آرشیو

آرشیو شماره ها:
۹۰

چکیده

متن

قرن سوم هجرى از نظر گسترش علوم معقول و فرهنگ اسلامى، یکى از اعصار درخشان تاریخ تمدن اسلامى است که خود مدیون کوشش دانشمندان بسیار است.
یکى از این عالمان ابن قتیبه دینورى (213 ـ 276 ق)، مؤلف ده‏ها کتاب در موضوعات علوم اسلامى، ادب و تاریخ‏نگارى است که على‏رغم معروفیت زیاد، خود و آثارش کم‏تر مورد توجه بوده‏اند. ابن قتیبه مؤلف چند اثر برجسته‏ى تاریخى همچون عیون الاخبار، المعارف و... نیز هست که به خاطر شخصیت علمى نویسنده و قدمت آثارش از مهم‏ترین منابع تاریخى درباره‏ى اوضاع سیاسى، فرهنگى و نظامىِ سه قرن نخست اسلامى و حتى قبل از اسلام به شمار مى‏روند.
در این مختصر ضمن بیان احوال ابن قتیبه، آثار تاریخى او به بحث گذاشته شده است.
الف) احوال ابن قتیبه
ابن قتیبه از بزرگان ادب، تاریخ و علوم دینى، و در اغلب علوم و فنون متداول زمان خود داراى اثر و تألیف است. با وجود آن‏که او در حیات علمى فرهنگى قرن سوم چهره‏اى مهم محسوب مى‏شود، از زندگى‏اش چندان اطلاعى در دست نیست و مجموع آنچه تذکره‏نویسان در شرح حال او آورده‏اند، بیش‏تر از چند سطر نیست که آن هم درباره‏ى کیفیت مرگ او است.
ابومحمد عبداللّه‏ بن مسلم بن قتیبه دینورى (مروزى) پدرش مسلم از اهالى مرو بود؛1 بدین سبب او را مروزى نیز گویند.2 او در سال 213 متولد شد، اما در محل ولادت او اتفاق نظر نیست. ابن ندیم ولادت او را در کوفه آورده است،3 در حالى که خطیب، زادگاه او را در بغداد مى‏داند.4 منابع متأخر نیز معمولاً هر دو قول را نقل کرده‏اند، لیکن زادگاهش هر کجا باشد، سکونتش در بغداد امرى قطعى است؛ شهرى که در آن عهد، کعبه‏ى آمال دانشمندان اسلامى بود. او قبل از آن‏که عهده‏دار منصب قضا در دینور گردد در بغداد ایام را مى‏گذرانید و آخرین بار که از حضور او در این شهر یاد شده، سال 231 بوده است.5 ابن خلکان مى‏نویسد:
او کتاب ادب الکاتب را براى ابوالحسن عبیداللّه‏ بن خاقان تصنیف کرد.6
و این عبیداللّه‏ بن خاقان او را به قضاوت دینور منصوب نمود.7 ابن خاقان، از سال 236 تا قتل متوکل در سال 247 وزیر متوکل بود.8 مستعین او را در سال 249 به مکه تبعید کرد9 و در عهد معتمد (256) مجددا به وزارت منصوب شد.10 با این حساب او دوبار بین سال‏هاى (236 ـ 247 ق) و (256 ـ 263 ق) وزارت را بر عهده داشت.
اگر سال‏هاى اولین دوره‏ى وزارت ابن خاقان، ملاک قاضى شدن ابن قتیبه در دینور باشد، او باید این منصب را 11 سال عهده‏دار بوده باشد. عکاشه در این باره مى‏نویسد: قضاوت او در دینور بین سال‏هاى 232 قمرى از بیعت با متوکل تا قتل او در سال 247 قمرى مى‏باشد.11 تاریخ شروع آن قضاوت را نمى‏دانیم و لیکن او بر این شغل بود تا زمانى که ابن خاقان در سال 247 از وزارت بر افتاد. آذرتاش آذرنوش مدت قضاوت او را در دینور 17 سال آورده است و با توجه به ولادت، آغاز آن را در 27 سالگى و سرانجام آن را در 44 سالگى مى‏داند.12 اگر آغاز قضاوت او را در 27 سالگى بدانیم، که منطبق با سال 240 خواهد بود، پس پایان قضاوت او در سال 257 است که دیگر ربطى به قضیه‏ى وزارت عبیداللّه‏ بن خاقان نخواهد داشت. بدین ترتیب پذیرش مطالب عکاشه در این خصوص سهل‏تر از قول نویسنده‏ى دایرة المعارف است.
به هر حال او مدت‏ها در دینور ماندگار شد و از فحواى مطالب ابن ندیم استنباط مى‏شود که او غالب کتاب‏هایش را در دینور نگاشته و ابن ندیم سال‏ها بعد چون کتاب التفقیه را ناقص یافت از مردم جبال سراغ آن را مى‏گرفت که پاسخ مثبت شنید.13
در منابع متقدم از زمان بازگشت او به بغداد اشاره‏اى نکرده‏اند، اما محققین جدید ورود او را به بغداد در یکى از سال‏هاى 257، 259، 266 حدس زده‏اند14 و شاید سال 257، که منطبق بر آغاز دومین دوره‏ى وزارت عبیداللّه‏ بن خاقان است، صحیح‏تر به نظر برسد.
نکته‏ى قابل توجه دیگر آن‏که لزومى ندارد پایان قضاوت او را هم زمان با پایان اقامتش در دینور بدانیم؛ شاید او سال‏ها در آن شهر بدون منصب بوده باشد؛ و شهرتش به دینورى حکایت از اقامت طولانى او در این شهر ایالت جبال دارد، به طورى که بیرونى او را ابى محمد جبلى خوانده است.15
ابن قتیبه در شهر بغداد کتاب‏هایش را بر دیگران مى‏خواند.16 ابن ندیم17 سال وفات او را 270، خطیب،18 270 یا 276، ابن خلکان نیز علاوه بر آن اقوال، سال 271 را نوشت، لیکن سال 276 را صحیح دانسته است.19
خطیب بغدادى در روایتى کیفیت مرگ او را این چنین مى‏نویسد:
او به طور ناگهانى فریاد کشید و بى‏هوش گردید و درگذشت.
و در ادامه در روایتى دیگر به نقل از ابراهیم بن محمد بن ایوب بن بشیر الصائغ، شاگرد ابن قتیبه، مى‏آورد که هریسه خورد و حرارتش بالا گرفت و سپس فریادى کرد و تا وقت نماز ظهر بى هوش شد، سپس ساعتى درد کشید و بعد از آن آرام گرفت و تشهد را ادامه داد تا در هنگام سحر درگذشت و این در اول رجب سال 276 قمرى بود.20
استادان و شیوخ ابن قتیبه
خطیب بغدادى مى‏نویسد:
او از اسحاق بن راهویه (متوفى 237 ق)، محمد بن زیاد الزیادى (متوفى 260 قمرى)، ابى الخطاب زیاد بن یحیى الحسائى (متوفى 254) و ابو حاتم سجستانى (متوفى 255) روایت کرد.21
لیکن اگر منابع روایتى او را در کتاب‏هایش به خصوص عیون الاخبار و المعارف، ملاک قرار دهیم فهرست افرادى که ابن قتیبه از آنها روایت کرده بسیار زیاد هستند و کسانى که ابن قتیبه از آنها روایت کرده است اغلب از مشاهیر و علماى برجسته عراق در اواخر قرن دوم و اوایل قرن سوم هستند. بر اساس منابع روایتى در آثارش بخصوص عیون الاخبار و المعارف ثروت عکاشه نام 26 نفر از استادان و مشایخ او را فهرست کرده است.22
معروف‏ترین استاد و شیخ او اسحاق بن راهویه است. اسحاق ابن راهویه الحنظلى المروزى، معروف به ابن راهویه در سال 166 قمرى در مرو زاده شد23 و به حجاز، عراق، یمن و شام مسافرت کرد.24 وى از بزرگان اصحاب احمد بن حنبل25 و به قولى از اصحاب شافعى (متوفى 204 ق) بوده است.26 ابن ندیم کتاب‏هاى السنن فى الفقه، مسند و تفسیر او را نام مى‏برد.27 ابن راهویه در آخر عمر در نیشابور سکنا گزید.
مسعودى28 سال وفات او را 238 قمرى و ابن خلکان 230 و 237 قمرى نقل کرده‏اند.29
ابن قتیبه از دو نفر از معروف‏ترین علماى نحوى و لغوى، یعنى ابوحاتم سیستانى سهل بن محمد30 و ابوالفضل عباس بن فرح مشهور به ریاشى31 نیز بهره گرفته است.
شاگردان ابن قتیبه
ابن قتیبه شاگردان و راویان زیادى داشت. خطیب بغدادى پنج نفر از کسانى را که از او روایت کرده‏اند نام مى‏برد و مى‏نویسد:
احمد پسرش،32 عبیدللّه‏ بن عبدالرحمن السکرى33 (متوفى 323 ق)، ابراهیم بن محمد بن ایوب الصائغ34 (متوفى 313 ق)، عبدللّه‏ بن احمد بن بکیر التمیمى (متوفى 324 ق) و عبداللّه‏ بن جعفر بن درستویه الفارسى35 (متوفى 335 ق) از او روایت کرده‏اند.36
از شاگردان دیگر او باید از قاسم بن اصبغ الاندلسى (247 ـ 340 ق) نام برد که در سال 274 قمرى به مشرق مسافرت کرد و از ابن قتیبه کتاب المعارف و شرح غریب الحدیث را فرا گرفت.37 عکاشه نام 13 تن از شاگردانش که هر کدام یک یا چند اثر او را روایت کرده‏اند فهرست نموده است.38
ب) آثار ابن قتیبه
ابن قتیبه کتاب‏هاى زیادى تألیف کرده است و تعدادى از آنها اکنون در دست‏اند و بعضى نیز چاپ شده‏اند. ابن ندیم39 فهرست‏نویس مشهور، 34 کتاب، خطیب بغدادى40 (که کم‏تر متذکر آثار صاحب ترجمه مى‏شود) 7 اثر، ابن خلکان41 14 عنوان، ابن عماد42 11 کتاب و اسماعیل پاشا حدود 38 اثر از او نام مى‏برند43 که غالبا تکرار نوشته‏هاى ابن ندیم است. براى سهولت، کتاب‏هاى ابن قتیبه را در جدولى نشان مى‏دهیم.
منابعى که آثار ابن قتیبه را ذکر کرده‏اند.44
 
 
 
ج) کتاب‏هاى تاریخى ابن قتیبه
آثار ابن قتیبه متنوع و در موضوعات مختلفى چون ادب، تاریخ و مذهب است که به تناسب بحث به دو اثر تاریخى او اشاره مى‏شود.
1. کتاب المعارف:
این کتاب در واقع یک دایرة المعارف تاریخى در عصر خود محسوب مى‏شود و از سرگذشت رجال قرن اول تا نیمه‏ى اول قرن سوم هجرى، که هر کدام به نحوى در حیات سیاسى و علمى آن ایام مؤثر بوده‏اند، سخن رفته است. در این کتاب از پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و اصحابش و از خلفا، اشراف، فرماندهان بزرگ، رهبران قیام‏ها، تابعین، محدثین، فقها، راویان اشعار، اخباریان و... یاد شده است.
ابن قتیبه در مقدمه‏ى کتاب انگیزه‏ى تألیف آن را این گونه بیان مى‏کند:
دیدم که بسیارى از اشراف از نسبشان بى اطلاع‏اند و اسلاف خود را نمى‏شناسند؛ و از قریش کسانى بودند که نمى‏دانستند در چه موقعیتى از قرابت با پیامبر هستند، یا از ابناى ملوک العجم که حال پدران و زمانشان را نمى‏شناختند؛ و دیدم افرادى را که خود را به اشخاصى منتسب مى‏کردند در حالى که عقبى نداشت، مانند مردى که خود را از اعقاب ابوذر مى‏دانست درحالى که او را دنباله‏اى نبود.45
بدین‏گونه او به سان سایر مؤلفین اخبار، به بحث در مورد ابتداى خلقت پرداخته و طبعا براى ورود به بحث از تورات استفاده نموده و از قصه‏ى آدم و ابناى او آغاز و از انبیا چون: ادریس، نوح و عیسى علیهماالسلام یاد کرده است. آن گاه از انساب عرب و از تیره‏ى عدنان و قبیله‏ى قریش و سپس از قبایل یمنى (حمیر و کهلان) یاد کرده، به دنبال آن به بحث درباره‏ى محمد صلى‏الله‏علیه‏و‏آله پرداخته است و در واقع اهمیت کتاب بیش‏تر از این‏جا آغاز مى‏شود که با شرح حال مختصرى از نزدیکان آن حضرت به احوال و غزوات پیامبر پرداخته، پس از ذکر خلفاى راشدین، از 150 تن از اصحاب رسول صلى‏الله‏علیه‏و‏آله یاد کرده است و آن گاه درباره‏ى خلفاى اموى و عباسى تا عهد معتمد (256 ق) و از اشراف قبایل، سران نظامى و سیاسى قرن اول و دوم، مانند حجاج بن یوسف، مختار، قطرى خارجى، نصربن سیار و... و سپس از تابعین، فقها، اصحاب حدیث و قرّاء، راویان اخبار و اشعار و انساب و جغرافیاى بصره، جزیرة العرب و سایر مناطق و از ایام العرب، ادیان جاهلى ملوک یمن و شام و ملوک عجم به خصوص ساسانیان به طور فشرده مطالبى را عرضه کرده است.
تمام موارد فوق هر چند به اختصار آمده، شخصیت نویسنده و قدمت اثر ارزش کتاب را دو چندان کرده است. کتاب المعارف در نوع خود یکى از بهترین کتب تاریخى و از معروف‏ترین آثار ابن قتیبه محسوب مى‏گردد که مشتمل بر اخبارى است که در آن عصر مورد علاقه مردم بود.
تاریخ تألیف کتاب المعارف
تاریخ تألیف کتاب را نمى‏دانیم، لیکن با قراین مى‏توان گفت این اثر را در حوالى 252 قمرى هنگام سکونت در دینور تألیف کرده است. ابن قتیبه در مقدمه‏ى کتاب تصریح مى‏کند که تاریخ خلفا را تا عهد مستعین (248 ـ 252 ق) آورده است،46 در حالى که در متن موجود از سه نفر پس از مستعین، یعنى معتز (252 ـ 255 ق) مهتدى (256 ـ 255 ق) و معتمد (279 ـ 256 ق) یاد شده است؛47 و در مورد اخبار خلفا آخرین خبر همان بیعت با معتمد در روز سه شنبه 14 روز باقى مانده از رجب سال 256 است. در این خصوص عکاشه مى‏نویسد:
ابن قتیبه کتاب را در عهد مستعین تألیف کرد و کتاب نزد او باقى ماند تا ایام معتز، مهتدى و معتمد را درک کرد، و ابن قتیبه درگذشت در حالى که معتمد تا سال 279 در خلافت بود.48
بدین ترتیب احتمالاً او اصلاح مقدمه‏ى کتاب را که در عهد مستعین نوشته بود فراموش کرد و یا شاید ناسخین در افزودن این سه نفر به کتاب المعارف دست داشته‏اند، هم چنان در پاره‏اى از نسخ تا عهد معتمد (320 ـ 295 ق) نیز افزوده شده است.49
موضوع دیگر آن‏که، کتاب المعارف را مأخوذ از کتاب المحبر محمد بن حبیب50 (متوفى 245 ق) دانسته‏اند51 و عکاشه پس از مقابله‏ى فهارس هر دو کتاب مى‏نویسد: کتاب المعارف با کتاب المحبر، از عناوین مشترکى برخوردارند، لیکن از نظر ترتیب، المعارف با آن مخالف است. گرچه عده‏اى مى‏گویند این کتاب ابن حبیب نیست بلکه او آن را جمع کرده همان‏گونه که ابن قتیبه آن را جمع نموده... و انصاف آن است که ابن قتیبه جز آنچه ابن حبیب آورده مطلبى ندارد، لیکن در اغلب موارد (در طول و تفصیل) با آن اختلاف دارد و ابن قتیبه ـ آن گونه که از المعارف بر مى‏آید ـ آن را یا از شیوخ خود شنیده و یا از روایت‏هاى دیگران اخذ کرده است.52
2. کتاب عیون الاخبار:
از مشهورترین کتب ابن قتیبه، کتاب عیون الاخبار است. این کتاب را در ده فصل جداگانه تقسیم کرده و هر فصل متأخر را به فصل قبل منضم دانسته است.53 این فصول دهگانه بر حسب گفتار و تنظیم مؤلف این گونه است:54
و اما کتاب اول از کتاب‏هاى دهگانه «کتاب السلطان» است و در آن اخبارى از موقعیت سلطان و حالات مختلف او از سیرتش و آنچه مورد احتیاج مصاحبان اوست از آداب صحبت و... نقل شده است.
و کتاب دوم «کتاب الحرب» که این ضمیمه‏ى کتاب سلطان است، و در آن اخبارى از آداب جنگ و حیله‏هاى آن و توصیه‏هایى به سپاهیان از تعداد و سلاح و چهارپایان و آنچه در سفر و مسیر لازم مى‏آید و... از اخبار ترسوها و اعمال شجاعان و حیله‏هاى جنگ و اخبار شهرها و... آمده است.
و کتاب سوم «کتاب السودد» است و در آن اخبارى از راه‏هاى بزرگى و بزرگوارى در جوانى و وسایل آن در بزرگى و از همت نیک و... اختلاف اراده و از کبر، عجب، غضب و فقر و تجارت، خرید و فروش... و از افعال اشراف و بزرگان... قید گردیده است.
کتاب چهارم «کتاب الطبائع و الاخلاق» است و در این کتاب که ضمیمه‏ى کتاب سودد است از اخبار در همانندى‏هاى مردم در طبایع و اخلاق‏هاى زشت، مانند حسد، سعایت و... و از طبایع حیوانات، از مردم و جن، چهار پا و درندگان و پرندگان، حشرات، حیوانات کوچک و گیاهان و... سخن رفته است.
کتاب پنجم «کتاب العلم» است و در آن اخبارى از دانش، دانشمندان و شاگردان و از کتاب‏ها، حفظیات و قرآن و... وصیت‏هایى به ادب‏آموزان است.
و کتاب ششم «کتاب الزهد» است که به خاطر قرابت، به کتاب علم منضم است و در آن اخبارى از زاهدان و کلام آنها در زهد و دعا و مناجات و از مقام زاهدان نزد خلفا و ملوک و موعظه‏هاى آنها و... مطالبى نقل گردیده است.
و کتاب هفتم «کتاب الاخوان» است که در آن از برگزیدگان دوستان و اخبارى از مهربانى و دوستى و آنچه دوستان بر هم واجب دارند... و از زیارت همدیگر، خداحافظى و عیادت، تعزیه کردن، ذکر دوستان بد و نزدیکان و فرزندان و... سخن رفته است.
و کتاب هشتم «کتاب الحوائج» است و این کتاب به خاطر مضمون نزدیکش به کتاب اخوان ضمیمه‏ى آن است و در آن اخبارى از برآوردن حاجات در کتمان و صبر و هدیه و رشوه و احوال گدایان در هنگام سؤال و... و از قناعت و حرص یاد شده است.
کتاب نهم «کتاب الطعام» است که در آن اخبارى از غذاهاى پاک و شیرینى‏جات، شیر، خرما و... و از گرسنگى، روزه، مهمانى، اخبار بخیلان، خوردن دارو، مضار و منافع غذاها و... سخن رفته است.
و کتاب دهم «کتاب النساء» است، و این کتاب نزدیک به کتاب طعام است؛ چرا که عرب لذایذ را در خوراک و نکاح مى‏داند و در آن اخبارى از اختلافات اخلاقى زنان، حسن و جمال و سیاست‏هاى زنان و خطبه‏هاى معروف نکاح و... و اخبار عشاق عرب و... آمده است.55
بدین ترتیب در عیون الاخبار، غالب موضوعات روزمره مربوط به تمام طبقات به چشم مى‏خورد و مطالب آن از تنوع شایانى برخوردار است.
ابن قتیبه در مقدمه‏ى عیون الاخبار قبل از سخن از تقسیم‏بندى کتاب، درباره‏ى شیوه‏ى کار و این که مخاطبین او چه کسانى هستند، بهتر از هر کس دیگر در تحلیل کتابت توضیح داده است که قسمت‏هایى از آن را نقل مى‏کنیم.
ابن قتیبه مى‏نویسد:
این کتاب در مورد قرآن، سنت، شریعت و علم حلال و حرام نیست... این عیون الاخبار براى غافلان در ادب، تذکره‏اى براى اهل علم و آموزش ادب به آنهاست، و مایه راحتى ملوک است... و صلاح ندانیم که کتابم براى طالب دنیا بدون آخرت و یا براى خواص بدون عوام و یا براى ملوک بدون رعایا باشد، براى هر گروهى سهمى در آن قرار دادم... و در هر باب، کتاب را به مزاح و حکایات جالب منتهى کردم... کتاب ما مثل سفره‏اى است که غذاهاى مختلف، براى سلیقه‏هاى گوناگون در آن فراهم شده است.56
این کتابِ بسیار مفصل خود انعکاسى از اوضاع اجتماعى ـ فرهنگى آن زمان محسوب مى‏شود. در لابه‏لاى این همه نوشته، براى هر طبقه و صنفى مطلب مى‏توان یافت و این مطالب که اغلب به صورت روایات کوتاه با ذکر سلسله راویان جمع شده است و یا از کتاب‏هایى اخذ گردیده که از فحواى آنها مى‏توان اوضاع فرهنگى، اجتماعى و تاریخى فراوانى استنباط کرد، نحوه‏ى دیدگاه‏هاى افراد مختلف، خاطرات شخصى، در شرح حوادث بزرگ به نقل از شاهدان ماجرا، پند و امثال، اشعار بدیع، نکات اخلاقى، نصیحت بزرگان، اندرز صالحان، کلمات عاقلان، رجز شجاعان، دعاى عابدان، خطبه‏ى حاکمان، توجیه مقصران، بذله‏گویى دلقکان و جهل عوام در سراسر کتاب عیون الاخبار به چشم مى‏خورد و کتاب براى شناخت هر چه بیش‏تر اوضاع و احوال عمومىِ سه قرن اول اسلامى نهایت اهمیت را دارد.
موارد تاریخى عیون الاخبار
چه خبرى بهتر از این که کتاب خود انعکاسى از اوضاع آن زمان و آیینه‏اى از فعالیت‏هاى آن جامعه است. کتاب از دیدگاهى شرح زندگى افراد است، با آوردن روایات در قالب داستان‏هایى پراکنده اما قابل توجه. با این همه عیون الاخبار از لحاظ آنچه صرفا تاریخ خوانده مى‏شود، داراى اهمیتى بسزا است و در قسمت‏هایى از کتاب کاملاً موضوعات تاریخى جالب و در خور توجه مطرح، و در ذیل هر موضوع حداقل یک واقعه‏ى تاریخى نقل شده است. مثلاً در جزء اول «کتاب السلطان» بسیارى از مطالب تاریخى به صورت پراکنده در ذیل موضوعات آمده است، از جمله داستان اختلاف ابومسلم و ابوجعفر (ص 26) و یا براى شناسایى روحیه‏ى حجاج و نحوه‏ى رفتار عاملین او (ص 16) و نامه‏ى امام على علیه‏السلام به ابن عباس هنگامى که اموال بصره را برده بود. (ص 57) و گردن زدن اسیران توسط حجاج (ص 103).
و در «کتاب الحرب» موارد بسیار زیاد تاریخى، چون: گوشه‏هایى از داستان حجاج و شبیب خارجى (ص 121) دستورهاى ابوبکر به خالد براى حرکت به شام (ص 142) و قسمت‏هایى از نحوه‏ى شهادت حجر بن عدى (ص 147) و یا داستان عمر و هرمزان (ص 196) اخبارى از منصور در شام (ص 206 و 207) اخبارى از قیام امام حسین علیه‏السلام (ص 211) و حتى در باب شناسایى بلاد و شهرها (امصار) مطالب در خور توجه دارد57 و در ذیل «کتاب الاخوان» مطالبى تاریخى چون هدیه فرستادن معاویه براى بزرگان مدینه و حدس‏هاى معاویه در مورد واکنش‏هاى آنها در برابر این هدایا در شناخت روحیه‏ى این افراد که خود از فعالان قرن اول هجرى بودند، جالب توجه است؛ مثلاً معاویه حدس مى‏زند که حسین علیه‏السلام این هدایا را صرف فرزندان یتیمِ به جاى مانده از نبرد صفین که در رکاب پدرش بودند مى‏کند... (ص 40 ـ 41) و در بخش «کتاب الاخوان» نامه‏هایى را از بزرگان ضبط کرده که حایز اهمیت‏اند؛ مانند نامه‏ى یحیى‏بن خالد.58
و در آخر «کتاب العلم» خطابه‏ى خلفاى راشدین، والیان و خلفاى دیگر را نقل کرده که از لحاظ تاریخى حایز اهمیت هستند؛ از جمله، خطبه‏ى ابوبکر در سقیفه‏ى بنى ساعده (ص 233) و خطبه‏ى عمر پس از خلافت (ص 234 ـ 235) خطبه‏ى امام على علیه‏السلام در هنگامى که عامل او در انبار به قتل رسید (ص 236) و خطابه‏ى حجاج بن یوسف، قطرى خارجى، منصور و مأمون عباسى.59
ابن قتیبه تنها به نقل خبر اکتفا نکرده، بلکه اگر مطلبى به نظرش غیر واقعى بوده متذکر آن شده و به اصلاح آن پرداخته است؛ به طور مثال، در یوم یرموک (13 ق) که براى حارث بن هشام و عکرمة بن ابى جهل و عیاش بن ابى ربیعه آب آوردند و هر کدام دیگرى را مقدم مى‏داشت، تا هر سه نفر درگذشتند. ابن قتیبه در ادامه مى‏نویسد: این داستان در نزد من جعلى است، و اهل سیره ذکر کرده‏اند که عکرمه در روز احنادین (13 ق) به قتل رسید و عیاش در مکه مرد و حارث در طاعون عمواس (18 ق) در شام در گذشت.60
منابع عیون الاخبار و کتاب المعارف
اگر ابن قتیبه را با همگنانش به خصوص تاریخ‏نگاران قرن سوم مقایسه کنیم، امتیاز مهمى بر سایرین دارد و آن این که ابن قتیبه معمولاً از کتاب‏هایى که نقل قول نموده یا مطلبى اخذ کرده به صراحت نام برده است، در حالى که معاصران او مانند ابوحنیفه دینورى بلاذرى، یعقوبى و طبرى از منابع مکتوب خود نام نمى‏برند.
ابن قتیبه در مقدمه‏ى عیون الاخبار از منابع و مآخذ خود این گونه یاد مى‏کند:
من روایات این کتاب را از پیران و بزرگان و همنشینان و کتاب‏ها و تواریخ عجم و از بلاغت نویسندگان نقل و اخذ کرده‏ام. از این که حدیث را از افراد خردسال و بنده و کنیز روایت کنم باکى ندارم. علم گم شده‏ى مؤمن است و اخذ کردن آن از مشرک موجب وهن نیست و نصیحت از حسود نیز مایه‏ى نگرانى نیست... .61
منابع عیون الاخبار را مى‏توان از یک دیدگاه به دو دسته‏ى منابع شفاهى و کتبى و در دیدگاهى دیگر به منابع اسلامى و غیر اسلامى دسته بندى کرد.
1. منابع شفاهى: اخذ روایت از استادان و شیوخ با برشمردن سلسله راویان در آن عصر امرى عادى محسوب مى‏شد. در صفحات قبل هنگام سخن از شیوخِ ابن قتیبه، به کسانى که از آنها نقل قول کرده اشاره شد. او از مشاهیر قرن سوم به خصوص از نحویان و لغویان بهره جسته و روایات آنها در تمام کتاب عیون الاخبار به چشم مى‏خورد که از پاره‏اى به لفظ «حدثنى» و در بعضى دیگر لفظ «حدثنا» به کار گرفته است.
2. منابع کتبى: منابع کتبى مورد استفاده‏ى ابن قتیبه اغلب منابع و کتب غیر اسلامى است؛ مانند کتاب‏هاى ایرانیان، هندیان و رومیان. منابع کتبى ابن قتیبه در عیون الاخبار براى شناسایى آثار ایرانیان در عصر ساسانى بسیار اهمیت دارد، و احتمالاً ابن قتیبه ترجمه‏ى آنها را در اختیار داشته است. او از کتاب التاج، کتاب آیین، کتاب آداب، کتاب سیر العجم و از نامه‏هاى خسرو پرویز به پسرش کرارا نقل قول و از پاره‏اى کتب هند و روم نیز روایت کرده است. نقل قول‏هاى ابن قتیبه از این منابع مى‏تواند تا حدودى موضوع این کتاب‏ها را مشخص نماید. او مؤلفین یا مترجمین این آثار را نام نمى‏برد، تنها هنگام نقل از کتاب آداب از ابن مقفع یاد مى‏کند؛ به طور مثال او در عیون الاخبار از این کتاب‏ها سود جسته است:
ـ کتاب التاج: ابن قتیبه مى‏نویسد:
در کتاب التاج خوانده‏ام که یکى از ملوک مى‏گفت: همت‏هاى مردم کوچک است و همت‏هاى پادشاهان بزرگ.62
و در موضعى دیگر مى‏نویسد:
در کتاب التاج خواندم که پرویز به پسرش شیرویه گفت: سپاه را چنان غنى نکن که از تو بى‏نیاز باشند، و آنها را چنان فقیر مکن که از تو آزرده شوند... .63
ابن قتیبه در مواضعى دیگر از نامه‏ى خسرو پرویز به پسرش شیرویه،64 و از توصیه‏ى خسرو پرویز به مسئول بیت المال65 و حاجبش مطالبى را نقل کرده است.66
ـ آداب ابن مقفع: ابن قتیبه از این کتاب در مورد مصاحبت با پادشاه و شرایط آن مطالبى را نقل کرده است.67
ـ کتاب آیین: ابن قتیبه مى‏نویسد:
در کتاب آیین خواندم که یکى از ملوک عجم در خطبه مى‏گفت: من مالک تن‏هاى شما هستم نه نیت‏هاى شما.68
و در موضع دیگر از کتاب آیین مطالب مفصلى در مورد لشکرکشى و تعبیه‏ى لشکر، تاکتیک‏هاى جنگى، چون شبیخون و...69 و در جاى دیگر مطالبى در خصوص تیراندازى از این کتاب نقل نموده است.70
ـ کتاب سیر العجم: ابن قتیبه مى‏نویسد:
در سیر العجم خواندم که چون کار بر اردشیر استوار شد، مردم را جمع کرد و براى آنها خطبه‏اى خواند... .71
ابن قتیبه از کتاب سیر العجم داستان‏هایى در مورد بهرام گور نقل مى‏کند72 و در جایى دیگر به نقل از این کتاب خبرى مفصل از درگیرى فیروز و اخشنواز پادشاه هیاطله، که سرانجام به قتل فیروز انجامید، ارائه داده است.73
ـ کتاب العجم: ابن قتیبه گاهى بدون ذکر نام کتاب، مطالبى را از کتاب‏هاى ایرانیان نقل مى‏کند و مى‏نویسد:
در یکى از کتاب‏هاى عجم خواندم.
آنگاه از نامه‏ى اردشیر به رعایایش یاد مى‏نماید؛74 و یا در موضعى دیگر مى‏آورد که در یکى از کتاب‏هاى عجم خواندم که کسرى، وهرز دیلمى را براى نبرد با حبشیان به یمن فرستاد.75
ـ کتاب ابن مقفع: ابن قتیبه گاهى تنها از مؤلف کتاب یاد مى‏کند و مى‏نویسد:
در کتاب ابن مقفع خواندم که مردم بر دین پادشاهانشان هستند.76
ـ کتاب هند و روم: ابن قتیبه از کتاب‏هاى هندیان77 و رومیان78 نیز استفاده و نقل قول نموده است. ابن قتیبه از منابع و کتب اسلامى نیز سود جسته، لیکن اسامى کتب را نام نبرده است؛ مثلاً او ابن اسحاق و هیثم بن عدى و... را درک نکرده است در حالى که مطالبى از آنها نقل نموده و هنگام نقل روایت از آنها از راویان سخنى به میان نیاورده است؛ این نشان مى‏دهد که از کتاب‏هاى آنها استفاده نموده است.
منابع المعارف همان منابع عیون الاخبار است. هر چند در المعارف به خاطر مباحث تاریخى، نقل قول از مشاهیر اخبار قرن دوم بسیار فراوان است. او از ابن اسحاق وهب بن منبه، واقدى، هیثم بن عدى و ابوالیقظان روایات زیادى در این کتاب نقل کرده است.
او در بحث از ابتداى خلقت از تورات79 و در آخر کتاب بحثى نسبتا مفصل از ساسانیان آورده که از کتاب سیر العجم نقل قول کرده است.80
3. کتاب الامامة و السیاسة منسوب به ابن قتیبه
در میان آثار منسوب به ابن قتیبه از کتابى به نام الامامة و السیاسة یاد شده است. کتاب داراى ارزش فراوانى است لیکن نمى‏تواند از آثار ابن قتیبه باشد؛ زیرا منابع متقدمى که آثار او را نقل کرده‏اند از این اثر نام نبرده‏اند و کتاب فاقد مقدمه است، در حالى که معمولاً ابن قتیبه در آغاز کتاب‏هایش مقدمه‏اى مى‏آورد.
ثروت عکاشه در مقدمه‏ى خود بر المعارف موارد زیر را برمى‏شمارد که دلیل بر آن است که این اثر از ابن قتیبه نیست:
1. کسانى که از ابن قتیبه یاد کرده‏اند، این کتاب را از او ذکر نکرده‏اند، جز این که اباعبداللّه‏ التوزى معروف به ابن شباط (متوفى 618 ق) آن را از ابن قتیبه دانسته است.
2. از ابن لیلى (متوفى 148 ق) و از زنى که شاهد فتح اندلس بوده است که سال‏ها قبل از تولد ابن قتیبه (213 ق) بوده‏اند، در این کتاب روایت شده است.
3. مؤلف از سفر خود به دمشق یاد مى‏کند، در حالى که ابن قتیبه به این شهر مسافرت نکرده است.
4. مؤلف کتاب از شهر مراکش یاد مى‏کند، که یوسف بن تاشفین آن را در سال 455 بنا نهاد، در حالى که ابن قتیبه در سال 276 وفات کرده بود.81
دلیل اول از استحکام بیشترى برخوردار است، و دلیل سوم نمى‏تواند متقن باشد؛ چرا که ما اطلاع دقیقى از زندگى ابن قتیبه نداریم، چه بسا از دمشق نیز دیدار کرده باشد. دلیل دوم و چهارم مشکل کلى کتاب است و مؤلف هر که باشد نمى‏تواند فاصله‏ى بین سال‏هاى 148 ـ 455 را درک کرده باشد.
ابن خلدون هنگام سخن از جنگ جمل مى‏نویسد:
از این‏رو به کتاب طبرى اعتماد کردیم که از یک‏سونگرى‏هایى که در کتاب ابن قتیبه و مورخین دیگر هست به دور است.82
احتمالاً منظور همین کتاب الامامة و السیاسة باشد که شرح مفصلى از خلافت امام على علیه‏السلام به خصوص از جنگ جمل ارائه داده،83 و گرنه در آثار دیگر ابن قتیبه، مانند المعارف، مطالب چندانى از حوادث ایام خلافت امام على علیه‏السلام ، به خصوص نبرد جمل نیامده است، که ابن خلدون آن را «یک سونگرى» بخواند.
ما براى اثبات عدم انتساب الامامة و السیاسة به ابن قتیبه، پاره‏اى از مطالب این کتاب را با کتاب المعارف مقایسه مى‏کنیم و موارد اختلاف آن را توضیح مى‏دهیم.
1. در شهادت امام على علیه‏السلام :
ـ المعارف: امام على علیه‏السلام در جمعه 19 رمضان سال چهل هجرى به شهادت رسید. (ص 209).
ـ الامامة و السیاسة: امام على علیه‏السلام در هنگام خروج براى نماز صبح، در جمعه 10 روز مانده از رمضان سال چهل ضربت خورد... و روز یکشنبه به شهادت رسید. (ج 1، ص 138).
2. در کیفیت شهادت امام حسن علیه‏السلام :
ـ المعارف: امام حسن علیه‏السلام به مدینه رفت و در آن‏جا وفات کرد و مى‏گویند جعده دختر اشعث او را مسموم نمود و رحلت او در ماه ربیع الاول سال 49 و در سن چهل و هفت سالگى بود و سعید بن عاص امیر مدینه بر او نماز گزارد. (ص 212).
ـ الامامة و السیاسة: معاویه در سال 50 به مدینه آمد. امام حسن زنده بود. چون سال 51 شد امام حسن علیه‏السلام بیمار شد و رحلت کرد و عامل مدینه مروان بود. (ج 1، ص 151).
3. در خلافت معاویة بن یزید:
ـ المعارف: او پس از یزید خلیفه شد و 17 سال داشت. 40 روز و به قول ابن اسحاق 20 روز خلیفه بود (ص 325).
ـ الامامة و السیاسة: معاویة بن یزید 18 سال داشت که خلیفه شد و 2 ماه و چند روز در آن منصب بود. (ج 2، ص 10).
4. در قیام زید بن على علیه‏السلام :
ـ المعارف: هشام بن عبدالملک، عمر بن هبیره عامل عراق را عزل و خالد بن عبداللّه‏ القسرى را در سال 106 به جاى او منصوب کرد و سپس ولایت عراق را به یوسف بن عمر داد. در سال 120، و در ولایتش زید بن على علیه‏السلام به قتل رسید و آن در سال 121 بود. (ص 365).
ـ الامامة و السیاسة: ابن هبیره عامل کوفه بود و زید را گرفتند و ابن هبیره بدون امر هشام او را به قتل رساند. (ج 2، ص 104).
5. در مرگ ابوجعفر منصور:
ـ المعارف: او در سال 158 هنگام عزیمت به حج در بئر میمون درگذشت. (ص 378).
ـ الامامة و السیاسة: ابوجعفر منصور در سال 166 وارد مکه شد و حج را انجام داد و بعد از سه روز درگذشت. (ج 1، ص 151).
6. درباره مرگ مهدى:
ـ المعارف: او در محرم سال 169 در ماه‏سبذان درگذشت. (ص 380).
ـ الامامة و السیاسة: مهدى مُرد و در همان روز رشید را جانشین خود کرد و مردم با او بیعت کردند؛ و این روز پنج شنبه از محرم سال 173 بود. (ج 2، ص 153).
ـ مؤلف الامامة به طور کلى از خلافت موسى الهادى (169 ـ 170) یاد نکرده و خلافت رشید را جلو آورده و مرگ مهدى را نیز چهار سال با تأخیر نقل کرده است. مؤلف الامامة و السیاسة در آخر کتاب مواردى را طرح کرده که بیش‏تر به افسانه شبیه است تا به واقعیت؛ مثلاً او با اشاره به ماجراى مأمون و امین آورده است که مأمون به بغداد آمد و برادرش را گرفت و حبس کرد. امین از حبس گریخت مأمون در طلب او فرستاد و او را گرفت و به قتل رساند. (ج 2، ص 175).
با توجه به موارد اختلاف و حتى بدون در نظر گرفتن صحت و سقم مطالب، نتیجه مى‏گیریم که ممکن نیست این دو اثر تألیف یک نفر باشند و شایسته نیست کتاب الامامة را از ابن قتیبه دانشمند بدانیم. مؤلف کتاب الامامة چندان پرمایه و با اطلاع نبوده است و شاید اگر این کتاب را به ابن قتیبه منسوب نمى‏کردند این معروفیت را به دست نمى‏آورد.84
د) ابن قتیبه از دیدگاه تعدادى از دانشمندان
اظهار نظر درباره‏ى عالمى پرکار و توانمند چون ابن قتیبه که داراى آثار متعدد است، مشکل مى‏نماید. او از لحاظ مذهبى به طریق اهل سنت و جماعت بود، اما این که به کدام یک از جناح‏هاى اهل سنت و جماعت تمایل بیش‏ترى داشت محل گفت‏وگوست.
خطیب بغدادى او را «ثقة دینا فاضلاً»85 قلمداد کرده و دیگر اظهارنظرى نمى‏نماید.
ذهبى در میزان الاعتدال، نظرهاى موافق و مخالف را آورده و نوشته است: او راست‏گو (صدوق) است... و حاکم گفت:86 امت بر این اجماع کرده‏اند که ابن قتیبه کذاب است.
ذهبى سپس مى‏گوید: این کلامى است که ترس خدا در آن نیست. ذهبى در ادامه به نقل از دار قُطنى، على بن عمر (متوفى 385) مى‏نویسد: «او میل به تشبیه دارد و سخنانش دلیل بر آن است.» و بیهقى مى‏گوید: «او کرامى مذهب است».87 زکى عدوى نیز در مقدمه‏ى خود بر عیون الاخبار دیدگاه ابن تیمیه فقیه حنبلى (متوفى 729) را مى‏آورد. ابن تیمیه او را از پیروان احمد بن حنبل دانسته و گفته است: موقعیتش در میان اهل سنت به‏سان جایگاه جاحظ در میان معتزله است.88
بدین‏سان نظر رجال‏شناسان در خصوص ابن قتیبه با هم سازگار نیست؛ اما کسان دیگر در خارج از دیدگاه رجال‏شناسى مذهبى از او انتقاد نموده و او را متهم به انتحال (به خود بستن آثار دیگران) کرده‏اند.
مسعودى در مروج الذهب هنگام سخن از مباحث جغرافیایى و نجومى مى‏نویسد:
این مطلب را ابوحنیفه دینورى، در کتاب خویش (کتاب الانواء) آورده و ابن قتیبه آن را ربوده و به کتاب خویش برده و به خویشتن نسبت داده و در مورد بسیارى از کتاب‏هاى ابوحنیفه دینورى نیز چنین کرده است.89
اما تندترین انتقاد علیه ابن قتیبه از ناحیه‏ى ابوریحان بیرونى است. بیرونى موضوع آگاهى عرب از نجوم را که ابن قتیبه مدعى آن است، بهانه و مدخلى براى حمله به ابن قتیبه و آثار او قرار داده و بحث را به همه‏ى آثار او کشانده است و خشم بیرونى از او تا جایى است که دایره‏ى کلام را به اخلاق مردم جبال کشانده و آنها را «مستبد به رأى» خوانده است.
ابوریحان مى‏نویسد:
... اعراب از علم بروج و صور خیلى دور بودند، هر چند، ابومحمد، عبداللّه‏ بن مسلم بن قتیبه جبلى تهویل مى‏نماید و در تمام کتاب‏هاى خود سخن را به درازا کشانیده، و به خصوص در کتابى که در تفضیل عرب بر عجم نوشته، چنین پنداشته که تازیان ستارگان و طلوع و غروب آنها را از همه‏ى امم داناتر بوده‏اند. من نمى‏دانم، یا نمى‏دانسته یا تجاهل کرده که در تمام امکنه‏ى زمین بزرگان و چوپانان ابتداى اعمال خود، و معرفت اوقات را به اندازه‏ى اعراب مى‏دانند... .
اگر در کتب انواء و به خصوص کتابى که این مرد به نام مناظر النجوم نوشته، و در آنچه ما برخى از آنها را در اواخر کتاب وارد کردیم تأمل کنید، خواهید دانست که اعراب از علم هیئت جز آن اندازه که برزیگران هر بقعه مى‏دانند، چیزى بیش‏تر ندانسته‏اند؛ ولى این مرد، در هر مبحثى که وارد مى‏شود افراط مى‏کند و از اخلاق جبلى که استبداد به رأى است خالى نیست. کلام او در این کتاب بر کینه‏ها و دشمنى‏هایى که با ایرانیان دارد دلالت مى‏کند؛ زیرا به این اندازه هم راضى نشد که اعراب را بر ایرانیان برترى دهد، بلکه ایرانیان را اراذل امم و پست‏ترین مخلوق دانسته... .90
اما امروزه ابن قتیبه جایگاه خاصى پیدا کرده و در مجموع، محققین جدید با توجه به آثار متعددش او را ستوده‏اند؛ چرا که او یکى از پرکارترین دانشمندان قرن سوم اسلامى است و آثارش از تنوع شایانى برخوردار است. به طورى که آثارش در لغت، اخبار، ادب، اشعار، به همراه آثار دیگرش در زمینه‏ى مباحث مذهبى، چون قرآن، حدیث، و فقه او را به صورت دانشمندى بزرگ درآورده است. آذرنوش مى‏نویسد:
ابن قتیبه چه در شرق و چه در غرب و در تمام دوره‏اى که اصطلاحا قرون وسطى مى‏نامیم، عالى‏ترین نمونه‏ى یک دانشمند است.91
احمد امین، ابن قتیبه را یکى از سه عالمى (ابو حنیفه دینورى ـ جاحظ) مى‏داند که علوم و معارف و آداب مختلفه‏ى آن عصر را نمایش داده است.92
بالاخره آن‏که، عبدالجلیل او را مردى پرتوان مى‏داند که نه تنها به نحو و لغت پرداخت، بلکه در تاریخ ادب و تاریخ عمومى دست به تألیف زد. علاوه بر آن، در مشاجرات عقیدتى زمان خود نیز شرکت کرد و از حکما و محدثان سنت‏گرا در مقابل اهل تشکیک و اصالت عقل و... دفاع کرد و این نویسنده شایستگى آن را دارد که عمیقا مورد بررسى قرار گیرد.93
پى‏نوشت‏ها:
1. خطیب بغدادى، تاریخ بغداد،، ج 1، ص 170، و ابن خلکان، وفیات الاعیان و انباء ابناء الزمان، ج 3، ص 43.
2. خطیب بغدادى، همان، و ابن عماد، شذرات الذهب فى اخبار من ذهب، ج 2، ص 169.
3. ابن ندیم، الفهرست، ص 130.
4. خطیب بغدادى، همان.
5. ابن قتیبه، المعارف، ص 36 (مقدمه عکاشه)؛ ابراهیم الابیارى، تراث الانسانیه، ج 2، ص 330 ـ 331.
6. ابن خلکان، همان، ج 3، ص 43.
7. آذرتاش آذرنوش، «ابن قتیبه» دائرة المعارف بزرگ اسلامى، ج 4، ص 449.
8. ابن خلدون، العبر، (تاریخ ابن خلدون)، ج 2، ص 432 به بعد.
9. احمد بن ابى واضح یعقوبى، تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 527.
10. احمد بن ابى واضح یعقوبى، همان، ج 2، ص 541.
11. ابن قتیبه، المعارف، ص 35 (مقدمه).
12. آذرتاش آذرنوش، همان، ج 4، ص 449.
13. ابن ندیم، همان، ص 131.
14. آذرتاش آذرنوش، همان، ج 4، ص 339.
15. ابوریحان بیرونى، آثار الباقیه، ص 316.
16. ابن خلکان، همان، ج 3، ص 43.
17. ابن ندیم، همان، ص 131.
18. خطیب بغدادى، همان، ج 10، ص 170 ـ 171.
19. ابن خلکان، همان، ج 3، ص 43.
20. خطیب بغدادى، همان، ج 10، ص 170 ـ 171؛ ابن خلکان، همان، ج 3، ص 43، و ابن عماد، همان، ج 2، ص 169.
21. خطیب بغدادى، همان ج 10، ص 170.
22. آذرتاش آذرنوش، همان، ج 4، ص 339.
23. ابن خلکان، همان، ج 1، ص 200.
24. همان، ج 1، ص 200.
25. ابن ندیم، همان، ص 418.
26. ابن خلکان، همان، ج 1، ص 200.
27. ابن ندیم، همان، ص 418.
28. مسعودى، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج 2، ص 534.
29. ابن خلکان، همان، ج 1، ص 200.
30. ابوحاتم سیستانى متوفى (255) از شاگردان و راویان ابوعبیده و اصمعى بود (ابن ندیم، ص 100). آذرنوش مى‏نویسد: «نام آثارى که به ابوحاتم نسبت داده‏اند، غالبا با نام آثار ابن قتیبه شبیه است» (دائره، ج 4 ،ص 451) موضوعى که حداقل از مقایسه و مقابله‏ى آثار آن دو از روى فهرست ابن ندیم غیر قابل قبول است. تنها اثر مشترک بین آن دو کتاب القرائت است که به جز این دو نفر، افراد دیگرى با این عنوان کتاب تألیف کرده‏اند (ابن ندیم، ص 131 و 100 مقابله گردد).
31. ریاشى (متوفى 257)، ابن قتیبه، از او روایت بسیاردارد، او نیز از راویان اصمعى است (ابن ندیم ص 99 ـ 100).
32. احمد بن عبداللّه‏ در بغداد به دنیا آمد؛ در سال 321 به مصر رفت و قضاوت آنجا را بر عهده گرفت و تمام کتاب‏هاى پدرش را روایت کرد و در سال 322 درگذشت (ابن خلکان، ج 3، ص 43). او بیست و یک کتاب از آثار پدرش را در مصر روایت نمود (ابن عماد، ج 2، ص 294).
33. عبیداللّه‏ بن عبدالرحمن، کتاب غریب الحدیث و کتاب اصلاح الغلط را در سال 268 نزد ابن قتیبه فرا گرفت (الابیارى، ج 2، ص 334).
34. ابن صائغ که خطیب بغدادى کیفیت مرگ ابن قتیبه را از او نقل کرده و به قول عکاشه، تمام آثار ابن قتیبه را روایت کرده است (مقدمه ص 40).
35. ابن درستویه الفارسى، علاوه بر ابن قتیبه از ثعلب و مبرد نیز بهره گرفت و داراى آثار فراوانى است (ابن ندیم، ص 106 ـ 107).
36. خطیب بغدادى، همان، ج 10، ص 170.
37. ابن قتیبه، ص 40، (مقدمه عکاشه)، و ابراهیم الابیارى، همان، ج 2، ص 334.
38. ابن قتیبه، المعارف، ص 39 ـ 40 (مقدمه عکاشه).
39. ابن ندیم، همان، ص 131.
40. خطیب بغدادى، همان، ج 10، ص 170.
41. ابن خلکان، همان، ج 3، ص 42 ـ 43.
42. ابن عماد، همان، ج 2، ص 169.
43. اسماعیل پاشا البغدادى، هدیة العارفین و اسماء المؤلفین و آثار المصنفین، ج 1، ص 441.
44. آثار چاپى به نقل از بروکلمان و دایرة المعارف بزرگ اسلامى است. چه بسا پس از آن آثار دیگرى از وى چاپ شده باشد.
45. ابن قتیبه، المعارف، ص 2.
46. همان، ص 4.
47. همان، ص 394.
48. همان، ص 68، (مقدمه عکاشه).
49. ابن قتیبه، المعارف، پاورقى ص 394. عکاشه مى‏نویسد: در نسخه‏ى (ب) ترجمه‏ى سه نفر دیگر، یعنى معتضد و مکتفى و مقتدر نیز آمده است.
50. درباره‏ى ابن حبیب ر.ک: ابن ندیم، همان، ص 176 ـ 177.
51. کارل بروکلمان، تاریخ الادب العربى، ج 2، ص 224.
52. ابن قتیبه، المعارف، ص 70 (مقدمه عکاشه).
53. ابن قتیبه، عیون الاخبار، ج 1، ص 4، (مقدمه‏ى ابن قتیبه).
54. تاریخ تألیف عیون الاخبار مشخص نیست، خاصه این که ابن قتیبه در کتاب عیون الاخبار از کتاب المعارف یاد مى‏نماید (ج 1، ص 4، مقدمه) و در کتاب المعارف از عیون الاخبار یاد کرده است (ص 126). از آن‏جایى‏که در مقدمه‏ى کتاب المعارف از عیون الاخبار یاد شده (ص 126)، باید عیون الاخبار قبل از کتاب مذکور تألیف شده باشد و این که در مقدمه‏ى عیون الاخبار نام المعارف را آورده احتمال مى‏رود مقدمه‏ى عیون الاخبار را بعدها اصلاح کرده است.
55. ابن قتیبه، عیون الاخبار، ج 1، ص 4 (مقدمه ابن قتیبه).
56. همان، ج 1، ص ى ، ک و ل (مقدمه ابن قتیبه).
57. همان، ج 1، ص 213 ـ 221.
58. همان، ج 1، ص 80.
59. همان، ج 2، ص 237 ـ 255.
60. همان، ج 2، ص 339 ـ 340.
61. همان، ج 1، ص 3، (مقدمه ابن قتیبه).
62. همان، ج 1، ص 5.
63. همان، ج 1، ص 11.
64. همان، ج 1، ص 15.
65. همان، ج 1، ص 59.
66. همان، ج 1، ص 84.
67. همان، ج 1، ص 20، 22 و 31.
68. همان، ج 1، ص 8.
69. همان، ج 1، ص 112 ـ 115.
70. همان، ج 1، ص 133.
71. همان، ج 1، ص 9.
72. همان، ج 1، ص 178.
73. همان، ج 1، ص 117 ـ 121.
74. همان، ج 1، ص 7، 40، 47 و 112.
75. همان، ج 1، ص 149.
76. همان، ج 1، ص 2.
77. همان، ج 1، ص 18، 19، 22 و 25.
78. همان، ج 1، ص 159.
79. ابن قتیبه، المعارف، ص 10، 14، 17، 18، 19 و... .
80. همان، ص 652.
81. عکاشه، ص 56، ابراهیم الابیارى، همان، ج 2، ص 333 ـ 334، زکى عدوى، احمد مقدمه بر عیون الاخبار، ج 4، ص 36.
82. ابن خلدون، همان، ج 1، ص 611.
83. در کتاب الامامة و السیاسة حدود صد صفحه از (46 ـ 140) به خلافت امام على علیه‏السلام اختصاص دارد.
84. این کتاب اخیرا به زبان فارسى بدون مقدمه‏اى خاص و فهرست اعلام و ظاهرا با عجله ترجمه شده است. ترجمه‏ى سید ناصر طباطبایى، تهران، انتشارات ققنوس، 1380.
85. خطیب بغدادى، همان، ج 10، ص 170.
86. ابوعبداللّه‏ حاکم نیشابورى (321 ـ 405) مؤلف کتاب تاریخ نیشابور و... .
87. ابن عبداللّه‏ محمد الذهبى، میزان الاعتدال فى نقد الرجال، ج 2، ص 503.
88. مقدمه زکى عدوى بر عیون الاخبار ابن قتیبه، ص 16، و دیباچه آذرنوش بر مقدمه الشعر و الشعرا ابن قتیبه، ج 1، ص 20.
89. مسعودى، مروج الذهب، ج 1، ص 568.
90. ابوریحان بیرونى، آثار الباقیه، ص 316 ـ 317.
91. دیباچه آذرنوش بر مقدمه الشعر و الشعرا ابن قتیبه، ص 17.
92. احمد امین، پرتو اسلام، ج 2، ص 454.
93. عبدالجلیل، ج. م، تاریخ ادبیات عرب، ص 147.
منابع:
ـ آذرنوش، آذرتاش، «ابن قتیبه»، دایرة المعارف بزرگ اسلامى (تهران، 1370) ج 4.
ـ ابن خلدون، العبر (تاریخ ابن خلدون) ترجمه‏ى عبدالمحمد آیتى (تهران، مؤسسه‏ى مطالعات و تحقیقات فرهنگى، 1363ش) ج 1.
ـ ابن خلکان، ابى العباس شمس الدین احمد بن محمد، وفیات الاعیان و انباء ابناء الزمان، حققه احسان عباس (بیروت، دارصادر، 1968م) ج 1 ـ 7.
ـ ابن عماد الحنبلى، ابى فلاح عبدالحى، شذرات الذهب فى اخبار من ذهب (بیروت، المکتب التجارى للطباعة و النشر و التوزیع، بى‏تا) ج 1 ـ 2.
ـ ابن قتیبه، عبداللّه‏ بن مسلم، المعارف، حققه و قدم له دکتور ثروت عکاشه (دارالمعارف بمصر، ط. و الثانیه، 1969م / 1388 ق).
ـ ـــــــــــــــــــــــــــــ، عیون الاخبار، زکى عدوى (قاهره، دارالکتب، ط. الاولى، 1349 ق / 1930 م) ج 1 ـ 4.
ـ ـــــــــــــــــــــــــــــ، مقدمة الشعر و الشعراى (در آیین نقد ادبى)، ترجمه‏ى آذرتاش آذرنوش، (تهران ،موسسه‏ى انتشارات امیرکبیر، 1363ش) ج 1.
ـ ـــــــــــــــــــــــــــــ، الامامة و السیاسة، طه محمد الزینى (قاهره، الناشر مؤسسة الحلبى و شرکاء للنشر و التوزیع، 1967م / 1387ق) ج 1 ـ 2.
ـ ابن ندیم، محمد بن اسحاق، الفهرست، ترجمه و تحقیق محمد رضا تجدد، (تهران، انتشارات امیر اکبیر،، 1366ش) ج 3.
ـ ابوریحان بیرونى، آثار الباقیه، ترجمه‏ى اکبر دانا سرشت (تهران، انتشارات ابن سینا، 1352ش).
ـ امین، احمد، پرتو اسلام (ترجمه‏ى فجر الاسلام)، به قلم عباس خلیلى، (تهران، سازمان چاپ و انتشارات اقبال، 1353ش) ج 2.
ـ الابیارى، ابراهیم، «عیون الاخبار ابن قتیبه» تراث الانسانیه (قاهره، وزراة الثقافه و الارشاد القومى، المؤسسة المصریه العامه للتألیف الترجمه و الطباعه و النشر، بى‏تا) ج 2.
ـ بروکلمان ،کارل، تاریخ الادب العربى، نقله الى العربیه عبدالحلیم النجار (قاهره، دارالمعارف بمصر، الطبعه الثانى، 1969م) ج 1 ـ 3.
ـ البغدادى، اسماعیل پاشا، هدیه العارفین و اسماء المؤلفین و آثار المصنفین (استانبول، 1951م) ج 1 ـ 2.
ـ جاحظ، ابوعثمان عمر و بن بحر، تاج، ترجمه‏ى محمد على خلیلى (تهران، انتشارات ابن سینا، 1343ش).
ـ خطیب البغدادى، ابى بکر احمد بن على، تاریخ بغداد، (قاهره، طبع للمره الاولى بنفقه مکتبه الخانجى بالقاهره و المکتبه العربیه ببغداد و مطبعه السعاده بجوار محافظه مصر، 1931م / 1349ق) ج 1 ـ 5، 10 ـ 14.
ـ الذهبى ،ابى عبداللّه‏ محمد، میزان الاعتدال فى نقد الرجال، بحققه على محمدالبجاوى (بیروت، لبنان، للطباعه و النشر، 1963م / 1382ق) ج 4.
ـ عبدالجلیل، ج. م، تاریخ ادبیات عرب، ترجمه‏ى آذرتاش آذرنوش (تهران، انتشارات امیرکبیر، 1373) ج 2.
ـ مسعودى، مروج الذهب و معادن الجوهر، ترجمه‏ى ابوالقاسم پاینده، (تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1374 ش) ج 1 ـ 2.
ـ یعقوبى، احمد بن ابى واضح، تاریخ یعقوبى، ترجمه‏ى محمد ابراهیم آیتى (تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1371ش) ج 1 ـ 2.

تبلیغات