آرشیو

آرشیو شماره ها:
۹۰

چکیده

متن

«محمدبن ابى‏حذیفه»، از صحابه‏ى رسول اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و فرزند ابوحذیفة بن عتبة بن ربیعة بن عبد شمس بن عبد مناف قریشى است که در مهاجرت پدر و مادرش به حبشه در آنجا به دنیا آمد. وى پسر دایى معاویة بن ابى‏سفیان و پرورش یافته‏ى دست عثمان بن عفان خلیفه‏ى سوم است؛ با این حال، نسبت به آن دو بغض داشت و حامى امیرالمؤمنین على علیه‏السلام بود. وى در قیام مردم مصر بر ضد خلیفه‏ى سوم نقش مهمى داشت و بعد از اخراج فرمان‏رواى عثمان از مصر، مدت زمانى بر این استان مهم حکومت کرد.
حکومت محمدبن ابى‏حذیفه بر مصر مسلم، ولى نحوه‏ى دست‏یابى وى به قدرت و زمان امارت و سرانجامِ وى در نقل‏هاى تاریخى بسیار مغشوش و مختلف آمده است. در این مقاله، ضمن بیان مهم‏ترین روایات در این باب، تلاش گردیده تا از میان آن نقل‏ها آنچه به حقیقت نزدیک‏تر است ارائه شود.
یکى از مراکز مهم و اصلى قیام علیه خلیفه‏ى سوّم، «مصر» بود. مردم مصر که به عملکرد عثمان، به ویژه فرمان‏روایى برادر مادرى او، یعنى عبداللّه‏ بن سعد بن ابى سرح، برخود ناراضى بودند، به خروش آمده، شمارى از آنان به زعامت تنى چند از سرشناسان مقیم مصر به سوى مدینه رفتند و همراه با معترضان کوفى و بصرى، خواهان تغییر مشى خلیفه و عزل فرمان‏روایان فاسد شدند. عثمان پس از آن‏که عمق نارضایى مردم را دریافت، ابتدا با درخواست ناراضیان موافقت کرد و عبداللّه‏ بن سعد بن ابن سرح را از حکومت مصر عزل، و محمدبن ابى بکر را به جایش منصوب کرد؛ اما با غلبه‏ى مروان بن حکم بر رأى خلیفه و خیانتى که نسبت به معترضان مصرى صورت گرفت، انقلابیون مصرى و کوفى و بصرى به مدینه بازگشتند و پس از نومیدى از اصلاح خلیفه، بر وى هجوم بردند و او را کشتند.1
اقوال درباره‏ى فرمان‏روایى مصر از شروع انقلاب بر ضد عثمان و اخراج عبداللّه‏ بن سعد و قتل خلیفه‏ى سوم، تا زمام‏دارى قیس بن سعد بن عباده انصارى از سوى امیرالمؤمنین على علیه‏السلام ، بسیار مختلف است. ابن عبدالحکم مؤلّف قدیم‏ترین کتاب موجود درباره‏ى «مصر در صدر اسلام» به این امر اشاره‏اى ندارد؛ زیرا کتاب او عمدتا درباره‏ى «فتوح» است؛ لذا پس از سخن از فرمان‏روایى عبداللّه‏بن سعد و فتوحات او، به فتوحات ماوراى مصر در حکومت معاویه مى‏پردازد؛ اما معاصر وى، ابراهیم بن محمدثقفى، در کتاب الغارات، و نیز طبرى در یک نقل خود آورده‏اند که محمدبن ابى‏حذیفه (پسر دایى معاویه) مصریان را بر کشتن عثمان تحریض مى‏کرد و آنان را سوى او به مدینه مى‏فرستاد. پس از آن‏که مصریان به مدینه رفتند و عثمان را محاصره کردند، محمدبن ابى‏حذیفه در مصر بر عبداللّه‏ بن سعد شورش، و او را از شهر اخراج کرد و خود با مردم نمازگزارد. سپس ثقفى از وضعیت عبداللّه‏ بن سعد چنین گزارش مى‏دهد که در مرز فلسطین چشم به راه فرمان عثمان بود تا این که از مرگ وى و خلافت امیرالمؤمنین آگاه شد و این که قیس بن سعد بن عباده از سوى آن حضرت براى حکومت به مصر مى‏آید. عبداللّه‏ پس از لعن و نفرین بر محمد بن ابى‏حذیفه، به دمشق نزد معاویه رفت.2 ثقفى از محمدبن ابى‏حذیفه و موقعیت و سرنوشت وى دیگر بحثى نمى‏کند.
کندى شرح نسبتا مبسوطى تحت عنوان «انتزاءِ محمد بن ابى‏حذیفه» آورده که در هیچ یک از منابع معتبر، چنین شرحى دیده نمى‏شود. ملخص روایات کندى بدین شرح است: به هنگام خلافت عثمان، محمد بن ابى‏حذیفه در مسجد مصر با بیان کوتاهى‏ها و نارسایى‏هاى خلافت عثمان، گفت: ما به خدا و شما، از آنچه در اسلام عمل شد و آنچه در دین‏خدا پدید آوردند، شکایت مى‏بریم. در این هنگام گروه کثیرى از پیروان عثمان، از جمله معاویة بن حدیج، خارجة بن حذافه، بسر بن ابى ارطاة و مسلمة بن مخلد انصارى از او کناره جستند و از در مبارزه با وى برآمدند و خلیفه را از عملکرد محمدبن ابى‏حذیفه آگاه ساختند. با این حال، محمد بن ابى‏حذیفه خلع عثمان را از خلافت اعلام داشت و مردم را براى دریافت عطایاشان فراخواند. خلیفه، سعد بن ابى وقاص را براى آشتى دادن مصریان فرستاد که با مخالفت محمدبن ابى‏حذیفه مواجه شد و از این اقدام نتیجه‏اى حاصل نگشت. پس از آن، محمد بر حکومت مصر فائق آمد و تمام مردم مصر، به جز معاویة بن حدیج و بسر بن ابى ارطاة از او پیروى کردند. عبداللّه‏بن سعد به سوى او رفت، ولى در پل قلزم سواران محمد بن ابى‏حذیفه بر او سخت گرفتند و لذا به عسقلان بازگشت؛ زیرا اکراه داشت به سوى عثمان برود. وى هنگام قتل عثمان در عسقلان بود و در همان جا درگذشت. آن گاه محمد بن ابى‏حذیفه ششصد مرد را در حرکت بر ضد عثمان روانه‏ى مدینه کرد، تا این که عثمان کشته شد و آنان به مصر بازگشتند. وقتى خبر قتل عثمان را در مسجد اعلام داشتند، پیروان عثمان به پاخاستند و با معاویة‏بن حدیج بیعت کردند. او نخستین کسى است که در خون‏خواهى عثمان با وى بیعت شده است. محمد بن ابى‏حذیفه سپاهى را به سوى او گسیل داشت، اما این سپاه منهزم شد. آن گاه سپاه دیگرى به مقابله‏ى او فرستاد که در خربتا با معاویة‏بن حدیج رو به رو شدند و شکست خوردند و فرماندهان آن کشته شدند؛ سپس معاویة بن ابى سفیان به سوى مصر راند و در شوال سال 36 قمرى در «سلمنت» از استان عین شمس فرود آمد. محمدبن ابى‏حذیفه و مردم مصر براى جلوگیرى از ورود او [به فسطاط]، به سویش شتافتند. پس از آن‏که محمدبن ابى‏حذیفه درخواست معاویه را براى تحویل گرفتن عبدالرحمن بن عدیس بلوى و کنانة بن بشر ـ به عنوان قاتلان عثمان ـ رد کرد، معاویه به او گفت: میان ما و شما به جاى جنگ، گروگان قرار دهید. محمدبن ابى‏حذیفه پذیرفت و حکم بن صلت را در مصر جانشین گذارد و خود و عبدالرحمن بن عدیس و کنانة بن بشر و ابوشمس بن ابرهه و دیگران از قاتلان عثمان به عنوان گروگان بیرون آمدند. هنگامى که به شهر «لُد» [در فلسطین] رسیدند، معاویه آنان را به زندان افکند؛ اما آنان، به جز ابوشمس بن ابرهه، از زندان گریختند و حاکم فلسطینى آنها را تعقیب کرد و کشت.3 مردى ایرانى عبدالرحمن بن عدیس را تعقیب مى‏کرد؛ عبدالرحمن به او گفت: در ریختن خون من از خدا بترس که من با رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله زیر درخت بیعت کردم. آن مرد گفت: درخت در صحرا بسیار است. و او را کشت. محمدبن ابى‏حذیفه در بامدادى کشته شد که یک سال پیش در همان بامداد عثمان کشته شده بود.4
بنابر آنچه کندى آورده است، محمدبن ابى‏حذیفه در حیات عثمان حاکمیت مصر را به دست گرفت و عامل خلیفه را بیرون راند و درست یک سال بر مصر حکومت کرد، تا آن‏که با خدعه‏ى معاویه، گرو او را پذیرفت و سپس دستگیر و زندانى و نهایتا کشته شد. کندى اصلاً به این نکته اشاره نمى‏کند که در عرض این یک سال که امیرالمؤمنین على علیه‏السلام خلافت را در دست داشت، چرا به مصر و وقایع آن بى‏توجه بود و اصولاً رابطه محمدبن ابى حذیفه با آن حضرت چگونه بود و چرا امیرالمؤمنین علیه‏السلام در برابر لشکرکشى معاویه به مصر سکوت کرد. وى در سخن از حکومت قیس بن سعد بن عباده بر مصر، بدون هیچ زمینه‏اى مى‏نویسد: سپس قیس بن سعد بن عباده انصارى از سوى امیرالمؤمنین على بن ابى‏طالب ـ رضى اللّه‏ عنه ـ حکومت مصر یافت؛ پس از آن‏که خبر مصیبت ابن ابى‏حذیفه به او رسید.5
ابن تغرى بردى شرحى همچون نقل کندى درباره‏ى محمد بن ابى‏حذیفه ـ ولى خلاصه‏تر از او ـ آورده است و در آغاز مى‏نویسد: محمد بن ابى‏حذیفه در مصر خروج کرد و آنجا را، بدون داشتن ولایت از جانب خلیفه، تملک نمود و لذا مورخان، او را از امراى مصر به‏شمار نیاورده‏اند.6
هم‏چنین کندى در خصوص گروگان‏گیرى معاویه و قتل آنان مى‏نویسد: کشته شدن محمدبن ابى‏حذیفه و ابن‏عدیس و کنانة بن بشر و کسانى که با آنان در گروگان بودند، در ذى‏حجه‏ى سال 38 قمرى اتفاق افتاد.7
ابن اثیر در «الکامل» درباره‏ى محمد بن ابى‏حذیفه آورده است: پس از قتل ابوحذیفه، پسرش محمد را عثمان بن عفان تحت کفالت خود قرار داد و خوب تربیت کرد. روزى محمد شراب خورد و عثمان او را حد زد؛ بعد از آن محمد به عبادت روى آورد. وى (در خلافت عثمان) از خلیفه خواست تا او را به کارى گمارد. عثمان گفت: اگر اهل باشى کارى به تو مى‏دهم. محمد گفت: علاقه دارم در جنگ دریایى شرکت کنم. عثمان به وى اجازه داد و او را تجهیز کرد و به مصر فرستاد. پس از ورود به مصر، مردم عبادت او را دیدند و در نظرشان بزرگ آمد. محمد با عبداللّه‏ بن ابى‏سرح در جنگ صوارى شرکت جست؛ ولى او عبداللّه‏ را به سبب انجام بعضى کارها و نیز عثمان را به خاطر گماشتن عبداللّه‏ به حکومت مصر نکوهش مى‏کرد و مى‏گفت: عثمان کسى را والى مصر کرده که پیغمبر ریختن خون او را مباح دانسته است. عبداللّه‏ بن سعد به عثمان نوشت: پسر ابوحذیفه و محمد بن ابى‏بکر آرامش شهرهاى مصر را بر ضد من و تو به هم زده‏اند. عثمان در جواب نوشت «پس ابوبکر را به خاطر پدرش و عایشه خواهرش بخشیدم؛ اما پسر ابوحذیفه او پسر من و پسر برادرِ من و تربیت شده‏ى من است، کارى به او نداشته باش». عبداللّه‏ بن ابى سرح مجددا به خلیفه نوشت:
«این جوجه پر درآورده و چیزى نمانده که پرواز کند». عثمان سى هزار درهم و شترى با بار لباس براى محمد بن ابى‏حذیفه فرستاد تا ساکت شود و کارى به ابن ابى‏سرح نداشته باشد. محمد پول‏ها و لباس‏ها را به مسجد آورد و گفت: «مسلمانان، ببینید، عثمان مى‏خواهد مرا در دینم فریب دهد، و این‏ها را به من رشوه داده است». این ماجرا باعث بزرگداشت بیش‏تر او نزد مردم مصر و اعتراض فزون‏تر آن‏ها به عثمان شد و به دنبال آن محمد را به ریاست خود برگزیدند. چون خبر به عثمان رسید، در نامه‏اى به محمد نوشت: «شکر احسان مرا به جا نیاوردى». محمد پاسخ او را نداد، بلکه مردم مصر را بر آن داشت که روانه‏ى مدینه شوند و عثمان را ازمیان بردارند. وقتى مصریانِ معترض به مدینه رفتند، عبداللّه‏ بن سعد از مصر بیرون آمد و محمد بن ابى‏حذیفه بر مصر مستولى شد و به ضبط آن همت گماشت.8 سپس ابن اثیر روایتى همچون گزارش ثقفى در مورد عبداللّه‏ بن سعد و انتظار او درباره‏ى سرنوشت عثمان و به خلافت رسیدن امیرالمؤمنین علیه‏السلام و امارت قیس بن سعد بن عباده بر مصر مى‏آورد و اضافه مى‏کند: «عبداللّه‏ بن سعد به سوى معاویه گریخت و این قول دلالت بر آن دارد که قیس حاکم مصر شده بود و محمد بن ابى‏حذیفه زنده بود، و این (قول) درست است».9
آن گاه ابن اثیر سه نقل دیگر که به نظر او ضعیف مى‏آید، در مورد محمد بن ابى حذیفه ذکر مى‏کند. مطابق نقل اول عمرو بن عاص پس از جنگ صفین با سپاهى سوى مصر رفت و با محمد بن ابى‏حذیفه مواجه شد و پس از سخنانى که با وى داشت او را فریفت و در قصرى در العریش محاصره‏اش کرد و آنجا را به منجنیق بست، تا آن‏که محمد را اسیر کرد و نزد معاویه فرستاد. معاویه او را زندانى کرد. محمد از زندان گریخت و در غارى پنهان شد، تا این که او را گرفتند و به قتل رساندند.10 ضعف و نادرستى این نقل از آن‏جا آشکار است که حدود دو سال از سقوط عثمان و خلافت امیر المؤمنین علیه‏السلام مى‏گذرد و در این مدت محمد بن ابى‏حذیفه مستقلاً بر مصر حکومت مى‏کند و امیرالمؤمنین على علیه‏السلام هم هیچ اقدامى براى به دست گرفتن مصر و نیز مقابله با هجوم عمروعاص نمى‏کند.
هم‏چنین این نقل بیان نمى‏کند که آیا پس از این هجوم، عمروعاص به شام برگشت و مجددا به مصر لشکر کشید و محمد بن ابى بکر حاکم امیرالمؤمنین علیه‏السلام را به شهادت رساند و مصر را اشغال کرد، یا این که امارت محمد بن ابى بکر و پیش از او قیس بن سعد بر مصر مطرح نیست و عوامل معاویه مستقیما مصر را از محمدبن ابى‏حذیفه گرفتند.
نقل بعدى را ابن اثیر چنین آورده است: گفته‏اند که محمد بن ابى‏حذیفه زندانى بود تا حجر بن عدى کشته شد. آن گاه محمد گریخت. مالک بن هبیره سکونى (از عوامل معاویه) بر محمد ظفر یافت و او را کشت؛ زیرا از قتل حجربن عدى خشمگین بود، چون شفاعت حجر را نزد معاویه کرده، ولى او نپذیرفته بود.11 منظور این است که وى محمد را ـ که پسر دایى معاویه بود ـ در مقابل رد شفاعت براى حجر کشته است.
و ملخص آخرین روایت ابن اثیر چنین است: گفته‏اند که محمد بن ابى‏حذیفه، پس از شهادت محمد بن ابى بکر، با گروه بسیارى بر ضد عمرو بن عاص قیام کرد. عمرو ابتدا او را امان داد، سپس پیمانش را شکست و او را نزد معاویه به فلسطین فرستاد و در آن‏جا زندانى شد. چندى بعد، از زندان گریخت و در غارى پنهان شد، تا این که بر او دست یافتند و به قتلش رساندند.12
اما ابن اثیر در اسدالغابه نکاتى متفاوت با آنچه در الکامل آورده درباره‏ى محمد بن ابى‏حذیفه نقل کرده است: ابتدا به نقل از حافظ ابونعیم اصفهانى مى‏نویسد: «محمد بن ابى‏حذیفه یکى از کسانى است که هنگام محاصره و قتل عثمان بر او وارد شد و سپس در جبل جلیل، از کوه‏هاى لبنان، دستگیر و کشته شد». آن گاه به نقل دیگرى آورده است: «على بن ابى طالب او را بر مصر امارت داد، سپس وى را عزل کرد و قیس بن سعد بن عباده را به کار گماشت». پس از آن مى‏نویسد: صحیح آن است که محمد بن ابى‏حذیفه هنگام قتل عثمان در مصر بود. او کسى است که مردم مصر را بر ضد عثمان شوراند و روانه‏ى مدینه کرد و بر عامل عثمان بر مصر غلبه و او را اخراج کرد و بر آن‏جا مستولى شد. زمانى که عثمان کشته شد، على علیه‏السلام قیس بن سعد را به امارت مصر فرستاد و محمد را عزل کرد و هنگامى که معاویه بر مصر چیره شد محمد را گروگان گرفت و حبس کرد؛ ولى وى از حبس گریخت تا این که «رشدین»، از موالى معاویه، او را یافت و کشت.13
از نقل‏هاى نسبتا مفصل کندى و ابن اثیر در مورد محمد بن ابى‏حذیفه که بگذریم، برخى محققان و مورخان به اختصار از موقعیت او در مصر سخن گفته‏اند: ابوحنیفه دینورى و ابن‏اعثم کوفى در نقلى تقریبا یکسان روایت مى‏کنند که معاویه پس از دعوت از عمروعاص به منظور چاره‏جویى از او براى مقابله با مشکلات به وى گفت: در این روزها از سه امر کوبیده مى‏شویم: اول این که محمد بن ابى‏حذیفه زندان مصر را شکسته و از آن گریخته و با اصحابش بر مصر دست یافته است، در حالى که او دشمن‏ترین مردم براى ماست؛ دوم خروج قیصر روم است با سپاهى که براى جنگ با ما فراهم کرده؛ و سوم این که على بن ابى طالب ما را به بیعت یا جنگ فراخوانده است. عمروعاص درباره‏ى محمد بن ابى‏حذیفه گفت: خروج او و اصحابش از زندان نباید تو را غمگین سازد. سپاهى سوى او بفرست که یا کشته مى‏شود و یا مى‏گریزد. به هر حال فرار او ضررى به تو نمى‏رساند.14
این دو مورخ از حرکت و قیام محمد بن ابى‏حذیفه در موقعیتى یاد مى‏کنند که امیرالمؤمنین علیه‏السلام به خلافت رسیده و پس از جنگ جمل و استقرار در کوفه، معاویه را ـ که از کناره‏گیرى حکومت شام سرباز زده است ـ تهدید مى‏کند و لذا وى دست به دامان عمروبن‏عاص شده است؛ با این حال، توضیح نمى‏دهند که محمد بن ابى‏حذیفه در این مدت که بیش از شش ماه از خلافت امیرالمؤمنین علیه‏السلام مى‏گذرد، زندان چه کسى را در مصرشکسته و قیام کرده که موجب وحشت معاویه گردیده است.
طبرى و ابن جوزى نیز در سخن از حوادث سال 36 قمرى، قتل محمد بن ابى‏حذیفه را بیان مى‏کنند و با ذکر نقش او در تحریض مردم مصر بر ضد عثمان و اخراج عبداللّه‏ بن‏سعد از آن‏جا و مسلط شدن وى در مصر، به نقل از واقدى مى‏نویسد: محمد در مصر مقیم بود تا عثمان کشته شد و با على ـ رضى اللّه‏ عنه ـ بیعت شد و مخالفت معاویه با او آشکار گردید و عمروعاص ازاین اقدام معاویه پیروى کرد. آن گاه معاویه و عمروعاص به سوى او رفتند. محمد با هزار نفر براى مقابله به عریش آمد و در آن‏جا پناه گرفت. عمرو بر او منجنیق کار گذاشت، تا این که محمد با سى تن از یارانش فرود آمدند و دستگیر و سپس کشته شدند.15ابن‏جوزى اضافه مى‏کند: هشام بن محمد گمان مى‏کند که محمد بن ابى‏حذیفه پس از قتل محمد بن ابى بکر کشته شده است. به این گونه که عمروبن عاص پس از ورود به مصر، محمد را به سوى معاویه فرستاد و او محمد را زندان کرد. معاویه دوست داشت [به سبب خویشى با او [وى را رها کند تا این که محمد از زندان گریخت. معاویه گفت: چه کسى او را مى‏یابد؟ عبداللّه‏ بن عمر خثعمى در پى محمد رفت و او را یافت و کشت؛ و این در سال 38 قمرى بود.16
در نقل اول ـ که ابن جوزى آن را برگزیده ـ نیز از موقعیت مصر در زمان خلافت امیرالمؤمنین علیه‏السلام ، و عامل آن‏جا سخنى به میان نیامده است.
یعقوبى نیز تنها اشاره‏اى به رهبرى انقلابیون مصر بر ضد عثمان توسط محمدبن ابى‏حذیفه در کنار محمد بن ابى بکر و کنانة‏بن بشر و ابن عدیس بلوى مى‏کند و در سخن از قتل عثمان آورده است که محمدبن ابى بکر و محمد بن ابى‏حذیفه از قاتلان وى بودند.17 ظاهرا یعقوبى تنها مورخى است که محمد را از عوامل اصلى قتل عثمان مى‏داند؛ اما مورخانى که پیش از این از آنها یاد کردیم، عموما بر حضور وى در مصر به هنگام قتل عثمان، و به دست گرفتن حکومت آن ناحیه تأکید دارند؛ مگر آن‏که منظور وى دخالت غیر مستقیم محمد بن ابى‏حذیفه در قتل خلیفه باشد.
منابع شیعى عموما محمد بن ابى‏حذیفه را ستوده و او را یکى از اصحاب امیرالمؤمنین على علیه‏السلام دانسته‏اند. بر خلاف ابن اثیر که محمدبن ابى‏حذیفه را شارب خمرمعرفى کرده که عثمان بر او حد جارى نمود (و چنین وانمود مى‏شود که علت مخالفت محمد با عثمان همین امر است). شیخ کشى در مدح محمد و عدم معصیت او از امیرالمؤمنین علیه‏السلام روایت مى‏کند که آن حضرت فرمود: «محامده [محمدها] از معصیت خداوند ابا داشتند. پرسیدند: محمدها کیستند؟ فرمود: «محمدبن جعفر بن ابى طالب، محمد بن ابى بکر، محمد بن ابى‏حذیفه، و محمد بن امیرالمؤمنین».18 کشى هم‏چنین مى‏نویسد: «یکى از راویان عامه از محمد بن‏اسحاق و او از مردى شامى چنین نقل کرد: محمد بن ابى‏حذیفه با على بن ابى‏طالب علیه‏السلام و از یاوران و علاقه‏مندان او بود. وى پسر دایى معاویه و از مسلمانان نیک بود. پس از درگذشت على علیه‏السلام ، معاویه او را دست‏گیر کرد و خواست به قتل برساند. محمد مدتى طولانى در زندان بود. روزى معاویه گفت: آیا نگوییم این سفیه را بیاوریم تا او را از گمراهى‏اش آگاه کنیم و بر آن داریم که به على دشنام دهد؟ حاضران گفتند: چنین کن. محمدبن ابى‏حذیفه را از زندان آوردند. معاویه به او گفت: آیا وقت آن نرسیده است که دست از گمراهى‏ات در یارى على بن ابى طالب بردارى؟ آیا نمى‏دانى عثمان مظلومانه کشته شد و عایشه و طلحه و زبیر به خون‏خواهى او قیام کردند؟ آیا نمى‏دانى على مردم را به قتل عثمان تحریک کرد و امروز ما در طلب خون او هستیم؟ محمد بن ابى‏حذیفه گفت: اى معاویه مى‏دانى که من از همه کس به تو نزدیک‏ترم و بهتر از دیگران تو را مى‏شناسم. معاویه گفت آرى. محمد گفت: به خدا سوگند من کسى را سراغ ندارم که بیش‏تر از تو در خون عثمان شریک بوده، مردم را تحریک کرده باشد. عثمان تو را والى شام کرد، مهاجر و انصار از وى خواستند که تو را عزل کند و او عزل نکرد و با او آن کردند که خبرش به تور رسیده است. به خدا طلحه و زبیر و عایشه در آغاز و پایان کار در ریختن خون او شرکت داشتند و مردم را برکشتن او تحریض مى‏کردند. به خدا از وقتى که تو را شناخته‏ام، در جاهلیت و اسلام یک خلق و خوى دارى و اسلام چیزى، نه کم و نه زیاد، بر تو نیفزوده و علامت این در تو آشکار است. تو مرا به خاطر دوستى با على علیه‏السلام ملامت مى‏کنى؟ على با همه‏ى روزه‏داران و نمازگزاران مهاجر و انصار به جنگ تو آمد. تو نیز با فرزندان منافقان و طلقا همراه شدى. تو دین آن‏ها را به بازى گرفتى و آنها دنیاى تو را. به خدا اى معاویه! آن چه کردى بر تو پوشیده نیست و آنچه آنها کردند بر آنها پوشیده نیست که با اطاعت از تو مستحق غضب خدا شدند. به خدا من همیشه على را به خاطر خداوند و پیغمبرش دوست مى‏دارم و تا زنده‏ام تو را به خاطر خدا و پیغمبرش دشمن مى‏دارم. معاویه گفت: مى‏بینیم که هنوز در گمراهى‏ات باقى هستى. او را به زندان برگردانید. و او در زندان ازدنیا رفت.19
محدث قمى در منتهى الامال، محمد بن ابى‏حذیفه را یکى از اصحاب برجسته‏ى امیرالمؤمنین علیه‏السلام معرفى کرده و آنچه را که در بالا از کشى نقل شده درباره‏ى وى آورده است.20
علامه شوشترى نیز در قاموس الرجال وى را از اصحاب امیرالمؤمنین علیه‏السلام ذکر نموده و به نقل از کشى و نیز از نصربن مزاحم، بلاذرى، طبرى و ابن قتیبه در مورد او نکاتى را بیان کرده است.21
با توجه به آنچه درباره‏ى محمدبن ابى‏حذیفه آورده شد، مى‏توان چنین نتیجه گرفت که وى همچون محمدبن ابى بکر از اصحاب امیرالمؤمنین على علیه‏السلام ، و مخالف عثمان و معاویه بوده و با آنها مقابله داشته و لذا در تمامى کتاب‏هاى رجالى شیعه، مورد تأیید قرار گرفته و از شیعیان خاص به شمار رفته است. اما این که آیا وى از جانب امیرالمؤمین علیه‏السلام حکومت مصر را در دست داشته یا خیر، چنین مى‏نماید که ایمان و تعهد محمد بن ابى‏حذیفه و اقدام وى براى مهار اوضاع سیاسى مصر در جریان قیام بر ضد عثمان و اخراج زمام دار فاسدش، مورد تأیید امیرالمؤمنین علیه‏السلام بوده است؛ ولى آن حضرت وى را با وجود دارا بودن این نقاط قوت و مثبت، مانند یارش محمدبن ابى بکر، داراى توانایى لازم و کافى براى اداره‏ى استان مهمى چون مصر که در مجاورت شام (مرکز توطئه و فتنه) واقع بود، نمى‏دانست؛ بنابراین پس از استقرار خلافت خویش، قیس بن سعد بن عباده را به فرمان‏روایى مصر منصوب فرمود.
به نقل بسیارى از مورخان، قیس نخستین امیر مصر بود که از سوى امیرالمؤمنین علیه‏السلام منصوب شد. ثقفى روایت مى‏کند که چون عثمان کشته شد و على علیه‏السلام به خلافت رسید، قیس بن سعد را خواست و فرمود: رهسپار مصر شو که تو را امیر آن‏جا نموده‏ام.22
ابوحنیفه دینورى، یعقوبى، طبرى، و دیگران که به آنها استناد کرده‏اند، انتصاب قیس بن سعد به امارت مصر را همچون ثقفى، و در آغاز خلافت امیرالمؤمنین علیه‏السلام و همراه با تعیین فرمان‏روایان دیگر استان‏هاى مهم جهان اسلام ذکر نموده‏اند.23
بنابراین مسلم است که محمدبن ابى‏حذیفه از سوى امیرالمؤمنین علیه‏السلام امارت مصر را در دست نداشته، و تنها در اوضاع و احوال بحرانىِ دوران قیام بر ضد خلیفه‏ى سوم تا ورود قیس بن سعد بن عباده، با حمایت مردم مصر، بر آن سرزمین حکم مى‏رانده است.
پى‏نوشت‏ها:
1. ر.ک: ابن قتیبه دینورى، الامامة و السیاسة ، ج 1، ص 39ـ45 و محمد بن جریر طبرى، تاریخ طبرى، ج 4، ص 340ـ396.
2. ابراهیم‏بن محمد ثقفى، الغارات، ج 1، ص 206 و تاریخ طبرى، ج 4، ص 546.
3. کنانة بن بشر در این مقطع کشته نشد، بلکه به هنگام ولایت محمد بن ابى بکر به شهادت رسید.
4. ر.ک: محمد بن یوسف کندى، تاریخ ولاة مصر، ص 19ـ23.
5. همان، ص 23.
6. ابن تغرى بردى، النجوم الزاهره فى ملوک مصر و القاهره، ج 1، ص 122.
7. کندى، همان، ص 23.
8. ابن اثیر جزرى، الکامل فى التاریخ، ج 3، ص 135.
9. همان، ص 136.
10. همان‏جا.
11. همان‏جا.
12. همان‏جا.
13. ابن اثیر جزرى، اسد الغابه فى معرفة الصحابه، ج 5، ص 87.
14. ابو حنیفه دینورى، اخبار الطوال، ص 157 و ابن اعثم کوفى، کتاب الفتوح، ج 2، ص 512.
15. طبرى، همان، ج 4، ص 546 و ابن جوزى، المنتظم فى تاریخ الامم و الملوک، ج 5، ص 96.
16. ابن جوزى، همان‏جا.
17. احمدبن ابى یعقوب، تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 175.
18. شیخ طوسى، اختیار معرفة الرجال، ص 66.
19. همان‏جا.
20. حاج شیخ عباسى قمى، منتهى الامال، ج 1، ص 399.
21. محمدتقى شوشترى، قاموس الرجال، ج 9، ص 23.
22. ثقفى، همان، ج 1، ص 208.
23. ابوحنیفه دینورى، همان، ص 141 و یعقوبى، همان، ج 2، ص 179 و طبرى، همان، ج 4، ص 442.
منابع:
ـ ابن اثیر جزرى؛ اسدالغابه فى معرفة الصحابه (بیروت، دارالشعب، بى‏تا).
ـ ــــــــــــــــــــ ، الکامل فى التاریخ، چاپ ششم (بیروت، دارالکتاب العربى، بى‏تا).
ـ ابن اعثم کوفى، ابومحمد احمد، کتاب الفتوح (بیروت، دارالکتاب العربى، بى‏تا).
ـ ابن تغرى بردى، ابوالمحاسن یوسف، النجوم الزاهره فى ملوک مصر و القاهره (بیروت، دارالکتب العلمیه، 1413ق).
ـ ابن جوزى، ابوالفرج عبدالرحمن بن على بن محمد، المنتظم فى تاریخ الامم و الملوک (بیروت، دارالکتب العلمیه، 1412ق).
ـ ابن قتیبه دینورى، ابومحمد عبداللّه‏ بن مسلم، الامامة و السیاسة، تصحیح طه محمد الزینى (بیروت، دارالمعرفه، بى‏تا).
ـ ثقفى، ابواسحاق ابراهیم بن محمد، الغارات، تصحیح میرجلال‏الدین حسینى محدث ارموى (تهران، انجمن آثار ملى، 1355ش).
ـ دینورى، ابوحنیفه احمد بن داوود، اخبار الطوال، تحقیق عبدالمنعم عامر (قم، انتشارات شریف رضى، 1368ش).
ـ شوشترى، محمد تقى، قاموس الرجال، چاپ دوم (قم، مؤسسة النشر الاسلامى، 1417ق).
ـ طبرى، محمدبن جریر، تاریخ طبرى ، تصحیح محمد ابوالفضل ابراهیم (بیروت، دارالتراث، بى‏تا).
ـ طوسى، محمدبن حسن (شیخ طوسى) اختیار معرفة الرجال (کربلا، بى‏تا).
ـ قمى، حاج شیخ عباس، منتهى الامال (قم، انتشارات هجرت، 1365ش).
ـ کندى، ابوعمر محمد بن یوسف، تاریخ ولاة مصر (بیروت، مؤسسة الکتب الثقافیه، 1407ق).
ـ یعقوبى، احمدبن ابى یعقوب، تاریخ یعقوبى (بیروت، داربیروت، بى‏تا).

تبلیغات