جهاد الشیعه فی العصر العباسی الأوّل (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
آرشیو
چکیده
متن
نقش تشیع در بارورى فرهنگ اسلامى و شکلدهى شاکله تمدن اسلامى، برجسته و غیر قابل انکار است؛ تشیع خصوصاً با تنوع فرقهاى خود و سه مذهب عمده اثنى عشریه و اسماعیلیه و زیدیه، نقش محورى و اساسى در تحولات سیاسى، اجتماعى و فرهنگىِ اواخر دوره اموى و استقرار خلافت عباسى تا پایان عصر اوّل خلافت داشته است. این نقش در عصر اوّل عباسى در قالب نهضتها و جنبشهاى نظامى؛ تشکیل حوزههاى علمى، تعالیم مخفى و سازماندهى فرقهاى تبلور یافت؛ که در این میان قیامها و نهضتهاى متوالى شیعیان زیدى، مسئله اصلى خلفاى عصر اوّل عباسى بود و تمام همّ و توان ایشان را متوجه خود کرده بود. این حرکتها و قیامها نقش برجستهاى در شکلدهى به جریانهاى تاریخى عصر مذکور داشته است.
با این وصف، جاى تعجب است که پژوهشى به زبان فارسى راجع به نهضتهاى شیعى
این دوره، موجود نیست و خلاء بزرگى در این مقطع مهم و طولانى تاریخ اسلام وجود دارد. کتاب جهاد الشیعه فی العصر العباسی الأوّل تألیف دکترسمیره مختارلیثى از اساتید و دانشپژوهان مصرى(2) تنها پژوهش مستقل عربى در اینباره است که به خاطر قوّت و استحکام علمى و رعایت استانداردهاى تحقیق، در سال 1363 ه . ش براى جبران این کمبود و نقیصه در تاریخ اسلام، در ایران چاپ و نشر شد.
موضوع کتاب جهاد الشیعه فی العصر العباسی الأوّل بررسى و تجزیه و تحلیل نهضتها و جنبشهاى سیاسى و نظامى و عقیدتى شیعیان از آغاز خلافت عباسیان تا پایان عصر اوّل عباسى (سال 232ه . ق) است، لیکن نهضتهاى شیعى از سال 100ه . ق به بعد را نیز به عنوان زمینهها و بستر حرکتهاى عصر عباسى به تفصیل مورد بحث و مداقه قرار داده است.
دکتر لیثى معتقد است: مفهوم جهاد شیعه تعبیرى راستین از روح و جوهره تشیع است که این جوهره در گونههاى مختلف جهادِ مستمر نظامى، دینى، فکرى و اجتماعى شیعه تجلى یافته است، لیکن تعالیم و اندیشههاى اعتقادى شیعه به شکل جنگهاى مسلّحانه در تاریخ تبلور یافته است.(3)
از این جهت نویسنده، محور بخشها و فصلهاى کتاب را نهضتها و قیامهاى شیعى در عصر مذکور قرار داده و به رغم اینکه ایشان حیات فکرى، دینى، علمى و اجتماعى شیعه را از صُوَر جهاد شیعه تلقى مىکند، به فرقههایى از شیعه که فاقد تحرک نظامى بوده، لیکن از حیات فکرى و فرهنگى برجستهاى برخوردار بودهاند، در حاشیه و در رابطه با حرکتهاى انقلابى شیعه مىپردازد.
دکتر لیثى با استفاده از حجم انبوهى از منابع(4) و با نگاهى تحلیلى و فلسفى به تاریخ و با استنادات دقیق و جامع و چینش منطقى و محققانه و با نثرى ساده و روان و جذاب، به دور از اغلاق و پیچیدگى، به بازآفرینى تحسین برانگیزى از تاریخ جنبشها و نهضتهاى شیعى در بستر حیات سیاسى، دینى و فکرى جهان اسلام در دوره مذکور پرداخته است. وى در این کتاب در صدد است که اثبات کند جهاد شیعه، زاده آزادى رأى و عقیده در تفکر اسلامى است که توانسته است نقش برجستهاى در بارورى و تعالى تمدن اسلامى داشته باشد. شکلگیرى دولت فاطمیان و ثمرات علمى ـ فرهنگى این دولت، بخشى از این نقش مىباشد.
* * *
کتاب جهاد الشیعه مشتمل است بر پنج بخش و بیست و دو فصل، به قرار ذیل:
بخش اوّل کتاب، تحت عنوان موضع شیعه در قبال دولت عباسى است که در فصل اوّل معانى و مفاهیم شیعه و دیدگاههاى گوناگون راجع به ظهور مذهب تشیع، شرح و بسط شده است. نویسنده معتقد است قبل از حادثه کربلا مفهوم «شیعه» به یاران و انصار و اتباع اطلاق مىشد، نه به یک فرقه و یا یک حزب با آرا و عقاید و تشکیلات فرقهاى. لیکن بعد از حادثه کربلا «شیعه» به عنوان فرقهاى دینى با آرا و عقاید سیاسى و دینىِ متمایز از اهل تسنن ظهور کرد و تبلور و مظهر و مصداق آن قیام توّابین و مختار و نضجگیرى فرق امامیه و کیسانیه است.
تأکید محقّق بر قیام توابین و مختار که ماهیتى نظامى و صبغه جهادى دارند، به عنوان نقطه آغازین شکلگیرى مذهب تشیع، ناشى از زاویه نگرش محقق و موضوع تحقیق که بررسى جنبشهاى نظامى و جهادى شیعه است مىباشد. شواهد و مدارک زیادى بر نضجگیرى مذهب تشیع با اصول و مبادى دینى و سیاسى مستقل از جماعت در دورههاى قبل وجود دارد.(5) لیکن اگر از منظر حرکتهاى نظامى و حزبى، نه فرقهاى به تشیع نگاه کنیم، نظر نگارنده درست است. نویسنده در ادامه به معرفى حرکتهاى شیعى در عراق و فرقههاى امامیه و کیسانیه به عنوان پشتوانههاى ایدئولوژیک این حرکت مىپردازد.
در فصل دوم از بخش اوّل در تحلیل نقش قیامهاى شیعى در سقوط دولت اموى، با نگاهى نقّادانه میزان سهم هر یک از حرکتهاى شیعى اعم از کیسانیه و میراث ابوهاشم، قیام زید و یحیى و عبداللّه بن معاویه (بین سالهاى 100 تا 130 ه . ق) در تکوین و گسترش و تحقق دعوت عباسى بیان گردیده و از زوایاى مختلف، ماهیّت این قیامها و موضع و نقش عباسیان در مورد این حرکتها تشریح شده و تأثیر منفى و مثبت جنبشهاى مذکور در دعوت عباسى و بالعکس مطرح شده است. نقش قیامهاى مذکور در سقوط دولت بنىامیه و شکلگیرى نحلهها و حرکتهاى آینده تشیع از مباحث دیگر این فصل است که به تفصیل مورد بحث قرار گرفته است.
مؤلف در سه فصل دیگر ابتدا تحوّلات روابط بین بیوت علوى و عباسى را با ارائه تاریخچه بیت عباسى و تحولات مناسبات ایشان با آل زبیر، بنىامیه، بنى مروان و علویان از عباس تا منصور بررسى کرده، سپس مبانى مشروعیت عباسیان را از دیدگاه خود و پیروانشان مستند به خطبهها، اشعار و گفتارهاى منعکس شده در منابع، تشریح نموده است.
مبحث بعدى معرفى افکار و آراى دینى و سیاسى فرقههاى سبئیه، کیسانیه، هاشمیه، بیانیه، زیدیه و فرقههاى منشعب از آن چون جارودیه، سلیمانیه، صالحیه و تبریه به عنوان بنیانهاى فکرى و عقیدتى حرکتهاى نخستین شیعى در عصر اوّل عباسى مىباشد. در نهایت مبحثى را به معرفى شخصیت ابوسلمه، تلاشها و انگیزههاى وى در انتقال خلافت به علویان اختصاص داده و سپس به تحلیل نتایج آرا و آثار قتل ابوسلمه پرداخته است.
بخش دوم تحت عنوان «جهاد شیعیان زیدى و امامى در عصر خلیفه عباسى منصور» شامل عناوین ذیل مىباشد:
قیام محمد نفس زکیّه و ابراهیم بن عبداللّه و موضع امام صادق(ع) و شیعیانِ امامى نسبت به منصور، رویارویى فکرى شیعیان با عباسیان و دیدگاهها و موضعگیرىهاى ابوحنفیه و مالک بن انس نسبت به این دو جریان فکرى.
نگارنده در معرفى قیام محمد نفس زکیّه، به عنوان برجستهترین حرکت ضدّ عباسى در دوره مذکور، به بازسازى، تحلیل و بررسى نقّادانه روایات موجود مىپردازد و با استناد به این روایات ابتدا به معرّفى شخصیّت و موقعیت علمى و سیاسى نفس زکیّه پرداخته، سپس زمینهها و بستر قیام وى را به تفصیل بیان مىدارد. موضع و عکسالعمل منصور و اقدامات او در مقابله با نهضتِ نفس زکیّه، مبحث دیگر این فصل است.
در ادامه نویسنده با طرح مکاتبات منصور و محمد نفس زکیّه، به معرفى دیدگاههاى ایشان راجع به اساس مشروعیتِ قیام نفس زکیه مىپردازد. بررسى میزان پراکندگى دعوت محمد نفس زکیّه عنوان دیگر این مبحث مىباشد.
کالبد شکافى دقیق موضع طبقات و گروههاى اجتماعى جامعه اسلامى در برخورد با قیام محمد نفس زکیّه اعم از شرکت پیشوایان بزرگ فرقههاى اسلامى، مانند مالک بن انس و ابوحنیفه و علماى بزرگ عصر خصوصاً علماى مدینه در این قیام، بررسى نقش قبایل حجاز و موضع و میزان حمایت هر یک از قبایل از نفس زکیّه، نقش حاکمان عباسى مدینه و بزرگان شهر در حمایت و پشتیبانى قیام نفس زکیّه از دیگر فصول این بخش است. در نهایت مؤلف به ارائه تصویرى جامع از روند شکلگیرى، تحقق، گسترش و سرکوبى قیام نفس زکیه مىپردازد.
فصل دیگر این بخش به تشریح قیام ابراهیم بن عبداللّه اختصاص دارد که در آن عناوین، شخصیت و پایگاه اجتماعى ابراهیم، دلایل گزینش شهر بصره از جانب ابراهیم به عنوان مرکز قیام، گستردگى و پراکندگى دعوت وى و علل آن، خصوصاً در عراق و ایران مورد بحث قرار مىگیرد. سهم فرقهها و نحلههاى بلاد اسلامى در تأیید و حمایت از دعوت ابراهیم به ویژه زیدیان، حنفیان، مالکیان و فقهاى بصره از مباحث دیگر این فصل مىباشد که متعاقب آن نهضت ابراهیم و پیامدهاى آن خصوصاً براى طیف فقها، علما و محدثان بزرگ آن عصر، مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته است. در نهایت مؤلف به تجزیه و تحلیل مشروح عوامل سیاسى، اقتصادى، نظامى و اجتماعى شکست نهضت محمد و ابراهیم مىپردازد.
نویسنده در مبحث موضع امام صادق(ع) و شیعه امامیه نسبت به منصور، به معرفى حیات و شخصیت علمى و سیاسى امام صادق(ع) و آرا و عقاید امامیه، همچنین بررسى موضعگیرىهاى امام در مورد قیامهاى علوى در دوره اموى و عباسى پرداخته است.
نگارنده با طرح مسئله عدم مشروعیت قیام نفس زکیه از نظر امام، به بررسى نقش و جایگاه امام در این قیام پرداخته است و به حمایتهاى عملى امام از محمد نفس زکیه اشاره مىکند که از آن جمله است: اجازه ایشان به فرزندانش موسى و عبداللّه براى شرکت در نهضت و پناه دادن به حسن بن زید و یحیى بن عبداللّه از سران علوى قیام که باعث شدت عمل منصور نسبت به امام و تبعید ایشان مىگردد. وى سرانجام نتیجهگیرى مىکند امام، بستر و اوضاع را براى اقدامات نظامى، مناسب تشخیص نمىداده و اقدام به آن را مایه ظلم و تضییق بیشتر عباسیان بر علویان مىدانسته، از اینرو شیوه امام خوض در مسائل علمى و عبادى، و کنارهگیرى از ورود به نزاعهاى سیاسى عصر بوده است. وى عمدهترین آراى سیاسى امام را امامت به نص، عصمت و علم امام، تقیّه، عدم طعن بر عمر و ابوبکر و غاصب بودن بنى امیه و بنى عباس مىداند.
بخش سوم به جهاد شیعیان در عصر دو خلیفه مهدى و هادى اختصاص دارد و به عنوان مقدمه به تحولات فرقهاى شیعیان در این عصر و انشعاب دو فرقه اصلى اثنىعشریه و اسماعیلیه از فرق امامیه اشاره مىکند و سپس به معرفى آرا و عقاید اسماعیلیان، تشکیلات حزبى، تحولات و انشعابات درون فرقهاى و تأثیر و تأثرات سیاسى ایشان تا آخر عهد اوّل عباسى پرداخته است.
خلافت مهدى و سیاست رفق و مداراى وى با علویان، موضع شیعیان زیدى نسبت به مهدى و حرکتهاى ضد عباسى عیسى بن زید و على بن عباسى و موضع امام موسى کاظم(ع) نسبت به مهدى، از دیگر مباحث این بخش است.
تشیع یعقوب بن داود، وزیر مهدى خلیفه عباسى و تلاش او براى انتقال خلافت به علویان، عنوان فصل دیگر این بخش است که در آن به بررسى ساختار دیوانسالارى عباسى و جایگاه ایرانیان در آن را بررسى کرده، به معرفى وزارت یعقوب بن داود به عنوان مصداق این جایگاه مىپردازد.
قیام حسین بن على در عهد خلافت هادى، آخرین عنوان این بخش است که با معرفى این شخصیت علوى به بررسى مستند زمینههاى شکلگیرى قیام در مدینه، موضع امام موسى کاظم(ع) نسبت به قیام، فلسفه قیام و عوامل سرکوب سریع آن را مستنداً بررسى مىکند.
در بخش چهارم، مؤلف با بررسى سیاست هارون الرشید نسبت به علویان، به معرفى دو قیام یحیى و ادریس بن عبداللّه و ارتباط آنان با برامکه و نتایج این دو قیام مىپردازد و سعى دارد سؤالات ذیل را پاسخ دهد:
چه عللى سبب گردید یحیى وارد معامله با هارون شود؟ آیا رشید در قولش صادق بود؟ چرا او به عهد و پیمانش وفا نکرد؟
دکتر لیثى با استناد به منابع به این سؤالات پاسخ مىدهد. در صفحات آتى این پرسشها را نقد خواهیم کرد.
در فصل بعدى سیاست هارونالرشید را در دو مرحله معرفى مىکند:
مرحله اوّل سیاست تسامح و نیکى به علویان و مرحله دوم، سیاست شدّت و سختگیرى نسبت به ایشان است که براى نمونه مىتوان سختگیرى نسبت به امام موسى کاظم(ع) و زندانى کردن او را ذکر کرد.
در مرحله بعد به سؤالات ذیل مىپردازد که آیا هارونالرشید مجبور به اتخاذ سیاست سختگیرى بود؟ این سیاست از جانب خود او بود یا رجال دولتش؟ آیا در سیاست خود موفّق بود؟
قیام ادریس بن عبداللّه در بلاد مغرب و پیامدهاى نهضت وى، از دیگر فصول این بخش مىباشد.
در فصل بعد سیاست هارونالرشید نسبت به شیعه و امام موسى کاظم(ع) و مواضع گوناگون و گاه متضاد وى در مورد شیعیان و زعماى ایشان از جمله عبداللّه بن حسن، محمد بن یحیى، عباس بن محمد و موسى بن جعفر را جداگانه بیان داشته و سیاستها را به استناد منابع، تجزیه و تحلیل مىکند و در نهایت به نقد و بررسى گزارشهاى روابط بین برامکه و علویان و شیعیان پرداخته است و با جرح و تعدیل این گزارشها سعى در بازسازى منطقى آن دارد.
بخش آخر درباره انقلابات شیعه در عهد مأمون و معتصم است که با مقدمهاى در مورد اوضاع سیاسى جهان اسلام و وضع شیعیان در عهد کوتاه امین شروع مىگردد و با قیام ابن طباطبا و ابوالسرایا ادامه مىیابد. در این فصل به طور مستند زمینه قیام ابن طباطبا، مناسباتابوالسرایا با ابن طباطبا و محمد بن محمد بن زید، جانشین ابن طباطبا و گستردگى قیام و اقدامات ابوالسرایا و علویان، طى دوره حاکمیتشان بر بصره، کوفه، واسط، حجاز و یمن، نیز عوامل شکست ابوالسرایا و فلسفه قیام وى پرداخته است. در ادامه موضع نصر بن شیث نسبت به علویان را بررسى کرده است. دیگر جنبش علوى، قیام محمد دیباج است که با ذکر علل قیام و بازآفرینى حکومت او در حجاز، به فرجام وى و تجزیه و تحلیل عوامل شکست قیام مىپردازد.
بحث بعدى بررسى ولایتعهدى امام رضا(ع) و عکسالعمل شیعیان نسبت به آن است. نگارنده دیدگاههاى مطرح راجع به انگیزههاى مأمون در طرح مسئله ولایتعهدى و واکنش على بن موسى الرضا(ع) و شیعیان را ذکر نموده و دیدگاه خود را به طور مستند تشریح کرده است. وى در نهایت به جرح و تعدیل روایات فرجام کار امام رضا(ع) و فضل بن سهل و ارائه فرضیات خود در اینباره مىپردازد.
عنوان فصل دیگر، قیام على بن محمد بن جعفر صادق و ابى عبداللّه برادر ابوالسرایا است. دکتر لیثى قیام على بن محمد را در کوفه نمونه بارز دیدگاه منفى شیعه راجع به ولیعهدى مىداند زیرا که در قیام على بن محمد شیعیان با قواى عباسى علیه برادر على بن موسى عباس بن موسى که جهت عهدهدارى حکومت آنجا آمده بود، جنگیدند.(6)
سپس به بررسى زمینهها ، عوامل و پیامدهاى قیامهاى شیعى در یمن مىپردازد. این قیامها عبارتند از: قیام ابراهیم بن موسىالکاظم(ع) و قیام عبدالرحمن احمد العلوى.
در فصل بعد مؤلف به معرفى تحلیلى قیام محمد بن قاسم در عهد خلیفه معتصم مىپردازد و در نهایت اوضاع شیعیان را در عهد خلیفه واثق توضیح مىدهد. دکتر لیثى در خاتمه کتاب به معرفى عوامل استمرار جهاد شیعه در گستره تاریخ پرداخته و نتیجه مىگیرد به یُمن این قیامها تشیع در شهرهاى بزرگ اسلامى انتشار یافت وشیعه نقش برجستهاى را در تمدن اسلامى ایفا کرد. وى معتقد است حرکتهاى شیعى بهرغم تنوع و گوناگونى، هدف مشترکى را دنبال مىکرد که حقّانیت بیت علوى براى خلافت اسلامى و اسقاط خلافت عباسى و تحقق خلافت علوى مىباشد. در مرحله آخر دکتر لیثى علل استمرار نهضتهاى شیعه در عصر اوّل عباسى را به شرح ذیل معرفى مىکند:
1ـ فرقههاى متعدد شیعه و گسترش ایشان در پهنه جهان اسلام.
2ـ تقیّه و دعوت سرّى در تعالیم شیعى.
3ـ حبّ مسلمانان به آل بیت رسول اللّه(ص) خصوصاً بیت علوى.
4ـ مرجعیت و اعتبار والاى بیت علوى در علم و ادب به عنوان وارثان علم نبى و انبیا(علیهمالسلام).
5ـ باز بودن باب اجتهاد در تفکر شیعى.
6ـ سازگار شدن تعالیم شیعه با فرهنگ و تمدن اقوام گوناگون.
* * *
کتاب جهاد الشیعه علاوه بر مزایا و امتیازاتى که در معرفى بخشهاى کتاب بدان اشاره شد، همچون دیگر تحقیقات علمى، از معایبى برخوردار است که در ذیل به این کاستىها اشاره مىشود:
1ـ درصفحه 63 عبارت «و بداء منذ مطلعالعصرالعباسیالأوّل صراع عنیف بینالبیتینالعلوی و العباسی منذ قیام الدولة الأمویة سنة 40 ه. الى سقوطها سنة 132ه» اشکال دارد و عبارت «منذ قیامالدولةالامویة...» بایستى چنین باشد: منذ قیام الدولة العباسیة سنة 132 إلى 232 ه . ق نهایة العصر العباسی الأوّل.
2ـ در مبحث قیام شیعى به رهبرى عبداللّه بن معاویه در نُه مورد قیام عبداللّه بن معاویه، حرکتى علوى(7) و شخص وى یک علوى معرفى شده است.(8) در حالىکه نسبت عبداللّه، به جعفر بن ابیطالب مىرسد و نگارنده از باب مسامحه در تعبیر، او را یکى از علویان دانسته، لیکن «طالبى» تعبیرى عام براى فرزندان ابوطالب است و «علوى» تعبیرى عام براى فرزندان على(ع)، همانگونه که نسبت «عباسى» خاص فرزندان عباس بن عبدالمطلب است.(9)
3ـ «أبدى أبومسلم روحاً شعوبیة متطرفة،... حتى أنّه قَْتل ستمأته ألف عربی صبراً بالسیف عدا مَن قتل فی الحرب...»(10)
«... إلى جانب شعوبیته و قسوته «أبومسلم» و ما أقدم علیه مِن اضْطهاد للعناصر العربیة... مما حفلتْ به المصادر العربیة القدیمة».(11)
عبارات فوق در کتاب جهاد الشیعه تبیین دیدگاه دکتر لیثى نسبت به ابومسلم بر مبناى دو اصل مىباشد:
أ) تعصّب شعوبى گرى مفرط ابومسلم.
ب) کشتار اعراب.
مستندات دکتر لیثى در دیدگاههاى فوق تاریخ طبرى، تاریخ فخرى و تاریخ بغداد است، لیکن بررسى این مستندات نتایج ذیل را در بر داشته است:
أ) در هیچ یک از این سه کتاب به تعصّب شعوبىگرى ابومسلم اشارهاى نشده است.(12)
ب) مصدر روایات فوق در کشتار اعراب تاریخ بغداد است که اصل روایت آن مأخوذ بلاذرى و طبرى است. روایت در تاریخ طبرى از این قرار است: «و کان أبومسلم قد قَتل فی دولته و حروبه ستمأئه ألف صبراً.»(13)
بغدادى به روایت طبرى اوّلاً «عربى» را اضافه کرده ثانیاً طبرى جمع کشته شدگان چه در جنگهایش و چه در دولتش را 000/600 نفر عنوان مىکند، لیکن بغدادى فقط اعراب کشته شده در دولتش را این رقم مىداند. با توجه به منشأ روایت، تحریفات راه یافته در روایت روشن است.
به علاوه در تاریخ فخرى نیز اشارهاى به کشتار اعراب و ظلم و ستم به ایشان یافت نمىشود(14) که نشان مىدهد دکتر لیثى فرضیه خود را بدون رجوع به این منابع و تحت تأثیر متفکران عرب مطرح کرده است. در واقع این نظریه که نهضت عباسى، نهضتى شعوبى علیه اعراب بود، نظریهاى کهنه و مطرود است و واقع امر آن مىباشد که هر چند ایرانیان در نهضت عباسى نقش برجستهاى را ایفا کردند، اما عربها کنار ایشان و بعضاً در موقعیتهاى رهبرى، حضورى فعال داشتهاند.(15) سرّ اینکه منابع نهضت عباسى را در مقابل اعراب قرار دادهاند:
یکى ویژگى ضد اموى نهضت عباسى به عنوان یک دولت خالص عربى و دیگرى بافت جمعیتى خراسان بوده است. شمار کثیرى از اعراب مهاجر به خراسان، در شهرها و روستاهاى خراسان مستقر گردیدند و با جمعیت بومى درآمیختند و به تدریج در فرهنگ ایرانى مستحیل شدند و شمارى دیگر موجودیت قبیلهاى و عربى خود را حفظ کردند. اینان اعرابى بودند که درامور سیاسى و نظامى دخالت مستقیم داشتند و به نوبت تحت عنوان حاکمان اموى، قدرت را در خراسان به دست گرفتند، در حالىکه عمده پیروان و هواداران نهضت عباسى از بین شهرنشینان و روستاییان خراسان بودند. از اینرو استحاله ایشان و دشوارى تمایز نژادى بین عرب و فارس در این منطقه سبب گردید رویارویى ایشان با قبایل عربى، به اشتباه یک نهضت ایرانى تعبیر گردید.(16)
4ـ دکتر لیثى در بحث از اساس نهضت حسین بن على(ع) مىنویسد: «ولمْ یقمْ الحسین معارضته على أساس أنّه وارث لعلی أو زعیم بیتالعلوی و لکن کواحد مِن أبناء المهاجرین الذین اعْتبروا أنفسهم «وُلاة الأمر».(17) این نظریه مأخوذ از کتاب الدولة العربیة الإسلامیة اثر دکتر خربوطلى است و او نیز از نسخه خطى به نام الأعلام بالحروب الواقعة فی صدر الإسلام نقل کرده است.(18) نویسندگان مذکور نظریه خود را بر سه اصل استوار ساختهاند:
أ) مهاجران و فرزندانشان خود را ولاة امر مىدانستهاند.
ب) حسین بن على(ع) به عنوان یکى از ولاة امر قیام کرد.
پ) استراتژى امام در اتخاذ این سیاست، اتحاد با دیگر مهاجران علیه یزید بود.(19)
شاید بتوان رویارویى مدینه با شام را که منجر به واقعه حرّه شد، بامسامحه در تعبیر، تبلور ادعاهاى مهاجران به عنوان ولاة امر دانست که البته در آن دوره بسیارى از بزرگان مهاجران و فرزندانشان از ورود به سیاست به شدت اجتناب مىکردند. براى مثال عبداللّه بن عمر از عهد خلافت على(ع) اعتزالالفتنه را اَوْلى مىدانست(20) لیکن راجع به نظر دوم و سوم هیچ سند و مدرک تاریخى، چه در خطبهها و چه در روایات راجع به آن حضرت، مبنى بر قیام ایشان به عنوان یکى از ولاة امر چون دیگر مهاجران و به منظور جلب پشتیبانى و حمایت مهاجران وجود ندارد. اصولاً نقطه اتکاى حسین بن على کوفه و عراق بود و مدینه و مکه جایگاهى در قیام وى نداشتند. به علاوه حرکتى از حسین بن على(ع) مبنى بر طلب یارى از مهاجران در تاریخ وجود ندارد.(21)
5ـ نویسنده به اصول اعتقادات مذهب تشیع، به استثنا زیدیه، چون عصمت ائمه، انتظار مهدى، غصب حق على(ع)، به عنوان آراى غلوآمیز و منحرف تاخته و آراى زیدیه را حرکتى جهت اعتدال نظریات افراطى شیعه معرفى کرده است.(22)
مأخذ سخن مؤلف الامام زید اثر ابوزهره است، لیکن نه ایشان و نه ابوزهره ملاک و معیارى براى مفاهیم منحرف و غالى ارائه ندادهاند و درصدد اثبات این ادعا که آمیخته با طعن است، بر نیامدهاند.(23) به نظر مىرسد نگارنده در این رأى تحت تأثیر گرایشهاى فکرى مذهبى، از روش علمى که لازمه آن بىطرفى است، دور گردیده است.
6ـ دکتر لیثى در معرفى امام صادق(ع) مىآورد: «کان الإمام جعفر ـ کما یذکر الشهرستانی إیضاً ـ معتدلاً فی آرائه فقد أعلن براءَته مِن القول بالرجعة و البداء و التناسخ و الغلو و الحلول و التشبیه».(24)
نگارنده در اینجا تحت تأثیر اعتقادات مذهبى، از روش علمىِ تحقیق خارج گردیده است.
در برائت جستن امام از تناسخ، غلو، حلول و تشبیه، منابع سنى و شیعه متفقند، لیکن در مسئله رجعت(25) و بداء(26) متون کهن امامیه احادیث متعددى را از امام صادق(ع) روایت مىکند که این احادیث مبناى اعتقاد امامیه به این دو اصل گردیده است.(27) قول شهرستانى در قرن ششم و به عنوان نویسندهاى شافعى مذهب، به تنهایى نظریه دکتر لیثى را اثبات نمىکند و روایات منابع شیعى را در قرن سوم و چهارم نبایستى نادیده انگاشت.
7ـ دکتر لیثى در مورد وفات امام صادق(ع) معتقد است که روایت مسمومیت امام قابل تأکید و اطمینان نیست. یکى از دلایل ایشان قول یعقوبى است: «إنَّ المنصور قد أبدى ألماً شدیداً حین عَلم بوفاة الإمام الصادق(ع)، و بکى طویلاً حتى أخضلت لحیتُه بالدموع و وصف جعفراً بأنّه کان ممَّن اصْطفى اللّه و کان من السابقین بالخیرات.»(28)
سیاست خلفاى عباسى این بود که هرگاه یک علوى به دست ایشان کشته مىشد، در ماتم او اشک مىریختند و او را به بزرگى یاد مىکردند. نگارنده همین رفتار را از هادى، زمانى که سر حسین بن على (شهید فخ) را براى او آوردند نقل مىکند(29) و سئوال مىنماید که: آیا منصور و هادى در حزنشان براى اهل بیت صادق بودهاند و معتقد است هادى «أراد أنْ یخفِّف مِن ثورة و سخط المسلمین علیه إذا غضبهم مصرع حفیه للرسول و لعلی بن ابی طالب»(30) از این رو تظاهر خلفاى عباسى به حزن و اندوه در مرگ علویان همانگونه که دکتر لیثى معترف است، نمىتواند دلیلى بر تبرئه منصور از مسموم کردن امام(ع) باشد.
8ـ بحث عصمت ائمه(ع) از دیگر مباحثى است که دکتر لیثى متعرض آن مىگردد و عقیده دارد که منشأ آن سیاسى است نه دینى. دلایلى را که براى آن ارائه مىدهد، از این قرار است:
آغاز بحث عصمت در عهد امام صادق(ع) مىباشد؛ یعنى زمانى که شیعه بحث کلامى امامت را در مقابل خلافت مطرح کرد و عصمت و امامت دو جزء جداناپذیر از یکدیگرند و امامت مبحثى سیاسى است. از اینرو عصمت نیز به پیرو آن سیاسى است.
در نقد نظریه مؤلف باید گفت اوّلاً نظریه سیاسى بودن بحث امامت، نظریه سیاسى بودن مذهب تشیع است، لیکن شواهد و مستندات زیادى در سنت و حدیث وجود دارد که امامت از اصول دین اسلام معرفى شده است.(31) ثانیاً کهنترین روایتى که از بحث عصمت در دست است، به عهد امام زینالعابدین(ع) بر مىگردد، نه عهد امام صادق(ع)(32)، لیکن فضاى مساعد سیاسى و فرهنگى عهد امام صادق(ع) به رواج این تفکر کمک شایان کرد.(33)
9ـ «فلا نعلم فقهاً خاصاً لموسى الکاظم کما لم یکن له دور کلامی فی عقاید الإمامیة و لم یرد عنه روایات أحادیث تُذکَر»(34).
در این متن دکتر لیثى منکر هر گونه نقش فقهى، کلامىِ امام کاظم(ع) در فقه و کلام شیعه مىشود. مأخذ این نظر عقیده دکتر على سامىنشار در کتاب نشأة الفکر الفلسفی فیالإسلام» است، لیکن هر دو منبع ادعاىشان سخت بىپایه و اساس است.
از امام موسى کاظم(ع) مجموعه غنى از احادیث و روایات موجود مىباشد.(35) اذعان دکتر لیثى به روایات مروى از موسى کاظم(ع) در جاى دیگر کتاب(36) این نکته را به ذهن متبادر مىکند که نقل این مطلب از کتاب دکتر سامىنشار بدون تعمق و ناشى از بىدقتى و سهلانگارى است.
10ـ دکتر لیثى در ماجراى یحیى بن عبداللّه علوى و هارونالرشید دو سئوال مطرح مىکند:
الف) آیا هارونالرشید در امانى که به یحیى داد، صادق بود؟
ب) چه مسئلهاى سبب گردید هارون از سیاست ملایم خود نسبت به یحیى عدول کند؟
دکتر لیثى معتقد است هارون در امان خود صادق بود و اطرافیان دیدگاه وى را نسبت به یحیى تغییر دادند. ادله وى از قرار ذیل است:
الف) وجدان مسلمانان از ظلم و ستم عباسیان به اهل بیت رسول(ص) آزرده شده بود و افکار جمعى ایشان خواستار ایجاد فضاى امن براى علویان بود.
ب) منزلت و جایگاه والاى یحیى در قلوب شیعیان، هارون را از کشتن یک علوىِ داراى نفوذ و عظمت «در حالىکه به راحتى مىتوانست او را تحت مراقبت داشته باشد» منع مىکرد.
پ) گواهى مصعب زبیرى، از اطرافیان هارون علیه یحیى و متهم کردن وى به خیانت، منجر به خشم هارون بر ضد یحیى شد.(37)
همانگونه که روشن است ادعاهاى فوق از قوّت علمى برخوردار نیست. دلیل اول و دوم بىاساس است، زیرا چنین ملاحظاتى خلفاى عباسى را از تعرض به علویان باز نداشت و دلایلى که هارون را به این نتیجه رسانده باشد، در تاریخ یافت نمىگردد. شهادت مصعب زبیرى دلیلى بر خلاف نظردکتر لیثى است، زیرا همانگونه که دکتر لیثى مىآورد، یحیى خواستار قسم خوردن مصعب در صورت ایمان داشتن به صدق گفتارش مىگردد. مصعب آن را رد مىکند، ولى هارون او را مجبور به قسم خوردن مىکند. مورخانى چون طبرى، مسعودى و اصفهانى نقل مىکنند که در همان روز به خاطر شهادت دروغ، مصعب فلج یا جزامى شد و مرد و حتى خاک نعش مصعب را قبول نکرد.(38) با این حال چگونه هارون به دروغ مصعب پى نبرد و به این سعایت ترتیب اثر داد؟! مضافاً بر این قیام ادریس بن عبداللّه، برادر یحیى در مغرب در سال 172 ه.ق و توفیق او در تشکیل حکومت در سال 176 اقدام هارون در قتل یحیى را براى مبارزه با خطر رو به گسترش علویان توجیه مىکند.(39) واقعیت مطلب، قول اصفهانى است که «إنّ الرشید لمْ یکنْ صادقاً فیما أبداه مِن مشاعر نحو یحیى... و أنها کانتْ مداهنةً و لیستْ مسالمةً... و فی نفسه الحیلة على یحیى.... و طلب العلل علیه و على اصحابه.»(40)
11ـ «فکان الفضل بن سهل وزیر المأمون شیعیاً... إنَّ الطاهرین کانوا کلُّهم شیعةً.»(41)
راجع به تشیع فضل بن سهل مستند قوى وجود ندارد، حتى در اعیانالشیعه(42) نام فضل بن سهل یافت نمىشود.(43) نیز روایت تشیع طاهریان مأخوذ از ابن اثیر است. در مقابل این نظر روایات زیادى وجود دارد که اساس این نظر را متزلزل مىکند.
ابن اثیر در نقل ماجراى تغییر لباس مأمون از سبز به سیاه (شعار عباسیان) به نقش برجسته طاهر اشاره مىکند.(44) در رجالکشى نیز به تبعید فضل بن شاذان متکلم برجسته شیعه توسط عبداللّه بن طاهر و شکنجه و کشتن ابویحیى احمد بن داود جرجانى از علماى برجسته امامیه توسط محمد بن طاهر اشاره شده است.(45) همچنین ابن اسفندیار معتقد است: «... طالبیه با اولاد طاهر بن الحسین همیشه بد بودهاند، به سبب کشتن محمد بن عبداللّه بن طاهر یحیى بن عمر را به کوفه».(46)
12ـ دکتر لیثى در ماجراى بیعت على بن موسى(ع) با مأمون به نقل از مسعودى در مروج الذهب آورده است: «عقد المأمون العزم على أنْ یعهّد بولایة العهد للإمام على الرضا فبعث بعض رجاله... لاسْتدعاء علی الرضا. فاسْتجاب للدعوة و رحل هو و بعض العلویین الى مرو حیث أصبحوا موضع حفاوة و تکریم».(47)
متن مروجالذهب اینگونه است: «فی سنة.... بعث المأمون... إلى علی بن موسى.... لاشخاصه، فحمل إلیه مکرماً.»(48)
دکتر لیثى عملاً با تحریف متن مروج الذهب و به کارگیرى کلمات «لاسْتدعاه... فاسْتجاب» به ذهن خواننده چنین مىنماید که مأمون، على بن موسىالرضا(ع) را دعوت به ولیعهدى کرده (لاستدعاء) و امام رضا(ع) با میل و رغبت (فاستجاب) چنین دعوتى را قبول کرده، در حالىکه عبارت مروجالذهب «لاشخاصه، فحمل إلیه»(49) است که متضمن چنین معنایى نیست.
کتاب جهادالشیعه با توجه به کاستىهاى فوق از مزایا و ویژگىهاى منحصر به فردى نیز برخوردار است. قوت و استحکام علمى، تحلیل دقیق دادهها و چینش منطقى آن در بازآفرینى تاریخ حرکتها و نهضتهاى شیعى در بستر حیات سیاسى، دینى و فکرى جهان اسلام (در عصر اوّل عباسى) با نثرى روان و گویا از جمله این مزایا مىباشد. موضوعى که نقش و اهمیت فراوان در تحوّلات قرون نخستین اسلامى دارد و پژوهش مستقل و عمیق در آن تاکنون مورد غفلت پژوهشگران تاریخ اسلام قرار گرفته است.
پى نوشتها
1. سمیره مختاراللیثى، جهادالشیعه فى العصر العباسى الاول، (بى جا، نشر البطحاء، 1363ش).
2. دکتر لیثى داراى لیسانس آداب و تربیت و فوق لیسانس و دکترى در تاریخ اسلام از دانشگاه عین شمس مصر است.
3. دیدگاه دکتر لیثى که بر تمام کتاب سایه افکنده، دقیقاً دیدگاه شیعیان زیدى است و غالب شیعیان به جهاد به این دید نگاه نمىکنند.
4. دکتر لیثى از 169 منبع عربى، سى منبع انگلیسى، نوزده منبع اروپایىِ ترجمه شده به عربى و چهارده کتاب خطى در نگارش کتاب استفاده کرده است؛ جهاد الشیعه، ص 402 ـ 414.
5. ر.ک: امیر محمد القزوینى؛ التشیع (نشؤوه ـ مراحله ـ مقوماته)، چاپ ششم، (دمشق، دارالصباغ، 1417) ج 6؛ همچنین على احمد السالوس؛ مع الاثنى عشریه فى الاصول و الفروع؛ چاپ اول (بى جا، دارالتقوى، 1997 م ـ 1417ه ) ج 1، ص 38 و 39.
6. فقال اهل الکوفه لوالیهم (عباس بن موسى): «إنْ کنتَ تدعو للمأمون ثُمَّ مِن بعده لأخیک، فلا حاجةَ لنا فی دعوتک و إنْ کنتَ تدعوا إلى اخیک، أو بعض أهل بیتک أو إلى نفسک اجبناک»؛ ر.ک: محمد بن جریرالطبرى؛ الامم و الملوک، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، چاپ اول (بىجا، رواتع التراث العربى، بى تا) ج7، ص144.
7. جهاد الشیعه، ص 54، 56 و 57.
8. همان، ص 57.
9. ر.ک: حسین مونس، اطلس تاریخ اسلام؛ چاپ اول (بى جا، الزهراء بعد للأعلام العربى، 1987م) ص 85.
10. جهاد الشیعه، ص 60.
11. همان، ص 101.
12. ر.ک: الامم و الملوک، ج 7، ص 363 ـ 367 و 377 ـ 385 و 479 ـ 494؛ همچنین: محمد بن على بن طباطبا المعروف بابن الطقطقى، الفخری فی الآداب السلطانیة و الدول الاسلامیه؛ چاپ اول (بى جا، منشورات الرضى، 1414 ق / 1372 ش) ص 168 ـ 171؛ همچنین احمد بن على الخطیب البغدادى، تاریخ بغداد، دراسة و تحقیق مصطفى عبدالقادر عطا، چاپ اول (بیروت، منشورات دارالکتبالعلمیه، 1417ق/1997م) ج 10، ص 205 ـ 209.
13. الامم و الملوک، ج 7، ص 491.
14. الفخرى، ص 168 ـ 171.
15. هاشمیه، راوندیه و کفیه از اعرابىاند که نقش اساسى در نهضت عباسیان داشتند. ر.ک: عبدالحسین زرینکوب، تاریخ ایران بعد از اسلام، چاپ پنجم (تهران، انتشارات امیرکبیر، 1368 ش) ص 391.
16. همان، ص 392، 393، 370.
17. جهادالشیعه، ص 67.
18. على حسن الخربوطلى، الدولة العربیة الاسلامیة، چاپ اول (قاهره، دار احیاء الکتبالعربیة، 1380ش/1960م) ص 189، 190.
19. همان، ص 190؛ جهادالشیعه، ص 67.
20. على بن الحسین المسعودى، مروجالذهب و معادنالجوهر، تحقیق محمد محىالدین عبدالحمید، چاپ چهارم (قاهره، بى نا، 1385 ه / 1965م) ج 3، ص 24 و 25؛ على بن ابى الکرام الشیبانى المعروف بابن اثیر، الکامل فى التاریخ، چاپ اول (بى جا، موسسة التاریخ العربى، 1994م) ج2، ص 523.
21. ر.ک: محمود شریفى، سید حسین زینالى و....، موسوعة کلمات الامامالحسین(ع)، چاپ اول (بى جا، معهد تحقیقات باقرالعلوم(ع)، موسسه الهادى، 1415 ق).
22. جهاد الشیعه، ص 91.
23. محمد ابوزهره، الامام زید، چاپ اول (بى جا، المکتبة الاسلامیه، 1378 ش) ص 186 و 187.
24. جهاد الشیعه، ص 192.
25. الرجعة مِن نوع المعاد الجسمانى فإنَّ معنى التناسخ هو انتقال النفس من بدن إلى بدن آخر منفصل عن الأوّل. فإنّ معناه رجوع نفس البدن الأوّل بمشخصاته النفسیة فکذلک الرجعة. ر.ک: محمدرضا المظفر، عقائد الامامیه، تحقیق محمد جوادالطریحى، چاپ اول (بى جا، مؤسسهالامام على(ع)، 1417 ق) ص 338 به بعد.
26. إنَّ اللّه تعالى قد یظهر شیئاً على لسان نبیه أو ولیِّه فی ظاهر الحال لمصلحة تقتضى ذلک الإظهار ثمَّ یمحوه فیکون غیر ما قد ظهر أوّلاً. ر.ک: عقائدالامامیه، ص 272؛ معالاثنى عشریه فى الاصول و الفروع، ص 312 به بعد.
27. در کتاب اصول کافى، قدیمىترین متن روایى شیعه، یازده روایت از امام صادق(ع)، در بداء نقل گردیده است؛ ر.ک: محمد بن ابى یعقوب کلینى، اصول کافى، ترجمه حاج سید جواد مصطفوى، چاپ او ل (بى جا، انتشارات گلگشت، 1375) ج 1، ص 200؛ محمدباقرالمجلسى، بحارالانوار، چاپ دوم (بیروت، دار احیاءالتراث العربى، 1403 ق / 1983 م) ج 53، ص 39 به بعد.
28. جهاد الشیعه، ص 199.
29. «إنَّ الخلیفة الهادی أبدى حزنَه لمقتل الحسین بن على و أنزل سخطه على الذین دخلوا علیه مستبشرین...» ر.ک: همان، ص 269.
30. همان، ص 270.
31. ر.ک: عبدالحسین احمد الامینى، الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، چاپ اول (بى جا، مرکز الغدیر للدراسات الاسلامیه، 1995م / 1416ق)؛ محمد جواد مغنیه، الشیعة فى المیزان، چاپ دهم (بیروت، دارالجواد، 1989 م / 1409 ق).
32. قال على بن الحسین(ع): الإمام منّا لا یکون إلاّ معصوماً و لیست العصمة فی ظاهر الخلقة فیعرف بها فلذلک لایکون إلاّ منصوباً... المعصوم هو مَن اعْتصم بحبل اللّه و حبل اللّه هو القرآن. ر.ک: محمد بن على بنالحسین قمىالمعروف بابن بابویه، معانىالاخبار، ترجمه عبدالعلى محمد بن شاهرودى، چاپ اول (بى جا، دارالکتبالاسلامیة، 1372ش)؛ بحارالانوار، ج 25، ص 194.
33. ر.ک: اصول کافى، ج 1، ص 185؛ براى آشنایى با دیدگاههاى مخالفان نظریه عصمت، ر.ک: ناصر بن عبداللّه القفازى، اصول مذهب الشیعة الامامیة الاثنى عشریة، چاپ دوم (بى جا، بى نا، 1994 م / 1415ق) ج2، ص 775 به بعد.
34. جهاد الشیعه، ص 251، 306.
35. ر.ک: عزیز اللّه العطاردى، مسند الامام الکاظم(ع)، چاپ اول (بى جا، المؤتمر العالمى للإمام الرضا(ع)، 1409 ق).
36. ..... حتى انّ الراوى إذا روى الحدیث عنه [ الامام الکاظم(ع)] لایسنده إلیه بصریح اسمه..... ر.ک: جهادالشیعه، ص 300.
37. همان، ص 286 ـ 290.
38. همان، ص 291.
39. همان، ص 295.
40. ابىالفرجالاصفهانى، مقاتلالطالبیین، شرح و تحقیق، احمد صقر، چاپ اول (بى جا، منشورات الشریف الرضى، 1414 ق) ص 394.
41. دکتر لیثى این مطلب را از کتاب عقیدةالشیعه دونلدسن نقل کرده است، نه از منابع دست اوّل تاریخى. دکتر دونلدسن مستنداتى براى ادعاى خود ذکر نکرده است. ر.ک: جهادالشیعه، ص 352 ـ 356؛ دوایت. م دونلدسن، عقیدةالشیعه، تعریف ع. م، چاپ دوم (بیروت، مؤسسةالمفید، 1410 ق/1990 م) ص 170 ـ 171.
42. ملاکهاى شیعى بودن در کتاب اعیانالشیعه بسیار مسامحهآمیز است، به طورى که بسیارى از رجال و مشاهیر اهل تسنن نیز در این کتاب در جرگه شیعیان قرار گرفتهاند.
43. ر.ک: محسن امین، اعیانالشیعه، حقَّقه و أخرجه حسن امین، چاپ اول (بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، بى تا).
44. ..... و قیل أنَّه أمر طاهر بن الحسین أن یساله حوائجه فکان أوّل حاجه سأله أن یلبس السواد؛ فأجابه إلى ذلک. ر.ک: الکامل فى التاریخ، ج4، ص 182.
45. محمد بن الحسن بن على الطوسى، اختیار معرفة الرجال المعروف برجال الکشى، صحَّحه حسن المصطفوى، چاپ اول (بى جا، بى نا، بى تا) ص 539.
46. محمد بن حسن بن اسفندیار، تاریخ طبرستان، تصحیح عباس اقبال، چاپ اول (بى جا، بى نا، بى تا) ص 238.
47. جهاد الشیعه، ص 354.
48. ... که او را [على بن موسى(ع)] بیاورند و او را محترمانه پیش مأمون بردند.
منابع
ـ ابن اثیر، على بن ابى الکرام الشیبانى، الکامل فى التاریخ، (9 جلد)، چاپ اول (بى جا، مؤسسة التاریخ العربى، 1994م).
ـ ابن اسفندیار، محمد بن حسن، تاریخ طبرستان، تصحیح عباس اقبال، چاپ اول (بى جا، بى نا، بى تا).
ـ ابن بابویه، محمد بن على بن الحسین قمى، معانىالاخبار، ترجمه عبدالعلى محمد بن شاهرودى، چاپ اول (بى جا، دارالکتب الاسلامیه، 1372).
ـ ابن الطقطقى، محمد بن على بن طباطبا، الفخرى فى الآداب السلطانیه و الدول الاسلامیه، چاپ اول، (بى جا، منشورات الرضى، 1414 ق).
ـ ابوزهره، محمد، الامام زید، چاپ اول (بى جا، المکتبة الاسلامیه، 1378 ق).
ـ احمد الامینى، عبدالحسین، الغدیر فى الکتاب والسنه و الادب، چاپ اول (بى جا، مرکز الغدیر للدراسات الاسلامیه، 1995 م، 1416 ه).
ـ الاصفهانى، ابىالفرج، مقاتل الطالبیین، شرح و تحقیق احمد صفر، چاپ اول (بى جا، منشورات الشریف الرضى، 1414 ه).
ـ امین، محسن، اعیان الشیعه، (11 جلد)، حققه و اخرجه حسن امین، چاپ اول (بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، بى تا).
ـ البغدادى، احمد بن على، تاریخ بغداد، (24 ج)، دراسه و تحقیق مصطفى عبدالقادر عطا، چاپ اول (بیروت، منشورات دارالکتب العلمیه، 1417 ه ـ 1997 م).
ـ الخربوطلى، على حسن، الدولة العربیة الاسلامیه، چاپ اول (قاهره، دار احیاء الکتب العربیه، 1380 ش، 1960 م).
ـ دونلدسن، دوایت، عقیدةالشیعه، تعریف ع.م، چاپ دوم (بیروت، مؤسسة المفید، 1410 ه . 1990 م).
ـ زرینکوب، عبدالحسین، تاریخ ایران بعد از اسلام، چاپ پنجم، (تهران، انتشارات امیرکبیر، 1368م).
ـ السالوس، على احمد، مع الاثنى عشریه فى الاصول و الفروع، (4 ج)، چاپ اول (بىجا، دارالتقوى، 1997م ـ 1417 ه).
ـ شریفى، محمود و...، موسوعة کلمات الامام الحسین (ع)، چاپ اول (بى جا، معهد تحقیقات باقرالعلوم، مؤسسه الهادى، 1415 ق).
ـ الطبرى، محمد بن جریر، الامم و الملوک، (11 ج)، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، چاپ اول (بى جا، رواتع التراث العربى، بى تا).
ـ الطوسى، محمد بن الحسن بن على، اختیار معرفة الرجال المعروف برجال الکشى، صححهُ حسن المصطفوى، چاپ اول (بى جا، بى نا، بى تا).
ـ العطاردى، عزیزاللّه، مسند الامام الکاظم (ع)، چاپ اول، (بى جا، الموتمر للامام الرضا(ع)، 1409 ق).
ـ القزوینى، امیر محمد، التشیع (نشؤوه ـ مراحله ـ مقوماته)، چاپ ششم، (دمشق، دارالصباغ، 1417 ق).
ـ القفازى، ناصر بن عبداللّه، اصول مذهب الشیعة الامامیة الاثنى عشریه، (3 ج)، چاپ دوم (بى جا، بى نا، 1994 م، 1415 ه).
ـ کلینى، محمد بن ابى یعقوب، اصول کافى، ترجمه سید جواد مصطفوى، (4 ج)، (چاپ اول)، (بى جا، انتشارات گلگشت، 1375).
ـ المجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، چاپ دوم (بیروت، دار احیاء التراث العربى، 1403 ه، 1983 م).
ـ مختار اللیثى، سمیره، جهادالشیعه فى العصر العباسى الاول، چاپ اول (بى جا، نشر البطحاء، 1363 ش).
ـ المسعودى، على بن الحسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، (4 ج)، تحقیق محمد محىالدین عبدالحمید، چاپ چهارم، (قاهره، بى نا، 1385 ه، 1965 م).
ـ المظفر، محمدرضا، عقائد الامامیه، تحقیق محمد جواد الطریحى، چاپ اول (بىجا، مؤسسه الامام على(ع)، 1417 ه).
ـ مغنیه، محمد جواد، الشیعه فى المیزان، چاپ دهم، (بیروت، دارالجواد، 1989 م، 1409 ه).
ـ مونس، حسین، اطلس تاریخ اسلام، چاپ اول (بى جا، الزهراء بعد للأعلام العربى، 1987 م).
____
با این وصف، جاى تعجب است که پژوهشى به زبان فارسى راجع به نهضتهاى شیعى
این دوره، موجود نیست و خلاء بزرگى در این مقطع مهم و طولانى تاریخ اسلام وجود دارد. کتاب جهاد الشیعه فی العصر العباسی الأوّل تألیف دکترسمیره مختارلیثى از اساتید و دانشپژوهان مصرى(2) تنها پژوهش مستقل عربى در اینباره است که به خاطر قوّت و استحکام علمى و رعایت استانداردهاى تحقیق، در سال 1363 ه . ش براى جبران این کمبود و نقیصه در تاریخ اسلام، در ایران چاپ و نشر شد.
موضوع کتاب جهاد الشیعه فی العصر العباسی الأوّل بررسى و تجزیه و تحلیل نهضتها و جنبشهاى سیاسى و نظامى و عقیدتى شیعیان از آغاز خلافت عباسیان تا پایان عصر اوّل عباسى (سال 232ه . ق) است، لیکن نهضتهاى شیعى از سال 100ه . ق به بعد را نیز به عنوان زمینهها و بستر حرکتهاى عصر عباسى به تفصیل مورد بحث و مداقه قرار داده است.
دکتر لیثى معتقد است: مفهوم جهاد شیعه تعبیرى راستین از روح و جوهره تشیع است که این جوهره در گونههاى مختلف جهادِ مستمر نظامى، دینى، فکرى و اجتماعى شیعه تجلى یافته است، لیکن تعالیم و اندیشههاى اعتقادى شیعه به شکل جنگهاى مسلّحانه در تاریخ تبلور یافته است.(3)
از این جهت نویسنده، محور بخشها و فصلهاى کتاب را نهضتها و قیامهاى شیعى در عصر مذکور قرار داده و به رغم اینکه ایشان حیات فکرى، دینى، علمى و اجتماعى شیعه را از صُوَر جهاد شیعه تلقى مىکند، به فرقههایى از شیعه که فاقد تحرک نظامى بوده، لیکن از حیات فکرى و فرهنگى برجستهاى برخوردار بودهاند، در حاشیه و در رابطه با حرکتهاى انقلابى شیعه مىپردازد.
دکتر لیثى با استفاده از حجم انبوهى از منابع(4) و با نگاهى تحلیلى و فلسفى به تاریخ و با استنادات دقیق و جامع و چینش منطقى و محققانه و با نثرى ساده و روان و جذاب، به دور از اغلاق و پیچیدگى، به بازآفرینى تحسین برانگیزى از تاریخ جنبشها و نهضتهاى شیعى در بستر حیات سیاسى، دینى و فکرى جهان اسلام در دوره مذکور پرداخته است. وى در این کتاب در صدد است که اثبات کند جهاد شیعه، زاده آزادى رأى و عقیده در تفکر اسلامى است که توانسته است نقش برجستهاى در بارورى و تعالى تمدن اسلامى داشته باشد. شکلگیرى دولت فاطمیان و ثمرات علمى ـ فرهنگى این دولت، بخشى از این نقش مىباشد.
* * *
کتاب جهاد الشیعه مشتمل است بر پنج بخش و بیست و دو فصل، به قرار ذیل:
بخش اوّل کتاب، تحت عنوان موضع شیعه در قبال دولت عباسى است که در فصل اوّل معانى و مفاهیم شیعه و دیدگاههاى گوناگون راجع به ظهور مذهب تشیع، شرح و بسط شده است. نویسنده معتقد است قبل از حادثه کربلا مفهوم «شیعه» به یاران و انصار و اتباع اطلاق مىشد، نه به یک فرقه و یا یک حزب با آرا و عقاید و تشکیلات فرقهاى. لیکن بعد از حادثه کربلا «شیعه» به عنوان فرقهاى دینى با آرا و عقاید سیاسى و دینىِ متمایز از اهل تسنن ظهور کرد و تبلور و مظهر و مصداق آن قیام توّابین و مختار و نضجگیرى فرق امامیه و کیسانیه است.
تأکید محقّق بر قیام توابین و مختار که ماهیتى نظامى و صبغه جهادى دارند، به عنوان نقطه آغازین شکلگیرى مذهب تشیع، ناشى از زاویه نگرش محقق و موضوع تحقیق که بررسى جنبشهاى نظامى و جهادى شیعه است مىباشد. شواهد و مدارک زیادى بر نضجگیرى مذهب تشیع با اصول و مبادى دینى و سیاسى مستقل از جماعت در دورههاى قبل وجود دارد.(5) لیکن اگر از منظر حرکتهاى نظامى و حزبى، نه فرقهاى به تشیع نگاه کنیم، نظر نگارنده درست است. نویسنده در ادامه به معرفى حرکتهاى شیعى در عراق و فرقههاى امامیه و کیسانیه به عنوان پشتوانههاى ایدئولوژیک این حرکت مىپردازد.
در فصل دوم از بخش اوّل در تحلیل نقش قیامهاى شیعى در سقوط دولت اموى، با نگاهى نقّادانه میزان سهم هر یک از حرکتهاى شیعى اعم از کیسانیه و میراث ابوهاشم، قیام زید و یحیى و عبداللّه بن معاویه (بین سالهاى 100 تا 130 ه . ق) در تکوین و گسترش و تحقق دعوت عباسى بیان گردیده و از زوایاى مختلف، ماهیّت این قیامها و موضع و نقش عباسیان در مورد این حرکتها تشریح شده و تأثیر منفى و مثبت جنبشهاى مذکور در دعوت عباسى و بالعکس مطرح شده است. نقش قیامهاى مذکور در سقوط دولت بنىامیه و شکلگیرى نحلهها و حرکتهاى آینده تشیع از مباحث دیگر این فصل است که به تفصیل مورد بحث قرار گرفته است.
مؤلف در سه فصل دیگر ابتدا تحوّلات روابط بین بیوت علوى و عباسى را با ارائه تاریخچه بیت عباسى و تحولات مناسبات ایشان با آل زبیر، بنىامیه، بنى مروان و علویان از عباس تا منصور بررسى کرده، سپس مبانى مشروعیت عباسیان را از دیدگاه خود و پیروانشان مستند به خطبهها، اشعار و گفتارهاى منعکس شده در منابع، تشریح نموده است.
مبحث بعدى معرفى افکار و آراى دینى و سیاسى فرقههاى سبئیه، کیسانیه، هاشمیه، بیانیه، زیدیه و فرقههاى منشعب از آن چون جارودیه، سلیمانیه، صالحیه و تبریه به عنوان بنیانهاى فکرى و عقیدتى حرکتهاى نخستین شیعى در عصر اوّل عباسى مىباشد. در نهایت مبحثى را به معرفى شخصیت ابوسلمه، تلاشها و انگیزههاى وى در انتقال خلافت به علویان اختصاص داده و سپس به تحلیل نتایج آرا و آثار قتل ابوسلمه پرداخته است.
بخش دوم تحت عنوان «جهاد شیعیان زیدى و امامى در عصر خلیفه عباسى منصور» شامل عناوین ذیل مىباشد:
قیام محمد نفس زکیّه و ابراهیم بن عبداللّه و موضع امام صادق(ع) و شیعیانِ امامى نسبت به منصور، رویارویى فکرى شیعیان با عباسیان و دیدگاهها و موضعگیرىهاى ابوحنفیه و مالک بن انس نسبت به این دو جریان فکرى.
نگارنده در معرفى قیام محمد نفس زکیّه، به عنوان برجستهترین حرکت ضدّ عباسى در دوره مذکور، به بازسازى، تحلیل و بررسى نقّادانه روایات موجود مىپردازد و با استناد به این روایات ابتدا به معرّفى شخصیّت و موقعیت علمى و سیاسى نفس زکیّه پرداخته، سپس زمینهها و بستر قیام وى را به تفصیل بیان مىدارد. موضع و عکسالعمل منصور و اقدامات او در مقابله با نهضتِ نفس زکیّه، مبحث دیگر این فصل است.
در ادامه نویسنده با طرح مکاتبات منصور و محمد نفس زکیّه، به معرفى دیدگاههاى ایشان راجع به اساس مشروعیتِ قیام نفس زکیه مىپردازد. بررسى میزان پراکندگى دعوت محمد نفس زکیّه عنوان دیگر این مبحث مىباشد.
کالبد شکافى دقیق موضع طبقات و گروههاى اجتماعى جامعه اسلامى در برخورد با قیام محمد نفس زکیّه اعم از شرکت پیشوایان بزرگ فرقههاى اسلامى، مانند مالک بن انس و ابوحنیفه و علماى بزرگ عصر خصوصاً علماى مدینه در این قیام، بررسى نقش قبایل حجاز و موضع و میزان حمایت هر یک از قبایل از نفس زکیّه، نقش حاکمان عباسى مدینه و بزرگان شهر در حمایت و پشتیبانى قیام نفس زکیّه از دیگر فصول این بخش است. در نهایت مؤلف به ارائه تصویرى جامع از روند شکلگیرى، تحقق، گسترش و سرکوبى قیام نفس زکیه مىپردازد.
فصل دیگر این بخش به تشریح قیام ابراهیم بن عبداللّه اختصاص دارد که در آن عناوین، شخصیت و پایگاه اجتماعى ابراهیم، دلایل گزینش شهر بصره از جانب ابراهیم به عنوان مرکز قیام، گستردگى و پراکندگى دعوت وى و علل آن، خصوصاً در عراق و ایران مورد بحث قرار مىگیرد. سهم فرقهها و نحلههاى بلاد اسلامى در تأیید و حمایت از دعوت ابراهیم به ویژه زیدیان، حنفیان، مالکیان و فقهاى بصره از مباحث دیگر این فصل مىباشد که متعاقب آن نهضت ابراهیم و پیامدهاى آن خصوصاً براى طیف فقها، علما و محدثان بزرگ آن عصر، مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته است. در نهایت مؤلف به تجزیه و تحلیل مشروح عوامل سیاسى، اقتصادى، نظامى و اجتماعى شکست نهضت محمد و ابراهیم مىپردازد.
نویسنده در مبحث موضع امام صادق(ع) و شیعه امامیه نسبت به منصور، به معرفى حیات و شخصیت علمى و سیاسى امام صادق(ع) و آرا و عقاید امامیه، همچنین بررسى موضعگیرىهاى امام در مورد قیامهاى علوى در دوره اموى و عباسى پرداخته است.
نگارنده با طرح مسئله عدم مشروعیت قیام نفس زکیه از نظر امام، به بررسى نقش و جایگاه امام در این قیام پرداخته است و به حمایتهاى عملى امام از محمد نفس زکیه اشاره مىکند که از آن جمله است: اجازه ایشان به فرزندانش موسى و عبداللّه براى شرکت در نهضت و پناه دادن به حسن بن زید و یحیى بن عبداللّه از سران علوى قیام که باعث شدت عمل منصور نسبت به امام و تبعید ایشان مىگردد. وى سرانجام نتیجهگیرى مىکند امام، بستر و اوضاع را براى اقدامات نظامى، مناسب تشخیص نمىداده و اقدام به آن را مایه ظلم و تضییق بیشتر عباسیان بر علویان مىدانسته، از اینرو شیوه امام خوض در مسائل علمى و عبادى، و کنارهگیرى از ورود به نزاعهاى سیاسى عصر بوده است. وى عمدهترین آراى سیاسى امام را امامت به نص، عصمت و علم امام، تقیّه، عدم طعن بر عمر و ابوبکر و غاصب بودن بنى امیه و بنى عباس مىداند.
بخش سوم به جهاد شیعیان در عصر دو خلیفه مهدى و هادى اختصاص دارد و به عنوان مقدمه به تحولات فرقهاى شیعیان در این عصر و انشعاب دو فرقه اصلى اثنىعشریه و اسماعیلیه از فرق امامیه اشاره مىکند و سپس به معرفى آرا و عقاید اسماعیلیان، تشکیلات حزبى، تحولات و انشعابات درون فرقهاى و تأثیر و تأثرات سیاسى ایشان تا آخر عهد اوّل عباسى پرداخته است.
خلافت مهدى و سیاست رفق و مداراى وى با علویان، موضع شیعیان زیدى نسبت به مهدى و حرکتهاى ضد عباسى عیسى بن زید و على بن عباسى و موضع امام موسى کاظم(ع) نسبت به مهدى، از دیگر مباحث این بخش است.
تشیع یعقوب بن داود، وزیر مهدى خلیفه عباسى و تلاش او براى انتقال خلافت به علویان، عنوان فصل دیگر این بخش است که در آن به بررسى ساختار دیوانسالارى عباسى و جایگاه ایرانیان در آن را بررسى کرده، به معرفى وزارت یعقوب بن داود به عنوان مصداق این جایگاه مىپردازد.
قیام حسین بن على در عهد خلافت هادى، آخرین عنوان این بخش است که با معرفى این شخصیت علوى به بررسى مستند زمینههاى شکلگیرى قیام در مدینه، موضع امام موسى کاظم(ع) نسبت به قیام، فلسفه قیام و عوامل سرکوب سریع آن را مستنداً بررسى مىکند.
در بخش چهارم، مؤلف با بررسى سیاست هارون الرشید نسبت به علویان، به معرفى دو قیام یحیى و ادریس بن عبداللّه و ارتباط آنان با برامکه و نتایج این دو قیام مىپردازد و سعى دارد سؤالات ذیل را پاسخ دهد:
چه عللى سبب گردید یحیى وارد معامله با هارون شود؟ آیا رشید در قولش صادق بود؟ چرا او به عهد و پیمانش وفا نکرد؟
دکتر لیثى با استناد به منابع به این سؤالات پاسخ مىدهد. در صفحات آتى این پرسشها را نقد خواهیم کرد.
در فصل بعدى سیاست هارونالرشید را در دو مرحله معرفى مىکند:
مرحله اوّل سیاست تسامح و نیکى به علویان و مرحله دوم، سیاست شدّت و سختگیرى نسبت به ایشان است که براى نمونه مىتوان سختگیرى نسبت به امام موسى کاظم(ع) و زندانى کردن او را ذکر کرد.
در مرحله بعد به سؤالات ذیل مىپردازد که آیا هارونالرشید مجبور به اتخاذ سیاست سختگیرى بود؟ این سیاست از جانب خود او بود یا رجال دولتش؟ آیا در سیاست خود موفّق بود؟
قیام ادریس بن عبداللّه در بلاد مغرب و پیامدهاى نهضت وى، از دیگر فصول این بخش مىباشد.
در فصل بعد سیاست هارونالرشید نسبت به شیعه و امام موسى کاظم(ع) و مواضع گوناگون و گاه متضاد وى در مورد شیعیان و زعماى ایشان از جمله عبداللّه بن حسن، محمد بن یحیى، عباس بن محمد و موسى بن جعفر را جداگانه بیان داشته و سیاستها را به استناد منابع، تجزیه و تحلیل مىکند و در نهایت به نقد و بررسى گزارشهاى روابط بین برامکه و علویان و شیعیان پرداخته است و با جرح و تعدیل این گزارشها سعى در بازسازى منطقى آن دارد.
بخش آخر درباره انقلابات شیعه در عهد مأمون و معتصم است که با مقدمهاى در مورد اوضاع سیاسى جهان اسلام و وضع شیعیان در عهد کوتاه امین شروع مىگردد و با قیام ابن طباطبا و ابوالسرایا ادامه مىیابد. در این فصل به طور مستند زمینه قیام ابن طباطبا، مناسباتابوالسرایا با ابن طباطبا و محمد بن محمد بن زید، جانشین ابن طباطبا و گستردگى قیام و اقدامات ابوالسرایا و علویان، طى دوره حاکمیتشان بر بصره، کوفه، واسط، حجاز و یمن، نیز عوامل شکست ابوالسرایا و فلسفه قیام وى پرداخته است. در ادامه موضع نصر بن شیث نسبت به علویان را بررسى کرده است. دیگر جنبش علوى، قیام محمد دیباج است که با ذکر علل قیام و بازآفرینى حکومت او در حجاز، به فرجام وى و تجزیه و تحلیل عوامل شکست قیام مىپردازد.
بحث بعدى بررسى ولایتعهدى امام رضا(ع) و عکسالعمل شیعیان نسبت به آن است. نگارنده دیدگاههاى مطرح راجع به انگیزههاى مأمون در طرح مسئله ولایتعهدى و واکنش على بن موسى الرضا(ع) و شیعیان را ذکر نموده و دیدگاه خود را به طور مستند تشریح کرده است. وى در نهایت به جرح و تعدیل روایات فرجام کار امام رضا(ع) و فضل بن سهل و ارائه فرضیات خود در اینباره مىپردازد.
عنوان فصل دیگر، قیام على بن محمد بن جعفر صادق و ابى عبداللّه برادر ابوالسرایا است. دکتر لیثى قیام على بن محمد را در کوفه نمونه بارز دیدگاه منفى شیعه راجع به ولیعهدى مىداند زیرا که در قیام على بن محمد شیعیان با قواى عباسى علیه برادر على بن موسى عباس بن موسى که جهت عهدهدارى حکومت آنجا آمده بود، جنگیدند.(6)
سپس به بررسى زمینهها ، عوامل و پیامدهاى قیامهاى شیعى در یمن مىپردازد. این قیامها عبارتند از: قیام ابراهیم بن موسىالکاظم(ع) و قیام عبدالرحمن احمد العلوى.
در فصل بعد مؤلف به معرفى تحلیلى قیام محمد بن قاسم در عهد خلیفه معتصم مىپردازد و در نهایت اوضاع شیعیان را در عهد خلیفه واثق توضیح مىدهد. دکتر لیثى در خاتمه کتاب به معرفى عوامل استمرار جهاد شیعه در گستره تاریخ پرداخته و نتیجه مىگیرد به یُمن این قیامها تشیع در شهرهاى بزرگ اسلامى انتشار یافت وشیعه نقش برجستهاى را در تمدن اسلامى ایفا کرد. وى معتقد است حرکتهاى شیعى بهرغم تنوع و گوناگونى، هدف مشترکى را دنبال مىکرد که حقّانیت بیت علوى براى خلافت اسلامى و اسقاط خلافت عباسى و تحقق خلافت علوى مىباشد. در مرحله آخر دکتر لیثى علل استمرار نهضتهاى شیعه در عصر اوّل عباسى را به شرح ذیل معرفى مىکند:
1ـ فرقههاى متعدد شیعه و گسترش ایشان در پهنه جهان اسلام.
2ـ تقیّه و دعوت سرّى در تعالیم شیعى.
3ـ حبّ مسلمانان به آل بیت رسول اللّه(ص) خصوصاً بیت علوى.
4ـ مرجعیت و اعتبار والاى بیت علوى در علم و ادب به عنوان وارثان علم نبى و انبیا(علیهمالسلام).
5ـ باز بودن باب اجتهاد در تفکر شیعى.
6ـ سازگار شدن تعالیم شیعه با فرهنگ و تمدن اقوام گوناگون.
* * *
کتاب جهاد الشیعه علاوه بر مزایا و امتیازاتى که در معرفى بخشهاى کتاب بدان اشاره شد، همچون دیگر تحقیقات علمى، از معایبى برخوردار است که در ذیل به این کاستىها اشاره مىشود:
1ـ درصفحه 63 عبارت «و بداء منذ مطلعالعصرالعباسیالأوّل صراع عنیف بینالبیتینالعلوی و العباسی منذ قیام الدولة الأمویة سنة 40 ه. الى سقوطها سنة 132ه» اشکال دارد و عبارت «منذ قیامالدولةالامویة...» بایستى چنین باشد: منذ قیام الدولة العباسیة سنة 132 إلى 232 ه . ق نهایة العصر العباسی الأوّل.
2ـ در مبحث قیام شیعى به رهبرى عبداللّه بن معاویه در نُه مورد قیام عبداللّه بن معاویه، حرکتى علوى(7) و شخص وى یک علوى معرفى شده است.(8) در حالىکه نسبت عبداللّه، به جعفر بن ابیطالب مىرسد و نگارنده از باب مسامحه در تعبیر، او را یکى از علویان دانسته، لیکن «طالبى» تعبیرى عام براى فرزندان ابوطالب است و «علوى» تعبیرى عام براى فرزندان على(ع)، همانگونه که نسبت «عباسى» خاص فرزندان عباس بن عبدالمطلب است.(9)
3ـ «أبدى أبومسلم روحاً شعوبیة متطرفة،... حتى أنّه قَْتل ستمأته ألف عربی صبراً بالسیف عدا مَن قتل فی الحرب...»(10)
«... إلى جانب شعوبیته و قسوته «أبومسلم» و ما أقدم علیه مِن اضْطهاد للعناصر العربیة... مما حفلتْ به المصادر العربیة القدیمة».(11)
عبارات فوق در کتاب جهاد الشیعه تبیین دیدگاه دکتر لیثى نسبت به ابومسلم بر مبناى دو اصل مىباشد:
أ) تعصّب شعوبى گرى مفرط ابومسلم.
ب) کشتار اعراب.
مستندات دکتر لیثى در دیدگاههاى فوق تاریخ طبرى، تاریخ فخرى و تاریخ بغداد است، لیکن بررسى این مستندات نتایج ذیل را در بر داشته است:
أ) در هیچ یک از این سه کتاب به تعصّب شعوبىگرى ابومسلم اشارهاى نشده است.(12)
ب) مصدر روایات فوق در کشتار اعراب تاریخ بغداد است که اصل روایت آن مأخوذ بلاذرى و طبرى است. روایت در تاریخ طبرى از این قرار است: «و کان أبومسلم قد قَتل فی دولته و حروبه ستمأئه ألف صبراً.»(13)
بغدادى به روایت طبرى اوّلاً «عربى» را اضافه کرده ثانیاً طبرى جمع کشته شدگان چه در جنگهایش و چه در دولتش را 000/600 نفر عنوان مىکند، لیکن بغدادى فقط اعراب کشته شده در دولتش را این رقم مىداند. با توجه به منشأ روایت، تحریفات راه یافته در روایت روشن است.
به علاوه در تاریخ فخرى نیز اشارهاى به کشتار اعراب و ظلم و ستم به ایشان یافت نمىشود(14) که نشان مىدهد دکتر لیثى فرضیه خود را بدون رجوع به این منابع و تحت تأثیر متفکران عرب مطرح کرده است. در واقع این نظریه که نهضت عباسى، نهضتى شعوبى علیه اعراب بود، نظریهاى کهنه و مطرود است و واقع امر آن مىباشد که هر چند ایرانیان در نهضت عباسى نقش برجستهاى را ایفا کردند، اما عربها کنار ایشان و بعضاً در موقعیتهاى رهبرى، حضورى فعال داشتهاند.(15) سرّ اینکه منابع نهضت عباسى را در مقابل اعراب قرار دادهاند:
یکى ویژگى ضد اموى نهضت عباسى به عنوان یک دولت خالص عربى و دیگرى بافت جمعیتى خراسان بوده است. شمار کثیرى از اعراب مهاجر به خراسان، در شهرها و روستاهاى خراسان مستقر گردیدند و با جمعیت بومى درآمیختند و به تدریج در فرهنگ ایرانى مستحیل شدند و شمارى دیگر موجودیت قبیلهاى و عربى خود را حفظ کردند. اینان اعرابى بودند که درامور سیاسى و نظامى دخالت مستقیم داشتند و به نوبت تحت عنوان حاکمان اموى، قدرت را در خراسان به دست گرفتند، در حالىکه عمده پیروان و هواداران نهضت عباسى از بین شهرنشینان و روستاییان خراسان بودند. از اینرو استحاله ایشان و دشوارى تمایز نژادى بین عرب و فارس در این منطقه سبب گردید رویارویى ایشان با قبایل عربى، به اشتباه یک نهضت ایرانى تعبیر گردید.(16)
4ـ دکتر لیثى در بحث از اساس نهضت حسین بن على(ع) مىنویسد: «ولمْ یقمْ الحسین معارضته على أساس أنّه وارث لعلی أو زعیم بیتالعلوی و لکن کواحد مِن أبناء المهاجرین الذین اعْتبروا أنفسهم «وُلاة الأمر».(17) این نظریه مأخوذ از کتاب الدولة العربیة الإسلامیة اثر دکتر خربوطلى است و او نیز از نسخه خطى به نام الأعلام بالحروب الواقعة فی صدر الإسلام نقل کرده است.(18) نویسندگان مذکور نظریه خود را بر سه اصل استوار ساختهاند:
أ) مهاجران و فرزندانشان خود را ولاة امر مىدانستهاند.
ب) حسین بن على(ع) به عنوان یکى از ولاة امر قیام کرد.
پ) استراتژى امام در اتخاذ این سیاست، اتحاد با دیگر مهاجران علیه یزید بود.(19)
شاید بتوان رویارویى مدینه با شام را که منجر به واقعه حرّه شد، بامسامحه در تعبیر، تبلور ادعاهاى مهاجران به عنوان ولاة امر دانست که البته در آن دوره بسیارى از بزرگان مهاجران و فرزندانشان از ورود به سیاست به شدت اجتناب مىکردند. براى مثال عبداللّه بن عمر از عهد خلافت على(ع) اعتزالالفتنه را اَوْلى مىدانست(20) لیکن راجع به نظر دوم و سوم هیچ سند و مدرک تاریخى، چه در خطبهها و چه در روایات راجع به آن حضرت، مبنى بر قیام ایشان به عنوان یکى از ولاة امر چون دیگر مهاجران و به منظور جلب پشتیبانى و حمایت مهاجران وجود ندارد. اصولاً نقطه اتکاى حسین بن على کوفه و عراق بود و مدینه و مکه جایگاهى در قیام وى نداشتند. به علاوه حرکتى از حسین بن على(ع) مبنى بر طلب یارى از مهاجران در تاریخ وجود ندارد.(21)
5ـ نویسنده به اصول اعتقادات مذهب تشیع، به استثنا زیدیه، چون عصمت ائمه، انتظار مهدى، غصب حق على(ع)، به عنوان آراى غلوآمیز و منحرف تاخته و آراى زیدیه را حرکتى جهت اعتدال نظریات افراطى شیعه معرفى کرده است.(22)
مأخذ سخن مؤلف الامام زید اثر ابوزهره است، لیکن نه ایشان و نه ابوزهره ملاک و معیارى براى مفاهیم منحرف و غالى ارائه ندادهاند و درصدد اثبات این ادعا که آمیخته با طعن است، بر نیامدهاند.(23) به نظر مىرسد نگارنده در این رأى تحت تأثیر گرایشهاى فکرى مذهبى، از روش علمى که لازمه آن بىطرفى است، دور گردیده است.
6ـ دکتر لیثى در معرفى امام صادق(ع) مىآورد: «کان الإمام جعفر ـ کما یذکر الشهرستانی إیضاً ـ معتدلاً فی آرائه فقد أعلن براءَته مِن القول بالرجعة و البداء و التناسخ و الغلو و الحلول و التشبیه».(24)
نگارنده در اینجا تحت تأثیر اعتقادات مذهبى، از روش علمىِ تحقیق خارج گردیده است.
در برائت جستن امام از تناسخ، غلو، حلول و تشبیه، منابع سنى و شیعه متفقند، لیکن در مسئله رجعت(25) و بداء(26) متون کهن امامیه احادیث متعددى را از امام صادق(ع) روایت مىکند که این احادیث مبناى اعتقاد امامیه به این دو اصل گردیده است.(27) قول شهرستانى در قرن ششم و به عنوان نویسندهاى شافعى مذهب، به تنهایى نظریه دکتر لیثى را اثبات نمىکند و روایات منابع شیعى را در قرن سوم و چهارم نبایستى نادیده انگاشت.
7ـ دکتر لیثى در مورد وفات امام صادق(ع) معتقد است که روایت مسمومیت امام قابل تأکید و اطمینان نیست. یکى از دلایل ایشان قول یعقوبى است: «إنَّ المنصور قد أبدى ألماً شدیداً حین عَلم بوفاة الإمام الصادق(ع)، و بکى طویلاً حتى أخضلت لحیتُه بالدموع و وصف جعفراً بأنّه کان ممَّن اصْطفى اللّه و کان من السابقین بالخیرات.»(28)
سیاست خلفاى عباسى این بود که هرگاه یک علوى به دست ایشان کشته مىشد، در ماتم او اشک مىریختند و او را به بزرگى یاد مىکردند. نگارنده همین رفتار را از هادى، زمانى که سر حسین بن على (شهید فخ) را براى او آوردند نقل مىکند(29) و سئوال مىنماید که: آیا منصور و هادى در حزنشان براى اهل بیت صادق بودهاند و معتقد است هادى «أراد أنْ یخفِّف مِن ثورة و سخط المسلمین علیه إذا غضبهم مصرع حفیه للرسول و لعلی بن ابی طالب»(30) از این رو تظاهر خلفاى عباسى به حزن و اندوه در مرگ علویان همانگونه که دکتر لیثى معترف است، نمىتواند دلیلى بر تبرئه منصور از مسموم کردن امام(ع) باشد.
8ـ بحث عصمت ائمه(ع) از دیگر مباحثى است که دکتر لیثى متعرض آن مىگردد و عقیده دارد که منشأ آن سیاسى است نه دینى. دلایلى را که براى آن ارائه مىدهد، از این قرار است:
آغاز بحث عصمت در عهد امام صادق(ع) مىباشد؛ یعنى زمانى که شیعه بحث کلامى امامت را در مقابل خلافت مطرح کرد و عصمت و امامت دو جزء جداناپذیر از یکدیگرند و امامت مبحثى سیاسى است. از اینرو عصمت نیز به پیرو آن سیاسى است.
در نقد نظریه مؤلف باید گفت اوّلاً نظریه سیاسى بودن بحث امامت، نظریه سیاسى بودن مذهب تشیع است، لیکن شواهد و مستندات زیادى در سنت و حدیث وجود دارد که امامت از اصول دین اسلام معرفى شده است.(31) ثانیاً کهنترین روایتى که از بحث عصمت در دست است، به عهد امام زینالعابدین(ع) بر مىگردد، نه عهد امام صادق(ع)(32)، لیکن فضاى مساعد سیاسى و فرهنگى عهد امام صادق(ع) به رواج این تفکر کمک شایان کرد.(33)
9ـ «فلا نعلم فقهاً خاصاً لموسى الکاظم کما لم یکن له دور کلامی فی عقاید الإمامیة و لم یرد عنه روایات أحادیث تُذکَر»(34).
در این متن دکتر لیثى منکر هر گونه نقش فقهى، کلامىِ امام کاظم(ع) در فقه و کلام شیعه مىشود. مأخذ این نظر عقیده دکتر على سامىنشار در کتاب نشأة الفکر الفلسفی فیالإسلام» است، لیکن هر دو منبع ادعاىشان سخت بىپایه و اساس است.
از امام موسى کاظم(ع) مجموعه غنى از احادیث و روایات موجود مىباشد.(35) اذعان دکتر لیثى به روایات مروى از موسى کاظم(ع) در جاى دیگر کتاب(36) این نکته را به ذهن متبادر مىکند که نقل این مطلب از کتاب دکتر سامىنشار بدون تعمق و ناشى از بىدقتى و سهلانگارى است.
10ـ دکتر لیثى در ماجراى یحیى بن عبداللّه علوى و هارونالرشید دو سئوال مطرح مىکند:
الف) آیا هارونالرشید در امانى که به یحیى داد، صادق بود؟
ب) چه مسئلهاى سبب گردید هارون از سیاست ملایم خود نسبت به یحیى عدول کند؟
دکتر لیثى معتقد است هارون در امان خود صادق بود و اطرافیان دیدگاه وى را نسبت به یحیى تغییر دادند. ادله وى از قرار ذیل است:
الف) وجدان مسلمانان از ظلم و ستم عباسیان به اهل بیت رسول(ص) آزرده شده بود و افکار جمعى ایشان خواستار ایجاد فضاى امن براى علویان بود.
ب) منزلت و جایگاه والاى یحیى در قلوب شیعیان، هارون را از کشتن یک علوىِ داراى نفوذ و عظمت «در حالىکه به راحتى مىتوانست او را تحت مراقبت داشته باشد» منع مىکرد.
پ) گواهى مصعب زبیرى، از اطرافیان هارون علیه یحیى و متهم کردن وى به خیانت، منجر به خشم هارون بر ضد یحیى شد.(37)
همانگونه که روشن است ادعاهاى فوق از قوّت علمى برخوردار نیست. دلیل اول و دوم بىاساس است، زیرا چنین ملاحظاتى خلفاى عباسى را از تعرض به علویان باز نداشت و دلایلى که هارون را به این نتیجه رسانده باشد، در تاریخ یافت نمىگردد. شهادت مصعب زبیرى دلیلى بر خلاف نظردکتر لیثى است، زیرا همانگونه که دکتر لیثى مىآورد، یحیى خواستار قسم خوردن مصعب در صورت ایمان داشتن به صدق گفتارش مىگردد. مصعب آن را رد مىکند، ولى هارون او را مجبور به قسم خوردن مىکند. مورخانى چون طبرى، مسعودى و اصفهانى نقل مىکنند که در همان روز به خاطر شهادت دروغ، مصعب فلج یا جزامى شد و مرد و حتى خاک نعش مصعب را قبول نکرد.(38) با این حال چگونه هارون به دروغ مصعب پى نبرد و به این سعایت ترتیب اثر داد؟! مضافاً بر این قیام ادریس بن عبداللّه، برادر یحیى در مغرب در سال 172 ه.ق و توفیق او در تشکیل حکومت در سال 176 اقدام هارون در قتل یحیى را براى مبارزه با خطر رو به گسترش علویان توجیه مىکند.(39) واقعیت مطلب، قول اصفهانى است که «إنّ الرشید لمْ یکنْ صادقاً فیما أبداه مِن مشاعر نحو یحیى... و أنها کانتْ مداهنةً و لیستْ مسالمةً... و فی نفسه الحیلة على یحیى.... و طلب العلل علیه و على اصحابه.»(40)
11ـ «فکان الفضل بن سهل وزیر المأمون شیعیاً... إنَّ الطاهرین کانوا کلُّهم شیعةً.»(41)
راجع به تشیع فضل بن سهل مستند قوى وجود ندارد، حتى در اعیانالشیعه(42) نام فضل بن سهل یافت نمىشود.(43) نیز روایت تشیع طاهریان مأخوذ از ابن اثیر است. در مقابل این نظر روایات زیادى وجود دارد که اساس این نظر را متزلزل مىکند.
ابن اثیر در نقل ماجراى تغییر لباس مأمون از سبز به سیاه (شعار عباسیان) به نقش برجسته طاهر اشاره مىکند.(44) در رجالکشى نیز به تبعید فضل بن شاذان متکلم برجسته شیعه توسط عبداللّه بن طاهر و شکنجه و کشتن ابویحیى احمد بن داود جرجانى از علماى برجسته امامیه توسط محمد بن طاهر اشاره شده است.(45) همچنین ابن اسفندیار معتقد است: «... طالبیه با اولاد طاهر بن الحسین همیشه بد بودهاند، به سبب کشتن محمد بن عبداللّه بن طاهر یحیى بن عمر را به کوفه».(46)
12ـ دکتر لیثى در ماجراى بیعت على بن موسى(ع) با مأمون به نقل از مسعودى در مروج الذهب آورده است: «عقد المأمون العزم على أنْ یعهّد بولایة العهد للإمام على الرضا فبعث بعض رجاله... لاسْتدعاء علی الرضا. فاسْتجاب للدعوة و رحل هو و بعض العلویین الى مرو حیث أصبحوا موضع حفاوة و تکریم».(47)
متن مروجالذهب اینگونه است: «فی سنة.... بعث المأمون... إلى علی بن موسى.... لاشخاصه، فحمل إلیه مکرماً.»(48)
دکتر لیثى عملاً با تحریف متن مروج الذهب و به کارگیرى کلمات «لاسْتدعاه... فاسْتجاب» به ذهن خواننده چنین مىنماید که مأمون، على بن موسىالرضا(ع) را دعوت به ولیعهدى کرده (لاستدعاء) و امام رضا(ع) با میل و رغبت (فاستجاب) چنین دعوتى را قبول کرده، در حالىکه عبارت مروجالذهب «لاشخاصه، فحمل إلیه»(49) است که متضمن چنین معنایى نیست.
کتاب جهادالشیعه با توجه به کاستىهاى فوق از مزایا و ویژگىهاى منحصر به فردى نیز برخوردار است. قوت و استحکام علمى، تحلیل دقیق دادهها و چینش منطقى آن در بازآفرینى تاریخ حرکتها و نهضتهاى شیعى در بستر حیات سیاسى، دینى و فکرى جهان اسلام (در عصر اوّل عباسى) با نثرى روان و گویا از جمله این مزایا مىباشد. موضوعى که نقش و اهمیت فراوان در تحوّلات قرون نخستین اسلامى دارد و پژوهش مستقل و عمیق در آن تاکنون مورد غفلت پژوهشگران تاریخ اسلام قرار گرفته است.
پى نوشتها
1. سمیره مختاراللیثى، جهادالشیعه فى العصر العباسى الاول، (بى جا، نشر البطحاء، 1363ش).
2. دکتر لیثى داراى لیسانس آداب و تربیت و فوق لیسانس و دکترى در تاریخ اسلام از دانشگاه عین شمس مصر است.
3. دیدگاه دکتر لیثى که بر تمام کتاب سایه افکنده، دقیقاً دیدگاه شیعیان زیدى است و غالب شیعیان به جهاد به این دید نگاه نمىکنند.
4. دکتر لیثى از 169 منبع عربى، سى منبع انگلیسى، نوزده منبع اروپایىِ ترجمه شده به عربى و چهارده کتاب خطى در نگارش کتاب استفاده کرده است؛ جهاد الشیعه، ص 402 ـ 414.
5. ر.ک: امیر محمد القزوینى؛ التشیع (نشؤوه ـ مراحله ـ مقوماته)، چاپ ششم، (دمشق، دارالصباغ، 1417) ج 6؛ همچنین على احمد السالوس؛ مع الاثنى عشریه فى الاصول و الفروع؛ چاپ اول (بى جا، دارالتقوى، 1997 م ـ 1417ه ) ج 1، ص 38 و 39.
6. فقال اهل الکوفه لوالیهم (عباس بن موسى): «إنْ کنتَ تدعو للمأمون ثُمَّ مِن بعده لأخیک، فلا حاجةَ لنا فی دعوتک و إنْ کنتَ تدعوا إلى اخیک، أو بعض أهل بیتک أو إلى نفسک اجبناک»؛ ر.ک: محمد بن جریرالطبرى؛ الامم و الملوک، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، چاپ اول (بىجا، رواتع التراث العربى، بى تا) ج7، ص144.
7. جهاد الشیعه، ص 54، 56 و 57.
8. همان، ص 57.
9. ر.ک: حسین مونس، اطلس تاریخ اسلام؛ چاپ اول (بى جا، الزهراء بعد للأعلام العربى، 1987م) ص 85.
10. جهاد الشیعه، ص 60.
11. همان، ص 101.
12. ر.ک: الامم و الملوک، ج 7، ص 363 ـ 367 و 377 ـ 385 و 479 ـ 494؛ همچنین: محمد بن على بن طباطبا المعروف بابن الطقطقى، الفخری فی الآداب السلطانیة و الدول الاسلامیه؛ چاپ اول (بى جا، منشورات الرضى، 1414 ق / 1372 ش) ص 168 ـ 171؛ همچنین احمد بن على الخطیب البغدادى، تاریخ بغداد، دراسة و تحقیق مصطفى عبدالقادر عطا، چاپ اول (بیروت، منشورات دارالکتبالعلمیه، 1417ق/1997م) ج 10، ص 205 ـ 209.
13. الامم و الملوک، ج 7، ص 491.
14. الفخرى، ص 168 ـ 171.
15. هاشمیه، راوندیه و کفیه از اعرابىاند که نقش اساسى در نهضت عباسیان داشتند. ر.ک: عبدالحسین زرینکوب، تاریخ ایران بعد از اسلام، چاپ پنجم (تهران، انتشارات امیرکبیر، 1368 ش) ص 391.
16. همان، ص 392، 393، 370.
17. جهادالشیعه، ص 67.
18. على حسن الخربوطلى، الدولة العربیة الاسلامیة، چاپ اول (قاهره، دار احیاء الکتبالعربیة، 1380ش/1960م) ص 189، 190.
19. همان، ص 190؛ جهادالشیعه، ص 67.
20. على بن الحسین المسعودى، مروجالذهب و معادنالجوهر، تحقیق محمد محىالدین عبدالحمید، چاپ چهارم (قاهره، بى نا، 1385 ه / 1965م) ج 3، ص 24 و 25؛ على بن ابى الکرام الشیبانى المعروف بابن اثیر، الکامل فى التاریخ، چاپ اول (بى جا، موسسة التاریخ العربى، 1994م) ج2، ص 523.
21. ر.ک: محمود شریفى، سید حسین زینالى و....، موسوعة کلمات الامامالحسین(ع)، چاپ اول (بى جا، معهد تحقیقات باقرالعلوم(ع)، موسسه الهادى، 1415 ق).
22. جهاد الشیعه، ص 91.
23. محمد ابوزهره، الامام زید، چاپ اول (بى جا، المکتبة الاسلامیه، 1378 ش) ص 186 و 187.
24. جهاد الشیعه، ص 192.
25. الرجعة مِن نوع المعاد الجسمانى فإنَّ معنى التناسخ هو انتقال النفس من بدن إلى بدن آخر منفصل عن الأوّل. فإنّ معناه رجوع نفس البدن الأوّل بمشخصاته النفسیة فکذلک الرجعة. ر.ک: محمدرضا المظفر، عقائد الامامیه، تحقیق محمد جوادالطریحى، چاپ اول (بى جا، مؤسسهالامام على(ع)، 1417 ق) ص 338 به بعد.
26. إنَّ اللّه تعالى قد یظهر شیئاً على لسان نبیه أو ولیِّه فی ظاهر الحال لمصلحة تقتضى ذلک الإظهار ثمَّ یمحوه فیکون غیر ما قد ظهر أوّلاً. ر.ک: عقائدالامامیه، ص 272؛ معالاثنى عشریه فى الاصول و الفروع، ص 312 به بعد.
27. در کتاب اصول کافى، قدیمىترین متن روایى شیعه، یازده روایت از امام صادق(ع)، در بداء نقل گردیده است؛ ر.ک: محمد بن ابى یعقوب کلینى، اصول کافى، ترجمه حاج سید جواد مصطفوى، چاپ او ل (بى جا، انتشارات گلگشت، 1375) ج 1، ص 200؛ محمدباقرالمجلسى، بحارالانوار، چاپ دوم (بیروت، دار احیاءالتراث العربى، 1403 ق / 1983 م) ج 53، ص 39 به بعد.
28. جهاد الشیعه، ص 199.
29. «إنَّ الخلیفة الهادی أبدى حزنَه لمقتل الحسین بن على و أنزل سخطه على الذین دخلوا علیه مستبشرین...» ر.ک: همان، ص 269.
30. همان، ص 270.
31. ر.ک: عبدالحسین احمد الامینى، الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، چاپ اول (بى جا، مرکز الغدیر للدراسات الاسلامیه، 1995م / 1416ق)؛ محمد جواد مغنیه، الشیعة فى المیزان، چاپ دهم (بیروت، دارالجواد، 1989 م / 1409 ق).
32. قال على بن الحسین(ع): الإمام منّا لا یکون إلاّ معصوماً و لیست العصمة فی ظاهر الخلقة فیعرف بها فلذلک لایکون إلاّ منصوباً... المعصوم هو مَن اعْتصم بحبل اللّه و حبل اللّه هو القرآن. ر.ک: محمد بن على بنالحسین قمىالمعروف بابن بابویه، معانىالاخبار، ترجمه عبدالعلى محمد بن شاهرودى، چاپ اول (بى جا، دارالکتبالاسلامیة، 1372ش)؛ بحارالانوار، ج 25، ص 194.
33. ر.ک: اصول کافى، ج 1، ص 185؛ براى آشنایى با دیدگاههاى مخالفان نظریه عصمت، ر.ک: ناصر بن عبداللّه القفازى، اصول مذهب الشیعة الامامیة الاثنى عشریة، چاپ دوم (بى جا، بى نا، 1994 م / 1415ق) ج2، ص 775 به بعد.
34. جهاد الشیعه، ص 251، 306.
35. ر.ک: عزیز اللّه العطاردى، مسند الامام الکاظم(ع)، چاپ اول (بى جا، المؤتمر العالمى للإمام الرضا(ع)، 1409 ق).
36. ..... حتى انّ الراوى إذا روى الحدیث عنه [ الامام الکاظم(ع)] لایسنده إلیه بصریح اسمه..... ر.ک: جهادالشیعه، ص 300.
37. همان، ص 286 ـ 290.
38. همان، ص 291.
39. همان، ص 295.
40. ابىالفرجالاصفهانى، مقاتلالطالبیین، شرح و تحقیق، احمد صقر، چاپ اول (بى جا، منشورات الشریف الرضى، 1414 ق) ص 394.
41. دکتر لیثى این مطلب را از کتاب عقیدةالشیعه دونلدسن نقل کرده است، نه از منابع دست اوّل تاریخى. دکتر دونلدسن مستنداتى براى ادعاى خود ذکر نکرده است. ر.ک: جهادالشیعه، ص 352 ـ 356؛ دوایت. م دونلدسن، عقیدةالشیعه، تعریف ع. م، چاپ دوم (بیروت، مؤسسةالمفید، 1410 ق/1990 م) ص 170 ـ 171.
42. ملاکهاى شیعى بودن در کتاب اعیانالشیعه بسیار مسامحهآمیز است، به طورى که بسیارى از رجال و مشاهیر اهل تسنن نیز در این کتاب در جرگه شیعیان قرار گرفتهاند.
43. ر.ک: محسن امین، اعیانالشیعه، حقَّقه و أخرجه حسن امین، چاپ اول (بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، بى تا).
44. ..... و قیل أنَّه أمر طاهر بن الحسین أن یساله حوائجه فکان أوّل حاجه سأله أن یلبس السواد؛ فأجابه إلى ذلک. ر.ک: الکامل فى التاریخ، ج4، ص 182.
45. محمد بن الحسن بن على الطوسى، اختیار معرفة الرجال المعروف برجال الکشى، صحَّحه حسن المصطفوى، چاپ اول (بى جا، بى نا، بى تا) ص 539.
46. محمد بن حسن بن اسفندیار، تاریخ طبرستان، تصحیح عباس اقبال، چاپ اول (بى جا، بى نا، بى تا) ص 238.
47. جهاد الشیعه، ص 354.
48. ... که او را [على بن موسى(ع)] بیاورند و او را محترمانه پیش مأمون بردند.
منابع
ـ ابن اثیر، على بن ابى الکرام الشیبانى، الکامل فى التاریخ، (9 جلد)، چاپ اول (بى جا، مؤسسة التاریخ العربى، 1994م).
ـ ابن اسفندیار، محمد بن حسن، تاریخ طبرستان، تصحیح عباس اقبال، چاپ اول (بى جا، بى نا، بى تا).
ـ ابن بابویه، محمد بن على بن الحسین قمى، معانىالاخبار، ترجمه عبدالعلى محمد بن شاهرودى، چاپ اول (بى جا، دارالکتب الاسلامیه، 1372).
ـ ابن الطقطقى، محمد بن على بن طباطبا، الفخرى فى الآداب السلطانیه و الدول الاسلامیه، چاپ اول، (بى جا، منشورات الرضى، 1414 ق).
ـ ابوزهره، محمد، الامام زید، چاپ اول (بى جا، المکتبة الاسلامیه، 1378 ق).
ـ احمد الامینى، عبدالحسین، الغدیر فى الکتاب والسنه و الادب، چاپ اول (بى جا، مرکز الغدیر للدراسات الاسلامیه، 1995 م، 1416 ه).
ـ الاصفهانى، ابىالفرج، مقاتل الطالبیین، شرح و تحقیق احمد صفر، چاپ اول (بى جا، منشورات الشریف الرضى، 1414 ه).
ـ امین، محسن، اعیان الشیعه، (11 جلد)، حققه و اخرجه حسن امین، چاپ اول (بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، بى تا).
ـ البغدادى، احمد بن على، تاریخ بغداد، (24 ج)، دراسه و تحقیق مصطفى عبدالقادر عطا، چاپ اول (بیروت، منشورات دارالکتب العلمیه، 1417 ه ـ 1997 م).
ـ الخربوطلى، على حسن، الدولة العربیة الاسلامیه، چاپ اول (قاهره، دار احیاء الکتب العربیه، 1380 ش، 1960 م).
ـ دونلدسن، دوایت، عقیدةالشیعه، تعریف ع.م، چاپ دوم (بیروت، مؤسسة المفید، 1410 ه . 1990 م).
ـ زرینکوب، عبدالحسین، تاریخ ایران بعد از اسلام، چاپ پنجم، (تهران، انتشارات امیرکبیر، 1368م).
ـ السالوس، على احمد، مع الاثنى عشریه فى الاصول و الفروع، (4 ج)، چاپ اول (بىجا، دارالتقوى، 1997م ـ 1417 ه).
ـ شریفى، محمود و...، موسوعة کلمات الامام الحسین (ع)، چاپ اول (بى جا، معهد تحقیقات باقرالعلوم، مؤسسه الهادى، 1415 ق).
ـ الطبرى، محمد بن جریر، الامم و الملوک، (11 ج)، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، چاپ اول (بى جا، رواتع التراث العربى، بى تا).
ـ الطوسى، محمد بن الحسن بن على، اختیار معرفة الرجال المعروف برجال الکشى، صححهُ حسن المصطفوى، چاپ اول (بى جا، بى نا، بى تا).
ـ العطاردى، عزیزاللّه، مسند الامام الکاظم (ع)، چاپ اول، (بى جا، الموتمر للامام الرضا(ع)، 1409 ق).
ـ القزوینى، امیر محمد، التشیع (نشؤوه ـ مراحله ـ مقوماته)، چاپ ششم، (دمشق، دارالصباغ، 1417 ق).
ـ القفازى، ناصر بن عبداللّه، اصول مذهب الشیعة الامامیة الاثنى عشریه، (3 ج)، چاپ دوم (بى جا، بى نا، 1994 م، 1415 ه).
ـ کلینى، محمد بن ابى یعقوب، اصول کافى، ترجمه سید جواد مصطفوى، (4 ج)، (چاپ اول)، (بى جا، انتشارات گلگشت، 1375).
ـ المجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، چاپ دوم (بیروت، دار احیاء التراث العربى، 1403 ه، 1983 م).
ـ مختار اللیثى، سمیره، جهادالشیعه فى العصر العباسى الاول، چاپ اول (بى جا، نشر البطحاء، 1363 ش).
ـ المسعودى، على بن الحسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، (4 ج)، تحقیق محمد محىالدین عبدالحمید، چاپ چهارم، (قاهره، بى نا، 1385 ه، 1965 م).
ـ المظفر، محمدرضا، عقائد الامامیه، تحقیق محمد جواد الطریحى، چاپ اول (بىجا، مؤسسه الامام على(ع)، 1417 ه).
ـ مغنیه، محمد جواد، الشیعه فى المیزان، چاپ دهم، (بیروت، دارالجواد، 1989 م، 1409 ه).
ـ مونس، حسین، اطلس تاریخ اسلام، چاپ اول (بى جا، الزهراء بعد للأعلام العربى، 1987 م).
____