر اشعث او را مسموم نمود و رحلت او در ماه ربیع الاول سال 49 و در سن چهل و هفت سالگى بود و سعید بن عاص امیر مدینه بر او نماز گزارد. (ص 212).
ـ الامامة و السیاسة: معاویه در سال 50 به مدینه آمد. امام حسن زنده بود. چون سال 51 شد امام حسن علیهالسلام بیمار شد و رحلت کرد و عامل مدینه مروان بود. (ج 1، ص 151).
3. در خلافت معاویة بن یزید:
ـ المعارف: او پس از یزید خلیفه شد و 17 سال داشت. 40 روز و به قول ابن اسحاق 20 روز خلیفه بود (ص 325).
ـ الامامة و السیاسة: معاویة بن یزید 18 سال داشت که خلیفه شد و 2 ماه و چند روز در آن منصب بود. (ج 2، ص 10).
4. در قیام زید بن على علیهالسلام :
ـ المعارف: هشام بن عبدالملک، عمر بن هبیره عامل عراق را عزل و خالد بن عبداللّه القسرى را در سال 106 به جاى او منصوب کرد و سپس ولایت عراق را به یوسف بن عمر داد. در سال 120، و در ولایتش زید بن على علیهالسلام به قتل رسید و آن در سال 121 بود. (ص 365).
ـ الامامة و السیاسة: ابن هبیره عامل کوفه بود و زید را گرفتند و ابن هبیره بدون امر هشام او را به قتل رساند. (ج 2، ص 104).
5. در مرگ ابوجعفر منصور:
ـ المعارف: او در سال 158 هنگام عزیمت به حج در بئر میمون درگذشت. (ص 378).
ـ الامامة و السیاسة: ابوجعفر منصور در سال 166 وارد مکه شد و حج را انجام داد و بعد از سه روز درگذشت. (ج 1، ص 151).
6. درباره مرگ مهدى:
ـ المعارف: او در محرم سال 169 در ماهسبذان درگذشت. (ص 380).
ـ الامامة و السیاسة: مهدى مُرد و در همان روز رشید را جانشین خود کرد و مردم با او بیعت کردند؛ و این روز پنج شنبه از محرم سال 173 بود. (ج 2، ص 153).
ـ مؤلف الامامة به طور کلى از خلافت موسى الهادى (169 ـ 170) یاد نکرده و خلافت رشید را جلو آورده و مرگ مهدى را نیز چهار سال با تأخیر نقل کرده است. مؤلف الامامة و السیاسة در آخر کتاب مواردى را طرح کرده که بیشتر به افسانه شبیه است تا به واقعیت؛ مثلاً او با اشاره به ماجراى مأمون و امین آورده است که مأمون به بغداد آمد و برادرش را گرفت و حبس کرد. امین از حبس گریخت مأمون در طلب او فرستاد و او را گرفت و به قتل رساند. (ج 2، ص 175).
با توجه به موارد اختلاف و حتى بدون در نظر گرفتن صحت و سقم مطالب، نتیجه مىگیریم که ممکن نیست این دو اثر تألیف یک نفر باشند و شایسته نیست کتاب الامامة را از ابن قتیبه دانشمند بدانیم. مؤلف کتاب الامامة چندان پرمایه و با اطلاع نبوده است و شاید اگر این کتاب را به ابن قتیبه منسوب نمىکردند این معروفیت را به دست نمىآورد.84
د) ابن قتیبه از دیدگاه تعدادى از دانشمندان
اظهار نظر دربارهى عالمى پرکار و توانمند چون ابن قتیبه که داراى آثار متعدد است، مشکل مىنماید. او از لحاظ مذهبى به طریق اهل سنت و جماعت بود، اما این که به کدام یک از جناحهاى اهل سنت و جماعت تمایل بیشترى داشت محل گفتوگوست.
خطیب بغدادى او را «ثقة دینا فاضلاً»85 قلمداد کرده و دیگر اظهارنظرى نمىنماید.
ذهبى در میزان الاعتدال، نظرهاى موافق و مخالف را آورده و نوشته است: او راستگو (صدوق) است... و حاکم گفت:86 امت بر این اجماع کردهاند که ابن قتیبه کذاب است.
ذهبى سپس مىگوید: این کلامى است که ترس خدا در آن نیست. ذهبى در ادامه به نقل از دار قُطنى، على بن عمر (متوفى 385) مىنویسد: «او میل به تشبیه دارد و سخنانش دلیل بر آن است.» و بیهقى مىگوید: «او کرامى مذهب است».87 زکى عدوى نیز در مقدمهى خود بر عیون الاخبار دیدگاه ابن تیمیه فقیه حنبلى (متوفى 729) را مىآورد. ابن تیمیه او را از پیروان احمد بن حنبل دانسته و گفته است: موقعیتش در میان اهل سنت بهسان جایگاه جاحظ در میان معتزله است.88
بدینسان نظر رجالشناسان در خصوص ابن قتیبه با هم سازگار نیست؛ اما کسان دیگر در خارج از دیدگاه رجالشناسى مذهبى از او انتقاد نموده و او را متهم به انتحال (به خود بستن آثار دیگران) کردهاند.
مسعودى در مروج الذهب هنگام سخن از مباحث جغرافیایى و نجومى مىنویسد:
این مطلب را ابوحنیفه دینورى، در کتاب خویش (کتاب الانواء) آورده و ابن قتیبه آن را ربوده و به کتاب خویش برده و به خویشتن نسبت داده و در مورد بسیارى از کتابهاى ابوحنیفه دینورى نیز چنین کرده است.89
اما تندترین انتقاد علیه ابن قتیبه از ناحیهى ابوریحان بیرونى است. بیرونى موضوع آگاهى عرب از نجوم را که ابن قتیبه مدعى آن است، بهانه و مدخلى براى حمله به ابن قتیبه و آثار او قرار داده و بحث را به همهى آثار او کشانده است و خشم بیرونى از او تا جایى است که دایرهى کلام را به اخلاق مردم جبال کشانده و آنها را «مستبد به رأى» خوانده است.
ابوریحان مىنویسد:
... اعراب از علم بروج و صور خیلى دور بودند، هر چند، ابومحمد، عبداللّه بن مسلم بن قتیبه جبلى تهویل مىنماید و در تمام کتابهاى خود سخن را به درازا کشانیده، و به خصوص در کتابى که در تفضیل عرب بر عجم نوشته، چنین پنداشته که تازیان ستارگان و طلوع و غروب آنها را از همهى امم داناتر بودهاند. من نمىدانم، یا نمىدانسته یا تجاهل کرده که در تمام امکنهى زمین بزرگان و چوپانان ابتداى اعمال خود، و معرفت اوقات را به اندازهى اعراب مىدانند... .
اگر در کتب انواء و به خصوص کتابى که این مرد به نام مناظر النجوم نوشته، و در آنچه ما برخى از آنها را در اواخر کتاب وارد کردیم تأمل کنید، خواهید دانست که اعراب از علم هیئت جز آن اندازه که برزیگران هر بقعه مىدانند، چیزى بیشتر ندانستهاند؛ ولى این مرد، در هر مبحثى که وارد مىشود افراط مىکند و از اخلاق جبلى که استبداد به رأى است خالى نیست. کلام او در این کتاب بر کینهها و دشمنىهایى که با ایرانیان دارد دلالت مىکند؛ زیرا به این اندازه هم راضى نشد که اعراب را بر ایرانیان برترى دهد، بلکه ایرانیان را اراذل امم و پستترین مخلوق دانسته... .90
اما امروزه ابن قتیبه جایگاه خاصى پیدا کرده و در مجموع، محققین جدید با توجه به آثار متعددش او را ستودهاند؛ چرا که او یکى از پرکارترین دانشمندان قرن سوم اسلامى است و آثارش از تنوع شایانى برخوردار است. به طورى که آثارش در لغت، اخبار، ادب، اشعار، به همراه آثار دیگرش در زمینهى مباحث مذهبى، چون قرآن، حدیث، و فقه او را به صورت دانشمندى بزرگ درآورده است. آذرنوش مىنویسد:
ابن قتیبه چه در شرق و چه در غرب و در تمام دورهاى که اصطلاحا قرون وسطى مىنامیم، عالىترین نمونهى یک دانشمند است.91
احمد امین، ابن قتیبه را یکى از سه عالمى (ابو حنیفه دینورى ـ جاحظ) مىداند که علوم و معارف و آداب مختلفهى آن عصر را نمایش داده است.92
بالاخره آنکه، عبدالجلیل او را مردى پرتوان مىداند که نه تنها به نحو و لغت پرداخت، بلکه در تاریخ ادب و تاریخ عمومى دست به تألیف زد. علاوه بر آن، در مشاجرات عقیدتى زمان خود نیز شرکت کرد و از حکما و محدثان سنتگرا در مقابل اهل تشکیک و اصالت عقل و... دفاع کرد و این نویسنده شایستگى آن را دارد که عمیقا مورد بررسى قرار گیرد.93
پىنوشتها:
1. خطیب بغدادى، تاریخ بغداد،، ج 1، ص 170، و ابن خلکان، وفیات الاعیان و انباء ابناء الزمان، ج 3، ص 43.
2. خطیب بغدادى، همان، و ابن عماد، شذرات الذهب فى اخبار من ذهب، ج 2، ص 169.
3. ابن ندیم، الفهرست، ص 130.
4. خطیب بغدادى، همان.
5. ابن قتیبه، المعارف، ص 36 (مقدمه عکاشه)؛ ابراهیم الابیارى، تراث الانسانیه، ج 2، ص 330 ـ 331.
6. ابن خلکان، همان، ج 3، ص 43.
7. آذرتاش آذرنوش، «ابن قتیبه» دائرة المعارف بزرگ اسلامى، ج 4، ص 449.
8. ابن خلدون، العبر، (تاریخ ابن خلدون)، ج 2، ص 432 به بعد.
9. احمد بن ابى واضح یعقوبى، تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 527.
10. احمد بن ابى واضح یعقوبى، همان، ج 2، ص 541.
11. ابن قتیبه، المعارف، ص 35 (مقدمه).
12. آذرتاش آذرنوش، همان، ج 4، ص 449.
13. ابن ندیم، همان، ص 131.
14. آذرتاش آذرنوش، همان، ج 4، ص 339.
15. ابوریحان بیرونى، آثار الباقیه، ص 316.
16. ابن خلکان، همان، ج 3، ص 43.
17. ابن ندیم، همان، ص 131.
18. خطیب بغدادى، همان، ج 10، ص 170 ـ 171.
19. ابن خلکان، همان، ج 3، ص 43.
20. خطیب بغدادى، همان، ج 10، ص 170 ـ 171؛ ابن خلکان، همان، ج 3، ص 43، و ابن عماد، همان، ج 2، ص 169.
21. خطیب بغدادى، همان ج 10، ص 170.
22. آذرتاش آذرنوش، همان، ج 4، ص 339.
23. ابن خلکان، همان، ج 1، ص 200.
24. همان، ج 1، ص 200.
25. ابن ندیم، همان، ص 418.
26. ابن خلکان، همان، ج 1، ص 200.
27. ابن ندیم، همان، ص 418.
28. مسعودى، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج 2، ص 534.
29. ابن خلکان، همان، ج 1، ص 200.
30. ابوحاتم سیستانى متوفى (255) از شاگردان و راویان ابوعبیده و اصمعى بود (ابن ندیم، ص 100). آذرنوش مىنویسد: «نام آثارى که به ابوحاتم نسبت دادهاند، غالبا با نام آثار ابن قتیبه شبیه است» (دائره، ج 4 ،ص 451) موضوعى که حداقل از مقایسه و مقابلهى آثار آن دو از روى فهرست ابن ندیم غیر قابل قبول است. تنها اثر مشترک بین آن دو کتاب القرائت است که به جز این دو نفر، افراد دیگرى با این عنوان کتاب تألیف کردهاند (ابن ندیم، ص 131 و 100 مقابله گردد).
31. ریاشى (متوفى 257)، ابن قتیبه، از او روایت بسیاردارد، او نیز از راویان اصمعى است (ابن ندیم ص 99 ـ 100).
32. احمد بن عبداللّه در بغداد به دنیا آمد؛ در سال 321 به مصر رفت و قضاوت آنجا را بر عهده گرفت و تمام کتابهاى پدرش را روایت کرد و در سال 322 درگذشت (ابن خلکان، ج 3، ص 43). او بیست و یک کتاب از آثار پدرش را در مصر روایت نمود (ابن عماد، ج 2، ص 294).
33. عبیداللّه بن عبدالرحمن، کتاب غریب الحدیث و کتاب اصلاح الغلط را در سال 268 نزد ابن قتیبه فرا گرفت (الابیارى، ج 2، ص 334).
34. ابن صائغ که خطیب بغدادى کیفیت مرگ ابن قتیبه را از او نقل کرده و به قول عکاشه، تمام آثار ابن قتیبه را روایت کرده است (مقدمه ص 40).
35. ابن درستویه الفارسى، علاوه بر ابن قتیبه از ثعلب و مبرد نیز بهره گرفت و داراى آثار فراوانى است (ابن ندیم، ص 106 ـ 107).
36. خطیب بغدادى، همان، ج 10، ص 170.
37. ابن قتیبه، ص 40، (مقدمه عکاشه)، و ابراهیم الابیارى، همان، ج 2، ص 334.
38. ابن قتیبه، المعارف، ص 39 ـ 40 (مقدمه عکاشه).
39. ابن ندیم، همان، ص 131.
40. خطیب بغدادى، همان، ج 10، ص 170.
41. ابن خلکان، همان، ج 3، ص 42 ـ 43.
42. ابن عماد، همان، ج 2، ص 169.
43. اسماعیل پاشا البغدادى، هدیة العارفین و اسماء المؤلفین و آثار المصنفین، ج 1، ص 441.
44. آثار چاپى به نقل از بروکلمان و دایرة المعارف بزرگ اسلامى است. چه بسا پس از آن آثار دیگرى از وى چاپ شده باشد.
45. ابن قتیبه، المعارف، ص 2.
46. همان، ص 4.
47. همان، ص 394.
48. همان، ص 68، (مقدمه عکاشه).
49. ابن قتیبه، المعارف، پاورقى ص 394. عکاشه مىنویسد: در نسخهى (ب) ترجمهى سه نفر دیگر، یعنى معتضد و مکتفى و مقتدر نیز آمده است.
50. دربارهى ابن حبیب ر.ک: ابن ندیم، همان، ص 176 ـ 177.
51. کارل بروکلمان، تاریخ الادب العربى، ج 2، ص 224.
52. ابن قتیبه، المعارف، ص 70 (مقدمه عکاشه).
53. ابن قتیبه، عیون الاخبار، ج 1، ص 4، (مقدمهى ابن قتیبه).
54. تاریخ تألیف عیون الاخبار مشخص نیست، خاصه این که ابن قتیبه در کتاب عیون الاخبار از کتاب المعارف یاد مىنماید (ج 1، ص 4، مقدمه) و در کتاب المعارف از عیون الاخبار یاد کرده است (ص 126). از آنجایىکه در مقدمهى کتاب المعارف از عیون الاخبار یاد شده (ص 126)، باید عیون الاخبار قبل از کتاب مذکور تألیف شده باشد و این که در مقدمهى عیون الاخبار نام المعارف را آورده احتمال مىرود مقدمهى عیون الاخبار را بعدها اصلاح کرده است.
55. ابن قتیبه، عیون الاخبار، ج 1، ص 4 (مقدمه ابن قتیبه).
56. همان، ج 1، ص ى ، ک و ل (مقدمه ابن قتیبه).
57. همان، ج 1، ص 213 ـ 221.
58. همان، ج 1، ص 80.
59. همان، ج 2، ص 237 ـ 255.
60. همان، ج 2، ص 339 ـ 340.
61. همان، ج 1، ص 3، (مقدمه ابن قتیبه).
62. همان، ج 1، ص 5.
63. همان، ج 1، ص 11.
64. همان، ج 1، ص 15.
65. همان، ج 1، ص 59.
66. همان، ج 1، ص 84.
67. همان، ج 1، ص 20، 22 و 31.
68. همان، ج 1، ص 8.
69. همان، ج 1، ص 112 ـ 115.
70. همان، ج 1، ص 133.
71. همان، ج 1، ص 9.
72. همان، ج 1، ص 178.
73. همان، ج 1، ص 117 ـ 121.
74. همان، ج 1، ص 7، 40، 47 و 112.
75. همان، ج 1، ص 149.
76. همان، ج 1، ص 2.
77. همان، ج 1، ص 18، 19، 22 و 25.
78. همان، ج 1، ص 159.
79. ابن قتیبه، المعارف، ص 10، 14، 17، 18، 19 و... .
80. همان، ص 652.
81. عکاشه، ص 56، ابراهیم الابیارى، همان، ج 2، ص 333 ـ 334، زکى عدوى، احمد مقدمه بر عیون الاخبار، ج 4، ص 36.
82. ابن خلدون، همان، ج 1، ص 611.
83. در کتاب الامامة و السیاسة حدود صد صفحه از (46 ـ 140) به خلافت امام على علیهالسلام اختصاص دارد.
84. این کتاب اخیرا به زبان فارسى بدون مقدمهاى خاص و فهرست اعلام و ظاهرا با عجله ترجمه شده است. ترجمهى سید ناصر طباطبایى، تهران، انتشارات ققنوس، 1380.
85. خطیب بغدادى، همان، ج 10، ص 170.
86. ابوعبداللّه حاکم نیشابورى (321 ـ 405) مؤلف کتاب تاریخ نیشابور و... .
87. ابن عبداللّه محمد الذهبى، میزان الاعتدال فى نقد الرجال، ج 2، ص 503.
88. مقدمه زکى عدوى بر عیون الاخبار ابن قتیبه، ص 16، و دیباچه آذرنوش بر مقدمه الشعر و الشعرا ابن قتیبه، ج 1، ص 20.
89. مسعودى، مروج الذهب، ج 1، ص 568.
90. ابوریحان بیرونى، آثار الباقیه، ص 316 ـ 317.
91. دیباچه آذرنوش بر مقدمه الشعر و الشعرا ابن قتیبه، ص 17.
92. احمد امین، پرتو اسلام، ج 2، ص 454.
93. عبدالجلیل، ج. م، تاریخ ادبیات عرب، ص 147.
منابع:
ـ آذرنوش، آذرتاش، «ابن قتیبه»، دایرة المعارف بزرگ اسلامى (تهران، 1370) ج 4.
ـ ابن خلدون، العبر (تاریخ ابن خلدون) ترجمهى عبدالمحمد آیتى (تهران، مؤسسهى مطالعات و تحقیقات فرهنگى، 1363ش) ج 1.
ـ ابن خلکان، ابى العباس شمس الدین احمد بن محمد، وفیات الاعیان و انباء ابناء الزمان، حققه احسان عباس (بیروت، دارصادر، 1968م) ج 1 ـ 7.
ـ ابن عماد الحنبلى، ابى فلاح عبدالحى، شذرات الذهب فى اخبار من ذهب (بیروت، المکتب التجارى للطباعة و النشر و التوزیع، بىتا) ج 1 ـ 2.
ـ ابن قتیبه، عبداللّه بن مسلم، المعارف، حققه و قدم له دکتور ثروت عکاشه (دارالمعارف بمصر، ط. و الثانیه، 1969م / 1388 ق).
ـ ـــــــــــــــــــــــــــــ، عیون الاخبار، زکى عدوى (قاهره، دارالکتب، ط. الاولى، 1349 ق / 1930 م) ج 1 ـ 4.
ـ ـــــــــــــــــــــــــــــ، مقدمة الشعر و الشعراى (در آیین نقد ادبى)، ترجمهى آذرتاش آذرنوش، (تهران ،موسسهى انتشارات امیرکبیر، 1363ش) ج 1.
ـ ـــــــــــــــــــــــــــــ، الامامة و السیاسة، طه محمد الزینى (قاهره، الناشر مؤسسة الحلبى و شرکاء للنشر و التوزیع، 1967م / 1387ق) ج 1 ـ 2.
ـ ابن ندیم، محمد بن اسحاق، الفهرست، ترجمه و تحقیق محمد رضا تجدد، (تهران، انتشارات امیر اکبیر،، 1366ش) ج 3.
ـ ابوریحان بیرونى، آثار الباقیه، ترجمهى اکبر دانا سرشت (تهران، انتشارات ابن سینا، 1352ش).
ـ امین، احمد، پرتو اسلام (ترجمهى فجر الاسلام)، به قلم عباس خلیلى، (تهران، سازمان چاپ و انتشارات اقبال، 1353ش) ج 2.
ـ الابیارى، ابراهیم، «عیون الاخبار ابن قتیبه» تراث الانسانیه (قاهره، وزراة الثقافه و الارشاد القومى، المؤسسة المصریه العامه للتألیف الترجمه و الطباعه و النشر، بىتا) ج 2.
ـ بروکلمان ،کارل، تاریخ الادب العربى، نقله الى العربیه عبدالحلیم النجار (قاهره، دارالمعارف بمصر، الطبعه الثانى، 1969م) ج 1 ـ 3.
ـ البغدادى، اسماعیل پاشا، هدیه العارفین و اسماء المؤلفین و آثار المصنفین (استانبول، 1951م) ج 1 ـ 2.
ـ جاحظ، ابوعثمان عمر و بن بحر، تاج، ترجمهى محمد على خلیلى (تهران، انتشارات ابن سینا، 1343ش).
ـ خطیب البغدادى، ابى بکر احمد بن على، تاریخ بغداد، (قاهره، طبع للمره الاولى بنفقه مکتبه الخانجى بالقاهره و المکتبه العربیه ببغداد و مطبعه السعاده بجوار محافظه مصر، 1931م / 1349ق) ج 1 ـ 5، 10 ـ 14.
ـ الذهبى ،ابى عبداللّه محمد، میزان الاعتدال فى نقد الرجال، بحققه على محمدالبجاوى (بیروت، لبنان، للطباعه و النشر، 1963م / 1382ق) ج 4.
ـ عبدالجلیل، ج. م، تاریخ ادبیات عرب، ترجمهى آذرتاش آذرنوش (تهران، انتشارات امیرکبیر، 1373) ج 2.
ـ مسعودى، مروج الذهب و معادن الجوهر، ترجمهى ابوالقاسم پاینده، (تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1374 ش) ج 1 ـ 2.
ـ یعقوبى، احمد بن ابى واضح، تاریخ یعقوبى، ترجمهى محمد ابراهیم آیتى (تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1371ش) ج 1 ـ 2.
یکى از این عالمان ابن قتیبه دینورى (213 ـ 276 ق)، مؤلف دهها کتاب در موضوعات علوم اسلامى، ادب و تاریخنگارى است که علىرغم معروفیت زیاد، خود و آثارش کمتر مورد توجه بودهاند. ابن قتیبه مؤلف چند اثر برجستهى تاریخى همچون عیون الاخبار، المعارف و... نیز هست که به خاطر شخصیت علمى نویسنده و قدمت آثارش از مهمترین منابع تاریخى دربارهى اوضاع سیاسى، فرهنگى و نظامىِ سه قرن نخست اسلامى و حتى قبل از اسلام به شمار مىروند.
در این مختصر ضمن بیان احوال ابن قتیبه، آثار تاریخى او به بحث گذاشته شده است.
الف) احوال ابن قتیبه
ابن قتیبه از بزرگان ادب، تاریخ و علوم دینى، و در اغلب علوم و فنون متداول زمان خود داراى اثر و تألیف است. با وجود آنکه او در حیات علمى فرهنگى قرن سوم چهرهاى مهم محسوب مىشود، از زندگىاش چندان اطلاعى در دست نیست و مجموع آنچه تذکرهنویسان در شرح حال او آوردهاند، بیشتر از چند سطر نیست که آن هم دربارهى کیفیت مرگ او است.
ابومحمد عبداللّه بن مسلم بن قتیبه دینورى (مروزى) پدرش مسلم از اهالى مرو بود؛1 بدین سبب او را مروزى نیز گویند.2 او در سال 213 متولد شد، اما در محل ولادت او اتفاق نظر نیست. ابن ندیم ولادت او را در کوفه آورده است،3 در حالى که خطیب، زادگاه او را در بغداد مىداند.4 منابع متأخر نیز معمولاً هر دو قول را نقل کردهاند، لیکن زادگاهش هر کجا باشد، سکونتش در بغداد امرى قطعى است؛ شهرى که در آن عهد، کعبهى آمال دانشمندان اسلامى بود. او قبل از آنکه عهدهدار منصب قضا در دینور گردد در بغداد ایام را مىگذرانید و آخرین بار که از حضور او در این شهر یاد شده، سال 231 بوده است.5 ابن خلکان مىنویسد:
او کتاب ادب الکاتب را براى ابوالحسن عبیداللّه بن خاقان تصنیف کرد.6
و این عبیداللّه بن خاقان او را به قضاوت دینور منصوب نمود.7 ابن خاقان، از سال 236 تا قتل متوکل در سال 247 وزیر متوکل بود.8 مستعین او را در سال 249 به مکه تبعید کرد9 و در عهد معتمد (256) مجددا به وزارت منصوب شد.10 با این حساب او دوبار بین سالهاى (236 ـ 247 ق) و (256 ـ 263 ق) وزارت را بر عهده داشت.
اگر سالهاى اولین دورهى وزارت ابن خاقان، ملاک قاضى شدن ابن قتیبه در دینور باشد، او باید این منصب را 11 سال عهدهدار بوده باشد. عکاشه در این باره مىنویسد: قضاوت او در دینور بین سالهاى 232 قمرى از بیعت با متوکل تا قتل او در سال 247 قمرى مىباشد.11 تاریخ شروع آن قضاوت را نمىدانیم و لیکن او بر این شغل بود تا زمانى که ابن خاقان در سال 247 از وزارت بر افتاد. آذرتاش آذرنوش مدت قضاوت او را در دینور 17 سال آورده است و با توجه به ولادت، آغاز آن را در 27 سالگى و سرانجام آن را در 44 سالگى مىداند.12 اگر آغاز قضاوت او را در 27 سالگى بدانیم، که منطبق با سال 240 خواهد بود، پس پایان قضاوت او در سال 257 است که دیگر ربطى به قضیهى وزارت عبیداللّه بن خاقان نخواهد داشت. بدین ترتیب پذیرش مطالب عکاشه در این خصوص سهلتر از قول نویسندهى دایرة المعارف است.
به هر حال او مدتها در دینور ماندگار شد و از فحواى مطالب ابن ندیم استنباط مىشود که او غالب کتابهایش را در دینور نگاشته و ابن ندیم سالها بعد چون کتاب التفقیه را ناقص یافت از مردم جبال سراغ آن را مىگرفت که پاسخ مثبت شنید.13
در منابع متقدم از زمان بازگشت او به بغداد اشارهاى نکردهاند، اما محققین جدید ورود او را به بغداد در یکى از سالهاى 257، 259، 266 حدس زدهاند14 و شاید سال 257، که منطبق بر آغاز دومین دورهى وزارت عبیداللّه بن خاقان است، صحیحتر به نظر برسد.
نکتهى قابل توجه دیگر آنکه لزومى ندارد پایان قضاوت او را هم زمان با پایان اقامتش در دینور بدانیم؛ شاید او سالها در آن شهر بدون منصب بوده باشد؛ و شهرتش به دینورى حکایت از اقامت طولانى او در این شهر ایالت جبال دارد، به طورى که بیرونى او را ابى محمد جبلى خوانده است.15
ابن قتیبه در شهر بغداد کتابهایش را بر دیگران مىخواند.16 ابن ندیم17 سال وفات او را 270، خطیب،18 270 یا 276، ابن خلکان نیز علاوه بر آن اقوال، سال 271 را نوشت، لیکن سال 276 را صحیح دانسته است.19
خطیب بغدادى در روایتى کیفیت مرگ او را این چنین مىنویسد:
او به طور ناگهانى فریاد کشید و بىهوش گردید و درگذشت.
و در ادامه در روایتى دیگر به نقل از ابراهیم بن محمد بن ایوب بن بشیر الصائغ، شاگرد ابن قتیبه، مىآورد که هریسه خورد و حرارتش بالا گرفت و سپس فریادى کرد و تا وقت نماز ظهر بى هوش شد، سپس ساعتى درد کشید و بعد از آن آرام گرفت و تشهد را ادامه داد تا در هنگام سحر درگذشت و این در اول رجب سال 276 قمرى بود.20
استادان و شیوخ ابن قتیبه
خطیب بغدادى مىنویسد:
او از اسحاق بن راهویه (متوفى 237 ق)، محمد بن زیاد الزیادى (متوفى 260 قمرى)، ابى الخطاب زیاد بن یحیى الحسائى (متوفى 254) و ابو حاتم سجستانى (متوفى 255) روایت کرد.21
لیکن اگر منابع روایتى او را در کتابهایش به خصوص عیون الاخبار و المعارف، ملاک قرار دهیم فهرست افرادى که ابن قتیبه از آنها روایت کرده بسیار زیاد هستند و کسانى که ابن قتیبه از آنها روایت کرده است اغلب از مشاهیر و علماى برجسته عراق در اواخر قرن دوم و اوایل قرن سوم هستند. بر اساس منابع روایتى در آثارش بخصوص عیون الاخبار و المعارف ثروت عکاشه نام 26 نفر از استادان و مشایخ او را فهرست کرده است.22
معروفترین استاد و شیخ او اسحاق بن راهویه است. اسحاق ابن راهویه الحنظلى المروزى، معروف به ابن راهویه در سال 166 قمرى در مرو زاده شد23 و به حجاز، عراق، یمن و شام مسافرت کرد.24 وى از بزرگان اصحاب احمد بن حنبل25 و به قولى از اصحاب شافعى (متوفى 204 ق) بوده است.26 ابن ندیم کتابهاى السنن فى الفقه، مسند و تفسیر او را نام مىبرد.27 ابن راهویه در آخر عمر در نیشابور سکنا گزید.
مسعودى28 سال وفات او را 238 قمرى و ابن خلکان 230 و 237 قمرى نقل کردهاند.29
ابن قتیبه از دو نفر از معروفترین علماى نحوى و لغوى، یعنى ابوحاتم سیستانى سهل بن محمد30 و ابوالفضل عباس بن فرح مشهور به ریاشى31 نیز بهره گرفته است.
شاگردان ابن قتیبه
ابن قتیبه شاگردان و راویان زیادى داشت. خطیب بغدادى پنج نفر از کسانى را که از او روایت کردهاند نام مىبرد و مىنویسد:
احمد پسرش،32 عبیدللّه بن عبدالرحمن السکرى33 (متوفى 323 ق)، ابراهیم بن محمد بن ایوب الصائغ34 (متوفى 313 ق)، عبدللّه بن احمد بن بکیر التمیمى (متوفى 324 ق) و عبداللّه بن جعفر بن درستویه الفارسى35 (متوفى 335 ق) از او روایت کردهاند.36
از شاگردان دیگر او باید از قاسم بن اصبغ الاندلسى (247 ـ 340 ق) نام برد که در سال 274 قمرى به مشرق مسافرت کرد و از ابن قتیبه کتاب المعارف و شرح غریب الحدیث را فرا گرفت.37 عکاشه نام 13 تن از شاگردانش که هر کدام یک یا چند اثر او را روایت کردهاند فهرست نموده است.38
ب) آثار ابن قتیبه
ابن قتیبه کتابهاى زیادى تألیف کرده است و تعدادى از آنها اکنون در دستاند و بعضى نیز چاپ شدهاند. ابن ندیم39 فهرستنویس مشهور، 34 کتاب، خطیب بغدادى40 (که کمتر متذکر آثار صاحب ترجمه مىشود) 7 اثر، ابن خلکان41 14 عنوان، ابن عماد42 11 کتاب و اسماعیل پاشا حدود 38 اثر از او نام مىبرند43 که غالبا تکرار نوشتههاى ابن ندیم است. براى سهولت، کتابهاى ابن قتیبه را در جدولى نشان مىدهیم.
منابعى که آثار ابن قتیبه را ذکر کردهاند.44
ج) کتابهاى تاریخى ابن قتیبه
آثار ابن قتیبه متنوع و در موضوعات مختلفى چون ادب، تاریخ و مذهب است که به تناسب بحث به دو اثر تاریخى او اشاره مىشود.
1. کتاب المعارف:
این کتاب در واقع یک دایرة المعارف تاریخى در عصر خود محسوب مىشود و از سرگذشت رجال قرن اول تا نیمهى اول قرن سوم هجرى، که هر کدام به نحوى در حیات سیاسى و علمى آن ایام مؤثر بودهاند، سخن رفته است. در این کتاب از پیامبر صلىاللهعلیهوآله و اصحابش و از خلفا، اشراف، فرماندهان بزرگ، رهبران قیامها، تابعین، محدثین، فقها، راویان اشعار، اخباریان و... یاد شده است.
ابن قتیبه در مقدمهى کتاب انگیزهى تألیف آن را این گونه بیان مىکند:
دیدم که بسیارى از اشراف از نسبشان بى اطلاعاند و اسلاف خود را نمىشناسند؛ و از قریش کسانى بودند که نمىدانستند در چه موقعیتى از قرابت با پیامبر هستند، یا از ابناى ملوک العجم که حال پدران و زمانشان را نمىشناختند؛ و دیدم افرادى را که خود را به اشخاصى منتسب مىکردند در حالى که عقبى نداشت، مانند مردى که خود را از اعقاب ابوذر مىدانست درحالى که او را دنبالهاى نبود.45
بدینگونه او به سان سایر مؤلفین اخبار، به بحث در مورد ابتداى خلقت پرداخته و طبعا براى ورود به بحث از تورات استفاده نموده و از قصهى آدم و ابناى او آغاز و از انبیا چون: ادریس، نوح و عیسى علیهماالسلام یاد کرده است. آن گاه از انساب عرب و از تیرهى عدنان و قبیلهى قریش و سپس از قبایل یمنى (حمیر و کهلان) یاد کرده، به دنبال آن به بحث دربارهى محمد صلىاللهعلیهوآله پرداخته است و در واقع اهمیت کتاب بیشتر از اینجا آغاز مىشود که با شرح حال مختصرى از نزدیکان آن حضرت به احوال و غزوات پیامبر پرداخته، پس از ذکر خلفاى راشدین، از 150 تن از اصحاب رسول صلىاللهعلیهوآله یاد کرده است و آن گاه دربارهى خلفاى اموى و عباسى تا عهد معتمد (256 ق) و از اشراف قبایل، سران نظامى و سیاسى قرن اول و دوم، مانند حجاج بن یوسف، مختار، قطرى خارجى، نصربن سیار و... و سپس از تابعین، فقها، اصحاب حدیث و قرّاء، راویان اخبار و اشعار و انساب و جغرافیاى بصره، جزیرة العرب و سایر مناطق و از ایام العرب، ادیان جاهلى ملوک یمن و شام و ملوک عجم به خصوص ساسانیان به طور فشرده مطالبى را عرضه کرده است.
تمام موارد فوق هر چند به اختصار آمده، شخصیت نویسنده و قدمت اثر ارزش کتاب را دو چندان کرده است. کتاب المعارف در نوع خود یکى از بهترین کتب تاریخى و از معروفترین آثار ابن قتیبه محسوب مىگردد که مشتمل بر اخبارى است که در آن عصر مورد علاقه مردم بود.
تاریخ تألیف کتاب المعارف
تاریخ تألیف کتاب را نمىدانیم، لیکن با قراین مىتوان گفت این اثر را در حوالى 252 قمرى هنگام سکونت در دینور تألیف کرده است. ابن قتیبه در مقدمهى کتاب تصریح مىکند که تاریخ خلفا را تا عهد مستعین (248 ـ 252 ق) آورده است،46 در حالى که در متن موجود از سه نفر پس از مستعین، یعنى معتز (252 ـ 255 ق) مهتدى (256 ـ 255 ق) و معتمد (279 ـ 256 ق) یاد شده است؛47 و در مورد اخبار خلفا آخرین خبر همان بیعت با معتمد در روز سه شنبه 14 روز باقى مانده از رجب سال 256 است. در این خصوص عکاشه مىنویسد:
ابن قتیبه کتاب را در عهد مستعین تألیف کرد و کتاب نزد او باقى ماند تا ایام معتز، مهتدى و معتمد را درک کرد، و ابن قتیبه درگذشت در حالى که معتمد تا سال 279 در خلافت بود.48
بدین ترتیب احتمالاً او اصلاح مقدمهى کتاب را که در عهد مستعین نوشته بود فراموش کرد و یا شاید ناسخین در افزودن این سه نفر به کتاب المعارف دست داشتهاند، هم چنان در پارهاى از نسخ تا عهد معتمد (320 ـ 295 ق) نیز افزوده شده است.49
موضوع دیگر آنکه، کتاب المعارف را مأخوذ از کتاب المحبر محمد بن حبیب50 (متوفى 245 ق) دانستهاند51 و عکاشه پس از مقابلهى فهارس هر دو کتاب مىنویسد: کتاب المعارف با کتاب المحبر، از عناوین مشترکى برخوردارند، لیکن از نظر ترتیب، المعارف با آن مخالف است. گرچه عدهاى مىگویند این کتاب ابن حبیب نیست بلکه او آن را جمع کرده همانگونه که ابن قتیبه آن را جمع نموده... و انصاف آن است که ابن قتیبه جز آنچه ابن حبیب آورده مطلبى ندارد، لیکن در اغلب موارد (در طول و تفصیل) با آن اختلاف دارد و ابن قتیبه ـ آن گونه که از المعارف بر مىآید ـ آن را یا از شیوخ خود شنیده و یا از روایتهاى دیگران اخذ کرده است.52
2. کتاب عیون الاخبار:
از مشهورترین کتب ابن قتیبه، کتاب عیون الاخبار است. این کتاب را در ده فصل جداگانه تقسیم کرده و هر فصل متأخر را به فصل قبل منضم دانسته است.53 این فصول دهگانه بر حسب گفتار و تنظیم مؤلف این گونه است:54
و اما کتاب اول از کتابهاى دهگانه «کتاب السلطان» است و در آن اخبارى از موقعیت سلطان و حالات مختلف او از سیرتش و آنچه مورد احتیاج مصاحبان اوست از آداب صحبت و... نقل شده است.
و کتاب دوم «کتاب الحرب» که این ضمیمهى کتاب سلطان است، و در آن اخبارى از آداب جنگ و حیلههاى آن و توصیههایى به سپاهیان از تعداد و سلاح و چهارپایان و آنچه در سفر و مسیر لازم مىآید و... از اخبار ترسوها و اعمال شجاعان و حیلههاى جنگ و اخبار شهرها و... آمده است.
و کتاب سوم «کتاب السودد» است و در آن اخبارى از راههاى بزرگى و بزرگوارى در جوانى و وسایل آن در بزرگى و از همت نیک و... اختلاف اراده و از کبر، عجب، غضب و فقر و تجارت، خرید و فروش... و از افعال اشراف و بزرگان... قید گردیده است.
کتاب چهارم «کتاب الطبائع و الاخلاق» است و در این کتاب که ضمیمهى کتاب سودد است از اخبار در همانندىهاى مردم در طبایع و اخلاقهاى زشت، مانند حسد، سعایت و... و از طبایع حیوانات، از مردم و جن، چهار پا و درندگان و پرندگان، حشرات، حیوانات کوچک و گیاهان و... سخن رفته است.
کتاب پنجم «کتاب العلم» است و در آن اخبارى از دانش، دانشمندان و شاگردان و از کتابها، حفظیات و قرآن و... وصیتهایى به ادبآموزان است.
و کتاب ششم «کتاب الزهد» است که به خاطر قرابت، به کتاب علم منضم است و در آن اخبارى از زاهدان و کلام آنها در زهد و دعا و مناجات و از مقام زاهدان نزد خلفا و ملوک و موعظههاى آنها و... مطالبى نقل گردیده است.
و کتاب هفتم «کتاب الاخوان» است که در آن از برگزیدگان دوستان و اخبارى از مهربانى و دوستى و آنچه دوستان بر هم واجب دارند... و از زیارت همدیگر، خداحافظى و عیادت، تعزیه کردن، ذکر دوستان بد و نزدیکان و فرزندان و... سخن رفته است.
و کتاب هشتم «کتاب الحوائج» است و این کتاب به خاطر مضمون نزدیکش به کتاب اخوان ضمیمهى آن است و در آن اخبارى از برآوردن حاجات در کتمان و صبر و هدیه و رشوه و احوال گدایان در هنگام سؤال و... و از قناعت و حرص یاد شده است.
کتاب نهم «کتاب الطعام» است که در آن اخبارى از غذاهاى پاک و شیرینىجات، شیر، خرما و... و از گرسنگى، روزه، مهمانى، اخبار بخیلان، خوردن دارو، مضار و منافع غذاها و... سخن رفته است.
و کتاب دهم «کتاب النساء» است، و این کتاب نزدیک به کتاب طعام است؛ چرا که عرب لذایذ را در خوراک و نکاح مىداند و در آن اخبارى از اختلافات اخلاقى زنان، حسن و جمال و سیاستهاى زنان و خطبههاى معروف نکاح و... و اخبار عشاق عرب و... آمده است.55
بدین ترتیب در عیون الاخبار، غالب موضوعات روزمره مربوط به تمام طبقات به چشم مىخورد و مطالب آن از تنوع شایانى برخوردار است.
ابن قتیبه در مقدمهى عیون الاخبار قبل از سخن از تقسیمبندى کتاب، دربارهى شیوهى کار و این که مخاطبین او چه کسانى هستند، بهتر از هر کس دیگر در تحلیل کتابت توضیح داده است که قسمتهایى از آن را نقل مىکنیم.
ابن قتیبه مىنویسد:
این کتاب در مورد قرآن، سنت، شریعت و علم حلال و حرام نیست... این عیون الاخبار براى غافلان در ادب، تذکرهاى براى اهل علم و آموزش ادب به آنهاست، و مایه راحتى ملوک است... و صلاح ندانیم که کتابم براى طالب دنیا بدون آخرت و یا براى خواص بدون عوام و یا براى ملوک بدون رعایا باشد، براى هر گروهى سهمى در آن قرار دادم... و در هر باب، کتاب را به مزاح و حکایات جالب منتهى کردم... کتاب ما مثل سفرهاى است که غذاهاى مختلف، براى سلیقههاى گوناگون در آن فراهم شده است.56
این کتابِ بسیار مفصل خود انعکاسى از اوضاع اجتماعى ـ فرهنگى آن زمان محسوب مىشود. در لابهلاى این همه نوشته، براى هر طبقه و صنفى مطلب مىتوان یافت و این مطالب که اغلب به صورت روایات کوتاه با ذکر سلسله راویان جمع شده است و یا از کتابهایى اخذ گردیده که از فحواى آنها مىتوان اوضاع فرهنگى، اجتماعى و تاریخى فراوانى استنباط کرد، نحوهى دیدگاههاى افراد مختلف، خاطرات شخصى، در شرح حوادث بزرگ به نقل از شاهدان ماجرا، پند و امثال، اشعار بدیع، نکات اخلاقى، نصیحت بزرگان، اندرز صالحان، کلمات عاقلان، رجز شجاعان، دعاى عابدان، خطبهى حاکمان، توجیه مقصران، بذلهگویى دلقکان و جهل عوام در سراسر کتاب عیون الاخبار به چشم مىخورد و کتاب براى شناخت هر چه بیشتر اوضاع و احوال عمومىِ سه قرن اول اسلامى نهایت اهمیت را دارد.
موارد تاریخى عیون الاخبار
چه خبرى بهتر از این که کتاب خود انعکاسى از اوضاع آن زمان و آیینهاى از فعالیتهاى آن جامعه است. کتاب از دیدگاهى شرح زندگى افراد است، با آوردن روایات در قالب داستانهایى پراکنده اما قابل توجه. با این همه عیون الاخبار از لحاظ آنچه صرفا تاریخ خوانده مىشود، داراى اهمیتى بسزا است و در قسمتهایى از کتاب کاملاً موضوعات تاریخى جالب و در خور توجه مطرح، و در ذیل هر موضوع حداقل یک واقعهى تاریخى نقل شده است. مثلاً در جزء اول «کتاب السلطان» بسیارى از مطالب تاریخى به صورت پراکنده در ذیل موضوعات آمده است، از جمله داستان اختلاف ابومسلم و ابوجعفر (ص 26) و یا براى شناسایى روحیهى حجاج و نحوهى رفتار عاملین او (ص 16) و نامهى امام على علیهالسلام به ابن عباس هنگامى که اموال بصره را برده بود. (ص 57) و گردن زدن اسیران توسط حجاج (ص 103).
و در «کتاب الحرب» موارد بسیار زیاد تاریخى، چون: گوشههایى از داستان حجاج و شبیب خارجى (ص 121) دستورهاى ابوبکر به خالد براى حرکت به شام (ص 142) و قسمتهایى از نحوهى شهادت حجر بن عدى (ص 147) و یا داستان عمر و هرمزان (ص 196) اخبارى از منصور در شام (ص 206 و 207) اخبارى از قیام امام حسین علیهالسلام (ص 211) و حتى در باب شناسایى بلاد و شهرها (امصار) مطالب در خور توجه دارد57 و در ذیل «کتاب الاخوان» مطالبى تاریخى چون هدیه فرستادن معاویه براى بزرگان مدینه و حدسهاى معاویه در مورد واکنشهاى آنها در برابر این هدایا در شناخت روحیهى این افراد که خود از فعالان قرن اول هجرى بودند، جالب توجه است؛ مثلاً معاویه حدس مىزند که حسین علیهالسلام این هدایا را صرف فرزندان یتیمِ به جاى مانده از نبرد صفین که در رکاب پدرش بودند مىکند... (ص 40 ـ 41) و در بخش «کتاب الاخوان» نامههایى را از بزرگان ضبط کرده که حایز اهمیتاند؛ مانند نامهى یحیىبن خالد.58
و در آخر «کتاب العلم» خطابهى خلفاى راشدین، والیان و خلفاى دیگر را نقل کرده که از لحاظ تاریخى حایز اهمیت هستند؛ از جمله، خطبهى ابوبکر در سقیفهى بنى ساعده (ص 233) و خطبهى عمر پس از خلافت (ص 234 ـ 235) خطبهى امام على علیهالسلام در هنگامى که عامل او در انبار به قتل رسید (ص 236) و خطابهى حجاج بن یوسف، قطرى خارجى، منصور و مأمون عباسى.59
ابن قتیبه تنها به نقل خبر اکتفا نکرده، بلکه اگر مطلبى به نظرش غیر واقعى بوده متذکر آن شده و به اصلاح آن پرداخته است؛ به طور مثال، در یوم یرموک (13 ق) که براى حارث بن هشام و عکرمة بن ابى جهل و عیاش بن ابى ربیعه آب آوردند و هر کدام دیگرى را مقدم مىداشت، تا هر سه نفر درگذشتند. ابن قتیبه در ادامه مىنویسد: این داستان در نزد من جعلى است، و اهل سیره ذکر کردهاند که عکرمه در روز احنادین (13 ق) به قتل رسید و عیاش در مکه مرد و حارث در طاعون عمواس (18 ق) در شام در گذشت.60
منابع عیون الاخبار و کتاب المعارف
اگر ابن قتیبه را با همگنانش به خصوص تاریخنگاران قرن سوم مقایسه کنیم، امتیاز مهمى بر سایرین دارد و آن این که ابن قتیبه معمولاً از کتابهایى که نقل قول نموده یا مطلبى اخذ کرده به صراحت نام برده است، در حالى که معاصران او مانند ابوحنیفه دینورى بلاذرى، یعقوبى و طبرى از منابع مکتوب خود نام نمىبرند.
ابن قتیبه در مقدمهى عیون الاخبار از منابع و مآخذ خود این گونه یاد مىکند:
من روایات این کتاب را از پیران و بزرگان و همنشینان و کتابها و تواریخ عجم و از بلاغت نویسندگان نقل و اخذ کردهام. از این که حدیث را از افراد خردسال و بنده و کنیز روایت کنم باکى ندارم. علم گم شدهى مؤمن است و اخذ کردن آن از مشرک موجب وهن نیست و نصیحت از حسود نیز مایهى نگرانى نیست... .61
منابع عیون الاخبار را مىتوان از یک دیدگاه به دو دستهى منابع شفاهى و کتبى و در دیدگاهى دیگر به منابع اسلامى و غیر اسلامى دسته بندى کرد.
1. منابع شفاهى: اخذ روایت از استادان و شیوخ با برشمردن سلسله راویان در آن عصر امرى عادى محسوب مىشد. در صفحات قبل هنگام سخن از شیوخِ ابن قتیبه، به کسانى که از آنها نقل قول کرده اشاره شد. او از مشاهیر قرن سوم به خصوص از نحویان و لغویان بهره جسته و روایات آنها در تمام کتاب عیون الاخبار به چشم مىخورد که از پارهاى به لفظ «حدثنى» و در بعضى دیگر لفظ «حدثنا» به کار گرفته است.
2. منابع کتبى: منابع کتبى مورد استفادهى ابن قتیبه اغلب منابع و کتب غیر اسلامى است؛ مانند کتابهاى ایرانیان، هندیان و رومیان. منابع کتبى ابن قتیبه در عیون الاخبار براى شناسایى آثار ایرانیان در عصر ساسانى بسیار اهمیت دارد، و احتمالاً ابن قتیبه ترجمهى آنها را در اختیار داشته است. او از کتاب التاج، کتاب آیین، کتاب آداب، کتاب سیر العجم و از نامههاى خسرو پرویز به پسرش کرارا نقل قول و از پارهاى کتب هند و روم نیز روایت کرده است. نقل قولهاى ابن قتیبه از این منابع مىتواند تا حدودى موضوع این کتابها را مشخص نماید. او مؤلفین یا مترجمین این آثار را نام نمىبرد، تنها هنگام نقل از کتاب آداب از ابن مقفع یاد مىکند؛ به طور مثال او در عیون الاخبار از این کتابها سود جسته است:
ـ کتاب التاج: ابن قتیبه مىنویسد:
در کتاب التاج خواندهام که یکى از ملوک مىگفت: همتهاى مردم کوچک است و همتهاى پادشاهان بزرگ.62
و در موضعى دیگر مىنویسد:
در کتاب التاج خواندم که پرویز به پسرش شیرویه گفت: سپاه را چنان غنى نکن که از تو بىنیاز باشند، و آنها را چنان فقیر مکن که از تو آزرده شوند... .63
ابن قتیبه در مواضعى دیگر از نامهى خسرو پرویز به پسرش شیرویه،64 و از توصیهى خسرو پرویز به مسئول بیت المال65 و حاجبش مطالبى را نقل کرده است.66
ـ آداب ابن مقفع: ابن قتیبه از این کتاب در مورد مصاحبت با پادشاه و شرایط آن مطالبى را نقل کرده است.67
ـ کتاب آیین: ابن قتیبه مىنویسد:
در کتاب آیین خواندم که یکى از ملوک عجم در خطبه مىگفت: من مالک تنهاى شما هستم نه نیتهاى شما.68
و در موضع دیگر از کتاب آیین مطالب مفصلى در مورد لشکرکشى و تعبیهى لشکر، تاکتیکهاى جنگى، چون شبیخون و...69 و در جاى دیگر مطالبى در خصوص تیراندازى از این کتاب نقل نموده است.70
ـ کتاب سیر العجم: ابن قتیبه مىنویسد:
در سیر العجم خواندم که چون کار بر اردشیر استوار شد، مردم را جمع کرد و براى آنها خطبهاى خواند... .71
ابن قتیبه از کتاب سیر العجم داستانهایى در مورد بهرام گور نقل مىکند72 و در جایى دیگر به نقل از این کتاب خبرى مفصل از درگیرى فیروز و اخشنواز پادشاه هیاطله، که سرانجام به قتل فیروز انجامید، ارائه داده است.73
ـ کتاب العجم: ابن قتیبه گاهى بدون ذکر نام کتاب، مطالبى را از کتابهاى ایرانیان نقل مىکند و مىنویسد:
در یکى از کتابهاى عجم خواندم.
آنگاه از نامهى اردشیر به رعایایش یاد مىنماید؛74 و یا در موضعى دیگر مىآورد که در یکى از کتابهاى عجم خواندم که کسرى، وهرز دیلمى را براى نبرد با حبشیان به یمن فرستاد.75
ـ کتاب ابن مقفع: ابن قتیبه گاهى تنها از مؤلف کتاب یاد مىکند و مىنویسد:
در کتاب ابن مقفع خواندم که مردم بر دین پادشاهانشان هستند.76
ـ کتاب هند و روم: ابن قتیبه از کتابهاى هندیان77 و رومیان78 نیز استفاده و نقل قول نموده است. ابن قتیبه از منابع و کتب اسلامى نیز سود جسته، لیکن اسامى کتب را نام نبرده است؛ مثلاً او ابن اسحاق و هیثم بن عدى و... را درک نکرده است در حالى که مطالبى از آنها نقل نموده و هنگام نقل روایت از آنها از راویان سخنى به میان نیاورده است؛ این نشان مىدهد که از کتابهاى آنها استفاده نموده است.
منابع المعارف همان منابع عیون الاخبار است. هر چند در المعارف به خاطر مباحث تاریخى، نقل قول از مشاهیر اخبار قرن دوم بسیار فراوان است. او از ابن اسحاق وهب بن منبه، واقدى، هیثم بن عدى و ابوالیقظان روایات زیادى در این کتاب نقل کرده است.
او در بحث از ابتداى خلقت از تورات79 و در آخر کتاب بحثى نسبتا مفصل از ساسانیان آورده که از کتاب سیر العجم نقل قول کرده است.80
3. کتاب الامامة و السیاسة منسوب به ابن قتیبه
در میان آثار منسوب به ابن قتیبه از کتابى به نام الامامة و السیاسة یاد شده است. کتاب داراى ارزش فراوانى است لیکن نمىتواند از آثار ابن قتیبه باشد؛ زیرا منابع متقدمى که آثار او را نقل کردهاند از این اثر نام نبردهاند و کتاب فاقد مقدمه است، در حالى که معمولاً ابن قتیبه در آغاز کتابهایش مقدمهاى مىآورد.
ثروت عکاشه در مقدمهى خود بر المعارف موارد زیر را برمىشمارد که دلیل بر آن است که این اثر از ابن قتیبه نیست:
1. کسانى که از ابن قتیبه یاد کردهاند، این کتاب را از او ذکر نکردهاند، جز این که اباعبداللّه التوزى معروف به ابن شباط (متوفى 618 ق) آن را از ابن قتیبه دانسته است.
2. از ابن لیلى (متوفى 148 ق) و از زنى که شاهد فتح اندلس بوده است که سالها قبل از تولد ابن قتیبه (213 ق) بودهاند، در این کتاب روایت شده است.
3. مؤلف از سفر خود به دمشق یاد مىکند، در حالى که ابن قتیبه به این شهر مسافرت نکرده است.
4. مؤلف کتاب از شهر مراکش یاد مىکند، که یوسف بن تاشفین آن را در سال 455 بنا نهاد، در حالى که ابن قتیبه در سال 276 وفات کرده بود.81
دلیل اول از استحکام بیشترى برخوردار است، و دلیل سوم نمىتواند متقن باشد؛ چرا که ما اطلاع دقیقى از زندگى ابن قتیبه نداریم، چه بسا از دمشق نیز دیدار کرده باشد. دلیل دوم و چهارم مشکل کلى کتاب است و مؤلف هر که باشد نمىتواند فاصلهى بین سالهاى 148 ـ 455 را درک کرده باشد.
ابن خلدون هنگام سخن از جنگ جمل مىنویسد:
از اینرو به کتاب طبرى اعتماد کردیم که از یکسونگرىهایى که در کتاب ابن قتیبه و مورخین دیگر هست به دور است.82
احتمالاً منظور همین کتاب الامامة و السیاسة باشد که شرح مفصلى از خلافت امام على علیهالسلام به خصوص از جنگ جمل ارائه داده،83 و گرنه در آثار دیگر ابن قتیبه، مانند المعارف، مطالب چندانى از حوادث ایام خلافت امام على علیهالسلام ، به خصوص نبرد جمل نیامده است، که ابن خلدون آن را «یک سونگرى» بخواند.
ما براى اثبات عدم انتساب الامامة و السیاسة به ابن قتیبه، پارهاى از مطالب این کتاب را با کتاب المعارف مقایسه مىکنیم و موارد اختلاف آن را توضیح مىدهیم.
1. در شهادت امام على علیهالسلام :
ـ المعارف: امام على علیهالسلام در جمعه 19 رمضان سال چهل هجرى به شهادت رسید. (ص 209).
ـ الامامة و السیاسة: امام على علیهالسلام در هنگام خروج براى نماز صبح، در جمعه 10 روز مانده از رمضان سال چهل ضربت خورد... و روز یکشنبه به شهادت رسید. (ج 1، ص 138).
2. در کیفیت شهادت امام حسن علیهالسلام :
ـ المعارف: امام حسن علیهالسلام به مدینه رفت و در آنجا وفات کرد و مىگویند جعده دختر اشعث او را مسموم نمود و رحلت او در ماه ربیع الاول سال 49 و در سن چهل و هفت سالگى بود و سعید بن عاص امیر مدینه بر او نماز گزارد. (ص 212).
ـ الامامة و السیاسة: معاویه در سال 50 به مدینه آمد. امام حسن زنده بود. چون سال 51 شد امام حسن علیهالسلام بیمار شد و رحلت کرد و عامل مدینه مروان بود. (ج 1، ص 151).
3. در خلافت معاویة بن یزید:
ـ المعارف: او پس از یزید خلیفه شد و 17 سال داشت. 40 روز و به قول ابن اسحاق 20 روز خلیفه بود (ص 325).
ـ الامامة و السیاسة: معاویة بن یزید 18 سال داشت که خلیفه شد و 2 ماه و چند روز در آن منصب بود. (ج 2، ص 10).
4. در قیام زید بن على علیهالسلام :
ـ المعارف: هشام بن عبدالملک، عمر بن هبیره عامل عراق را عزل و خالد بن عبداللّه القسرى را در سال 106 به جاى او منصوب کرد و سپس ولایت عراق را به یوسف بن عمر داد. در سال 120، و در ولایتش زید بن على علیهالسلام به قتل رسید و آن در سال 121 بود. (ص 365).
ـ الامامة و السیاسة: ابن هبیره عامل کوفه بود و زید را گرفتند و ابن هبیره بدون امر هشام او را به قتل رساند. (ج 2، ص 104).
5. در مرگ ابوجعفر منصور:
ـ المعارف: او در سال 158 هنگام عزیمت به حج در بئر میمون درگذشت. (ص 378).
ـ الامامة و السیاسة: ابوجعفر منصور در سال 166 وارد مکه شد و حج را انجام داد و بعد از سه روز درگذشت. (ج 1، ص 151).
6. درباره مرگ مهدى:
ـ المعارف: او در محرم سال 169 در ماهسبذان درگذشت. (ص 380).
ـ الامامة و السیاسة: مهدى مُرد و در همان روز رشید را جانشین خود کرد و مردم با او بیعت کردند؛ و این روز پنج شنبه از محرم سال 173 بود. (ج 2، ص 153).
ـ مؤلف الامامة به طور کلى از خلافت موسى الهادى (169 ـ 170) یاد نکرده و خلافت رشید را جلو آورده و مرگ مهدى را نیز چهار سال با تأخیر نقل کرده است. مؤلف الامامة و السیاسة در آخر کتاب مواردى را طرح کرده که بیشتر به افسانه شبیه است تا به واقعیت؛ مثلاً او با اشاره به ماجراى مأمون و امین آورده است که مأمون به بغداد آمد و برادرش را گرفت و حبس کرد. امین از حبس گریخت مأمون در طلب او فرستاد و او را گرفت و به قتل رساند. (ج 2، ص 175).
با توجه به موارد اختلاف و حتى بدون در نظر گرفتن صحت و سقم مطالب، نتیجه مىگیریم که ممکن نیست این دو اثر تألیف یک نفر باشند و شایسته نیست کتاب الامامة را از ابن قتیبه دانشمند بدانیم. مؤلف کتاب الامامة چندان پرمایه و با اطلاع نبوده است و شاید اگر این کتاب را به ابن قتیبه منسوب نمىکردند این معروفیت را به دست نمىآورد.84
د) ابن قتیبه از دیدگاه تعدادى از دانشمندان
اظهار نظر دربارهى عالمى پرکار و توانمند چون ابن قتیبه که داراى آثار متعدد است، مشکل مىنماید. او از لحاظ مذهبى به طریق اهل سنت و جماعت بود، اما این که به کدام یک از جناحهاى اهل سنت و جماعت تمایل بیشترى داشت محل گفتوگوست.
خطیب بغدادى او را «ثقة دینا فاضلاً»85 قلمداد کرده و دیگر اظهارنظرى نمىنماید.
ذهبى در میزان الاعتدال، نظرهاى موافق و مخالف را آورده و نوشته است: او راستگو (صدوق) است... و حاکم گفت:86 امت بر این اجماع کردهاند که ابن قتیبه کذاب است.
ذهبى سپس مىگوید: این کلامى است که ترس خدا در آن نیست. ذهبى در ادامه به نقل از دار قُطنى، على بن عمر (متوفى 385) مىنویسد: «او میل به تشبیه دارد و سخنانش دلیل بر آن است.» و بیهقى مىگوید: «او کرامى مذهب است».87 زکى عدوى نیز در مقدمهى خود بر عیون الاخبار دیدگاه ابن تیمیه فقیه حنبلى (متوفى 729) را مىآورد. ابن تیمیه او را از پیروان احمد بن حنبل دانسته و گفته است: موقعیتش در میان اهل سنت بهسان جایگاه جاحظ در میان معتزله است.88
بدینسان نظر رجالشناسان در خصوص ابن قتیبه با هم سازگار نیست؛ اما کسان دیگر در خارج از دیدگاه رجالشناسى مذهبى از او انتقاد نموده و او را متهم به انتحال (به خود بستن آثار دیگران) کردهاند.
مسعودى در مروج الذهب هنگام سخن از مباحث جغرافیایى و نجومى مىنویسد:
این مطلب را ابوحنیفه دینورى، در کتاب خویش (کتاب الانواء) آورده و ابن قتیبه آن را ربوده و به کتاب خویش برده و به خویشتن نسبت داده و در مورد بسیارى از کتابهاى ابوحنیفه دینورى نیز چنین کرده است.89
اما تندترین انتقاد علیه ابن قتیبه از ناحیهى ابوریحان بیرونى است. بیرونى موضوع آگاهى عرب از نجوم را که ابن قتیبه مدعى آن است، بهانه و مدخلى براى حمله به ابن قتیبه و آثار او قرار داده و بحث را به همهى آثار او کشانده است و خشم بیرونى از او تا جایى است که دایرهى کلام را به اخلاق مردم جبال کشانده و آنها را «مستبد به رأى» خوانده است.
ابوریحان مىنویسد:
... اعراب از علم بروج و صور خیلى دور بودند، هر چند، ابومحمد، عبداللّه بن مسلم بن قتیبه جبلى تهویل مىنماید و در تمام کتابهاى خود سخن را به درازا کشانیده، و به خصوص در کتابى که در تفضیل عرب بر عجم نوشته، چنین پنداشته که تازیان ستارگان و طلوع و غروب آنها را از همهى امم داناتر بودهاند. من نمىدانم، یا نمىدانسته یا تجاهل کرده که در تمام امکنهى زمین بزرگان و چوپانان ابتداى اعمال خود، و معرفت اوقات را به اندازهى اعراب مىدانند... .
اگر در کتب انواء و به خصوص کتابى که این مرد به نام مناظر النجوم نوشته، و در آنچه ما برخى از آنها را در اواخر کتاب وارد کردیم تأمل کنید، خواهید دانست که اعراب از علم هیئت جز آن اندازه که برزیگران هر بقعه مىدانند، چیزى بیشتر ندانستهاند؛ ولى این مرد، در هر مبحثى که وارد مىشود افراط مىکند و از اخلاق جبلى که استبداد به رأى است خالى نیست. کلام او در این کتاب بر کینهها و دشمنىهایى که با ایرانیان دارد دلالت مىکند؛ زیرا به این اندازه هم راضى نشد که اعراب را بر ایرانیان برترى دهد، بلکه ایرانیان را اراذل امم و پستترین مخلوق دانسته... .90
اما امروزه ابن قتیبه جایگاه خاصى پیدا کرده و در مجموع، محققین جدید با توجه به آثار متعددش او را ستودهاند؛ چرا که او یکى از پرکارترین دانشمندان قرن سوم اسلامى است و آثارش از تنوع شایانى برخوردار است. به طورى که آثارش در لغت، اخبار، ادب، اشعار، به همراه آثار دیگرش در زمینهى مباحث مذهبى، چون قرآن، حدیث، و فقه او را به صورت دانشمندى بزرگ درآورده است. آذرنوش مىنویسد:
ابن قتیبه چه در شرق و چه در غرب و در تمام دورهاى که اصطلاحا قرون وسطى مىنامیم، عالىترین نمونهى یک دانشمند است.91
احمد امین، ابن قتیبه را یکى از سه عالمى (ابو حنیفه دینورى ـ جاحظ) مىداند که علوم و معارف و آداب مختلفهى آن عصر را نمایش داده است.92
بالاخره آنکه، عبدالجلیل او را مردى پرتوان مىداند که نه تنها به نحو و لغت پرداخت، بلکه در تاریخ ادب و تاریخ عمومى دست به تألیف زد. علاوه بر آن، در مشاجرات عقیدتى زمان خود نیز شرکت کرد و از حکما و محدثان سنتگرا در مقابل اهل تشکیک و اصالت عقل و... دفاع کرد و این نویسنده شایستگى آن را دارد که عمیقا مورد بررسى قرار گیرد.93
پىنوشتها:
1. خطیب بغدادى، تاریخ بغداد،، ج 1، ص 170، و ابن خلکان، وفیات الاعیان و انباء ابناء الزمان، ج 3، ص 43.
2. خطیب بغدادى، همان، و ابن عماد، شذرات الذهب فى اخبار من ذهب، ج 2، ص 169.
3. ابن ندیم، الفهرست، ص 130.
4. خطیب بغدادى، همان.
5. ابن قتیبه، المعارف، ص 36 (مقدمه عکاشه)؛ ابراهیم الابیارى، تراث الانسانیه، ج 2، ص 330 ـ 331.
6. ابن خلکان، همان، ج 3، ص 43.
7. آذرتاش آذرنوش، «ابن قتیبه» دائرة المعارف بزرگ اسلامى، ج 4، ص 449.
8. ابن خلدون، العبر، (تاریخ ابن خلدون)، ج 2، ص 432 به بعد.
9. احمد بن ابى واضح یعقوبى، تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 527.
10. احمد بن ابى واضح یعقوبى، همان، ج 2، ص 541.
11. ابن قتیبه، المعارف، ص 35 (مقدمه).
12. آذرتاش آذرنوش، همان، ج 4، ص 449.
13. ابن ندیم، همان، ص 131.
14. آذرتاش آذرنوش، همان، ج 4، ص 339.
15. ابوریحان بیرونى، آثار الباقیه، ص 316.
16. ابن خلکان، همان، ج 3، ص 43.
17. ابن ندیم، همان، ص 131.
18. خطیب بغدادى، همان، ج 10، ص 170 ـ 171.
19. ابن خلکان، همان، ج 3، ص 43.
20. خطیب بغدادى، همان، ج 10، ص 170 ـ 171؛ ابن خلکان، همان، ج 3، ص 43، و ابن عماد، همان، ج 2، ص 169.
21. خطیب بغدادى، همان ج 10، ص 170.
22. آذرتاش آذرنوش، همان، ج 4، ص 339.
23. ابن خلکان، همان، ج 1، ص 200.
24. همان، ج 1، ص 200.
25. ابن ندیم، همان، ص 418.
26. ابن خلکان، همان، ج 1، ص 200.
27. ابن ندیم، همان، ص 418.
28. مسعودى، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج 2، ص 534.
29. ابن خلکان، همان، ج 1، ص 200.
30. ابوحاتم سیستانى متوفى (255) از شاگردان و راویان ابوعبیده و اصمعى بود (ابن ندیم، ص 100). آذرنوش مىنویسد: «نام آثارى که به ابوحاتم نسبت دادهاند، غالبا با نام آثار ابن قتیبه شبیه است» (دائره، ج 4 ،ص 451) موضوعى که حداقل از مقایسه و مقابلهى آثار آن دو از روى فهرست ابن ندیم غیر قابل قبول است. تنها اثر مشترک بین آن دو کتاب القرائت است که به جز این دو نفر، افراد دیگرى با این عنوان کتاب تألیف کردهاند (ابن ندیم، ص 131 و 100 مقابله گردد).
31. ریاشى (متوفى 257)، ابن قتیبه، از او روایت بسیاردارد، او نیز از راویان اصمعى است (ابن ندیم ص 99 ـ 100).
32. احمد بن عبداللّه در بغداد به دنیا آمد؛ در سال 321 به مصر رفت و قضاوت آنجا را بر عهده گرفت و تمام کتابهاى پدرش را روایت کرد و در سال 322 درگذشت (ابن خلکان، ج 3، ص 43). او بیست و یک کتاب از آثار پدرش را در مصر روایت نمود (ابن عماد، ج 2، ص 294).
33. عبیداللّه بن عبدالرحمن، کتاب غریب الحدیث و کتاب اصلاح الغلط را در سال 268 نزد ابن قتیبه فرا گرفت (الابیارى، ج 2، ص 334).
34. ابن صائغ که خطیب بغدادى کیفیت مرگ ابن قتیبه را از او نقل کرده و به قول عکاشه، تمام آثار ابن قتیبه را روایت کرده است (مقدمه ص 40).
35. ابن درستویه الفارسى، علاوه بر ابن قتیبه از ثعلب و مبرد نیز بهره گرفت و داراى آثار فراوانى است (ابن ندیم، ص 106 ـ 107).
36. خطیب بغدادى، همان، ج 10، ص 170.
37. ابن قتیبه، ص 40، (مقدمه عکاشه)، و ابراهیم الابیارى، همان، ج 2، ص 334.
38. ابن قتیبه، المعارف، ص 39 ـ 40 (مقدمه عکاشه).
39. ابن ندیم، همان، ص 131.
40. خطیب بغدادى، همان، ج 10، ص 170.
41. ابن خلکان، همان، ج 3، ص 42 ـ 43.
42. ابن عماد، همان، ج 2، ص 169.
43. اسماعیل پاشا البغدادى، هدیة العارفین و اسماء المؤلفین و آثار المصنفین، ج 1، ص 441.
44. آثار چاپى به نقل از بروکلمان و دایرة المعارف بزرگ اسلامى است. چه بسا پس از آن آثار دیگرى از وى چاپ شده باشد.
45. ابن قتیبه، المعارف، ص 2.
46. همان، ص 4.
47. همان، ص 394.
48. همان، ص 68، (مقدمه عکاشه).
49. ابن قتیبه، المعارف، پاورقى ص 394. عکاشه مىنویسد: در نسخهى (ب) ترجمهى سه نفر دیگر، یعنى معتضد و مکتفى و مقتدر نیز آمده است.
50. دربارهى ابن حبیب ر.ک: ابن ندیم، همان، ص 176 ـ 177.
51. کارل بروکلمان، تاریخ الادب العربى، ج 2، ص 224.
52. ابن قتیبه، المعارف، ص 70 (مقدمه عکاشه).
53. ابن قتیبه، عیون الاخبار، ج 1، ص 4، (مقدمهى ابن قتیبه).
54. تاریخ تألیف عیون الاخبار مشخص نیست، خاصه این که ابن قتیبه در کتاب عیون الاخبار از کتاب المعارف یاد مىنماید (ج 1، ص 4، مقدمه) و در کتاب المعارف از عیون الاخبار یاد کرده است (ص 126). از آنجایىکه در مقدمهى کتاب المعارف از عیون الاخبار یاد شده (ص 126)، باید عیون الاخبار قبل از کتاب مذکور تألیف شده باشد و این که در مقدمهى عیون الاخبار نام المعارف را آورده احتمال مىرود مقدمهى عیون الاخبار را بعدها اصلاح کرده است.
55. ابن قتیبه، عیون الاخبار، ج 1، ص 4 (مقدمه ابن قتیبه).
56. همان، ج 1، ص ى ، ک و ل (مقدمه ابن قتیبه).
57. همان، ج 1، ص 213 ـ 221.
58. همان، ج 1، ص 80.
59. همان، ج 2، ص 237 ـ 255.
60. همان، ج 2، ص 339 ـ 340.
61. همان، ج 1، ص 3، (مقدمه ابن قتیبه).
62. همان، ج 1، ص 5.
63. همان، ج 1، ص 11.
64. همان، ج 1، ص 15.
65. همان، ج 1، ص 59.
66. همان، ج 1، ص 84.
67. همان، ج 1، ص 20، 22 و 31.
68. همان، ج 1، ص 8.
69. همان، ج 1، ص 112 ـ 115.
70. همان، ج 1، ص 133.
71. همان، ج 1، ص 9.
72. همان، ج 1، ص 178.
73. همان، ج 1، ص 117 ـ 121.
74. همان، ج 1، ص 7، 40، 47 و 112.
75. همان، ج 1، ص 149.
76. همان، ج 1، ص 2.
77. همان، ج 1، ص 18، 19، 22 و 25.
78. همان، ج 1، ص 159.
79. ابن قتیبه، المعارف، ص 10، 14، 17، 18، 19 و... .
80. همان، ص 652.
81. عکاشه، ص 56، ابراهیم الابیارى، همان، ج 2، ص 333 ـ 334، زکى عدوى، احمد مقدمه بر عیون الاخبار، ج 4، ص 36.
82. ابن خلدون، همان، ج 1، ص 611.
83. در کتاب الامامة و السیاسة حدود صد صفحه از (46 ـ 140) به خلافت امام على علیهالسلام اختصاص دارد.
84. این کتاب اخیرا به زبان فارسى بدون مقدمهاى خاص و فهرست اعلام و ظاهرا با عجله ترجمه شده است. ترجمهى سید ناصر طباطبایى، تهران، انتشارات ققنوس، 1380.
85. خطیب بغدادى، همان، ج 10، ص 170.
86. ابوعبداللّه حاکم نیشابورى (321 ـ 405) مؤلف کتاب تاریخ نیشابور و... .
87. ابن عبداللّه محمد الذهبى، میزان الاعتدال فى نقد الرجال، ج 2، ص 503.
88. مقدمه زکى عدوى بر عیون الاخبار ابن قتیبه، ص 16، و دیباچه آذرنوش بر مقدمه الشعر و الشعرا ابن قتیبه، ج 1، ص 20.
89. مسعودى، مروج الذهب، ج 1، ص 568.
90. ابوریحان بیرونى، آثار الباقیه، ص 316 ـ 317.
91. دیباچه آذرنوش بر مقدمه الشعر و الشعرا ابن قتیبه، ص 17.
92. احمد امین، پرتو اسلام، ج 2، ص 454.
93. عبدالجلیل، ج. م، تاریخ ادبیات عرب، ص 147.
منابع:
ـ آذرنوش، آذرتاش، «ابن قتیبه»، دایرة المعارف بزرگ اسلامى (تهران، 1370) ج 4.
ـ ابن خلدون، العبر (تاریخ ابن خلدون) ترجمهى عبدالمحمد آیتى (تهران، مؤسسهى مطالعات و تحقیقات فرهنگى، 1363ش) ج 1.
ـ ابن خلکان، ابى العباس شمس الدین احمد بن محمد، وفیات الاعیان و انباء ابناء الزمان، حققه احسان عباس (بیروت، دارصادر، 1968م) ج 1 ـ 7.
ـ ابن عماد الحنبلى، ابى فلاح عبدالحى، شذرات الذهب فى اخبار من ذهب (بیروت، المکتب التجارى للطباعة و النشر و التوزیع، بىتا) ج 1 ـ 2.
ـ ابن قتیبه، عبداللّه بن مسلم، المعارف، حققه و قدم له دکتور ثروت عکاشه (دارالمعارف بمصر، ط. و الثانیه، 1969م / 1388 ق).
ـ ـــــــــــــــــــــــــــــ، عیون الاخبار، زکى عدوى (قاهره، دارالکتب، ط. الاولى، 1349 ق / 1930 م) ج 1 ـ 4.
ـ ـــــــــــــــــــــــــــــ، مقدمة الشعر و الشعراى (در آیین نقد ادبى)، ترجمهى آذرتاش آذرنوش، (تهران ،موسسهى انتشارات امیرکبیر، 1363ش) ج 1.
ـ ـــــــــــــــــــــــــــــ، الامامة و السیاسة، طه محمد الزینى (قاهره، الناشر مؤسسة الحلبى و شرکاء للنشر و التوزیع، 1967م / 1387ق) ج 1 ـ 2.
ـ ابن ندیم، محمد بن اسحاق، الفهرست، ترجمه و تحقیق محمد رضا تجدد، (تهران، انتشارات امیر اکبیر،، 1366ش) ج 3.
ـ ابوریحان بیرونى، آثار الباقیه، ترجمهى اکبر دانا سرشت (تهران، انتشارات ابن سینا، 1352ش).
ـ امین، احمد، پرتو اسلام (ترجمهى فجر الاسلام)، به قلم عباس خلیلى، (تهران، سازمان چاپ و انتشارات اقبال، 1353ش) ج 2.
ـ الابیارى، ابراهیم، «عیون الاخبار ابن قتیبه» تراث الانسانیه (قاهره، وزراة الثقافه و الارشاد القومى، المؤسسة المصریه العامه للتألیف الترجمه و الطباعه و النشر، بىتا) ج 2.
ـ بروکلمان ،کارل، تاریخ الادب العربى، نقله الى العربیه عبدالحلیم النجار (قاهره، دارالمعارف بمصر، الطبعه الثانى، 1969م) ج 1 ـ 3.
ـ البغدادى، اسماعیل پاشا، هدیه العارفین و اسماء المؤلفین و آثار المصنفین (استانبول، 1951م) ج 1 ـ 2.
ـ جاحظ، ابوعثمان عمر و بن بحر، تاج، ترجمهى محمد على خلیلى (تهران، انتشارات ابن سینا، 1343ش).
ـ خطیب البغدادى، ابى بکر احمد بن على، تاریخ بغداد، (قاهره، طبع للمره الاولى بنفقه مکتبه الخانجى بالقاهره و المکتبه العربیه ببغداد و مطبعه السعاده بجوار محافظه مصر، 1931م / 1349ق) ج 1 ـ 5، 10 ـ 14.
ـ الذهبى ،ابى عبداللّه محمد، میزان الاعتدال فى نقد الرجال، بحققه على محمدالبجاوى (بیروت، لبنان، للطباعه و النشر، 1963م / 1382ق) ج 4.
ـ عبدالجلیل، ج. م، تاریخ ادبیات عرب، ترجمهى آذرتاش آذرنوش (تهران، انتشارات امیرکبیر، 1373) ج 2.
ـ مسعودى، مروج الذهب و معادن الجوهر، ترجمهى ابوالقاسم پاینده، (تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1374 ش) ج 1 ـ 2.
ـ یعقوبى، احمد بن ابى واضح، تاریخ یعقوبى، ترجمهى محمد ابراهیم آیتى (تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1371ش) ج 1 ـ 2.